www.montazer.ir
شنبه 23 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 12304
زمان انتشار: 12 آوریل 2021
قساوت قلب چیست؟

قلب، جلسه 77، 1391/12/12

قساوت قلب چیست؟

قساوت قلب یعنی سختی دل، به طوری که دل آنچنان سخت شود که از پذیرش هر چه که به مصلحتش است خودداری کند. در این حالت، قلب از چیزی که باید لذت ببرد و غذایش است، نمی‌تواند لذت ببرد و به چیزی که برایش مضر است و باید از آن متنفر باشد، تمایل دارد. حکمت و پند الهی و موعظه الهی نیز، در او تأثیری ندارد.

قرآن می‌فرماید:«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِیَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون[1] = سپس دل‌هاى شما بعد از این [واقعه] سخت گردید، همانند سنگ یا سخت‏ تر از آن. چرا كه از برخى سنگ‌ها جویهایى بیرون مى‌زند و پاره‌اى از آنها مى‌‏شكافد و آب از آن خارج مى‌‏شود و برخى از آنها از بیم خدا فرو می‌ریزد و خدا از آنچه مى‌‏كنید غافل نیست». 

همانطور که قبلاً گفتیم ارزشیابی هر انسانی به دل اوست و انسان 5 قوه­ دارد: «حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل». فوق عقل، همان بخش دل و قلب انسان است. 4 قوه‌ی پایینی، وسیله­ ای هستند تا شخصیتی به نام دل را بسازند. در نهایت خداوند هم با دل ما کار دارد: «یَنظِرُ اِلی قُلُوبِکُم[2]= خدا به دل‌های شما نگاه می‌کند». کاری به میزان فعالیت‌های عقلانی و حسی و خیالی و وهمی ما ندارد. مهم برای خدا دل شماست. دل و کشش‌هایش، دل و حب و بغض‌هایش، دل و آرزوها و آرمان‌هایش و چیزهایی که برای دل عزیز و لذیذ است، فقط اینها ارزیابی می‌شود و نهایتاً قیمت هر کسی معادل دل اوست.

قرآن انسان‌ها را به 6 گروه تقسیم می‌کند: 1ـ کسانی که قلب و شخصیت‌شان معادل سنگ است. 2- کسانی که بدتر از سنگ هستند. 3- گروهی که مانند چهارپایان هستند. 4- گروهی که بدتر از چهارپایان هستند. 5- گروه شیطان. 6- انسان ها. یعنی خدا فقط گروه ششم را انسان می‌داند. بقیه در ظاهر بشر هستند، اما به معنای حقیقی انسان نیستند. بشر از کلمه بِشر به معنی پوست می آید. یعنی به جز انسان ها، بقیه فقط پوست آدم را دارند. صورت‌شان صورت آدم است، اما باطناً انسان نیستند.

قرآن در مورد کسانی که دل‌های شان به قدری سخت می‌شود که به سنگ تشبیه شده اند می فرماید:«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِیَ كَالْحِجارَةِ». یعنی قلب‌های شما از سنگ پایین تر است. سنگ سختی مطلق ندارد. از دل سنگ گیاهِ نرم هم بیرون می‌آید. یعنی بالاخره این سنگ یک جوشش و یک خروجی داشته. بعضی از سنگ‌ها آنقدر لطافت دارند که از دل شان نهر آب بیرون می‌آید:«إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ». یعنی سنگ نسبت به آب از خودش سختی نشان نمی‌دهد.

سیاست «سنگ و سنگ، یا سنگ و آب» در رابطه‌های اجتماعی

«وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ» بعضی از سنگ‌ها شکاف برمی‌دارند و از دل شان آب بیرون می‌آید و نهرها جاری نمی‌شود، بلکه شکاف برمی‌دارند و آب از دل سنگ بیرون می‌زند. یعنی سنگ به آب راه داده. شما قدرت آب را ببینید چقدر زیاد است. این آیه درسی به ما می‌دهد که خیلی زیباست. خیلی وقت‌ها که آدم‌ها در رفتارهای‌شان در زندگی با افراد خانواده یا جامعه به مشکل می‌خورند، به خاطر این است که شبیه دو سنگ رفتار می‌کنند. اگر یکی از آنها آب باشد، مشکلی به وجود نمی‌آید.

