مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
درجات و قیمت یک انسان، به شادی و غم های او بستگی دارد. ما معمولا نسبت به وصال و فراق و تعلقات و معشوق هایمان شاد یا غمگین میشویم. ارزش ما بسته به این است که کدام کمال بر نفس ما حاکمیت داشته باشد و ما تحت کدام یک از کمالات درجهبندی میشویم.
اگر شخصیت جمادی داشته باشیم، شادی و غم ما براساس وصال یا فراق های جمادی مان خواهد بود. مثل خریدن یا از دست دادن خانه، اتومبیل، پول که تمام شخصیت برخی با اینها دگرگون میشود. پس حب و بغضها و غم و شادی هایمان در اینجا براساس وجدانها و فقدان های جمادی است.
گاهی بعضی از افراد، جنبههای گیاهی دارند. مثلا با یک غذای خوب شاد و شنگول می شوند. ولی اگر غذایش تغییر کند، شخصیتش به هم میریزد و عصبانی میشود. یا مثلا در موضوع سلامتی، اگر مریض باشد، غم زده، بداخلاق و ناشکر است و نمیتواند ارتباط درستی با دیگران برقرار کند. اما وقتی که سالم است، بانشاط و خوش اخلاق است.
بعضی ها نوع شادی و غم هایشان حیوانی است. مثلاً اگر ازدواج کند و خانواده داشته باشد، شنگول و شاد است. اما اگر کسی را از دست بدهد یا طلاقی اتفاق بیفتد یا اصلاً ازدواج نکرده باشد، میبینید که هر نوع شادی دیگر هم که به او پمپاژ کنید، افسرده است.
بعضی ها هم غم و شادیشان جنبه فرشتهایشان است. او اختراع و اکتشاف میکند و اگر با کتاب و با اساتید و کتابخانه باشد، خیلی شاد و شنگول و عالی است، اما اگر از آنها دور بشود، افسرده میشود.
بعضی ها غم و شادیشان براساس جنبه «فوق عقلانی»شان است، یعنی با لذت و شادی، جنبههای انسانی و فوق عقلانیشان شاد میشود. اگر هم در این بخشها فقدانی باشد، غصه میخورند. به چنین افرادی، انسان میگویند. پس بطور کلی ما غم و شادی های «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی» داریم.
چرا با امکانات دنیایی شاد نیستیم؟
چرا آدمهایی ثروت دنیا را دارند، شاد نیستند؟ چون آن جنبه انسانیشان غم و شادیهای حقیقی را میطلبد و آن جنبه فوق عقلانیاش نیاز داشت تا به معشوقش برسد، اما چون نرسیده، احساس ناکامی میکند.
بر فرض مثال، در تولد امام حسین (علیهالسلام) کسانی به معنای واقعی شاد میشوند و انبساط دارند؛ چون دوست دارند جنبه انسانی شان حاکمیت داشته باشد. چون شادی برای امام حسین یا برای امام سجاد و اینکه ما ابوالفضل (علیهمالسلام) را داریم، یک شادی انسانی است. اگر از آن لذت نمی برید و شاد نیستید، گرفتار غم های چهار بخش طبیعی خواهید شد و کسی با جنبه معشوق اصلیاش نمیتواند این کار را کند.
ما منسوب به انوار طیبه اهل بیت هستیم و از آنها هم خلق شده ایم؛ یعنی محمد و آل محمد پدر و مادر همه آدمها هستند.
نور اهل بیت در همه آدمها اعم از مؤمن و کافر هست. همه جنسشان از آنهاست. پس چرا نمیتوانید از آن لذت ببرید و با آن شاد باشید؛ آن هم یک شادی که بتوانید با آن غم های طبیعی تان را فراموش کنید!
پیامبر اکرم (صی الله علیه و آله) فرمود: «مَن بَکی عَلَی الدُّنیا دَخَلَ النّار= هر کس برای دنیا غصه بخورد، جهنمی است». پس اگر کسی بخواهد غصه نخورد، باید شادی داشته باشد که آن شادی بر همه غصههایش غلبه داشته باشد، یعنی آدم یک دلخوشی میخواهد که نفسش خالی نشود.
نفس همیشه احتیاج به معشوق، شادی و دلخوشی دارد. وقتی شادی و دلخوشی هایش را از آن بگیرید، شخص افسرده و پژمرده است. نه اینکه ندارد، بلکه شادی های جاودان و ماندگار دارد؛ اما چرا او الان افسرده است؟ چون عامل شادی جاودان را نمیشناسد؛ یا اگر هم بشناسد، نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند. پس نمیتواند از آن لذت ببرد. شادی حقیقی یعنی من میتوانم با خانواده آسمانی حرف بزنم و با آنها ارتباط و رفت و آمد داشته باشم و با آنها محشور بشوم.
حیات دل انسان در پیوند اهل بیت(علیهمالسلام) است
حیات همه موجودات به روح بستگی دارد. امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «اللَّهُ.... وَ هُوَ حَیاةُ کُلِّ شَیء= الله حیات کل شیء است»، یعنی خدا حیاتش را به واسطه خودش، به موجودات میدهد. یعنی آن چیزی را که حیات بقیه موجودات را تعیین میکند، حقیقت میگویند. بعضی از بزرگان به آن حقیقت آب میگویند. قرآن می فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ= هر چیزی با آب زنده است»، یعنی حیات همه موجودات آب است. اگر این آب را بردارید، هیچ حیاتی وجود ندارد و اصلاً حیات معنادار نخواهد بود.
برای هر بخش وجودی شما حقیقتی وجود دارد. مثلا آب بخش عقلانی شما «علم» است. برای همین کسانی که مثلا در خواب میبینند به آنها شیر میدهند، یعنی معرفت و علمشان زیاد میشود؛ اما آب بخش فوق عقلانی، محمد و آل محمد (علیهم السلام) است. پس اهل بیت حقیقت حیات هر موجودی هستند و ما با حقیقت اهل بیت زنده هستیم و حیات بخش انسانی ما آنها هستند.
در جامعه کبیره این گونه به امام خطاب میکنیم: «وَ عَناصِرَ الأبرار= شما عنصرهای ابرار هستید». هر چقدر عناصر غنیتر و بیشتر باشد، شخصیت انسانی هم بانشاطتر، غنیتر، شادتر و وسیعتر میشود.
وقتی میگوییم: امروز تولد امام حسین، امام سجاد یا حضرت ابوالفضل است، یعنی سه عنصر قدرتمند اما عنصر حسین خیلی قوی است. عناصر هم جای همدیگر را نمیگیرند؛ البته بعضی هایشان کلیدیتر هستند. اگر بعضی هایشان نباشند به مشکل برمی خوریم.
عنصر اهل بیت شخصیتهای آدم هستند. هر شخصیتی که از عناصر انسانی بیشتر غنی میشود، به اصل خودش نزدیکتر و شبیهتر میشود تا پُر بشود.
اهل بیت(علیهمالسلام) مظاهر عینی اسماء حسنای الهی هستند
در روایتی آمده است: «نَحْنُ و الله الاْسْماءُ الحسنى= سوگند به خدا که اسماء حسنی ما اهل بیت هستیم»، یعنی همه کمالات خدا ماییم و در ما ظهور دارد. برای همین است که شما وقتی که جوشن کبیر میخوانید به آن اسماء تقید پیدا میکنید. در واقع شبیه اهل بیت میشوید.
امام حسین (علیه السلام) خودش یک دریا اسم است. کربلا را که میشکافیم، میبینیم که چقدر اسم در کربلا تجلی کرده؛ کرامت، عفت، حیا، عشق، ادب، مهربانی، بزرگواری، بخشش، همه پر از اسم است. هیچ جا مثل عاشورا ندارید که این همه اسم ظهور کند. اگر بخش فوق عقلانی ما فعال بشود، مثل یک بدن فعالی می شود که زود میفهمد چه چیزی کم دارد و فورا عکسالعمل نشان میدهد. در بخش انسانی هم اگر کسی که کمبود پیغمبر یا امیرالمؤمنین یا حضرت زهرا یا امام حسین (علیهم السلام) را داشته باشد، نشان میدهد و اگر کسی احساس کمبود نکرد، نشانه ی این است که خطر تهدیدش میکند. هر چند الان خودش متوجه نیست؛اما این چیزی است که شما باید در وجود خودت بیابی به عنوان ثروت اصلی شخصیتت. وقتی یافتی حالا دنبال تأمینش میروی.
اگر کسی اهل بیت و امام حسین را داشت، محال است حسود و بد اخلاق و بیعاطفه و زودرنج و فضول باشد. محال است غیبت را بکند یا با زبانش کسی را آزار بدهد. حس اینکه خدا امام حسین را به من داده، حس زیبا و لذت بخشی است.
غم و شادی
کلیدواژه ها:
آثار استاد