مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
گفتیم همه حقیقت انسان دل اوست و دل تنها دارایی است که انسان با پرورش آن میتواند دنیای شاد و آرامی داشته باشد و سعادت آخرت را نیز، نصیب خود کند. انسان دارای 5 شأن است، که دل یا قلب، همان شان فوق عقل او میباشد.
هر یک از 5 شأن انسان، معشوق و کمال مربوط به خود را دارد. معشوق شأن پنجم، یعنی «فوق عقل» که از جنس خداست، همیشه به دنبال کمال بینهایت و مطلق است. حس بینهایت طلبی انسان نیز، به خاطر وجود همین شان «فوق عقلی» انسان است. اگر این بینهایت را که خداست، پیدا نکرد، حس بینهایتطلبی را که در وجودش هست را در چهار شان پایینی اش به کار می برد و خیال می کند که اینطور می تواند ارضاء شود. به همین دلیل، عمرش را صرف می کند در امور عقلی مثل علم، امور وهمی مثل «شهرت، قدرت، ریاست و مدیریت»، امور حسی مثل «شکم، شهوت، تجملات، زمین، لباس و مسکن و چیزهایی از این قبیل». یعنی کمال خودش را فقط در این چیزها می بیند و آخر سر هم به ارضا نمیرسد. چون این امور از جنس دل نیستند. فقط امور فوق عقلانی از جنس دل هستند.
همه عاشق خدا و بینهایت هستند. اما تفاوت در این است که جمعی همانند پیامبر، امیرالمؤمنین و سایر ائمه علیهمالسلام مصداق حقیقی بینهایت را پیدا میکنند و بعضی ها مثل یزید، معاویه، ابوسفیان و ابولهب و ...به دنبال کمالات پایینی هستند.
همه قوای انسان، برای حرکتِ قلب است
انسان زیرک که میخواهد به سمت بینهایت حرکت کند و کمالات بینهایت را جذب کند، از همه امکانات و قوایش یعنی از «حس، وهم، خیال و عقل» استفاده میکند تا به قلب سلیم برسد.
مثلا نیروی «خیال» خیلی کار می کند. نباید فکر کنیم خیال یک چیز موهوم است. خیال از حس و از جسم بیشتر قدرت دارد و توانش از ماده بیشتر است.
انسان میتواند در خیال خودش با خدا عشقبازی کند. با خدا و امام زمان و معصومین خیالپردازی کند. خیال خیلی میتواند انسان را اوج بدهد. به شرطی که انسان تمرین های لازم را داشته باشد و بداند که چطوری با خیال های قشنگ میتواند اوج بگیرد. کسی که به گناه فکر میکند، همین که آن را در خیالش میآورد، بعد از یک مدت، قدرت او برای انجام آن گناه زیاد میشود.
اکثر مکاشفه هایی هم که برای انسان ها رخ میدهد، همین طور است. مثلاً طرف میگوید، من در جمکران امام زمان را دیدم، ولی دیگران نمیدیدند. این فکر میکند که واقعاً امام زمان با بدنش در آنجاست. در حالی که امام زمان از همانجایی که هست، برای انسان تمثل میکند، در خیال شمامیآید، با شما ارتباط حقیقی و مؤثر برقرار میکند. پیام و ارتباط درست است. اما اینجا حس نیست. در بخش حس، شما را حذف میکند. مثل تِله پاتی.
بعضی ها وقتی که میخواهند خدا را بشناسند، از شأن عقلی شان استفاده میکنند و مثلا در طبیعت مطالعه میکنند و به دنبال دلائل میگردند. گروه دیگر در منطق و فلسفه کار میکنند و از طریق این علوم میخواهند خودشان را به جایی برسانند.
