مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
سلامت قلب تنها چیزی است که انسان با خودش از دنیا میبرد. دلی سالم است که به اقتضای ذات خود عمل میکند. مثل یک بدن سالم که اگر عضوی از آن، کار نکند، میگوییم آن عضو سلامت ندارد و ضعیف شده و نمیتواند با مطلوب خود ارتباط برقرار کند. یعنی اگر عضوی مثل چشم بیمار شود، نمیتواند با طول موج نور ارتباط برقرار کند و خوب ببیند. دل انسان هم همینطور است. اگر بتواند با معشوق خود ارتباط صمیمی و خوب داشته باشد، معلوم میشود که این دل سالم است. زیرا ذات انسان شیفته و عاشق خداوند تبارک و تعالی است و گزاره «لا اله الا الله» از وضعیت یک دل سالم خبر می دهد.
هیچ محبوب و معشوقی جز کمال مطلق که الله است وجود ندارد. الله معشوق بخش های «جمادی، خیالی، وهمی و عقلی» ما نیست؛ بلکه معشوق بخش فوق عقلانی ما یعنی دل ماست و ما با وجود آن، انسان هستیم. دل سالم شوق و ذوق به الله دارد. دل سالم جز الله را نمیطلبد و به عشق او حرکت و فعالیت دارد و تا به خدا نرسد، آرام نمیگیرد. گاهی انسان این حالت را از دست میدهد و دل او مریض میشود. مثلاً عاشق یک کمال جمادی یا نباتی یا حیوانی میشود و فهم و عقلش از دست میرود.
علی(علیهالسلام) در این مورد میفرماید:« وَ مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْمى بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَةٍ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ اَلشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ اَلدُّنْیَا قَلْبَهُ[1] = هركس شیفته چیزى شود، آن چیز دیدهاش را كور و دلش را بیمار گرداند؛ چنین كسى با دیدهاى ناسالم مىنگرد و با گوشى ناشنوا مىشنود؛ شهوتها خرد او را از هم گسیخته و دنیا دلش را میرانده است». هر چقدر به چنین شخصی معشوق حقیقی را نشان بدهی، او نمیبیند و هر چقدر هم با او صحبت بکنی که معشوق کیست باز او نمیشنود. سلامت قلب به تعادلش در این وضعیت است.
معیار سنجش وضعیت مناسب قلب چیست؟
در سلامت جسم، برای هر بخش میزان سنجشی در نظر میگیرند. برای چشم بینایی سنجی و برای گوش شنوایی سنجی داریم. برای فشار خون، یا ضربان قلب نیز، میزان ها و معیارهایی تعریف شده است.
حالا معیار سنجش اینکه یک نفر درست زندگی کرده و یا الان دارد درست زندگی میکند و وضعیت مناسبی دارد چیست؟ این است که ببیند لذات و معشوقهای دلش چه چیزهایی است و چه چیزهایی را حاضر است به خاطر محبوب خود فدا کند. چه چیزهایی را حاضر است از دست بدهد، ولی رضای محبوب را از دست ندهد. این خیلی اهمیت دارد که ما دائماً باید با این مقیاس عمل کرده و خود را بسنجیم.
خدای متعال در آیه 24 سوره توبه محدوده معشوق های ما را معین کرده و فرموده که سه محبوب باید در رأس محبوبهای ما باشند: «الله، اهل بیت و جهاد». الله کمال مطلق و اهل بیت بزرگترین مظاهر کمال مطلق هستند. انسان نمیتواند بگوید من عاشق الله هستم و عاشق اهل بیت نیستم. چون کسی که به سمت الله حرکت میکند، باید از طریق کاملترین مظاهر الله برود. از طریق مظاهر محدود و ناقص، هیچ وقت انسان به الله نمیرسد. جهاد را هم قبلاً توضیح دادهایم، یعنی مبارزه با هر چیزی که نمیگذارد من به الله برسم. هر چیزی که مانع رسیدن انسان به الله شود، باید با آن مبارزه و جهاد کرد. چون دردناکترین و پرغصه ترین وضعیت انسان، موقعی است که انسان به الله و معشوقش نرسد. معیار سلامت قلب، همیشه باید جلوی چشم ما باشد و هر وقت دیدیم دلمان دارد از آن زاویه فاصله میگیرد و از هدف اصلی کج میشود، باید زود با یاد خدا و توبه برگردانیم و ببینیم چه چیزی دارد دل ما را مریض میکند.
مراء و خصومت، دو عامل بیماری قلب
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود:«إِیَّاكُمْ وَ اَلْمِرَاءَ وَ اَلْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ اَلْقُلُوبَ عَلَى اَلْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا اَلنِّفَاقُ[2]= بپرهیزید از خودنمائى در بحث و ستیزهگرى، زیرا این هر دو دلها را در برادران دینى تیره و بیمار كنند و نفاق و دوروئى در دلها بكارند و به بار آرند.»
از چیزهایی که خیلی خشن است و قلب را مریض میکند، مراء و بگو مگو است. در روایت مراء خیلی مذمت شده است و کسی که اهل مراء است، از شفاعت پیغمبر محروم میباشد. چه بسا کسی که گناه کبیره کرده مشمول شفاعت پیغمبر قرار بگیرد، اما کسی که اهل مراء بوده از شفاعت محروم باشد. پیغمبر رحمتی که ما را خیلی دوست دارد و فرموده، من شفاعتم را برای گناهان کبیره امتم ذخیره کردهام.
ما بعضی وقتها نمیفهمیم که یک چیز چقدر میتواند مضر و خطرناک باشد. اگر یک نفر زنا بکند، ما او را آدم بدی میدانیم و خود او هم خیلی ناراحت است و توبه و استغفار میکند. اما یک نفر که نماز میخواند، نماز شب میخواند، روزه میگیرد، حجاب دارد، مکه میرود، کربلا میرود، خیلی آدم محترمی است، ولی غیبت میکند و یک غیبتِ او معادل 70 زنا است. یک آدم بدکاره چقدر میتواند زنا بکند؟ اما این آدم محترم و نمازخوان ممکن است در روز 40 دفعه غیبت کند، حرف ناروا و تهمت بزند. این غیبت با قلب کاری میکند که 70 بار زنا نمیکند و هیچ احساس بیحیایی و احساس بدی از غیبت کردن به ما دست نمیدهد. در حالی که قرآن صورت خارجی غیبت را بیان میکند و آن خوردن گوشت برادر مرده است. تصور این حالت هم خطرناک تر و زشت تر از زنا است. البته این توضیحات، دلیل بر زشت نبودن یا موجه بودن گناه زنا نیست. زنا هم در جای خودش عمل زشت و مذمومی است. بلکه غرض، مقایسه فواحش ظاهری مثل زنا با گناه غیبت که فحشای باطنی است میباشد و دیگر اینکه، ما به فواحش باطنی اهمیتی نمیدهیم، در صورتی که جهنمِ این فواحش سوزاننده تر از فواحش ظاهری است. مثلاً غیبت چه لذتی میتواند داشته باشد که انسان با علاقه و لذت آن را انجام میدهد. کسی که با لذت غیبت میکند، مثل حیوان درندهای است که شکار خودش را با لذت میخورد. شخص غیبت کننده هم گوشت برادر و خواهر ایمانی خودش را با لذت میخورد.
ممکن است شخصی که زنا کرده با توبه نجات یابد، ولی کسی که غیبت کرده و تهمت زده و گناه زبانی انجام داده به این راحتی اهل نجات نباشد.
یکی از دلایل آرامش مؤمن، خودداری از مراء است
از دلایلی که مؤمن در زندگی شاد و آرام است، سکوت و خودداری او از مراء است. مؤمن اگر هم حق با او باشد کوتاه میآید و سکوت میکند.
خیلی وقتها ما میگوییم اگر سکوت کنیم، ذلیل و ضعیف میشویم و طرف مقابل پررو میشود. آن کسی هم که شما در برابرش سکوت کردهاید و او تصور میکند با سکوت تان جلویش کم آوردهاید، خودش در باطن خود میفهمد که سکوت شما حق است.