مثل زن و شوهرهایی که کارشان به طلاق کشیده می‌شود. مثل مشکلات دو برادر یا برادر با خواهرها یا فرزندان با پدر مادر و برعکس، یا دو تا شریک اقتصادی. علت این که اینها در روابط شان به بن ­بست می‌خورند، این است که رابطه ­شان سنگ و سنگ می‌شود. وقتی رابطه سنگ و سنگ شد، سنگ‌ها که به هم می‌خورند، می‌شکنند. ولی وقتی یکی از طرفین عاقل است و بلافاصله رابطه را به رابطه ی آب و سنگ تبدیل می‌کند، می‌بینید که سخت­ترین آدم‌ها هم به زانو در می‌آیند.

ائمه (علیهم‌السلام) برای جذب افراد چه رفتاری کردند، در زمانی که هیچ شیعه ­ای برای اسلام باقی نمانده بود؟ به قول حضرت علی (علیه‌السلام) جز 3 نفر یا 5 نفر یا 7 نفر، بیشتر از این هم نگفتند.[3] حال از دلِ این رفتارها، الان در دنیا حدود 200 تا 400 میلیون شیعه وجود دارد و این به خاطر سیاست آب و سنگ است که ائمه (علیهم‌السلام) در پیش گرفتند. 260 سال سیاست ائمه (علیهم‌السلام) آب و سنگ بود. حتی امام حسین (علیه‌السلام) با معاویه هم به همین روش رفتار کرد. فقط زمان یزید که دیگر ضرورت اقتضا می‌کرد، جنگ اتفاق افتاد. وگرنه ائمه (علیهم‌السلام) خیلی زیرکی به خرج دادند که الان تعداد شیعیان در دنیا حدود 200 میلیون نفر است. یعنی 7 نفر در طول 1400 سال 200 میلیون شیعه تربیت کردند. شیعیانی که الان حرف آخر را در دنیا می‌زنند، مثلِ ایران. امروزه تمام خبرهای دنیا روی اخبار ایران می‌گردد.

7 نفر به 200 میلیون نفر تکثیر شدند. فرهنگ شیعه خیلی رشد و برکت داشته، سیاست آب و سنگ ائمه باعث شد، شیعه بقا داشته باشد و روزبه ­روز از نظر کمی و کیفی پیشرفت کند. در دنیا هم همینطور است. کسانی که سیاست شان، سیاست‌های سنگ و سنگ است، معمولاً در خانه در کار و شغل و ... زود می‌شکنند و لِه می‌شوند.

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «إِنَّ التَّقِیةَ دِینِی وَ دِینُ آبَائِی وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیةَ لَهُ[4]= تقیه (پنهان کردن عقیده شیعه) هم دین خودم و هم دین اجداد من است، دین ندارد کسی که تقیه ندارد». حضرت دستور داده بودند که شیعیان طوری رفتار کنند که کسی نفهمد شیعه هستند. این باعث شد که شیعه فرصت زنده بودن و تنفس را پیدا کرد. شما سیاست اول ولایت را بعد از رحلت پیامبر نگاه کنید که با حضرت زهرا و امیرالمؤمنین (علیهما‌السلام) چه کار کرد. سیاست خشونت و همانند سنگِ آن زمان، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را بین در و دیوار گذاشت و کشت. طناب به گردن امیرالمؤمنین انداخت و کشید تا به زور برای بیعت برد. اما امیرالمؤمنین کدام سیاست را در پیش گرفت؟ سیاست آب را. خود حضرت فرمود اگر من دست به شمشیر ببرم دیگر هیچ چیزی از اسلام باقی نمی‌ماند. این خیلی مهم است که ما الان باید رعایت کنیم. این که مقام معظم رهبری می‌فرماید ما باید با برادران اهل سنت وحدت داشته باشیم و اختلاف ایجاد نکنیم، مبتنی بر همین سیاست است.

اگر قرار باشد ما یکسره دست به شمشیر و جنگ و کشتن و نفی یکدیگر ببریم، چه اتفاقی می‌افتد؟ نابودی. امام یک جایی در این سیاست که گفته می‌شد «جنگ جنگ تا رفع فتنه»؛ قطعنامه 598 را پذیرفت. این صلح باعث شد که ایران چنین فرصتی را پیدا کند و در بسیاری از جهات در دنیا به قدرت برسد و خودش تبدیل به یک ابرقدرت شود. باید دقت کرد که سیاست سنگ به سنگ، همیشه اثر نمی‌کند، شاید برای بعضی اوقات خوب باشد، اما بیشتر وقت‌ها سیاست آب و سنگ کارگشا است. انسان باید تشخیص بدهد که کجا باید سنگ و سنگ باشد و کجا باید آب و سنگ باشد.