بعضیها از همه اینها زرنگتر هستند و حرکت شان دلی است و با دل خودشان حرکت میکنند. اینها محبت حق تعالی را در دل خود پرورش میدهند و با این محبت اوج میگیرند. اینجاست که حرکت های عقلی و معرفتی خیلی به انسان کمک میکند. در شب قدر وقتی که غالب مردم دنبال عبادت هستند، بزرگان ما اصلاً توصیه به عبادت زیاد نمیکنند. میگویند که حرکت تان را درونی کنید. از عقل تان استفاده کنید. برای این است که فرمودند در شب قدر مهمترین عمل مذاکره علمی، تفکر و کار علمی است. این برای آن است که دل، زودتر راه بیافتد. نزدیکترین قوه به فوق عقل که بخش انسانی ما است، عقل است.
سخنان معصومین ع برای حرکت قلبی
نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمود:«إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لا یَنظُرُ إلی صُوَرِکُم وَ لا إلی أموالِکُم وَ لکِن یَنظُرُ إلی قُلُوبِکُم وَ أعمالِکُم= همانا خداوند تبارک وتعالی به صورت ها و اموال شما نگاه نمیکند. بلکه به قلبها و اعمال تان نگاه میکند.» پس باید به جای سرمایه گذاری روی حجم عمل، روی کیفیت عمل سرمایه گذاری کنیم.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید:«جَعَلَنَا اللهُ وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ یَسْعَى بِقَلْبِهِ إِلَى مَنَازِلِ الاَبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ[1]= خداوند ما و شما را به لطف و رحمتش از کسانى قرار دهد که با دل و جان براى رسیدن به منزلگاه هاى نیکان کوشش مى کنند.»
امام جواد(علیهالسلام) میفرماید:«اَلقَصدُ اِلَی اللهُ تَعالی بِالقُلُوبِ اَبلَغُ مِن اِتعابِ الجَوارِحِ بِالاَعمالِ[2] = قصد و تقرّب به خداوند متعال به وسیله قلب ها و دلها، بسیار رساننده تر از رنج و سختی دادن به اعضا و جوارح وسیله اعمال است.»
بعضیها 30 بار یا 40 بار به حج میروند؛ ولی تفکر ندارند. نمیدانند حج و فلسفه حج چیست. به عمره میروند. اما کور و کر میروند و برمیگردند. ماه رمضان می آید که ضیافت خداست. اما اگر از اینها بپرسی در این ضیافت با صاحبخانه ملاقاتی صورت گرفت؟ می بینی که اصلاً ملاقاتی با خدا نکرده اند. گاهی میگویند:«من روزی یک جزء قرآن خواندم» اما این هم باز، حرکت زبانی است، حرکت قلب نیست. از این قرآن خواندن چه فهمیدی؟ هیچ. می گویند:«ده بار کربلا و سوریه رفتیم و نماز خواندیم و جمکران رفتیم». اما نمی دانند که اینها حرکت قلبی نیستند. حرکت بدنی هستند. به انسان ثواب میدهند؛ اما این باید در قلب سرریز شود. یعنی تحولی باید در قلب ایجاد کند. وقتی قلب حرکت نکند، امام صادق (علیهالسلام) میفرماید، 60 سال که شما نماز بخوانید، یک رکعتش هم قبول نیست. چون 60 سال کار بدنی کردی. یک جرعه اش به قلب نرسیده.
قرآن شراب مؤمن است؛ ولی الان چقدر حافظ قرآن داریم که با آن مست نمیشوند. تا قرآن در قلب نریزد، برای انسان مستی نمیآورد.
حرکت قلبی، رشددهندهتر از حرکت بدنی است
امام صادق(علیهالسلام) میفرماید:«حَرَکاتُ القُلُوبِ أبلَغُ مِن حَرَکاتِ الأعمال= حرکتهای قلبی خیلی زودتر انسان را میرساند تا حرکتهای بدنی.» مثلاً بنشیند تسبیح دستش بگیرد، ده هزار تا ذکر بگوید، این حرکت بدنی است. اصلاً علت این که میگویند ذکر را تکرار کنید، این است که تکرار باعث میشود قلب تکان بخورد. حال کسی که با یکبار ذکر گفتن، قلبش تکان میخورد، این شخص خیلی قوی است. قلبش آماده است و اصلاً زبانش هم ذکر نمیگوید و میتواند به طور مستقیم و بدون حرکت زبان و لفظ و دهان، ذکر قلبی بگوید. یعنی در هرجا و هر لحظه و حتی شب که میخوابد، خودِ قلب دارد ذکر میگوید.