مراء گناهی است که روی قلب اثر بد میگذارد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: اگر کسی بگومگو را ترک کند، حتی اگر حق با او باشد، من 3 خانه در بالا و وسط و پایین بهشت برای او تضمین میکنم. منظور از بالا و وسط و پایین یعنی سه جایی که خصوصیتهای متفاوت دارد. بعضی چیزها در منطقهای در وسط بهشت هست که در مناطق پایین و بالای بهشت نیست و بعضی چیزها در پایین بهشت هست که در بالای آن نیست.
مراء و خصومت، عاملِ ایجادِ نفاق هستند
طبق فرمایش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که در بالا ذکر شد، مراء و خصومت دل را نسبت به برادران دینی مریض میکند. «وَ یَنبُتُ عَلَیهِمَ النِفاق» یعنی از این دو تا صفتِ «مراء و خصومت» نفاق ایجاد میشود و انسان دورو میشود. چون انسان وقتی که در مقام دفاع از خودش است، ممکن است انواع و اقسام دروغها را هم بگوید و صحنه سازی و شخصیت سازی بکند.
چرا در اسلام برای زنا حد گذاشتهاند، ولی برای غیبت نگذاشتهاند؟
برای این که زنا یک گناه بدنی است و هم در دنیا و هم در آخرت عذابش کمتر از گناهان قلبی است. گناهان قلبی در دنیا مقیاس ندارد. یعنی اینطور نیست که شما اگر یک گناه قلبی کردی، برایش ترازو و مقیاس بگذاری. حدش را مشخص کردهاند و گفتهاند این غیبت است یا در دنیا باید جبرانش بکنی، یا اگر نکردی، مداوایش می ماند برای قبر و قیامت و آن سمت.
در گناه بدنی، انسان با حد خوردن پاک میشود و یا می تواند با توبه آن را پاک کند و کارش در همینجا تمام میشود. اما جهنم گناهان قلبی، با گناهان بدنی فرق دارد و خیلی خطرناک تر است. طول عذابشان هم اصلاً قابل مقایسه با طول عذاب گناهان بدنی نیست.
شما چه بسا به کسانی خیلی خوبی بکنید، اما آنها جوابش را با بدی بدهند. مثلاً کسی که عروس خیلی خوبی هم هست، ولی به او ظلم میکنند. یا کسی داماد خیلی خوبی است و به او توجه نمیکنند. یا پدر و مادر نادانی بین بچه ها فرق میگذارند. اینها را در مرگ سیاه توضیح داده ایم. مرگ سیاه یعنی اینکه قدر انسان را کسی نداند و از بدترین نوعها همین مرگ بود. هر مرگی که تلختر است، حیاتش هم بیشتر است و حاصلی که به انسان میدهد، خیلی باارزشتر است. کسانی که دائماً در خانه و فامیل مرگ سیاه دارند، در آخرت از حیات بالاتر و از قلب قویتری برخوردار هستند. به شرط اینکه شخص مظلوم، مرهم این قلب آسیب دیده را کمال مطلق یعنی الله قرار داده باشد. یعنی تحمل هایش بخاطر خدا باشد، نه این که کار دیگری از او بر نیاید و تحمل کند؛ بلکه این مقام از آنِ کسی است که بتواند جبران کند، ولی بخاطر خدا و برای صلاح بزرگتری سکوت می کند.
باید به جنبه مثبتِ آزار و اذیتها در زندگی توجه کرد
آدم در زندگی برای رشد کردنش، به حضور کسانی که او را اذیت کنند نیاز دارد. لازم است کسانی باشند که با اذیت هایشان آدم را پاک کنند. اگر آنها نباشند، ما چطوری غفور شویم؟ چطوری رحمن شویم؟ چطوری جواد شویم؟ چطوری عفوّ شویم؟ چطوری اسمهای سایرِ اسم های خدا را بگیریم و شبیه خدا شویم؟ بالاخره باید کسی ما را اذیت کند تا ما را شبیه خدا بکند. شبیه خدا شدن، مفتی نیست. طرفِ معامله ی ما خداست. یعنی طرف معامله ی هر کس قیمتی شد، خودش هم قیمتی میشود. ببینید؛ وقتی دارید چیزی را میدهید، به چه کسی دارید میدهید. این خیلی مهم است. وقتی که دارد از تو چیزی کم میشود و به تو ضربه میخورد، ببین این را داری به چه کسی میفروشی؟ آدم عاق ل کسی است که میگوید: من اصلاً به کمتر از خدا نمیفروشم، چون قیمتم کمتر از خدا نیست. چرا خودم را به کمتر از خدا بفروشم؟
پسر من وقتی کوچک بود خیلی علاقه داشت که مسجد برود. ظهر که اذان میگفتند، او بیتاب میشد، خیلی جیغ میزد تا مادرش او را به مسجد ببرد. بعد از مدتی دیدیم، وقتی به او میگفتم برویم مسجد، میگفت: نه دوست ندارم بیایم. بعداً فهمیدم یکی دو تا از این پیرمردهایی که در مسجد بودند، با بداخلاقی سرش داد زده بودند و این بچه را ترسانده بودند. طوری شده بود که هر وقت اسم مسجد میآمد، رعشه به جانش میافتاد.
گاهی متولی مسجدی، اخلاق ندارد و نمیداند که باید با یک بچه چطوری حرف بزند. اما مسجد دیگری بود که متولی آن آدم با اخلاقی بود و داخل حیاط مسجد را مثل یک پارک، پر از تاب و سرسره کرده بود. شادی بچه ها این بود که ظهر و مغرب بشود و درب مسجد باز شود و آنها بروند و بازی کنند. او به این ترتیب، بچه ها را جذب مسجد میکرد و همیشه از این مسجد فریاد شادی و تفریح بچه ها بلند بود. اینجا دو تا نگاه مختلف هست: یکی به خیال خودش، به خاطر حفظ حرمتِ مسجد، بچه ها را فراری میدهد و دیگری بچه ها را جذب میکند. بعضیها حوصله بچه خودشان را هم ندارند. اما وقتی که کسی این آزار و اذیت ها را به خدا میفروشد، آرامش و شادی به سراغش میآید. این آزار و اذیت ها باید باشد تا هم وسیله ی پاک شدنِ گناهان بشود، و هم با بخشیدنِ کسی که باعث آزار و اذیتش شده، انسان شبیه به خدا بشود. اگر تجربه ی عفو کردن و بخشیدن نباشد، پس چه موقع و چگونه یاد بگیریم که شبیه خدا شویم؟
به زندگی ائمه (علیهمالسلام) دقت کنید، بعضا از دست همسران شان در خانه آزار و اذیت میدیدند و حتی باعث قتل شان میشدند. فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) از دست همسران پیغمبر خیلی در آزار و اذیت بودند. شما ببینید حضرت زهرا را چقدر اذیت کردند؟ فامیلهای پیغمبر چقدر به اینها آزار رساندن؟ یکی از این اذیت ها این بود که همسر پیغمبر دستور میدهد بدن امام حسن (علیهالسلام) را تیرباران بکنند.
پس آزار و اذیت ها در زندگی ما برای رشدمان لازم است و نباید فقط جنبه منفی قضیه نگاه کنیم، بلکه جنبه مثبت آن را نیز باید در نظر بگیریم. یعنی در مراتب رشد انسان، گاهی خوب است که عدهای ما را دوست نداشته باشند و از ما بدشان بیاید. انسان رشد یافته، وقتی که میبیند کسی تحویلش نمیگیرد و دوستش ندارد، به حالتی از تنهایی می رسد که خود را با خدا تنها می بیند و این دلش را محکم می کند. یکی از دلایل رشد معصومین ع همین تنهایی هایی بود که با خدا داشتند.
