مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
حضرت امیر (علیهالسلام) فرمودند: « مَنْ غَضِبَ عَلَى مَنْ لاَ يَقْدِرُ عَلَى مَضَرَّتِهِ طَالَ حُزْنُهُ وَ عَذَّبَ نَفْسَهُ[1]= غضب کردن بر کسی که قادر به ضرر زدن به او نیستی، موجب طولانی شدن حزن و عذاب نفس است.»
مثلا از کسی غضبناک هستیم و زورمان هم به او نمیرسد و قادر نیستیم که ضرری به او بزنیم و انتقام و حق خودمان را بگیریم. فرض بر این است که ما محق هستیم. یعنی حق با ماست و آن کسی که ما نسبت به او خشم کردیم، ظالم است و بر حق نیست و یا برعکس. یعنی حتی اگر ما ظالم باشیم و طرف مقابل که مورد خشم ماست، مظلوم باشد. مظلومی که ما قادر به گرفتن انتقام و ضربه زدن به او نیستیم. خشمگین شدن در این موارد، بر طبق فرمایش حضرت امیر باعث عذاب نفس و طولانی شدن اندوه میشود.
حالت اول ملموس تر و محسوس تر است. اما حالت دوم خیلی ملموس نیست. یعنی امکان ندارد کسی ظالم باشد و نتواند از مظلوم انتقام بکشد و مظلوم هم غلبه بر ظالم داشته باشد.
مثلاً ما گرفتار صدام شدیم. من علیل و ناتوان در خانه افتاده ام، دست و پایم بسته یا قطع شده و کاری نمیتوانم بکنم. در این حال، میبینم که صدام موشکی زده و هزارتا زن و بچه را تکهتکه کرده و از بین برده. در اینجا خشم من نسبت به صدام چگونه است؟ آیا من اینجا عصبانی بشوم و زمین را چنگ بزنم و داد بزنم و یک چیزی را بزنم بشکنم؟ حضرت میفرماید، اینطور خشمها باعث طولانیتر شدن حزن انسان و عذاب نفس میشود. خاصیت دیگری ندارد پس اگر با یک قدرتمندی طرف شدید که هیچ ضرری نمیتوانید به او بزنید و به قول حضرت که قید دارد: «لَا یَقْدِرُ عَلَى مَضَرِّهِ»، یعنی اگر عصبانی شدید و بیخود خودتان را ناراحت کردید، در حقیقت، عذاب نفس برای خودتان درست کرده اید و غم خودتان را هم طولانی کرده اید.
خشم مقدس را چطور باید اعمال کرد؟
اگر از ظلمی که قدرت بر دفع آن نداریم، عصبانی و غضبناک شدیم، چه کنیم؟ حال اگر این غیظی که در دل ما ایجاد میشود، از نوع مقدس باشد، به خصوص مواردی که بین ظالم و مظلوم رابطه دینی هست. یعنی بحث بر سر اعتقادات، اندیشه، تفکر، دین و ارزشها است، او چه میتواند بکند؟
میفرماید، اگر هیچ کاری از دستت برنمیآید، عصبانی شدن هیچ فایدهای ندارد. اما ما معمولاً قادر بر ضرر زدن به دشمنانمان هستیم. یعنی میتوانیم کسی را که فعلاً نمیتوانیم به او ضرر بزنیم، طوری برنامهریزی و عمل کنیم که انتقام خودمان را بتوانیم بگیریم.
روایت داریم که عاقل، خشم خود را در عمل و با برنامه ریزی نشان میدهد. یعنی برعکس جاهل که آن را در فحاشی و پرخاشگری، زدن، کشتن و آبروریزی نشان میدهد. مکر عاقل، مکر عملی است. یعنی عاقل طوری برنامهریزی میکند که انتقامش را با متانت بگیرد. بدون اینکه عصبانی شود و هیجانی از خودش نشان بدهد، مکری به خرج میدهد که ظالم چنان زمین میخورد که دیگر توانایی بلند شدن از جای خودش را ندارد.
راهکار «کید متین»، جانشین اِعمالِ بی جای غضب
آدم عاقل وقتی می خواهد بر ضد دشمنش عمل کند، کادرسازی و نیروسازی میکند که بداند انتقامش را چطوری باید بگیرد و چگونه با مکر و کید متین به دشمن ضرر بزند. وقتی خداوند می فرماید: «إنَّ کَیدی مَتین= محققا کید من متین است»، یعنی کید متین را باید یاد بگیریم. بیخود داد و بیداد کردن، فحاشی کردن، قهر کردن، جر و بحث بیجا و آبروریزی کردن، نمیتواند اثری داشته باشد.