باید از قلب مواظبت کرد. گاهی شما وقتی نماز میخوانی، قلبت با همسرت درگیر است. ذکر قلبی شما دعوا با همسر، شریک یا فرزندان است. یعنی به جای این که قلب ذکر خدا را بگوید، در یک جای دیگر دارد ذکر میگوید. مثلا الان موقع نهار است و بوی غذای مورد علاقه ات پیچیده، قلبت دارد ذکر آن غذا را میگوید. بدنت دارد نماز میخواند و سجده میکند، اما قلبت دارد ذکر چلوکباب میگوید و از آن تغذیه میکند. اما کسی که تمرین قلبی کرده حتی اگر در جایی شلوغ باشد، ممکن است جای خوبی هم نباشد، ولی قلبش یا الله میگوید و خوب تغذیه میشود. پس حرکتهای قلبی فوقالعاده مهم است و ما باید روی قلب و دل سرمایهگذاری کنیم.
راهکارهایی برای راه افتادن قلب
یکی از راههایی که برای تقویت قلب وجود دارد و مقدمهای است برای راه افتادن قلب، حرکات بدنی است. تأکید شده که ما باید حرکت بدنی انجام بدهیم تا قلب راه بیفتد. همه حرکت های بدنی قشنگ هستند. از حرکت های بدنی باید برای راه افتادن دل استفاده کرد. سینه زنی، پیاده روی و ذکر با صدای بلند، از روش های راه اندازی دل هستند.
۱- سینه زنی) شما وقتی که سینه میزنی، کم کم اشکت هم در میآید. سینهزنی ضعیفترین کار در عزاداری امام حسین علیهالسلام است. گاه کسی را هم میبینی که از این واقعه آنقدر میسوزد و آنقدر ارتباط برقرار می کند که یک گوشه نشسته و فقط اشک میریزد. به این نباید گفت: برو سینه بزن. چون ارتباط قلبی با آن واقعه برقرار کرده است. اما اگر دل راه نیفتد، باید برود سینه بزند و حرکت بدنی انجام دهد وبعد می بیند که یک دفعه دل راه میافتد. حرکت بدنی مثل هُل دادن اتومبیلی است که به خاطر مثلا سرد شدن هوا موتورش روشن نمی شود؛ اما وقتی آن را هُل میدهی، موتور راه میافتد. حرکت بدنی یک تلقین است.
۲- راه رفتن) در روایت داریم، هیچ کس با کاری به اندازه راه رفتن با پا، به خدا نزدیک نمیشود. برای همین است که اکثر مناسک حج پیاده روی است. در حج وقتی سعی بین صفا و مروه را انجام میدهید، یا به گرد ضریح و کعبه دور میزنید؛ یا از خانه حرکت میکنید تا به مسجدی بروید، یا مسیری را پیاده میروید تا به نماز جمعه برسید، اینها هل دادن دل و راهپیماییهای باارزشی هستند که بعد از آن، احساس نشاط میآید. وقتی برای نماز جماعت به مسجد میروی، همین حالت به شما دست میدهد تا این که در خانه خودت نماز بخوانی. پس بیرون بزن و راه برو و حرکت بدنی داشته باش.
۳- ذکر زبانی) ذکر گفتن نیز از عوامل راه انداز قلب است. پس ذکر بگو و صلوات را با صدای بلند بفرست.