سنگ ها از خشیت خدا فرو می‌ریزند

قرآن می‌فرماید: «وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ = و برخى از آنها از بیم خدا فرو مى‌‏ریزد».

در داستان مرحوم میرفندرسکی آمده‌ که وقتی رفت هند و معابد فوق ­العاده زیبای هند را دید، تحت تاثیر قرار گرفت. واقعاً هم هند معابد زیبایی دارد. برای رفتن به بعضی از این معابد باید بلیط تهیه کرد. باید پول بدهید و ساعت‌ها در صف بایستید تا اجازه بدهند شما بتوانید فقط وارد معبد بشوید. آن هم با یک تشریفاتی، نه مثل ما که خیلی بی ­ادبانه وارد مساجد مان می‌شویم. مثلا آنجا در بعضی معابد باید کمربندهای تان را باز کنید، موبایل اصلا حق ندارید در معبد ببرید، هیچ تماسی حق ندارید در معبد بگیرید. ورود به یک معبد خیلی مقررات دارد. مرحوم میرفندرسکی هم تحت تأثیر زیبایی معماری معابد آنجا قرار می‌گیرد و ابراز شگفتی و تعجب می‌کند. آنها هم در مقابل به او می‌گویند که معابدمان خیلی قدرتمند و شیک و محکم است و مثل مساجد شما نیست که همه­ اش خرابه است. مرحوم میرفندرسکی هم در جواب می‌گوید، مساجد ما بر خلاف معابد شما دائماً اسم خدا را می‌شنوند و یک سنگ خیلی نمی‌تواند در مقابل شنیدن اسم خدا مقاومت کند و بعد از یک مدت می‌شکند و فرو می‌ریزد. آنها می‌گویند اگر راست می‌گویی در معابد ما بیا و تو همین کار را بکن. مرحوم میرفندرسکی هم قبول می‌کند در حالی که شاید اگر قبول نمی‌کرد می‌توانست بگوید که این اسم روی مساجد ما در طول زمان اثر می‌گذارد. در حالی که با یک بار گفتن اسم الله به وسیله‌ی من اتفاقی نمی‌افتد. سنگ ها متأثر می‌شوند، ولی شما متوجه نمی‌شوید. ولی مرحوم میرفندرسکی می‌گوید من می‌آیم. اینجا صحنه ی اثبات حق بودن اسلام است. مرحوم میرفندرسکی از عرفای خیلی مهم ماست، شب شروع می‌کند به التجا و گریه به درگاه خداوند تبارک و تعالی که خدایا ما یک حرفی زدیم، فردا تو ما را ضایع نکن. من اگر قرار بود که سنگ بشکنم، بت نفس خودم را می‌شکستم. فردا به معبد می‌رود و شروع می‌کند به گفتن اذان. تکبیر اول را که می‌گوید معبد شروع به لرزیدن می‌کند که همه فرار کردند. با گفتن تکبیر دوم خودش هم فرار می‌کند، چون معبد می‌ریزد و تخریب می‌شود. وقتی آب می‌تواند این کار را انجام بدهد، اسم الله که خیلی بیشتر کار می‌کند روی سنگ.

قرآن می‌گوید سنگ‌ها در مقابل شنیدن اسم خدا به لرزه می‌آیند و از خودشان عکس­ العمل نشان می‌دهند، ولی دل‌های شما با شنیدن اسم خدا اصلا هیچ تکانی نمی‌خورد. 10 سال، 20 سال، 30 سال، 40 سال است، داریم نماز می‌خوانیم یا کلماتی مثل شهید، ائمه، اسماء الله، اهل بیت و ملائکۀ الله و ... را می‌شنویم و یک شب قدر می‌نشینیم 1000 اسم خدا را در جوشن کبیر به حالت کنتراتی می‌خوانیم و تمام می‌کنیم، ولی هیچ اتفاقی نمی‌افتد. چرا؟ چون دل حضور ندارد.

قساوت یعنی، قوه‌ای از بودنِ با معشوق خود، لذت نبرد

قساوت قلب یعنی اینکه از شنیدن اسم معشوق در انسان هیچ اتفاقی نمی‌افتد. یعنی قلب حرکت طبیعی ندارد. وقتی که قوه‌ی حسی شما به یک چیزی نیاز دارد، عکس ­العمل نشان می‌دهد. مثلاً وقتی گرم‌تان است، اذیت می‌شوید و به هوای خنک نیاز دارید. وقتی باد خنک به شما می‌خورد، حس خوبی دارید. وقتی که چشم تان ضعیف است، عینک می‌گذارید حس خوب و آرامش دارید. اگر سردتان باشد و گرم شوید، آرامش می‌گیرید.

در قوه خیال هم همینطور است. ممکن است خیال تان با شما راه نیاید. مثلاً می‌خواهید اسم کسی یا یک چیزی را به یاد بسپارید، می‌بینید خیال سنگ شده و قساوت دارد. یک دفعه آدم آدرسی را فراموش می‌کند. گاهی خیلی چیزهای بدیهی از یادتان می‌رود، مثلاً یکی از اساتید می‌گفتند در جایی اسمم را پرسیدند، اسمم یادم رفته بود. مثلاً داری نماز می‌خوانی می‌گویی: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» ادامه سوره یادت می‌رود. خیال اینجا گیر کرده و نمی‌تواند چیزی را به خاطر بیاورد. اما وقتی به خاطر می‌آورد، انسان خیلی خوشحال می‌شود. در قوه وهم هم همینطور است. گاهی انسان احساسات و درک‌هایش را از دست می‌دهد و وقتی مشکل حل می‌شود، راحت می‌شود. در عقل هم همینطور است. هرگاه راجع به یک مشکل عقلانی فکر می‌کنید و آن را حل می‌کنید احساس خوبی دارید.

بنابراین، این طبیعی است که هر کدام از این بخش‌ها نسبت به زوج‌شان تمایل دارند و وقتی به زوج خودشان می‌رسند، لذت می‌برند. زوج بخش فوق عقل ما خداست و این طبیعی است که انسان هر چقدر با این زوج بیشتر باشد، باید لذت بیشتری ببرد و انس بیشتری بگیرد. حال اگر کسی بعد از 30 -40 سال نماز خواندن، از دو رکعتی شدن نماز در مسافرت خوشحال می‌شود، این نشان می‌دهد که این قساوت دارد و هنوز لذتی از الله نمی‌برد. قساوت یعنی قرآن دیگر برایش شراب نیست. مثلاً یکی می‌خواهد با نامزدش خلوت کند، یا با رفقایش خلوت کند، اولین کاری که می کند این است که دیگران را قال می‌گذارد. اما ما هیچ وقت حاضر نیستیم برای ملاقات و خلوت کردن با خدا، دیگران را قال بگذاریم.

مثلاً می بینیم کسی زبان خارجه را خیلی زود هزینه می‌کند و وقت می‌گذارد، تمرین می‌کند، تکرار می‌کند، حتی مسیر دور هم حاضر است برود تا زبان یاد بگیرد. ولی وقتی به او می‌گویی زبان الله را یاد بگیر، زبان دینت را زبان قرآن را یاد بگیر، رغبتی ندارد. این قساوت قلب است. چون خدا قشنگ ترین و بیشترین حکمت‌هایی که قلب را جلا می‌دهد را در زبان عربی گذاشته است. ولی برای زبان انگلیسی، کامپیوتر، موسیقی، نقاشی، ترمه‌دوزی، خیاطی و ... وقت می‌گذارد و یاد می‌گیرد. این بدین معنا نیست که یاد گرفتن این تخصص‌ها فاقد ارزش است. اما بحث این است که کلاً آن چیزی که به مصلحتش است و برای قلبش لازم است را اهمیت نمی‌دهد. یا برای یادگیری احکام شرعی مقاومت می‌کند.

بدترین نوع عذاب چیست؟

هم بدن‌ها و هم قلب، یعنی هم جسم و هم روح دارای عقوباتی هستند. عقوبات جسم، بیماری است. کمترین عذاب‌ها و عقوبات، عذاب‌های بدنی است که کفاره گناهان هستند. ولی بدترین نوع عذاب عذاب‌هایی است که در قوای بالاتر اتفاق می‌افتد. امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرماید: «إنَّ للّه عُقوباتٍ فی القُلوبِ و الأبدانِ: ضَنْكٌ فی المَعیشَةِ، و وَهْنٌ فی العِبادَةِ، و ما ضُرِبَ عَبدٌ بِعُقوبَةٍ أعظَمَ مِن قَسوَةِ القَلبِ[5]= همانا خداوند را كیفرهایى براى دل‌ها و پیكرهاست [كیفرهاى روحى و جسمى] تنگى زندگى و سستى در عبادت و هیچ بنده‌اى به كیفرى سخت تر از سخت دلى مبتلا نشده است».