در داستانهای قرآن، مکر لطیف و مکر متین را زیاد سراغ داریم. میدانیم که خدا ضعیف نیست که بخواهد نسبت به بندگانش اینگونه مکر کند. اما بنابر مصلحتش اینطوری عمل کرده است. به عنوان مثال اگر ما الان فعلاً نمیتوانیم عصبانیت خودمان را تخلیه کنیم و خشمی بر ما غلبه کرده، به جای اینکه این خشم را به صورت ظاهری نشان بدهیم و داد و فریاد بزنیم و چیزی را بشکنیم، این را باید به یک برنامه حساب شده تبدیل کنیم.
امام خمینی (ره) نمونه خوبی است. وقتی در 15 خرداد در شهر ری و ورامین 15 هزار نفر را میکشند و امام را از منزل شان میبرند و به ترکیه تبعید میکنند، هیچ کس هیچ چیزی نمیگوید. امام 15 سال معطل شد، برنامه ریزی کرد و پایههای حکومت اسلامی را ریخت. امام برنامه ولایت فقیه و حکومت اسلامی را در عراق و نجف ریخت. تدریس را هم ادامه داد. یعنی همه چیز حساب شده بود. کارسازیهای لازم انجام شد و کید متین خود را در این دوره به عمل آورد.
حضرت امام زین العابدین علیهالسلام نیز، به یزید حرفش را زد و خطبه اش را خواند. یعنی خشمش را طوری اِعمال کرد که منجر به کشته شدنش نشود. اگر اینطور میشد، بی فایده و بی اثر بود. حضرت خیلی متین عمل کردند.
یک عزادار واقعی امام حسین ع وقتی میآید در روضه و مصائب را میشنود، خیلی به او فشار میآید. در زیارت عاشورا میخوانیم: «و جَلَّت و عَظُمَت مصیبتک= بزرگ و عظیم شد مصیبت شما». نه فقط در زمین، بلکه در آسمان و اهل آسمان این عزا و این مصیبت، مصیبت سنگینی است. حقیقتاً هم همانطور که فرمودند، در جلوی قلب ما پرده هست که ما آن واقعیت حادثه عاشورا را نمیفهمیم. اگر پرده کنار برود و ما آن حادثه را بخواهیم ببینیم، برای ما واقعاً کشنده است. یک عزادار واقعی وقتی گریه میکند، تمام وجودش پر از غضب و خشم از دشمن است. اما این خشم را متین بروز میدهد. یعنی عزادار واقعی دائماً خودسازی میکند، وجودش را چنان قوی میکند که برای یزیدیان غیر قابل تحمل باشد. یعنی خشمش را در عمل و متین پیاده میکند. عمل، فقط سینه زدن و زنجیر زدن و مشکی پوشیدن نیست. همه اینها خوب است و اجر هم دارد و مقدمهای است برای اینکه من به آن محتوا برسم. یعنی این کینه مقدسی که در دلم دارم را باید خوب بروز بدهم و خوب انتقام بگیرم. این خیلی مهم است.
امام خمینی ره سازندگیهایی که انجام داد، دشمن را عصبانی کرد. شهید بهشتی چقدر زیبا این مطلب را بیان فرمود: «به آمریکا بگویید که از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر». یعنی ما کاری کردیم در ایران که شما شب و روز خواب از چشمتان گرفته میشود. رئیس جمهور آمریکا مینویسد: من یادم نیست که گریه کرده باشم، گریه نکرده ام. ولی برای این جمله که رهبر ایران به من گفت که: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»، من را به گریه انداخت.