۴- تلقین و استفاده از محیط) مثلا به حرم امام رضا علیهالسلام میروی؛ اما میبینی در حرم قلبت خشک است و دلت یخ کرده و خیلی نمیتوانی با حضرت ارتباط برقرار کنی. از حرکت بدنی استفاده کن و کنار چند نفر که دارند گریه و یا عزاداری میکنند، بایست. کنار کسی که حال خوشی دارد بایست و همان حال خوش را به خودت تلقین کن.
۵- خدمت به والدین) خدمتی که به پدر و مادر میکنید، در آماده شدن دل و پیدا کردن رقت قلب، فوق العاده موثر است.
۶- خدمت به دیگران) خدمتی که به یک پیرمرد یا پیرزن می کنید، دل را راه می اندازد. حتی وقتی که به یک بچه که در حرم است، شکلاتی را می دهید، میبینید دل شما راه افتاد و اشک شما رامت تر سرازیر می شود.
گاهی شما به یک مورچه و سگ کمک میکنی، دلت راه میافتد. جلوی گربه غذایی میاندازی، می بینی که همان گربه کلی دعایت میکند و این دل راه میافتد. برعکس یک مورچه و گربه را در نظر نمیگیری. از کنار سگ با قساوت قلب رد میشوی، در نتیجه وقتی که به مسجد میروی، میبینی تا دلت خشک شده و عبادت ها هیچ اثری در دلت ندارد.
گاهی کمک به یک کبوتر خیلی دلت را نرم می کند. یک کار قشنگ این است که وقتی می خواهی از خانه بیرون بیایی می بینی که دارد باران میآید و هوا سرد است، یک جعبه برداری و زیر بالکن خانهات بزنی تا یک پرنده بیاید آنجا لانه کند. می بینی که کلی مشکلاتت حل میشود.
۷- صدقه) صدقه از چیزهای خیلی واجب و قطعی است در راه افتادن قلب. یعنی صدقه جزء شرائط اصلی است، نه اینکه بگوییم فقط کمک میکند.
شما وقتی میخواهی یک ارتباط معنوی قشنگ برقرار کنی و کار مهمی انجام دهی، به اندازهای که آن کار برایت اهمیت دارد، پول کنار بگذار و صدقه بده. بعد میبینی قلبت راه میافتد. برای همین است که فرمودند: شرط است که قبل از هر دعا انسان حتماً مقداری صدقه کنار بگذارد.
چون ما خیلی از این مسائل را نمیدانیم، گاهی کارهایی نادرستی میکنیم. نگاههای بد، حرفها و حرکتهای بد، مثل تکبر و عُجب که خطرناک است. بنابراین، صدقه خیلی از بلاهای ناشی از همین کارهای ما را برطرف میکند و درنتیجه، دل راه می افتد.
۸- پرهیز از گناه) انسانی که از یک گناه میگذرد، خیلی از مسائلش حل میشود.
۹-ایثار) مثلا شب احیاء که باید دل رقیقی داشته باشی، بر سر سفره نشسته ای و میبینی بهترین جای غذا را جلوی تو گذاشته اند. آن قسمت را نخور و به بقیه تعارف کن. نوشابه خنک به تو داده اند، نخور و کنار بگذار و بده به کس دیگری بخورد. سالاد هست، بده کس دیگری بخورد. بدترین جای غذا را برای خودت بردار و همان را به عنوان افطار بخور. بعد می بینی که خیلی اتفاقات قشنگی برای دلت میافتد و یکدفعه راه های خوبی برایت باز میشود. اما اگر خلاف این کارها را بکنی، قلب قفل میکند و راه بسته میشود، چون تو شهوت شکمی پیدا کرده ای. با شهوت شکم حیوانیتت را تقویت کرده ای و سنگین شده ای.
۱۰- تقویت فهم و درک) مهمترین عامل در راه افتادن دل، فهم و درک انسان است. انسان باید فهم و درکش را تقویت کند. یعنی عقلاً مسائل را درک کند. در این صورت خیلی زود قلب راه میافتد. بین «درک و شعور» با «سواد و دانش» فرق هست.
بعضیها روی فکرشان خیلی سرمایه گذاری میکنند. مثلاً میروند دنبال شناختن حقایق عالم. طلبه میشوند، بعد دانشگاه میروند، فلسفه و الهیات میخوانند، یکسره کار فکری و مطالعاتی و عقلی انجام میدهند. اما می بینید که اصلاً کار دلی نمیتوانند بکنند. در حالی که کار عقلی هم به تنهایی کافی نیست.
این آدم با سواد می بیند که مادرش که بی سواد است، مکاشفه میکند. اما این آقای فیلسوف، هنوز یک خواب قشنگ هم ندیده، چه برسد به این که بخواهد مکاشفه کند.
گاهی می بینید که یک پیرزن، بقال، کفشدوز کنار خانه خیلی موفقتر از آقایی است که 20 سال درس خوانده و کار کرده است. چرا؟ برای این که آنها حبی کارشان راه افتاده و از روی محبت کار کرده اند.
۱۱- جهاد، عملی موثر در حرکت قلب است) داشتن روحیه جهادی برای راه افتاد قلب خیلی سازنده است. آنهایی که روح جهاد و مبارزه دارند، قلبشان زود راه میافتد. به خصوص در غریبی، تنهایی و آنجایی که خیلی افراد حاضر نیستند، کار جهادی بکنند، اگر یک نفر روح جهاد و مبارزه داشته باشد و با مال و جانش جهاد کند، خیلی زود قلبش باز میشود. هیچ چیز به اندازه مبارزه و جهاد مالی در راه خدا و بعد جهاد جانی دل راه نمیاندازد. قویترین آدمها شهدا هستند. چرا امام فرمود: خدا من را با شهدا محشور کند؟ برای این که میدانست اینها به کجا رسیده اند. ما در جبهه از این بچه ها چیزهای عجیب و غریبی دیده ایم. بچه 13 ساله بارها خدمت امام زمان(علیهالسلام) میرسید. بارها خدمت حضرت زهرا و حضرت زینب(س) رسیده. امام میگوید: اینها ره صد ساله را یک شبه طی کردند.
مرحوم سیدعلی اندرزگو(ره) یک روحانی بسیار خوب، هم درس خوانده و هم از قلبش خیلی خوب استفاده کرده است. امام فرمود: در آن دوران اختناق، نصف انقلاب ما مدیون همین یک نفر آدم است. میگفت: یک روز داشتیم با او به مشهد میرفتیم. بنزین تمام کردیم و در راه ماندیم. مرحوم اندرزگو به راننده گفت: عیبی ندارد تو گاز بده، من صلوات میفرستم. ما گاز میدادیم و او صلوات میفرستاد و اتومبیل هم با چه سرعتی میرفت. او کرامت داشت.
در دفاع مقدس بچه ها چون شناخت شان خیلی زیاد بود، توقعشان هم بالا بود. خداوند هم به همان اندازه ی توقع شان میداد. در دفاع مقدس در بعضی از عملیات ها معجزه میشد. یک مقدارش را هم واقعاً فیلمبرداری کردند. همین فیلمی که از عملیات مسلم بن عقیل هست، شما ببینید. من خودم در آن عملیات بودم. اتفاقات عجیب و غریب زیادی در این عملیات برای ما افتاد. ما در شیارها میرفتیم، مهتاب میشد، عراقیها ما را نمیدیدند. بیرون میآمدیم، ابر میشد و هوا تاریک میشد؛ باز هم ما را نمی دیدند. انگار که هر وقت دلمان میخواست هوا تاریک میشد و هر وقت دلمان میخواست، هوا روشن میشد.
در میان آن همه آتش، من یک لحظه پای یک کوه بزرگی رسیدم. یک ارتفاع بزرگی را مین چیده بودند. من به بچه ها گفتم صبر کنید تا من بروم میدان را خنثی کنم. بعد علامت دادم که بالا بیایید. یادم رفت سلاحم را با خودم ببرم. دست خالی بالا رفتم و رسیدم به نوک قله. آخرین مین را که خنثی کردم، دیدم 50 تا عراقی سر من ریختند. من در آن زمان 18 سال داشتم و از آنها میترسیدم. اما آنها هم از من میترسیدند. آنها به من التماس میکردند که من با اینها کاری نداشته باشم. من نگاه میکردم که اینها به چه کسی التماس میکنند؟ کسی غیر از من اینجا نیست. هیچ سلاحی هم ندارم. خلاصه بچه ها را صدا کردیم و آمدند اینها را گرفتند و بردند. از کوه پایین آمدم و رفتم در مقر به سرهنگ عراقی گفتم: من تنهایی آمدم و آن تپه و ارتفاعات را گرفتم. گفت: حرف مفت نزن. پس آن همه سفیدپوش اطراف تو چه کسی بودند؟ ما هر چه تیر میزدیم، هیچ کدام از آنها نمیافتادند. همینطور راست، ما را نگاه میکردند. برای همین وقتی که دیدیم سلاح فایده ای ندارد، همه سلاح هایمان را به زمین ما از آن سفید پوشها میترسیدیم. فکر کردی از تو میترسیدیم؟ این خاطرهای که گفتم کتابش را خود عراقی نوشته اند. یعنی جزء خاطرات عراقیهاست. فقط خاطره من نیست. ولی این صحنه مشترک بین من و آنها بود.
خداوند هر طوری شما بخواهید عمل می کند. خدا بر هر کاری ادر است.«فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ» و «فَعَّالٌ لِما یَشاء» به همین معنی است. هر کاری بخواهید میشود. بسته به این که تو چقدر از خدا توقع داری و از خدا و اهل بیت ع چقدر شناخت داری.
امام میفرماید: من وقتی که این بچه های رزمنده را می بینم، به آنها غبطه میخورم و خودم را در مقابل اینها کوچک می بینم. امام با ملاک دل ارزیابی میکند.
نمونه هایی از کسانی که با دل حرکت کردند و زود به مقصد رسیدند
قلب که راه بیافتد، خیلی کارها از آن بر میآید. پس روی محبت و نظام دلی خیلی باید کار کنیم. این خیلی مهم است که انسان حس هایش را نگه دارد و دلش را نگذارد آلوده شود و شک و تردید را به دل راه ندهد.
علامه طباطبائی که فیلسوف بزرگی بود، ماه رمضان پیاده از خانهاش تا حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) میآمد، افطارش با یک بوسه از ضریح حضرت بود. میآمد ضریح را میبوسید و میرفت. عشق و دلدادگی ایشان تا این حد بود. اینها برای انسان کار میکند. پس مهمترین دارایی ما دل ماست. این باید فعال و قوی باشد. یک جوان میبینی که 15 سال دارد؛ اما دلی دارد به اندازه همه عالم. از سرف دیگر کسی را میبینی که 60 سال دارد، ریشش را هم سفید کرده در اسلام و نماز و روزه و عبادت، اما دلش به اندازه یک خانه هم نیست. دلش کوچک و کم است.
کسانی که با قلب راه را باز کرده اند، در طول تاریخ اسلام زیاد بوده اند. در اینجا نمونه هایی از اینها را می آوریم.
۱- طی الارض) پدرم میگفت قدیمها که چند تا مستأجر در یک خانه با هم می نشستند، ما هم در محله ای در میدان شوش مستأجر بودیم. مستأجری داشتیم که جوانی بود و در میدان شوش حمال بود. این جوان شبها دیر به خانه میآمد و در میزد و صاحبخانه میرفت در را باز میکرد. دو سه شب اینطوری شد. صاحبخانه به او گیر داد که فلان فلان شده اینطرف و آنطرف میروی و الواتی میکنی، دیر میآیی؟ مدتی بعد، حمال از آنجا رفت. پدر ما میگفت، ما از صاحب خانه پرسیدیم که داستان چیست؟ گفت: من به او گیر دادم که تو کجا میروی که نصف شب میآیی؟ گفته بود: به خدا جای بدی نمیروم. گفتم: باید هر جا که میروی، من را با خودت ببری. گفت: میبرم، ولی به شرطی که هر جا تو را بردم، چیزی نگویی. من هم قبول کردم. یک شب ما را خبر کرد که برویم. گفت: دم در خانه ایستاده بودیم، یک لحظه گفت: برویم. همین که قدم برداشتیم، دیدم در کعبه هستیم. گفتم: ما الان شوش بودیم. گفت: زیارتت را بکن. طواف کردیم و یک لحظه دیدیم مدینه هستیم. در کربلا امام حسین و در مشهد امام رضا علیهما السلام را زیارت کردیم. نزدیک صبح آمدیم خانه و فردا غیبش زد و رفت.
می بینید که این آدم معمولی، خوب دلش را راه انداخته و نیامده کتاب و استاد و برهان ببیند. این خیلی گیر ندارد که این را ثابت کنم؛ آن را ثابت کنم، خدا اینجا چرا اینطوری کرد؟ آنجا چرا حضرت علی اینطوری کرد؟ آن کارش آنجا اشکال داشت و ... تا تو بخواهی به حضرت علی علیهالسلام ایراد بگیری که این کار اشکال داشته یا نداشته، میبینی که آن حمال و سوپور رفتند و به مقصد رسیدند.
وقتی که شما درگیر این هستی که ثابت کنی کار خدا و حضرت علی و فاطمه زهرا علیهمالسلام درست بوده یا نبوده. آنها راهشان را گرفتند و رفتند. برای همین آنهایی که واقعاً زود به مقصد میرسند، کسانی هستند که اهل شک و تردید و گیر دادن نیستند. حرکت آنهایی که شک و تردید دارند و گیر میدهند، به قلب نمیرسد. چون عقلشان گیر دارد، معطل میشوند. هر چه بایستی و شک کنی، معطلی بیشتری داری. شک معطلی میآورد. از این رو قرآن در مورد کسانی که مؤمن هستند میفرماید:«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ[3] = مؤمنان، تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ایمان آورده و دچار تردید نشدند و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد كردند.»
۲- استفاده از تربت برای راه افتادن ساعت) آقا شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح خیلی مقامش بزرگ است. یک ساعت داشت که هر وقت خراب میشد، یک مقدار تربت به آن میمالید و ساعت راه میافتاد. حال تو این مسئله را یکطوری حل کن. در مخیلهات بگذار که این یعنی چه؟ تربت به ساعت چه ربطی دارد؟
۳- تربت عزاداران اباعبدالله نیز شفا می دهد) آیت الله بروجردی(ره) در خانه نشسته، چشم درد شدید دارد. عزادارها به خانه شان میآیند و عزاداری می کنند. آقا گِل از لباسهای عزادارها برمی دارد و روی چشمش میمالد و تا آخر عمر دیگر عینک نمیزند. چرا که او اعتقاد دارد این گِل عزای امام حسین ع نیز شفا می دهد. یعنی فقط تربت کربلا نیست که شفا میدهد؛ بلکه گِل عزادارها نیز شفا می دهد.
۴- حمد شفا برای بیمار از راه دور) یکی از اولیای خدا در قم بود. مثل مرحوم نخودکی که روی چیزی دعایی میخوانند میگویند این را به مریض بده، بخورد خوب میشود. یا بعضی ها میگفتند: من به فلان مریض نمیرسم که این دارو را به او بدهم، چون راهش دور است. میگفت: پس تو بخور، او در آنجا خوب میشود. ما خدمت این ولی خدا رفتیم. به ایشان گفتم: آقا فلانی در تهران مریض است، چه کار کنیم؟ این ولی خدا به من گفت: وقتی که تو به تهران رفتی، یک حمد خودت از طرف من بخوان. همین کار را هم کردیم و طرف هم خوب شد.
وسعت بهشت هر کس به اندازه دل اوست
یک رمز خیلی مهم این است که وسعت بهشت هر کس به اندازه وسعت دل خودش است. یعنی بهشت شما به اندازه ای وسیع میشود که دلت وسیع است. آنهایی که شب اول قبر فشار قبر میگیرند، علتش این است که دلشان تنگ است. فرمولی که گفتیم این بود که «نفس ما، قبر ماست». اگر در نفست ناراحتی و اضطراب داری، فشار قبر داری. وقتی که عصبانیت، زودرنجی، بداخلاقی و بدزبانی داری و زود جوش میآوری، زود حوصله ات سر میرود و زود به هم میریزی، نشانه این است که فشار قبر داری.
اگر حوصله ات زیاد است و زود عصبی نمیشوی و پرخاشگری نداری و بدبین نیستی و به هم نمیریزی و دعوایی نیستی و روح پریدن و انتقام گیری و دعوا نداری و راحت میتوانی دیگران را ببخشی و گذشته را ندید بگیری و اضطراب نسبت به آینده سراغت نمیآید، آدم بزرگی هستی و روحت روح بزرگی است و جایت بهشت است.
سوءظن، حسادت، تکبر، خودخواهی، شهوت های مادی و طبیعی، قلب را کوچک و ظرفیتت را کم میکند. اینها انسان را لوس، حساس، زودرنج و ریز کرده و کارش را خراب میکند.
اینکه میگویند در قبر شما حضرت زهرا و ۵ تن میآیند، ممکن است فقط حضرت علی بیاید و بقیه نیایند. چون قلب تو کوچک است و جا ندارد. شب اول قبر به بعد که می گویند حضرت امیرالمؤمنین(علیه) میآید، ولی حضرت زهرا و امام حسین و پیغمبر علیهمالسلام نمیآیند، علتش این است که قلبت کوچک است. همین الان باید ببینی که اگر حضرت علی در قلبت هست، در شب اول قبر هم هست و گرنه خبری نیست.
یک کسی پنج تن و چهارده معصوم را در قلبش دارد. الحمدلله خیلی قبر بزرگی دارد. یک کسی میبینی انبیاء را دارد. شما می روید و حضرت عبدالعظیم و حضرت معصومه زیارت میکنید، اینقدر این قلب بزرگ است که وقتی میخواهد حرف بزند، اول از خدا شروع میکند و 34 مرتبه الله اکبر، 33 بار سبحان الله و 33 مرتبه الحمدلله می گوید. در زیارت حضرت معصومه س بین تسبیح و الحمد لله فرق هست. در بقیه ذکرها همیشه الله اکبر، الحمدلله، سبحان الله هست. اما در زیارت ایشان، سبحان الله جلوتر است. وقتی این ذکرها تمام شد، تازه از انبیاء شروع میکنی و می گویی: «السلام علی آدم صفوۀ الله. السلام علی نوح نبی الله و... ماشاء الله به این دل، با آنها سلام و علیک میکنی و آنها هم جواب میدهند. بعد سراغ پیغمبر میآیی و تا امام زمان را سلام میدهی و بعد متوجه خانم حضرت معصومه س میشوی و به ایشان هم سلام میکنی . اگر آدم، با فهم به زیارت برود و کور نرود و کور نیاید، این زیارت ها خیلی دل را باز میکند و به دل وسعت میدهد. پس ما هر چقدر روی دلمان سرمایه گذاری بکنیم، بهشت مان وسیعتر میشود.
[1] . نهج البلاغه، خطبه 193.
[2] . بحار الانوار، جلد75، صفحه 363
[3] . سوره حجرات/15.
ع ل 350
کلیدواژه ها:
آثار استاد