وقتی عقوبت از نوع مجرد باشد، دردآوریش هم خیلی بیشتر می‌شود. یعنی بدن کسی مریض شود خیلی بهتر از این است که حافظه خود را از دست بدهد و نداند کی هست و چی هست. یا اگر یک موقعی اتفاق بیفتد و قوه واهمه ­مان کار نکند. یعنی شخص دیگر کاملاً ساقط می‌شود. یا کسی عقل نداشته باشد و دیوانه باشد. چه کسی ترجیح می‌دهد که دیوانه باشد؟ بدیهی است که هیچ کس. انسان ترجیح می‌دهد بیمار باشد، ولی دیوانه نباشد.

بدترین نوع عذاب‌ها عذاب‌هایی هستند که در بخش فوق عقل یک نفر به آن مبتلا می‌شود. یعنی خدا با او قهر می‌کند و این از همه بدتر است. یعنی اجازه نداشته باشد تا با خدا رابطه برقرار کند. خیلی خطرناک است. یک دفعه امام زمان به این آدم پشت کند. یک دفعه طوری می‌شود که 30 سال می‌گذرد و طرف یاد امام زمان نمی‌افتد. سال‌ها می‌گذرد و دلش برای امام زمانش و برای خدا دلش تنگ نمی‌شود. این بدترین نوع عقوبت است.

فردی به یکی از انبیاء گفت، تو می‌گویی خدا عذاب می‌کند. خدا من را عذاب نکرده، من الان همه چیز دارم. خدا به پیامبرش گفت، به او بگو: همین که یاد خودم را و لذت حرف زدن با خودم را از تو گرفته‌ام، بدترین عقوبت است. وقتی بخش اصلی یعنی فوق عقل کار نکند و شخص وارد برزخ ‌شود، هیچ چیزی ندارد. از این عذاب بدتر وجود ندارد برای یک نفر که از خدا و از آسمان و غیب و ذکر لذت نبرد، از خانواده آسمانیش نتواند لذت ببرد. نتواند با این 14 نفر رابطه صمیمی و خوب و عاشقانه برقرار بکند. با امامزاده ­ها و با شهدا نتواند رابطه برقرارکند. هیچ عقوبتی از این بدتر نیست که انسان از خوراک خودش متنفر شود. گفتیم هر کدام از این بخش‌ها خوراک داشتند و خوراک فوق عقل انس با خدا بود.[6] مثلاً بیشتر اوقات، نمازهای ما بدون اذان و اقامه است. در صورتی که اقامه اذن دخول نماز است. کسی که اقامه ندارد، نمی‌تواند وارد نماز شود. نمازش هم می‌میرد. علاوه بر این، بین اذان و اقامه دعا دارد. یک دعای مستجاب. ولی ما متاسفانه حسش را نداریم. اگر در مهمانی به شخصی سالاد نرسد، یا یک ذره غذا کم به او برسد، ناراحت می‌شود، اما سر نماز اینقدر زاهد هستیم که می‌گوییم، اذان را نمی‌خواهیم، اقامه نمی‌خواهیم، دعا و صلوات نمی‌خواهیم. در حالی که تعقیبات هم جوهره نماز است. تعقیبات خیلی واجب است. اگر کسی تعقیبات نداشته باشد، نمازهایش دیگر نماز نیست. برای یک نفر بهتر از نمازهایش تعقیبات آن است. چون نمازها را که نمی‌دانیم چه می‌گوییم. ولی با تعقیبات آدم می‌تواند جبران خرابکاری‌های نمازش را بکند. زورمان به خودمان نمی‌رسد که نیم ساعت، 40 دقیقه بنشینیم برای دعا و تعقیبات. یک عمر داریم عجله می‌کنیم. کار، ناهار، شام، صبحانه، مهمانی، تلویزیون و ... اما حاضر نیستیم که یک کم به خودمان وقت بدهیم. وقتی هم خداوند در ماه رمضان وسط می‌آید و برای ما روزه و عبادات را واجب می‌کند، سحر و خلوت گذاشته، باز ما از دست خدا عصبانی هستیم. روزه هم می‌گیریم، ولی در افطار جبران می‌کنیم و از خدا عصبانی هستیم و انتقام می‌گیریم. سفره‌های افطار ما سفره‌های عقده‌ای است. هر چه خدا به ما می‌گوید تو آدمی، ولی ما نمی‌فهمیم. یک وقتی انسان وارد صحنه قیامت می‌شود، می‌بیند، وقتی که برای غذا خوردن گذاشته، از وقتی که با خدا گذاشته بیشتر است. لذتی که از چای خوردنش برده، از خدا نبرده. لذتی که از سیگار برده، از خدا نبرده. اصلاً این آدم زندگی نکرده، به این قساوت قلب می‌گویند.

حضرت در حدیث یاد شده می‌فرماید که خدا عقوبت‌هایی در قلب به آدم می‌دهد. یعنی آدم‌های بی­ لیاقت از پذیرش خدا محروم می‌شوند. چون اهل حیوانیت بودند، آنها را در همان خلوت حیوانی‌شان می‌گذارد و کمک شان هم می‌کند. این بدترین نوع عذاب است.

وقتی خدا پیشت می‌آید، با او همراه شو!

هر وقت دیدید، دارید ذکر می‌گویید، این یعنی خدا با ذکر به تو امکان انس داده. پس شکر کن. هر وقت می‌بینی از ذکر و تسبیح و خلوت و یاد خدا لذت می‌بری و در هر جا که هستی، یاد خدا می‌کنی، یعنی خدا و اهل بیت خودشان را به تو نشان می‌دهند. پس کار دارند با دلت. اگر سراغت می‌آیند، خدا را شکر کن. وقتی خواب هستی، فرشته ای سراغت می‌آید و بیدارت می‌کند. بلند می‌شوی می‌بینی ساعت دو است. ولی خوابت نمی‌برد. این یعنی خدا می‌گوید بلند شو با هم گپی بزنیم. ولی تو حوصله اش را نداری. خیلی وقت‌ها خدا به ما می‌گوید، بلند شو با هم گپی بزنیم، می‌گوییم خدایا قرص اعصاب یا قرص خواب بخورم که بخوابم  بهتر است. چون از اینکه پیش خدا بروم، می‌ترسم. چون نماز سنگین است. بعضی‌ها یک اشتباهی می‌کنند و آن این است که می‌گویند، من نماز روزانه را که می‌خوانم، نمی‌فهمم که چی دارم می‌گویم. هیچ لذتی برای من ندارد. الان نصف شب بلند بشوم چه بگویم؟ من می‌خواهم این اشتباه را از شما بردارم. در این جور مواقع، نماز نخوانید. بلند شو و اگر از صلوات لذت می‌بری، تسبیح دستت بگیر صلوات بفرست. یکی از اسم‌های خدا را صدا بزن. بگو «یاطبیب»! این خیلی قشنگ است. بگو خدایا من مریضم، قساوت دارم، راهم بینداز. «یا حبیب». ببین به چی احتیاج داری. وقتی که کارت سخت شده است، بگو«یا مُیَسِر=ای آسان کننده!» اگر عربی‌اش را هم بلد نیستی، فارسی بگو. اگر از قرآن لذت می‌بری، قرآن بخوان. از مطالعه خوشت می‌آید، مطالعه کن. خدا آمده پیشت و می گوید: بگو چه کار داری با من؟

استاد ما می‌گفت بلند بشوید فقط چند هزار مرتبه هم شده به خدا سلام بگویید. چون درها به روی‌تان باز می‌شود. 100 – 200 بار به خدا سلام کنید. بگو قربانت بروم، فدایت شوم. دوستت دارم، می‌خواهمت. اینها ذکر است و مثل ذکرهای دیگر ارزش دارد. یک چیزی به او بگو. شکر، الحمدلله، ممنون، این همه حرف فارسی می‌توانیم به خدا بگوییم. نگو ذکر یادم نمی‌آید. یا مفاتیح پیشم نیست.

چرا مرا در آسمان نپذیرفته‌اند؟

بزرگترین بدبختی یک آدم، بزرگترین نکبتی که زندگی یک آدم را می‌گیرد، این است که اصلا در مدرسه آسمان و در مدرسه انبیا و در مدرسه صدیقین و شهدا و صالحین ثبت نامش نکرده باشند. یادتان باشد یکی از بلاها و مصائب و چیزهایی که آدم باید برای آن گریه کند و بمیرد، این است که چرا من را در آسمان نپذیرفته‌اند؟ چرا من بعد از 40 سال 50 سال ذوق خدا و آسمان و اهل بیت (علیهم‌السلام) را ندارم. تسبیح در دستم و در جیبم نیست. قرآن همراهم نیست. کتاب دعا ندارم. چرا اینها جزو لوازم ضروری زندگی من نشده اند؟

اینکه الان شوهرم مرده، زنم مرده، یا بچه ام سرطان گرفته، ماشینم را بردند، مستأجر هستم، و یا ... اینها مصیبت نیستند. اینها خیرو برکتی هستند که خدا جزای ابدی‌اش را به آدم می‌دهد. اینها مصیبت‌های بخش پایین است. مصیبت واقعی این است که تو به عنوان یک انسان پذیرفته نشده باشی و در آسمان و غیب تو را به عنوان یک آدم قبول نکنند و در را به رویت باز نکنند و تو مشغول جهنم دنیا باشی. این بزرگترین مصیبت زندگی انسان است. هیچ مصیبتی از این بالاتر نیست.

امام باقر (علیه‌السلام) در حدیث فوق می‌فرماید: علاوه بر عقوبت در بدن و قلب، « ضَنْكٌ فی المَعیشَةِ» تنگی در معیشت، شغل و درآمد و مشکل مادی نیز ایجاد می‌کند.

«وَ وهنٌ فِی العِبادَه» تنبلی و سستی در عبادت ایجاد می‌شود. وقتی آدم حال خدا و عبادت را نداشته باشد، حال حرم را نداشته باشد، این یکی از بدترین عقوبت‌هاست. تا پول دستش می‌رسد، اولین چیزی که یادش می‌افتد، خرید لباس و کفش و طلا و کریستال و ... است. یکی هم تا پول دستش می‌آید، چون بخش انسانی‌اش فعال است، به زیارت امام رضا و کربلا یا نجف می‌رود. یا شمال می‌رود دو سه روزی با خدا خلوت می‌کند. به عبادت در کنار دریا، کنار درخت و ... می‌پردازد. ببینید وقتی که امکانات مادی برایتان فراهم می‌شود، یاد چی می‌افتید؟ قیمت تان همان است. وقتی فراغت خلوت پیش می‌آید، عقربه ذهن تان در خلوت‌ها کجا می‌رود؟ قیمت‌تان همان است. هیچ چیزی بدتر از تنبلی در عبادت نیست. در آخر می‌فرماید، هیچ بنده ­ای به کیفری عظیمتر از قساوت قلب دچار نشده. هیچ بنده­ ای به این اندازه عذاب نخواهد شد که نتواند با آسمان و غیب انس بگیرد. نتواند با خدا و اولیای او رفت و آمد کند، یا با فرشته­ ها در رابطه باشد. نتواند گاهی سری به قبرستان بزند.

خوب است آدم یک مقدار با خودش خلوت کند، نذر و صدقه بدهد، استغفار کند. شب‌ها قبل از اینکه در رختخواب بروید، نشسته رو به قبله 100- 200 بار از خدا عذرخواهی کنید و صدقه ­ای بدهید. اینها بلا را از روی قلب انسان برمی دارد. مریضی و سرطان بلا نیست، نعمت است. مشکل مادی بلا نیست. بلا این است که به آن بالا راهت ندهند. وقتی پای مان را از اینجا بگذاریم در برزخ، می‌فهمیم همه چیزهایی که برایش وقت تلف کردیم، هیچ کدام به درد برزخ نمی‌خورد و همه چیزهایی که بدمان می‌آمد و نسبت به آن قساوت داشتیم و از آن فراری بودیم، فقط همان‌ها به درد ما می‌خورند.

آشتی و التجا و استغفار برای رفع قساوت قلب

بیاییم از الان آشتی کنیم. خدایا بالاخره یک طوری راه مان بده. یک جا دست به دامن امام حسین (علیه‌السلام) شویم. دست به دامن ائمه (علیهم‌السلام) شویم. از شهدا بخواهیم، بالاخره یکی از اینها راه را برای ما باز کند. مادرمان فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) یک کاری کند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کاری کند. به امام جواد متوسل بشویم. به امام هادی متوسل بشویم. به امام زمان متوسل شویم. انسان دامن ملائکۀ الله را بگیرد. یک ذره آدم بیافتد به التجاء و به غصه به گریه و بی ­تابی که بالاخره یک اتفاقی برای دلش بیافتد. اگر ما را راه ندهند و همینطوری بخواهیم آن دنیا برویم بدبختیم.

اکثر ما آدم ها اصلا شفای قلب نمی‌خواهیم. هر چی شفا می‌خواهیم سلامتی‌های پایینی است. امام باقر (علیه‌السلام) فرمود:«اِعلَمْ أنَّهُ لا عِلمَ كطَلَبِ السَّلامَةِ، ولا سَلامَةَ كسَلامَةِ القَلبِ[7]= بدان كه هیچ دانشى چون طلب سلامتى نیست و هیچ سلامتی مانند سلامت دل نمى باشد».

باید دنبال این سلامت باشیم. ببین اگر راهت نمی‌دهند، اگر قلبت باز نشده، مرتب بگو «یا باسط، یا باسط» خدایا بازش کن، قلبم را بسط بده. یکی از اسماء الهی «مذل» است. مذل یعنی رام کننده، نرم کننده، ذلیل کننده، آدم برای نفس خود این اسم را باید مرتب بگوید. یعنی خدایا این شیطان من را و این نفس من را ذلیل کن و این دل من را نرم کن.

آدم باید این قدر ذکر بگوید که خدایا بالاخره انبساطی، شادی و آرامشی به دل من بده. زیرا به فرموده ی حضرت «وَ ما ضُرِبَ عَبدٌ بِعُقُوبَۀٍ اَعظَمُ مِن قَسوَۀِ القَلب= هیچ بنده ­ای به کیفری عظیمتر از سنگدلی و سخت­دلی مجازات نمی‌شود». این سنگ دلی و سخت­ دلی فقط در رابطه با خدا هم نیست. در رابطه همسران با همدیگر هم سخت دلی هست. اگر چیزی هم پیش بیاید، با معذرت خواهی و نرمی و ... از دل طرف باید درآورد. انسان در رابطه با پدر و مادرش هم سختی دل دارد و نمی‌تواند احترام کند و جلوی پدر و مادر بلند شود. یا می‌خواهد برود آشتی کند، تواضع کند. کینه به دل می‌گیرد، زود دل چرکین می‌شود، زود ناراحت می‌شود. اینها به خاطر قساوت قلب است.

وقتی از گذشته در قلب عفونت بماند، راهش نمی‌دهند. آنجا عالم قدس، عالم ملکوت، عالم ملائکه است. فقط چه کسانی را راه می‌دهند؟ کسانی که پاک اند و قساوت‌ها را از خود دور کرده‌اند.  

پی نوشت:

[1] . سوره بقره/ 74.

[2] . رسول اکرم صلی  الله  علیه  و  آله و سلم:« إِنَّ اللَّهَ (تَبَارَکَ وَ تَعَالَی) لَا یَنْظُرُ إِلَی صُوَرِکُمْ وَ لَا إِلَی أَمْوَالِکُمْ وَ لَکِنْ یَنْظُرُ إِلَی قُلُوبِکُمْ وَ أَعْمَالِکُمْ.

خداوند به شکل شما و اموال شما نگاه نمی کند؛ بلکه به دل ها و اعمال شما توجه می نماید.» (امالی (طوسی)، ص ۵۳۶).

[3] . ابوبکر حضرمی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: «ارتد الناس الا ثلاثه نفر: سلمان، و ابوذر، و المقداد؛ بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله تمام افراد مرتد شدند (و دست از علی علیه السلام برداشتند) مگر سه نفر: سلمان، ابوذر و مقداد.» راوی از امام پرسید: پس عمار چه طور؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «قد جاض جیضه ثم رجع؛ برای عمار تردیدی عارض شد، اما برگشت.» (رجال کشی، ص ۱۱، ح ۲۴).

[4] . بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 2، ص 74، ح 41.

[5] . تحف العقول : 296.

[6] . مُداوَمَةُ الذِكرِ قُوتُ الأرواحِ = مداومت بر یاد خدا، خوراك جان هاست. (غرر الحكم : 9832)

[7] .  تحف العقول : 286 .

ع ل 374

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed