www.montazer.ir
دوشنبه 25 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 2454
زمان انتشار: 22 آوریل 2015
غیبت امام عصر(ع) به روایت امام هادی(ع)

غیبت امام عصر(ع) به روایت امام هادی(ع)

 امام هادی(ع) همانند دیگر امامان ما شیعیان در باب امام زمان(عج) و امامت وی روایات متعددی دارد. مرحوم شیخ صدوق در کتاب "کمال الدین و تمام النعمه" باب 37، 10 روایت از این امام همام را بیان می کند که نشان از کوشش این امام بزرگوار در دوران امامت خود برای تبلیغ و اشاعه تفکر شیعی  و مهدوی است:

 

-حدیث اول:
عبد العظیم حسنىّ می گوید: بر مولاى خود امام هادى(ع) وارد شدم، چون مرا دید فرمود: مرحبا بر تو اى ابو القاسم! تو دوست حقیقى ما هستى، گفتم: اى فرزند رسول خدا! مى‏خواهم دین خود را بر شما عرضه بدارم، اگر پسندیده بود بر آن استوار باشم تا آنکه خداى تعالى را ملاقات کنم. فرمود: اى‏أبوالقاسم! بازگو، گفتم: من معتقدم که خداى تعالى واحد است و چیزى مانند او نیست و از دو حدّ خارج است: حدّ ابطال و حدّ تشبیه، و اینکه او جسم، صورت، عرض و جوهر نیست، بلکه او پدید آورنده اجسام و تصویرکننده صورت ها، آفریننده اعراض، جواهر، ربّ و مالک و جاعل و پدید آورنده هر چیزى است، و اینکه محمّد(ص) بنده و رسول اوست، خاتم پیامبران است، و پس از او تا روز قیامت پیامبرى نخواهد بود و آئین او ختم‏ کننده آئین‏ هاست و پس از آن تا روز قیامت آئینى نخواهد بود.
 

و من معتقدم که پس از او امام و خلیفه و ولىّ امر امیرالمؤمنین علیّ بن أبى طالب(ع) است. سپس حسن و بعد حسین و بعد علىّ بن الحسین و بعد محمّد بن علىّ و بعد جعفر بن محمّد و بعد موسى بن جعفر و بعد علىّ بن موسى و بعد محمّد بن علىّ و بعد تویى اى مولاى من، امام هادى(ع) فرمود: و پس از من فرزندم حسن است و مردم با جانشین او چگونه باشند؟ گفتم: اى مولاى من! آن چگونه است؟
فرمود: زیرا شخص او را نمى‏بینند و ذکر نام او روا نباشد تا آنکه قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید. همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد. گوید: گفتم: اقرار مى‏کنم و معتقدم دوست آنان دوست خدا و دشمن ایشان دشمن خدا و طاعت ایشان طاعت خدا و معصیت ایشان معصیت خداست و معتقدم که معراج حقّ است و سؤال قبر حقّ است و جنّت و نار حقّ است و صراط و میزان حقّ است و قیامت مى‏آید و شکّى در آن نیست و خداى تعالى اصحاب قبور را مبعوث مى‏فرماید و معتقدم که فرایض واجبه بعد از ولایت نماز، زکات، روزه، حجّ، جهاد و امربه معروف و نهى از منکر است.
امام هادى(ع) فرمود: اى ابوالقاسم! به خدا سوگند این دین خداست که آن را براى بندگانش پسندیده است، پس بر آن ثابت باش خداوند تو را به قول ثابت در حیات دنیا و آخرت استوار بدارد.
 

2-حدیث دوم
علىّ بن مهزیار گوید: به امام هادى(ع) نامه‏ اى نوشتم و در آن از فرج پرسش نمودم، به من نوشت: هنگامى که صاحب شما از سراى ستمکاران غیبت کرد منتظر فرج باشید.

3-حدیث سوم
علیّ بن محمّد بن زیاد گوید: به امام هادى(ع) نامه ‏اى نوشتم، و در آن از فرج پرسش نمودم، به من نوشت: هنگامى که صاحب شما از سراى ستمکاران غیبت کرد، در انتظار فرج باشید.

4-حدیث چهارم

ابراهیم بن محمّد بن فارس گوید: من و نوح و ایّوب بن نوح در راه مکّه بودیم و در وادى زباله فرود آمدیم و نشستیم و با یکدیگر صحبت مى‏کردیم، سخن از اوضاع زمانه و دورى امر امامت از ما بود، ایّوب بن نوح گفت: امسال نامه‏ اى نوشتم و از این مطلب پرسش نمودم، به من نوشت: چون امام شما از میان شما برداشته شد از زیر پاهاى خود منتظر فرج باشید.

5-حدیث پنجم
داود بن قاسم جعفرىّ گوید: از امام هادى(ع) شنیدم که مى‏فرمود: جانشین پس از من فرزندم حسن است و شما با جانشین پس از جانشین من چگونه خواهید بود؟ گفتم: فداى شما شوم براى چه؟ فرمود: زیرا شما شخص او را نمى‏بینید و براى نام او بر شما روا نباشد، گفتم: پس چگونه او را یاد کنیم؟ فرمود:بگوئید: حجّة آل محمّد(ع).

6-حدیث ششم
اسحاق بن محمّد بن ایّوب گوید: از امام هادى(ع) شنیدم که مى‏فرمود: صاحب الامر کسى است که مردم مى‏گویند: هنوز متولّد نشده است.

7-حدیث هفتم
حدیث فوق را محمّد بن ابراهیم بن اسحاق نیز براى ما روایت کرده است.

8-حدیث هشتم
علىّ بن عبد الغفّار گوید: چون امام جواد(ع) درگذشت شیعیان به امام هادى(ع) نامه نوشتند و از امر امامت از وى پرسش کردند و او نوشت: آن امر تا من در قید حیاتم با من است و چون تقدیر خداى تعالى بر من نازل شود، خداى تعالى جانشین مرا بیاورد و شما با جانشین پس از جانشین من چه خواهید کرد؟

9-حدیث نهم
صقربن ابو دلف گوید: چون متوکّل آقاى ما امام هادى(ع) را برد، آمدم تا از او خبرى بگیرم، دربان متوکّل به من نگریست و امر کرد که مرا به نزد او برند و بردند و او گفت: اى صقر! چه کارى دارى؟ گفتم: یا استاد! خیر است، گفت: بنشین، صقر گوید: این امور مرا به اندیشه فرو برد و با خود گفتم: در این آمدن خطا کردم، گوید: مردم را از خود دور کرد، سپس گفت: چه کار دارى؟ و براى چه آمده‏اى؟ گفتم: براى خبرى، گفت: شاید آمده‏اى از خبر مولایت بپرسى؟ گفتم: مولاى من کیست؟ مولاى من امیر المؤمنین(ع) است، گفت: خاموش باش که مولاى تو حقّ است، از من نترس که من با تو هم عقیده‏ام، گفتم:
الحمد للَّه، گفت: آیا دوست دارى او را ببینى؟ گفتم: آرى، گفت: بنشین تا پیام رسان برود، گوید: نشستم و چون او رفت به غلامش گفت: دست صقر را بگیر و او را به همان سرایى ببر که آن مرد علوى آنجا زندانى است و آنها را تنها بگذار، او مرا به آن سرا برد و به اتاقى اشاره کرد و وارد شدم و بناگاه دیدم که امام(ع) بر حصیرى نشسته و در مقابل او قبرى حفر شده قرار داشت، گوید: سلام کردم و او سلام مرا پاسخ گفت، سپس فرمان داد که بنشینم و من نیز نشستم سپس فرمود: اى صقر! براى چه به اینجا آمدى؟ گفتم: اى سرورم! آمده‏ام تا از شما خبرى بگیرم، گوید: آنگاه به آن قبر نگریستم و گریستم و او به من نگاه کرد وگفت: اى صقر! غم مخور! که بدى آنها هرگز به ما نخواهد رسید، گفتم: الحمد اللَّه، سپس گفتم: اى سرورم حدیثى است که از پیامبر(ص) روایت شده و معناى آن را نمى‏فهمم، فرمود: آن چه حدیثى است؟ گفتم: معناى این کلام او چیست: با ایّام دشمنى نکنید که با شما دشمنى خواهند کرد؟

فرمود: آرى، مقصود از ایّام ما هستیم و به واسطه ماست که آسمان و زمین برپاست، شنبه نام رسول خداست، و یک شنبه نام امیر المؤمنین، و دوشنبه نام امام حسن و امام حسین، و سه شنبه نام امام سجاد و امام باقر و امام صادق، و چهارشنبه نام امام کاظم و امام رضا و امام جواد و من است، و پنجشنبه نام فرزندم حسن، و جمعه نام فرزند فرزندم که حقّ خواهان به گرد او آیند و او کسى است که زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد، این معناى "ایّام" است و در دنیا با آنها دشمنى نکنید که آنها در آخرت دشمن شما خواهند بود، سپس فرمود: وداع کن و برو که بر تو ایمن نیستم.

10-حدیث دهم
صقر بن ابو دلف گوید: از امام هادى(ع) شنیدم که مى‏فرمود: امام‏ پس از من فرزندم حسن است و پس از حسن فرزندش قائم کسى که زمین را از عدل و داد آکنده سازد همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.

 

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed