مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
پایگاه مرکز تنظیم و نشر آثار آیتالله بهجت، ویژهنامه الکترونیکی در مورد امام زمان منتشر کرده است که حاوی مطالب ارزشمندی از سخنان و حکایات آیتالله بهجت است.
این ویژه نامه دارای 6 حکایت از این عالم بزرگوار از کتاب «در محضر بهجت» است و دو پرسش و پاسخ مهدوی را در معرض دید علاقهمندان قرار داده است. در اینجا، حکایتهای این ویژه نامه را با هم مرور میکنیم:
فرج من نزدیک است، دعا کنید بَدا حاصل نشود
آیا نباید در فکر این باشیم که از کسى (حضرت اباصالحالمهدی (عج)) که خداوند براى اصلاح جامعه قرار داده، بخواهیم که بیاید؟! خود او در مسجد سهله، جمکران، در خواب و بیدارى در گوش افرادى از دوستانش بدون اینکه او را ببینند، فرموده است: «فرج من نزدیک است، دعا کنید.» یا به نقلى فرموده: «فرجم نزدیک شده، دعا کنید بَدا تأخیر مقدّر نشود. حاصل نشود.» (1)
چرا به مسجد جمکران نمىآیى؟
عدهاى از پاکان و نیکان با حضرت صاحب (عج) سۆال و جواب مىکنند و حاجت مىطلبند و جواب مىگیرند و در مسجد جمکران، صداى آن حضرت را مىشنوند.
آقایى را که در بیدارى دیده بودم، در خواب به من فرمود: چرا به مسجد جمکران نمىآیى؟ (2)
حضرت حجت (عج) از ما التماس دعا دارد
آقایى که زیاد به مسجد جمکران مىرود، مىگفت: آقا (حضرت غائب (عجّ) را در مسجد جمکران دیدم، به من فرمود: به دلسوختگان ما بگو براى ما دعا کنند، و یک مرتبه از نظرم غائب شد، نه اینکه راه برود و کم کم از نظرم غائب شود.
همین آقا هفتهى قبل از آن هم، حضرت را در خواب دیده بود. ولى افسوس که همه براى برآورده شدن حاجت شخصى خود به مسجد جمکران مىروند و نمىدانند که خود آن حضرت چه التماس دعایى از آنها دارد که براى تعجیل فَرَج او دعا کنند.
چنان که به آن آقا (شیخ ابراهیم حایرى ـ رحمه اللّه ـ در حال اعتکاف در مسجد کوفه) فرموده بود: اینها که به این جا آمدهاند، دوستان خوب ما هستند، و هر کدام حاجتى دارند: خانه، زن، فرزند، مال، اداى دین؛ ولى هیچ کس در فکر من نیست!
آرى، او هزار سال است که زندانى است، لذا هر کس که براى حاجتى به مکان مقدسى مانند مسجد جمکران مىرود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطهى فیض، یعنى فَرَج خود آن حضرت را از خدا بخواهد. (3)
حسین! مرا نشناختى؟!
پیرمردى قمى که آدم راستگویى بود، چهل سال قبل (البته حضرت استاد ـ رحمه الله ـ این داستان را بیش از پانزده سال پیش نقل فرمودهاند.) براى ما نقل کرد که خیلى میل داشتم مسجد جمکران را سفید کنم. از آن جا که بسیار به این کار تمایل داشتم، به حرم حضرت معصومه (س) رفتم و از آن حضرت خواستم از خدا بخواهد که من به این کار موفّق شوم. تا اینکه در خواب و یا بیدارى به من فرمودند:
به فلان تاجر یا کاسب مراجعه کن، به او مراجعت کردم، او هم موافقت کرد. همراه با چهار کارگر به آن جا رفتیم. در خواب به من فهمانده بودند که گچ و لوازم کار و ترتیبات مصالح را مهیا مىکنند؛ و گفته بودند که سه روز و نصف کار دارد، و گچ را از فلان جا روزى 15 مَن مىآورند و این که با آن گچها، مسجد و حجرهى خادم را نیز سفید کنید. تا این که پیرمردى را دیدم که محاسن سفید و پارچهى سفیدى بر سر داشت. او گفت:
این جا سه روز و نصف کار دارد، از این باغ کنار مسجد، هر روز 15 من گچ مقابل مسجد مىریزم، و مشغول کار مىشوید، و صبحانه و نهار شما هم با من باشد. گفتم: چه طور حساب مىکنید، کجا شما را پیدا کنیم؟ گفت یک جورى حساب مىکنیم، گفتم کجا شما را ببینم؟ گفت فلان جا در هر حال، آن مرد هر روز 15 من از باغ کنار مسجد گچ مىآورد و مقابل مسجد مىریخت و صبحانه و نهار هم مىآورد.
پس از پایان کار به رفقاى کارگر گفتم: این جا باشید، و رفتم با آن شخص تصفیه حساب کنم، ولى دیدم آن جا مسکونى نیست، به آبادى نزدیک جمکران رفتم و سراغ آن مرد را گرفتم و نیز گفتم: آیا کسى به این قیافه را در این جا مىشناسید؟ گفتند: چنین کسى این جا نیست. گفت: بیچاره شدم، کارگرها هم منتظر، از شدّت ناراحتى با صداى بلند گفتم: اى کسى که مرا سرگردان کردى، به حقّ فلان بیا حساب ما را تصفیه کن و ما را از سرگردانى نجات بده. صدایى را شنیدم، ولى کسى را ندیدم که گفت: حسین، مرا نشناختى؟! مثل اینکه حضرت خضر (ع) بود، فهمیدم متعارف نیست، با خود گفتم: اگر عملهها گفتند چرا دیر کردى، جواب آنها را چه بگویم؟ ولى وقتى به آنها رسیدم دیدم مىگویند چه خوب زود آمدى! با این که هر هفته به جمکران مىرفتیم، گویا در آن مدّت خواب بودم و با آن چه قبلاً مىدیدم کاملاً متفاوت بود، زیرا در آن مدت در کنار مسجد، باغ بود و اطاقى مقابل مسجد که آن آقا گچ را در آن جا مىریخت، در حالى که قبلاً پهلوى مسجد باغى نبود که از آن باغ گچ بیاید، و نیز هیچ اثرى از اطاق روبروى مسجد که گچ را در آن جا مىریخت دیده نمىشد، ولى در این میان سفیدکارى شدن مسجد یقینى بود و خواب و خیال نبود، و واقعا مسجد سفید شده بود. حتى هفته بعد رفتم ببینم آیا راستى مسجد را گچ کارى کردهام یا در خواب بوده، دیدم سفید شده و حتى حجره خادم هم سفید است. (4)
نماز خواند، اما چه نمازى و با چه صداى دلنشینى
آقایى که اهل علم بود مىگفت: بنده و یک شخص دیگر و یک پیرمرد، شب جمعهى گذشته (حضرت استاد ـ رحمه الله ـ این مطلب را در اواخر دهه شصت فرمودند) به مسجد جمکران رفتیم، ساعت دوازده شب بعد از خواندن نماز و توسل و روضهخوانى سیّدالشهدا (ع)، رفیقمان براى رسیدن به خدمتش (خدمت حضرت ولى عصر (عجّ)) خیلى اظهار اشتیاق کرد. سپس آقایى را دیدیم که آمد و دم محراب مسجد 4 رکعت نماز خواند، اما چه نمازى و با چه صداى دلنشینى. من از یک طرف و آن رفیقمان از پشت سرش، صداى قرائتش را مىشنیدیم، تا اینکه آقا (عجّ) بعد از نماز بلند شد و به طرف درِ مسجد حرکت نمود، و من نتوانستم از هیبت او از جا بلند شوم؛ ولى رفیقمان تا دم درِ مسجد از پشت سرش رفت و آقا از مسجد خارج شد و من تا دمِ در، ایشان را مىدیدم. سپس رفتم و از درِ مسجد به طرف راست و چپ نگاه کردم، دیدم غایب شده است و او را ندیدم. (5)
پی نوشتها:
1_ در محضر بهجت جلد یک نکته 158
2_ در محضر بهجت جلد 2، نکته 124
3_ در محضر بهجت نکته 176
4_ در محضر بهجت جلد سوم، نکته 297
5_ در محضر بهجت نکته 375
منبع: مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله بهجت
کلیدواژه ها:
آثار استاد