داستان اُسرای ما بطور مکتوم خواهد ماند. ما فقط ذرهای از آن را میتوانیم بفهمیم که آنها در آن اسارت چندین ساله، چه شاهکارهایی ایجاد کردند و چه گل هایی کاشتند. مثل رزم خود بچههای بسیجی که هیچ کس جز همانهایی که همانجا بودند، عمق قضیه را نمیتوانند بفهمند. اما اینکه آنجا چه شد و در آن شبها چه اتفاق هایی افتاد و چه پردههایی کنار رفت و چه قیامت و محشری بود، چه لیلة القدری آنجا بود، فقط اهل آن لیلة القدر میفهمند که چه بود. اینها دشمن را شدیداً عصبانی میکند و به زانو در میآورد. اما گاهی هم برعکس می شود و همان آزاده، وقتی میآید وارد کشور خودش میشود، کم کم در پیچ و خم مسائل زندگی میبینی که ارزشها را کنار میگذارد. آنجاست که دشمن جان میگیرد و قوی میشود. بنابراین، انتقام حقیقی و جنگ حقیقی و شمشیر زدن حقیقی، زمانی است که من خودم را بسازم. اگر میخواهی حسینی باشی، باید خار در چشم دشمن و استخوان در گلوی او باشی. این یعنی پیاده کردن خشم بطور متین. یعنی اول خودسازی و بعد هم به فکر دیگران بودن. بدانید که دشمن در فشار است و تا وقتی که شما اهل عبادت و تقوا و ارزشهای اسلامی و شعائر دینی هستید، کاری نمی تواند بکند.
غضب کردن به زیردست، نشانه ی پستی است
امام هادی (علیهالسلام) فرمود:«الْغَضَبُ عَلى مَنْ تَمْلِكُ لُؤْمٌ [2]= خشمگین شدن بر زیردستان، نشانه پَستى است.» به زیردست، غضب نباید کرد؛ بلکه باید او را تربیت کرد و با عفو و گذشت با او رفتار نمود.
در روایت است که وقتی مرد در خانه حاکم است، اگر زن اشتباه کرد، حق او این است که او را ببخشد. نمیگوید اگر اشتباه کرد در سر او بزن، به او فحش بده و سرش داد بزن. حقش این است که او را ببخشی و عفو کنی. البته انسان باید سیاستهای تربیتی و درمانی را هم در نظر بگیرد. ولی زدن، پرخاشگری، تحقیر، فحاشی، اینها روشهای افراد پست است، نه افراد کریم.
برای خودشناسی و دگرشناسی، سه حالت هیجانی وجود دارد
انسان سه حالت هیجانی دارد که در آن سه حالت، هم دیگران را و هم خود را می تواند بشناسد. خودشناسی و دگرشناسی فقط در این سه حالت ممکن است. هیچ حالت دیگری هم ندارد. این سه حالت، «طاعت، معصیت و مصیبت» است. در این سه وقت، فرد از حالت هیجانی خودش خارج میشود.
حضرت امیر (علیه السلام) تمام این سه حالت را در یک فرمول فرمودند: «فی تَقلُّبِ الأحْوالِ عُلِمَ جواهِرُ الرِّجالِ، و الأیّامُ تُوضِحُ لكَ السَّرائرَ الكامِنَةَ [3]= در دگرگونیهاى احوال و زمانه است كه گوهر مردان شناخته مى شود، و روزگار نیّتهاى پنهان را براى تو آشكار مى سازد.»
طاعت) فرد وقتی که با یک وظیفه و واجب شرعی رو به روست. وظیفهاش این است که آن واجب را انجام دهد که در باب فقه میشود فروع دین. مثل نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری. اینها در واقع فروع دین هستند. در این ده مورد ما هم خودمان را میتوانیم بشناسیم و هم دیگران را.
باب اخلاقیات هم مبسوط است. انسان وظایفی دارد در قبال پدر و مادر، همسر یا فرزند، استاد، شاگرد، همسایه که باید با هر یک، به نحو خاصی رفتار کند که اگر نکند معصیت کرده است. بحث استحباب نیست. بحث وظیفه است. یعنی ما در اخلاقیات یک حدی داریم که واجب است و شما باید این چنین عمل کنید. کما اینکه یک حدود مستحبی هم داریم. در مورد خداوند تبارک و تعالی هم همینطور است. ما جدای از نماز و روزه یا مثلاً حج، جهاد، خمس، زکات، ارتباط هایی باید داشته باشیم که آن ارتباطات در حد شرعی وجود دارد. مثلاً رعایت حلال و حرام و شرک نورزیدن. یعنی طاعت به طور مطلق.
معصیت) موقعی که انسان با معصیت رو به رو میشود، زمان شناسایی اوست. معصیت، یعنی شهوتی برای انسان پیش بیاید، اعم از ثروت، پول، شهوت جنسی، مقام یا هر چیزی که از این مشتهیات نفسانی باشد. اینجاست که افراد شناخته میشوند. یعنی حتی افراد میتوانند خودشان را اینطور جاها بشناسند. موقعی که رئیس و محبوب و پولدار میشود. مثلاً قارون شخص فقیری بود که از حضرت موسی علیهالسلام میخواهد که برایش دعا کند تا ثروتمند شود. وقتی ثروتمند میشود، حضرت موسی حقوق الهی را میخواهد از او بگیرد و او نمیدهد و میگوید: این پول زور است که می خواهی بگیری. این نشانه ی این است که خیلی از ما انسانها موقعی که نداریم، خیلی آدمهای متواضع و خوبی هستیم؛ اما وقتی که دارا میشویم، تکبر میکنیم. وقتی قرار می شود که مثلا خمس و زکات بدهیم، فکر میکنیم خدا میخواهد پول زور از ما بگیرد.
مصیبت) موقعی که به انسان سختی و مصیبت میرسد نیز، انسان میتواند هم خودش را خوب بشناسد و هم دیگران را.
خشم، باطن افراد را برملا می کند
امام حسن علیهالسلام میفرماید: «لا یُعرَفُ الرأیُ إلاّ عندَ الغَضبِ[4]= اندیشه، جز به هنگام خشم شناخته نشود.» «رأی» اینجا به معنی دیدگاه حقیقی و باطن افراد است.
حال اینکه فرمودند: «لا یُعرَفُ الرَّأیُ إِلا عِندَ الغَضَبِ» رأی فقط در هنگام غضب نیست. راه های دیگری هم هست. در یکسری از جاها رأی انسان فقط با غضب شناخته میشود. مثلا تا وقتی که با تو دوست است، میبینی حرفهای خوب میزند و مؤدب است. ولی موقعی که از دستت عصبانی شود، رأیش تغییر میکند و میگوید: تو چنین و چنان هستی و تو از اول اینطوری بودی. تو این کاره هستی. پدر و مادرت اینطوری هستند. رفیق هایت اینطوری هستند. یعنی چیزهایی که مدتها در دلش نگه داشته، یکدفعه همه را بروز میدهد و آن دیدگاه واقعی خودش را نسبت به تو نشان میدهد. یا شما بحث دیگری میکنید و او وقتی به هیجان میآید و ناراحت میشود، عقایدش را در مورد چیزهای دیگر بروز میدهد. آن وقت میفهمی که او چه کسی است و افکارش چیست.
گاهی شما بحث دیگری میکنی و او وقتی به هیجان میآید و ناراحت میشود، عقاید خودش را در مورد چیزهای دیگر بروز میدهد.
حال ممکن است کسی سؤال کند که در موقع عصبانیت ممکن است انسان در اثر خشم چیزی بگوید که خودش هم قبول نداشته باشد. در جواب باید گفت که اصلاً اینطور نیست. انسان موقع عصبانیت دقیقاً همانی را که قبول دارد بیان می کند و بعد فروکش می کند.
در روایت از حضرت امیر علیه السلام داریم که میفرماید: موقعی که عصبانی میشوی، برای حالت رضایت و آشتی هم یک سهمی بگذار. یعنی آنطور عصبانی نشو که وقتی خواستی فروکش کنی و باز هم با طرف رابطه داشته باشی، دیگر جایگاه فروکش نداشته باشی و جایی برای آشتی باقی نگذاری. وقتی عصبانی میشوی، یک جایی برای خودت باقی بگذار تا موقعی که میخواهی فرود بیایی، بتوانی فرود بیایی. اگر شما بخواهید همه چیز را خراب کنید، موقعی که فرود میآیید، هیچ جایی ندارید.
درست موقع عصبانیت است که آدم همان حرفی که در دلش هست را میزند. حتی آنجایی که طرف میآید و میگوید: «من منظوری نداشتم و معذرت میخواهم»، این هم گاهی برای ماستمالی کردن قضیه است. برای این است که عصبانیتش را توجیه کند.
فرق بین «رأی»، تصمیم گیری و عمل، در هنگام غضب چیست؟
نکته ظریفی است بین موضوع رأی و تصمیمگیری و عمل. این که در روایت گفته اند در موقع عصبانیت تصمیم نگیرید، این با رأی فرق می کند. مثلاً فردی موقع عصبانیت میگوید:« اصلاً من نمیخواهم با شما ارتباط داشته باشم و ارتباط را قطع میکنم.» این رأی نیست، این عمل است. موقع عصبانیت ممکن است انسان عمل خطایی انجام بدهد که برای آن معذرت بخواهد. تصمیم خطایی بگیرد که برای آن معذرت بخواهد. این را میشود پذیرفت که شخص موقع عصبانیت حقیقت خودش را بروز نداده. چون معصوم علیهالسلام فرموده، موقع عصبانیت تصمیم نگیرید.
تصمیم های موقع هیجان، به درد نمیخورد. وقتی عصبانیت شخص فروکش می کند، می گوید: من عصبانی بودم و یک حرفی زدم. این رأی نیست، تصمیم و عمل است. در رأی، فرد اظهارنظر و بینشش را بروز میدهد و دقیقاً همانی که دارد بیان میکند منظور نظر است. یعنی میخواهد یک چیزی را توصیف و تفسیر کند. در رأی این عصبانیت ها هم قابل بخشش و عفو هستند. میشود بخشید و عیبی هم ندارد. عصبانی شدی یک چیزی گفتی. تصمیمی گرفتی و حرفی زدی. قابل عفو هم است. ولی دیگر طریق حقیقت روشن شده، من فهمیدم که آن بنده خدا حالت عصبانی که داشت، رأیش چه بود.
مثلاً این نیروی زیردستم است که عصبانی شده و هر چه از دهانش در آمده، گفته و نظراتش را راجع به من مشخص کرده. من فهمیدم که این هیچ دیدگاه مثبتی نسبت به من ندارد. از این به بعد هم من با او کاری ندارم و اذیتش نمیکنم و نانبری هم نمیکنم. یا شاگرد من است و میدانم که اصلاً در دلش هیچ ارادتی به من ندارد و خیلی هم از من بدش میآید؛ ولی سر کلاس مینشیند و گوش میکند و استفاده میکند. من کاری با او ندارم. بله آن بحث دیگری است. اما در این که در هیجان، رأی شخص شناخته میشود، هیچ شکی نیست.
تقلب احوال و بروز جوهرهای منفی و مثبت افراد
تقلب یعنی دگرگونی و زیر و رو شدن. یعنی زیر بیاید رو، رو برود زیر. انقلاب به همین معنی است. در این شرایط است که آن جوهره اصلی افراد، شناخته میشود. چه جوهرهای مثبت و چه جوهرهای منفی. انقلابی میشود و امامی میآید و ما میفهمیم که چه بسیجی هایی، عزیزانی، قدرتمندانی در این مملکت داریم. جنگی میشود و میفهمیم که چه سردارهایی در این مملکت هستند. زمینه توسعه و کار علمی فراهم میشود و میفهمیم که چه افراد فاضل و دانشمندی داریم. چه مغزهای متفکری داریم. در این تغییر حالتها و تقلب احوال است که افراد، خودشان را نشان میدهند.
یک موقع هم تقلب احوال در شهوت، ثروتمند شدن، دچار شدن به مصیبت و فشارهای زندگی است. آنجا میفرماید که جوهره افراد را شما در تقلب احوال میتوانید بشناسید. یک طلبه فاضل، عبد الملک مروان داشت در مسجد قرآن میخواند. به او گفتند که خلیفه شدی. قرآن را بست و بوسید و خطاب به قرآن گفت: از این به بعد، بین من و تو فاصله افتاد. خودش میدانست چه کاره است. در انقلاب خودمان هم از این جور افراد داریم. همین الان هم هستند، قبلش هم بودند. چه آنهایی که شکنجه و زندان دیدند و محرومیت کشیدند، چه اینهایی که الان دارند درس میخوانند و بعد یک جا رئیس میشوند، ببین چه غوغایی میکنند. به قول علی (علیه السلام) مثل شتری که مدتها تشنگی کشیده و یک دفعه به آب میرسد و آنقدر میخورد که میترکد و میمیرد. بعضیها خودشان را این گونه به هلاکت میاندازند. مولانا می گوید:
میل ها همچون سگان خفته اند کاندر ایشان خیر و شر بنهفته اند
چون شکاری نیست، سگها خوابیدهاند. اگر شکاری ببینند، سگ بلند میشود و پارس میکند. بله من تا وقتی که در حوزه باشم و محدود باشم و کسی تحویلم نگیرد و عزیز نباشم و قدرتی در اختیارم نیست، آدم نماز شب خوان هستم. نه فقط طلبه، بلکه همه مردم همینطور هستند. موقعی که به امکانات میرسند، آنجاست که جوهره افراد شناخته میشود.
«والأیّامُ تُوضِحُ لكَ السَّرائرَ الكامِنَةَ= گذشت زمان و ایام، آن سریرهها و باطنهای مکنون و مخفی را برای تو کاملاً واضح و روشن میکند». چندین سال است که از پیروزی انقلاب ما میگذرد و می بینیم که چه محبوبهایی منفور شدند و چه منفورهایی محبوب شدند. چه افراد فاضلی که به دور انداخته و خانهنشین شدند و چه اراذل و اوباش و چه آدمهای به درد نخور و پستی آمدند و سنگرها را گرفتند. گذشت زمان به انسانها خیلی چیزها را نشان میدهد.
غضب در راه خدا
ما یک بحثی داریم که بنده در اینجا مطرح نکردم، زیرا با موضوع بحث اخلاقی ما همخوانی نداشت و آن، غضب در راه خداست. انسان باید در راه خدا غضب داشته باشد. چون اصلا خدا قوه ی غضب را به عنوان یک موهبت در وجود انسان قرار داده تا آنرا برای خدا به کار بگیرد. موضوع در آوردن خلخال از پای یک زن یهودی، مربوط به همین بحث است.
حدیثی که حضرت علی علیه السلام در مورد بیرون آوردن خلخال از پای زن یهودی می فرماید که اگر انسان بمیرد جا دارد. غرض از مردن، از «غصه و غم» است نه از عصبانیت. عصبانیت یک چیز است و غصه و غم، چیز دیگری است. مرحوم نراقی (رحمت الله علیه) صاحب معراج با آن درجات علمی و عالی، به قدری لطیف و ظریف بود که خدا می داند. در زمانی که بیماری وبا یا طاعون در کاشان آمده بود، ایشان تمام اموالشان را در اختیار مردم گذاشتند و کمک کردند و گفتند فقط به من نگویید که چه کسی مرده است، چند نفر مرده اند، من طاقت ندارم. اما یک دفعه آمدند و به ایشان گفتند فلان تعداد آدم مرده اند. ایشان از ناراحتی مُرد. این خشم نیست، ناراحتی و غصه است. انسان گاهی نمی تواند یک چیز خاص را تحمل کند. یعنی کالبدش به او چنین اجازه ای را نمی دهد. کالبد، کالبد ضعیفی است. گاهی فشار روحی به قدری زیاد است که انسان می میرد. حتی عصبانیت هم ممکن است اینگونه باشد. همانطور که علی (علیه السلام) و بعضی از سربازان حضرت مثل «مالک اشتر» غضب می کردند. در نهجالبلاغه معرفی میکند که وقتی مالک غضب میکرد، چنین و چنان بود.
همه حرفهایی که ما تا الان در مورد غضب گفتیم، برای خودمان و روابط شخصی است که در ما ایجاد میشود. اما یک جاهایی ما باید برای خدا غضب و خشم بکنیم. آنجا اصلاً نباید فروکش کنیم. هنر این است که شخص بداند که خشم برای خدا باید به چه صورتی ظهور کند.
جایی که مصاف، مصاف جنگ و نبرد است، تمام خشمت را همان خشم ظاهریات را که حضرت فرمود، دندانهایت را به هم فشار بده و ته لشکر دشمن را ببین و اینطوری حمله کن. این خشم برای خداست. ابوالفضل (علیه السلام) همینطور بود، سیدالشهدا (علیه السلام) همینطور بود، برای سیدالشهدا کمترین عددی که نوشتند از هزار به بالا نوشتند که حضرت روز عاشورا کشت. جعفر شوشتری میفرماید: علی اکبر (علیه السلام) را نوشتند 200 نفر را کشت تا شهید شد. ابوالفضل (علیه السلام) همینطور. حضرت مجتبی (علیه السلام) که معروف به حلم است و از صفات بارز و مشخص و مطرح حضرت حلم ایشان است، وقتی در جنگ جمل حمله کرد، علی (علیه السلام) فرمود، حسن را بگیرید. هیچ کس جلودار حضرت نبود. آنقدر رفت تا کجاوه عایشه را به زمین زد. کسی نمیتوانست جلوی او را بگیرد.
بچه رزمندههای خودمان هم همینطور بودند. در جبهه مثل شیر میغریدند و در پشت جبهه هم خشم خود را متین و حساب شده بروز میدادند. خشم و ناراحتی برای خدا روش خاص خود را دارد.
غضب/ غضب در راه خدا/ خشم مقدس
ع ل 187
کلیدواژه ها:
آثار استاد