خلق را با تو بد و بدخو کند تا تو را یکباره دل آن سو کند
دلمشغولی انسان به اطرافیان، او را از عشق خدا غافل میکند
یکی از آفتهای وجود انسان، این است که یکسره افرادی اطرافش باشند که دوستش داشته باشند و مشغولش بکنند تا او از عشق به خدا غافل و محروم شود. اما انسان وقتی میفهمد که بعضیها دوستش ندارند و محلش نمیگذارند، آنوقت راحتتر میتواند رو به سوی خدا کند و بنشیند و مناجات بخواند و بگوید: «یا حبیب من لا حبیب له= ای محبوب کسی که محبوبی ندارد». «یا رفیق من لا رفیق له= ای رفیق کسی که رفیقی ندارد».
یعنی وقتی انسان محرومیت نکشد، نمیافتد در جایی که باید بیفتد. کسانی که محرومیت نمیکشند، باید خیلی حواسشان باشد که اوضاعشان خطرناک میشود. باید حواسشان باشد تا فریب این داراییها را نخورند. یک میلیون نفر هم بیایند بگویند: فدایت شویم. آدم باید اصلاً حواسش به این چیزها نباشد. حواسش باید به این باشد که خدا دوستش دارد یا نه؟
فواحش باطنی، میرانندهی قلب هستند
خداوند فواحش را حرام کرده، چه فواحش ظاهری و چه باطنی. فحشای باطنی، خیلی بدتر از فحشای ظاهری است. کسی که میتواند راحت پشت سر دیگران حرف بزند، صحنه قیامتی این عمل، خورشت سگهای جهنم است. باطن این کار، سگی است که با شهوت میچسبد و گوشت برادران دینی خودش را میخورد. گاهی یک آدم مومن، با گفتن یک تهمت، یا یک حرف، یا آشکار کردن عیب دیگران و ... خودش را جهنمی می کند. مثلا از قد طرف ایراد میگیرد، در ذوق دیگران میزند، مقایسههای نیشدار میکند، حرفهای نیشدار میزند. شوخیهای نیشدار میکند، آبروی افراد را میبرد، گذشته ی بد دیگران را به رخشان میکشد و ... وقتی کسی اینطور پیش رفت، اصلاً قلبی برایش باقی نمیماند. دعاها و ذکر هایش هم به درد نمیخورد. زیرا با این وضعی که قلبش دارد، هیچ رشد و ترقی نمیکنند. قلب انسان وقتی به سوی سالم شدن رشد می کند که از این بیماری ها پاک شده باشد.
گناهان زبان از آفتهای خطرناک قلبی هستند
در بحث گناهان، گناهان زبانی از همه خطرناکتر است. یکی از انواع و اقسام آفتهای قلبی، زبان است و همانطور که در سطور بالا بیان شد، در بحث زبان، مراء باعث بیماری دل میشود.
پس دنبال مراء و جر و بحث نباشید. مدام دنبال این نباشید که حق بودن خودتان را ثابت کنید. با کسی خصومت هم نداشته باشید. خصومت یعنی دشمنی کردن. یعنی مدام ببینیم لغزش چه کسی، کجاست که با او دعوا کنیم. روحیه بعضیها مثل خروس جنگی است، آماده جنگ و بگومگو هستند. چنین کسی اصلاً به هیچ وجه نمی تواند از جهنم عبور کند. او اصلاً شهوت جهنم رفتن را دارد. آدم بداخلاق اینطوری است. این آدم به جهنم بیشتر علاقه دارد تا بهشت، از جهنم بیشتر لذت میبرد. در روایت داریم که خداوند جنس حیوانات جهنم را از آتش قرار داده و اینطور نیست که مار خوشگلی با پوست لطیف بیاید آدم را بزند، بلکه جنس مار و عقرب و اژدهایش از آتش است و در واقع، این ذات آدم های جهنمی است که به شکل مار در آمده است. آدم جهنمی، خوابها و افکارش هم از همان جنس است. از صبح که از خواب بلند میشود، مشخص میشود که چه چیزهایی در ذهن او میآید. او دائماً یا در بیرون از خودش در حال دعوا و مخاصمه است و یا در درون خودش به دعوا مشغول است. گاهی این جور آدم ها را میبینید که یکسره دارد ظرف میشوید و با خودش حرف میزند؛ در حمام است و دارد حرف میزند؛ دارد جارو میکند و با یک نفر حرف میزند و دعوا میکند؛ در اتومبیل نشسته و با کسی دعوا میکند. پس بگومگو از هر گناه کبیره ای کثیف تر است. آنقدر این بگومگو کردن کثیف است که انسان را از شفاعت پیامبر محروم میکند.
«فَاِنَّهُما یُمرِضانِ القُلوب= این دو خصوصیت «مراء و خصومت»، دلها را نسبت به دیگران مریض میکند. وقتی به دیگران نگاه میکند، با دل سالم نگاه نمیکند. همیشه بدبین است. همیشه مریض است و رفتارش تنش دارد.
محدودیتِ بخش طبیعیِ وجود ما، فطرت را شکوفاتر میکند
هر چیزی که طبیعت ما را بیشتر اذیت میکند، باعث میشود فطرت ما شکوفاتر شود و لذت انسان بالاتر برود. کسی که حوصله ندارد که طبیعت خود را اذیت کند و خود را محدود کند و در این خیال است که آزاد و راحت است، و یا میگوید این دین چیست؟ دین من را محدود میکند، مدام حرام، واجب و ... این شخص سخت در اشتباه است و نمیداند این «من» که محدود میشود، «من» حیوانی و طبیعی اوست. اصلاً بخش انسانی ما با دین خدا محدود نمیشود.
خدا میخواهد ما دست از چیزهایی برداریم که ما را محدود میکند و نمیگذارد به مطلق و بینهایت که «الله» است برسیم. اگر خدای متعال یک چیز را حرام کرده، حتماً به ضرر «منِ حقیقی» من است و من را محدود و کوچک میکند و برایم سنگینی میآورد و نمیگذارد من اوج بگیرم و پرواز کنم.
خانمی نزد من آمد که از نظر معنوی و روحی آدم بزرگی بود. ناراحت بود از این که گفت: بعد از سال ها امروز شوهرم یکبار عصبانی شد. اصلا هیچ وقت فکر نمیکردم که موجود فرشته ای مثل او عصبانی شود.
در روایت داریم شخص حلیم هم ممکن است یک موقع عصبی شود. گاهی ممکن است بهترین اسب ها صاحبش را زمین بزند. این دلیل نمیشود که اگر اینطوری شد، بد باشد. از آن خانم پرسیدم که شوهرت برای یک کار حق عصبانی شد یا باطل؟ گفت: برای یک کار حق عصبانی شد. گناهی از من سر زد، خیلی حوصله کرد، مدت ها تحمل کرد و مدام یک طوری ردش میکرد. ولی من لجبازی کردم و او صدایش را بلند کرد که من را ساکت کند و نگذارد که من بار دیگر تکرار بکنم. گفتم: عصبانیت برای حق، هیچ اشکالی ندارد؛ اما خیلی بد است که کسی برای دنیا ناراحت شود. در روایت داریم:«مَن بَکی عَلَی الدُنیا فَهُوَ فِی النّار= کسی که برای دنیا گریه میکند، جهنمی است.» قیمت تو خداست. قیمت تو دنیا نیست که تو را به هم بریزد و تو را عصبانی کند.
رغبت داشتن به چیزهای فانی از جهالت است
قیمت خودت را بشناس. هر وقت چیزی خواست تو را به گریه بیندازد، اول ببین قیمتت را هم پایین میآورد یا نه. اگر قیمتت را پایین میآورد، پس خیلی ریز و حقیر است و نباید برای آن غصه بخوری. اگر گفتی:«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ= ما از خداییم و به سوی او برمیگردیم»، یعنی رسیده ای به این که اینها که مال من نیست و برای من نمیماند. من هم برای اینها نمیمانم. حضرت فرمود: رغبت کردن به چیزی که نه تو برای آن میمانی و نه آن برای تو میماند، از بزرگترین درجات جهل است.
این آیه خیلی قشنگ است و دل آدم را شاد و آرام میکند. چرا که قرار است با خدا زندگی کنیم. اگر خدا ما را به کمتر از خودش میداد، چقدر حسرت میخوردیم؟ اگر به کمتر از محمد و آل محمد میداد چه؟ ما خیلی نادانی میکنیم. پس حالا که قیمتت خداست، برای کمتر از او غصه نخور. خانواده آسمانیت هم اهل بیت (علیهمالسلام) هستند. دوستشان داشته باش و با آنها باش. پس برای چی دعوا، خصومت، حسادت، تحقیر، فحش، سبک کردن دیگران، به رخ کشیدن ضعفها و عیبهایشان؟ برای چی دعوا و غصه و جر و بحث کردن؟ پس با همدیگر خصومت و دشمنی نکنید. اگر به دنبال این زشتی ها باشی، حتی اگر ثابت هم بشود که حق با توست و تو پیروز هم بشوی، شکست خوردهای. کسی که با خصومت و بگومگو پیروز شده، در واقع شکست خورده است و این اصلاً امتیاز خوبی نیست. وقتی پیروزی بر چیزی شکست است، آدم برای چه خودش را بیندازد در معرض چنین چیزی؟
در روایت داریم کسی از مصیبتی که به او نازل شده شکایت کند، در واقع از پروردگارش دارد شکایت میکند. برا یهمین است که می گوییم: ذکر «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» مژدهی بزرگی است که خدا به ما داده و خوب است روزی 100 مرتبه این ذکر را تکرار کنیم.
آزاردیدن در راه معشوق، دریافت هدیه است
کسی به حرم آمده بود و پولش را زدند. به من میگفت: استاد! من دیگر توبه کنم به حرم بیایم. آمدم اینجا پولم را زدند. گفتم: علت این که پولت را زدند، این بوده که دوستت داشتند و میخواستند در اینجا یک هدیه به تو بدهند. آدم چقدر خوب است که برود دیدار معشوقش، معشوق هم ببیند که این عاشقش بوده و به عشق او اینجا آمده و یک چیزی هم پرداخت کرده. این خیلی خوب است، اما ما بد میبینیم. کفشم را بردند یک جفت کفش حالا نیمه کاره است به حضرت عبدالعظیم هدیه نکنیم، به چه کسی هدیه بکنیم؟ باید اینطور فکر کنیم که حضرت عبدالعظیم کفشهایم را خرید؛ آیا این بد است؟ بعداً جای این کفشها خیلی چیزها به تو میدهند. آدم خوش به حالش میشود که به مسجد برود و کفشهایش را بدزدند. حرم برود و جیبش را بزنند.
استاد ما میفرمود: من کنار ضریح ابوالفضل (علیهالسلام) ایستاده بودم و متوجه شدم کسی دستش را داخل جیبم کرد. به حضرت گفتم: آقا! شنیده ام که هر کس بیاید به حرم شما و گناه بکند، خشک میشود. مثل اینکه تو خیال نداری این آدم را خشک کنی. پس اگر تو راضی هستی که این آدم جیب من را بزند، من هم مچش را نمیگیرم. گفت: هیچ چیزی به او نگفتم و او جیب من را خالی کرد و رفت. چه اشکالی دارد پول آدم را در حرم امام رضا ببرند؟ کسی بچه اش گم شده بود و چند ساعت بعد هم پیدا شد، ولی خیلی بد بود که گفت: عجب غلطی کردم به حرم آمدم. چنین آدمی چقدر ریز و کوچک میشود. حال یکی هم میگوید: خدا را شکر. بالاخره ما حرم آمدیم و یک اضطرابی به ما رسید. یک سختی در راه معشوق به ما رسید. خود معشوق دارد میبیند.
پس غصه خوردن، جیغ کشیدن، داد زدن، تحقیر کردن، نفرین کردن خیلی خطرناک است. گاهی آدم میخواهد بیاید یک چیزی را در دنیا حفظ کند، اما هزار تا چیز را از دست میدهد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد