مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
نوروز، جشن ایرانیان از روزگاران کهن پر شکوه ترین جشن بهاری در جهان بوده است. نوروز بهارانه ای است که روایت های تاریخ درباره پیدایش آن بسیار گوناگون است نوروز جشن شروع فروردین یا «فرودگان» است که یاد آور اجداد و نیاکان ما بود و چنان می پنداشتند که در پنج شب، ارواح پاک مردگان، برای دیدار وضع زندگی و احوال بازماندگان به زمین فرود می آیند و در خانه و آشیانه خویش سرگرم تماشا و سرکشی می شوند. اگرخانه روشن و پاکیزه و ساکنان آن راحت وشاد باشند، ارواح مسرور و سر افراز برمی گردند. اما درغیر اینصورت، آنان غمگین وناراحت به منزلگاه خویش باز می گردند و تا سال آینده به انتظار می نشینند.
درباره پیدایش نوروز در روایتی دیگر چنین آمده است که نیشکر را جمشید در این روز یافت و مردم از کشف خاصیت آن متحیر شدند . پس جمشید دستور داد تا از ( شهد آن ) شکر ساختند و به مردم هدیه دادند . از این رو ، آن را نوروز نامیدند.
همچنین روایت شده که اهریمن، بلای خشکسالی و قحطی را بر زمین فرو نشانید. اما جمشید به جنگ با اهریمن پرداخت و عاقبت او را شکست داد. آنگاه خشکسالی، قحطی و نکبت را بر روی زمین از ریشه بخشکانید و به زمین بازگشت با بازگشت ویدرختان و هر نهال و چوب خشکی سبز شدند. پس مردم این روز را « نوروز » خواندند و هر کس به یمن و مبارکی در تشتی جو کاشت و این رسم سبزه نشانیدن در ایام نوروز از آن زمان به امروز باقی مانده است. در خیام نامه آمده است چون از امیری جمشید ۴۲۱ سال گذشت، جهان از او یکسره راست همی آمد. ایران و ایرانیان هم مطیع و مرید او شدند تا بفرمود گرمابه های بسیار ساختند و سیم و زر از معادن بر آوردند و دیبای ابریشمی بافتند که آن روز، روز اول «حمل» بود. پس جشنی بر پا ساخته و نوروزش نام نهاد تا هر سال چو فروردین آید، آن روز را جشن گیرند. در میان اقوام آریایی که وارد ایران شدند، جشن سال نو در اصل به دو شکل زیر بوده است:
آریایی ها در روزگاران باستانی دارای دو فصل گرما و سرما بودند. فصل سرما شامل دو ماه و فصل گرما شامل ده ماه می شد. ولی پس از مدتی، تابستان دارای هفت ماه و زمستان دارای پنج ماه شد. در هر یک از این دو فصل جشنی برگزار می کردند که هر دو این جشن ها را آغاز سال نو تلقی می کردند. در جشن اول که به هنگام آغاز فصل گرما یعنی به هنگامی که گله ها را از آغل به چمنهای سبز و خرم می کشانیدند و از دیدن چهره گرمابخش خورشید شاد می شدند. جشن دوم با شروع سرما آغاز می شد . در این ایام گله را به آغل باز می گرداندند و با توشه های اندوخته از آنها نگهداری می کردند. بر اساس شواهد و قرائن، جشن نوروز حتی به هنگام تدوین بخش کهن اوستا نیز در آغاز بهار بر پا می شده و شاید به نحوی که اکنون بر ما معلوم نیست آن را در برج مزبور ثابت نگاه می داشتند.
- اسلام نه تنها نوروز را حذف نمی کند، بلکه آن را تقویت می کند
عید نوروز شش روز متوالی دوام داشت و در این روزها، سلاطین بار عام می دادند و نجبای بزرگ و اعضای خاندان خود را به ترتیب می پذیرفتند و به حاضران عیدی می دادند. در روز اول سال مردم زود از خواب برمی خواستند، به کنار نهرها و قناتها و خود را می شستند و به یکدیگر آب می پاشیدند و شیرینی تعارف می کردند. صبح قبل از آنکه کلامی گویند، شکر یا عسل می خورند و برای حفظ بدن از نا خوشی ها و بدبختی ها روغن به تن می مالیدند.
اما نوروز، پس از مرگ جمشید نیز به حیات خود ادامه داد. در معنا، نوروز، از هجمه ها و حمله های یونانیان، اعراب، ترکها و مغول ها جان به در برد. و نوروز ثابت کرد که مهم ترین جشن فرهنگی میلیون ها ایرانی است که در درون ایران زندگی می کنند.
فلسفهی آیینهای نوروزی
سر آغاز جشن ِ نوروز، روز نخست ماه فروردین (روز اورمزد) است و چون برخلاف سایر جشنها برابری نام ماه و روز را به دوش نمیکشد، بر سایر جشنهای ایران باستان برتری دارد. در مورد پیدایی این جشن افسانههای بسیار است، اما آنچه به آن جنبهی راز وارگی میبخشد، آیینهای بسیاری است که روزهای قبل و بعد از آن انجام میگیرد.
اگر نوروز همیشه و در همه جا با هیجان و آشفتگی و درهم ریختگی آغاز میشود، حیرت انگیز نیست چرا که بینظمی یکی از مظاهر آن است. ایرانیان باستان، نا آرامی را ریشهی آرامش و پریشانی را اساس سامان میدانستند و چه بسا که در پارهای از مراسم نوروزی، آنها را به عمد بوجود میآوردند، چنان که در رسم باز گشت ِ مردگان (از ۲۶ اسفند تا ۵ فروردین) چون عقیده داشتند که فروهرها یا ارواح درگذشتگان باز میگردند، افرادی با صورتکهای سیاه برای تمثیل در کوچه و بازار به آمد و رفت میپرداختند و بدینگونه فاصلهی میان مرگ و زندگی و هست و نیست را در هم میریختند و قانون و نظم یک ساله را محو میکردند. باز ماندهی این رسم، آمدن حاجی فیروز یا آتش افروز بود که تا چند سال پیش نیز ادامه داشت.
از دیگر آشفتگیهای ساختگی، رسم میر نوروزی، یعنی جا به جا شدن ارباب و بنده بود. در این رسم به قصد تفریح کسی را از طبقههای پایین برای چند روز یا چند ساعت به سلطانی بر میگزیدند و سلطان موقت بر طبق قواعدی اگر فرمانهای بیجا صادر میکرد، از مقام امیری بر کنار میشد. حافظ نیز در یکی از غزلیاتش به حکومت ناپایدار میر نوروزی گوشهی چشمی دارد:
سخن در پرده میگویم ، چو گل از غنچه بیرونای که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی
خانه تکانی هم به این نکته اشاره دارد؛ نخست درهم ریختگی، سپس نظم و نظافت. تمام خانه برای نظافت زیر و رو میشد. در بعضی از نقاط ایران رسم بود که حتا خانهها را رنگ آمیزی میکردند و اگر میسر نمیشد ، دست کم همان اتاقی که هفت سین را در آن میچیدند، سفید میشد. اثاثیهی کهنه را به دور میریختند و نو به جایش میخریدند و در آن میان شکستن کوزه را که جایگاه آلودگیها و اندوههای یک ساله بود واجب میدانستند. ظرفهای مسین را به رویگران میسپردند. نقرهها را جلا میدادند. گوشه و کنار خانه را از گرد و غبار پاک میکردند. فرش و گلیمها را غاز تیرگیهای یک ساله میزدودند و بر آن باور بودند که ارواح مردگان، فروهرها (ریشهی کلمهی فروردین) در این روزها به خانه و کاشانهی خود باز میگردند، اگر خانه را تمیز و بستگان را شاد ببینند خوشحال میشوند و برای باز ماندگان خود دعا میفرستند و اگر نه ، غمگین و افسرده باز میگردند. از این رو چند روز به نوروز مانده در خانه مُشک و عنبر میسوزاندند و شمع و چراغ میافروختند.
در بعضی نقاط ایران رسم است که زنها شب آخرین جمعهی سال بهترین غذا را میپختند و بر گور درگذشتگان میپاشیدند و روز پیش از نوروز را که همان عرفه یا علفه و یا به قولی بی بی حور باشد، به خانهای که در طول سال در گذشتهای داشت به پُر سه میرفتند و دعا میفرستادند و میگفتند که برای مرده عید گرفته اند.
- صدای قدم های بهار و نوازش نسیم نوروزی
در گیر و دار خانه تکانی و از ۲۰ روز به روز عید مانده سبزه سبز میکردند. ایرانیان باستان دانهها را که عبارت بودند از گندم، جو، برنج، لوبیا، عدس، ارزن، نخود، کنجد، باقلا، کاجیله، ذرت، و ماش به شمارهی هفت- نماد هفت امشاسپند – یا دوازده شمارهی مقدس برجها در ستونهایی از خشت خام بر میآوردند و بالیدن هر یک را به فال نیک میگرفتند و بر آن بودند که آن دانه در سال نو موجب برکت و باروری خواهد بود. خانوادهها بطور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت (= اندیشهی نیک)، هوخت (= گفتار نیک) و هوو.رشت (کردار نیک) سبز میکردند و فروهر نیاکان را موجب بالندگی و رشد آنها میدانستند.
چهار شنبه سوری که از دو کلمهی چهارشنبه منظور آخرین چهارشنبهی سال و سوری که همان سوریک فارسی و به معنای سرخ باشد و در کل به معنای چهارشنبهی سرخ، مقدمهی جدی جشن نوروز بود. در ایران باستان بعضی از وسایل جشن نوروز از قبیل آینه و کوزه و اسفند را به یقین شب چهارشنبه سوری و از چهارشنبه بازار تهیه میکردند. بازار در این شب چراغانی و زیور بسته و سرشار از هیجان و شادمانی بود و البته خرید هرکدام هم آیین خاصی را تدارک میدید. غروب هنگام بوتهها را به تعداد هفت یا سه (نماد سه منش نیک) روی هم میگذاشتند و خورشید که به تمامی پنهان میشد ، آن را بر میافروختند تا آتش سر به فلک کشیده جانشین خورشید شود. در بعضی نقاط ایران برای شگون ، وسایل دور ریختنی خانه از قبیل پتو ، لحاف و لباسهای کهنه را میسوزاندند. آتش میتوانست در بیابانها و رهگذرها و یا بر صحن و بام خانهها افروخته شود. وقتی آتش شعله میکشید از رویش میپریدندو ترانههایی که در همهی آنها خواهش برکت و سلامت و بارآوری و پاکیزگی بود ، میخواندند. آتش چهار شنبه سوری را خاموش نمیکردند تا خودش خاکستر شود. سپس خاکسترش را که مقدس بود کسی جمع میکرد و بی آنکه پشت سرش را نگاه کند، سر ِ نخستین چهار راه میریخت. در باز گشت در پاسخ اهل خانه که میپرسیدند: کیست؟” میگفت: “منم.”– ” از کجا میآیی؟”– “از عروسی… ”– “چه آوردهای؟”– “تندرستی…”.
شال اندازی از آداب چهارشنبه سوری بود. پس از مراسم آتش افروزی جوانان به بام همسایگان و خویشان میرفتند و از روی روزنهی بالای اتاق (روزنهی بخاری) شال درازی را به درون میانداختند. صاحب خانه میبایست هدیهای در شال بگذارد. شهریار در بند ۲۷ منظومهی حیدر بابا به آیین شال اندازی و در بند ۲۸ به ارتباط شال اندازی با برکت خواهی و احترام به درگذشتگان به نحوی شاعرانه اشاره دارد:
برگردان بند ۲۷:
عید بود و مرغ شب آواز میخواند
ختر نامزد شده برای داماد ،
جوراب نقشین میبافت…
و هر کس شال خود را از دریچهای آویزان میکرد
وه… که چه رسم زیبایی است ? رسم شال اندازی
هدیه عیدی بستن به شال داماد…
برگردان بند ۲۸
من هم گریه و زاری کردم و شالی خواستم
شالی گرفتم و فوراً بر کمر بستم
شتابان به طرف خانهی غلام (پسر خالهام) رفتم ،
و شال را آویزان کردم…
فاطمه خالهام جورابی به شال من بست
“خانم ننهام” را به یاد آورد و گریه کرد…
شهریار در توضیح این رسم میگوید: “در آن سال مادر بزرگ من (خانم ننه) مرده بود. ما هم نمیبایست در مراسم عید شرکت میکردیم ولی من بچه بودم ، با سماجت شالی گرفتم و به پشت بام دویدم.”
از دیگر مراسم چهارشنبه سوری فالگوش بود و آن بیشتر مخصوص کسانی بود که آرزویی داشتند. مانند دختران دم بخت یا زنان در آرزوی فرزند. آنها سر چهار راهی که نماد گذار از مشکل بود میایستادند و کلیدی را که نماد گشایش بود ، زیر پا میگذاشتند. نیت میکردند و به گوش میایستادند و گفت و گوی اولین رهگذران را پاسخ نیت خود میدانستند. آنها در واقع از فروهرها میخواستند که بستگی کارشان را با کلیدی که زیر پا داشتند ، بگشایند.
قاشق زنی هم تمثیلی بود از پذیرایی از فروهرها… زیرا که قاشق و ظرف مسین نشانهی خوراک و خوردن بود.
ایرانیان باستان برای فروهرها بر بام خانه غذاهای گوناگون میگذاشتند تا از این میهمانان تازه رسیدهی آسمانی پذیرایی کنند و چون فروهرها پنهان و غیر محسوس اند ، کسانی هم که برای قاشق زنی میرفتند ، سعی میکردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون غذا و آجیل را مخصوص فروهر میدانستند ، دریافتشان را خوش یُمن میپنداشتند.
اما اصیل ترین پیک نوروزی سفرهی هفت سین بود که به شمارهی هفت امشاسپند از عدد هفت مایه میگرفت. دکتر بهرام فره وشی در جهان فروری مبنای هفت سین را چیدن هفت سینی یا هفت قاب بر خوان نوروزی میداند که به آن هفت سینی میگفتند و بعدها با حذف (یای) نسنت به صورت هفت سین در آمد. او عقیده دارد که هنوز هم در بعضی از روستاهای ایران این سفره را ، سفرهی هفت سینی میگویند. چیزهای روی سفره عبارت بود از آب و سبزه ، نماد روشنایی و افزونی ، آتشدان ، نماد پایداری نور و گرما که بعدها به شمع و چراغ مبدل شد ، شیر نماد نوزایی و رستاخیز و تولد دوباره ، تخم مرغ نماد نژاد و نطفه ، آیینه نماد شفافیت و صفا ، سنجد نماد دلدادگی و زایش و باروری ، سیب نماد رازوارگی عشق ، انار نماد تقدس ، سکههای تازه ضرب نماد برکت و دارندگی ، ماهی نماد برج سپری شدهی اسفند ، حوت (= ماهی) ، نارنج نماد گوی زمین ، گل بید مشک که گل ویژهی اسفند ماه است ، نماد امشاسپند سپندار مز و گلاب که باز ماندهی رسم آبریزان یا آبپاشان است ( بر مبنای اشارهی ابو ریحان بیرونی چون در زمستان انسان همجوار آتش است ، به دود و خاکستر آن آلوده میشود و لذا آب پاشیدن به یکد یگر نماد پاکیزگی از آن آلایش است. ) نان پخته شده از هفت حبوب ، خرما ، پنیر ، شکر ، بَرسَم (= شاخههایی از درخت مقدس انار ، بید ، زیتون ، انجیر در دستههای سه ، هفت یا دوازده تایی) و کتاب مقدس.
بعضی از مؤمنان مسلمان نوروز را مقارن با روز آغاز خلافت علی علیه السلام میدانستند چنانکه هاتف اصفهانی میگوید:
نسیم صبح عنبر بیز شد ، بر تودهی غبرا
زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا
همایون روز نوروز است امروز و به فیروزی
بر اورنگ خـلافت کـرده شـــاه لافـتی مأوا
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی هشت سال پیش در اولین روز آغاز سال ۱۳۷۸ در جمع ده هاهزارتن از زائران بارگاه ملکوتی امام هشتم (ع)، جشن نوروز در تخت جمشید را “اشتباه و ندانم کاری” توصیف و تصریح کرده بودند:”… یک نفر هم پیدا میشود که از سرِ اشتباه و ندانمکاری، به جای مرقد امام رضا و مرقد امام بزرگوار و مرقد حضرت معصومه و مراسم معنوی، تخت جمشید را زنده میکند! البته تخت جمشید، یک اثر معماری است؛ انسان، اثر معماری را تحسین میکند و چون متعلّق به ما و مال ایرانیهاست، به آن افتخار هم میکند؛ اما این غیر از آن است که ما دلها و ذهنها و جانهای مردم را متوجّه به نقطه ای کنیم که در آن خبری از معنویت نیست، بلکه نشانه طاغوتیگری است! در همان ساختمانها که امروز بعد از گذشت یکی دو هزار سال، ویران است، زمانی به مناسبت همین روز نوروز، خدا میداند که چقدر بیگناه، در مقابل تخت طاغوتهای زمان به قتل میرسیدند و چقدر دلها ناکام می شدند! این افتخاری ندارد.”
جشن نوروز در تخت جمشید
نقل است در نوروز، جامی پر از حلوا برای پیغمبر هدیه آوردند. آن حضرت پرسید: این چیست؟ گفتند: امروز، روز نوروز است. پرسیدند: نوروز چیست؟ گفتند: عید بزرگ ایرانیان است. فرمود: آری. در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند: عسکره چیست؟ فرمود: عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ، ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند و سپس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که به آنان ببارد.
ازاینروست که پاشیدن آب در این روز رسم شد. پس از آن حلوا تناول و بقیه را میان یاران خود قسمت کرد و گفت: کاش هر روزی برای ما نوروز بود. سال در فرس باستان از کلمه «سرد» مشتق شده و به همین دلیل سال را با فصل سرد شروع میکردند.
نوروز، بزرگترین جشن ملی مردم ایران به شمار میرود. این روز در واقع آغاز نوزایی طبیعت و بشارت زنده شدن دوباره مردگان است. برگزاری جشنهای آغاز سال نو بسیار قدیمی و کهن بوده و در هر دوره، اندکی از شاخ و برگ آن زده شده و درخت کهنسال نوروز بار دیگر منعطف با زمانه، رشد و نمو دیگری یافته است و امروزه نه تنها رسمی کهن که رسمی دینی نیز به شمار میرود که به نوزایی و بازگشت اشاره دارد.
در گذشته، سال در میان ایرانیان به ۲ بخش تابستان و زمستان تقسیم میشد که به تابستان «همه» و به زمستان «زینه» میگفتند. تابستان از آغاز بهار و فروردین آغاز و تا پایان مهرماه ادامه داشت که در واقع ۷ ماه به اضافه فروردین بود. ۶ ماه بعد نیز که از آغاز آبان شروع میشد، تا پایان اسفند و پنجه بزرگ ادامه پیدا میکرد.
زرتشتیان آغاز سال را با قرار گرفتن برج حمل در آفتاب و اعتدال بهاری شروع میکردند و مهرگان را به عنوان جشنی برای ۶ ماه پایان سال برپا میداشتند.
سلمان فارسی میگوید: «ما در عهد زرتشتی بودن میگفتیم خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و فضل این دو بر ایام دیگر، مانند برتری یاقوت و زبرجد است به جواهر دیگر.»
ایرانیان باستان سال نو را با انجام مراسم دینی آغاز میکردند و نوروز برای آنها مقدس بود و به این دلیل جشنها و رسوم بازمانده از جشن نوروز را نباید تنها برای شادی و جشن ظاهری دانست و ریشه آن را باید در رسوم و عقاید دینی آنها بازجست. جشنهای نوروزی در ایران پس از ورود اسلام نیز با آیینهای دین شریف درهم آمیخت و ضمن حفظ ریشهها، شاخ و برگهای تازه یافت. شاید به دلیل روحانی بودن جشنهای نوروزی بود که پیامبر اکرمص و امامان معصومع همگی به بزرگی از نوروز ایرانیان یاد کرده و بر تداوم آن پای میفشارند.
معلی بن خنیس به نقل از امام جعفر صادقع میگوید: «گفتم ای سید من! فدای تو شوم. نمیآموزی به من نام روزها را به زبان فارسی؟»
جواب فرمود: «آنها روزی چند قدیم از ماههای قدیمند که هر ماهی ۳۰ روز است و زیاد و کم ندارد. آنگاه افزود: اول از هر ماه هرمزد نام دارد که نامی است از نامهای خدای تعالی. در این روز آدم علیهالسلام آفریده شد. فارسیان میگویند این روز جهت آشامیدن مفرحات و خوشحالی کردن خوب است و ما میگوییم روزی است مبارک و روز سرور و خرمی است…»
جشنهای باستانی نوروزی مانند سبزه به آب دادن یا نذر و نیاز برای مردگان نیز نشانی از نوزایی است که همچنان برگزار میشود و نوروز را دوچندان ارزشمند و ماندگار میکند.
● آیینهای نوروزی
تردیدی نیست گردآوری تمامی آیینها و رسوم مربوط به بزرگترین جشن ملی ایرانیان، همان اندازه غیرممکن است که سر زدن به تمامی دوستان و آشنایان در این روزها. با این حال تا جایی که امکان باشد با چنین آیینهایی به شما سر میزنیم و عید را تبریک میگوییم؛ باشد که هر روزتان نوروز باشد.
● حکومت زنان در نوروز
در روستای بیمرغ نزدیک گناباد (از توابع خراسان شمالی) از روز نهم فروردین تا سیزدهبدر، اختیار روستا به دست زنان میافتد و هیچ مردی حق ندارد از خانه خارج شود و اگر خارج شود، زنان او را تنبیه میکنند. اداره این روستا در این روزها به اختیار زنان است. زنان اغلب روز را در خارج از خانه میگذرانند. اسب سوار میشوند. میتازند و از روز سیزدهبدر دوباره به خانه برمیگردند و باز همان زن تسلیم و سر به زیر میشوند.
● نوروزیخوان (نوروز سلطان)
یکی دیگر از مراسمی که در مناطق مختلف گیلان و مازندران و الموت و طالقان در روزهای پیش از نوروز مشاهده میشد، حضور نوروزیخوانها بود. نوروزیخوانها ۲ گونه شعری میخواندند؛ عدهای شعری مذهبی میخواندند و در واقع امامخوانی میکردند و برخی نیز شعری نوروزی و ملی برای مردم میخواندند. به نظر میرسد این آیین پیش از اسلام، جدا از بشارت رسیدن نوروز، مدح امیران و مردمان گشادهدست نیز بوده است.
نوروزیخوانها میخواندند:
مژده دهید ای دوستان
گل در گلستان آمده
فصل بهاران آمده
نوروز سلطان آمده
آبپاشی در اول نوروز
مهدی محیالدین بناب، استاد بازنشسته دانشگاه برایمان میگوید: مسجد بزرگی به نام مهرآباد در بناب هست. این مسجد سنگنوشتهای دارد که رویش نوشته شده: بُنی هذه المسجد الشریف فی زمن السلطان العادل المرشد الکامل الشاه الطهماسب الصفوی الحسینی و بناها عالیه خانم بنت منصور بگ فی سنه احدی و خمسین و تسع مائه
روز عید نوروز مردم در مسجد مهرآباد جمع میشدند. پدرم و عمویم که هر دو روحانی بودند، با آب زعفران دعا مینوشتند و این دعاها را به مردم میدادند. یک دعای دیگری هم مینوشتند و به تشت خیلی بزرگی میزدند که ده پانزده نفری میشد آن را بلند کرد. این تشت را هر سال پر از آب میکردند و به مجرد این که سال تحویل میشد، مردم میآمدند و هر کدام کاسه یا گلابدانی پر میکردند و به عنوان تبرک میبردند.
آب را تا در خانهشان میبردند و به همه جا میپاشیدند تا ارواح خبیثه و جن و شیاطین وارد خانه نشوند.
هفت یا هشت سال بیشتر نداشتم که یک بار دیدم عمویم دارد دعایی مینویسد که شبیه دعاهای عربی نیست. دعا این بود: «به نام نامی ایرج و به نام بینوا فریدون.» برایم عجیب بود که این چه دعایی است! پدرم که روحانی متعصبی بود، به عمویم گفت: «اینها چیه مینویسی؟» او جواب داد: «از قدیم، اینها را مینوشتیم.» پدرم گفت: «بنویسید بسمالله» .
احتمالا آنچه عمویم مینوشت، از دوران زرتشت در آذربایجان باقی مانده بود. عمویم با این که آخوند بود، این را مینوشت و به همان آب میزد یا به مردم میداد که ببرند.
● مرغانه جنگ (بازی با تخممرغ) در گیلان
مرغانه جنگ دو طرف داشت و ممکن بود به دو گونه: تکی (تک به تک) و رجی (چندتایی) بازی شود. در این بازی، نوک تیز تخممرغ (سر) و انتهای پهن آن (ته) نامیده میشد. مرغانه جنگ به صورت سر به سر، ته به ته و گاه با توافق طرفین سر به ته و ته به سر انجام میپذیرد. در شروع بازی، یکی از طرفین تخممرغ خود را در حلقه تنگ بین شست و انگشت به گونهای که نوک تیز آن به طرف بالا باشد، قرار داده و طرف مقابل سر تیز تخممرغ خود را بر آن ضربه وارد میکند. هر تخممرغ که میشکست، صاحبش بازنده محسوب شده و باید ته تخممرغ خود را برای ضربهپذیری در اختیار حریف قرار دهد. تخممرغبازهای حرفهای بعضا ترفندهایی برای برنده شدن به کار میبرند. از جمله یک تخممرغ را با سوزن سوراخ و مایع داخل آن را خالی میکنند و با پر کردن مواد شیمیایی چسبنده یا سقز، استحکام بدنه تخممرغ را افزایش میدهند.
برخی نیز از تخممرغهای دوزرده که از ضخامت و استحکام بیشتری برخوردار است و در مرغانه جنگ کاربرد بیشتری دارد، استفاده میکنند تا شانس برنده شدن خود را افزایش دهند. گاه هنگام بازی بومی مرغانه جنگ، طرفین بازی تخممرغ یکدیگر را محک میزنند که اصطلاحا در زبان گیلکی شرق گیلان به آن «چیشتن» (چشیدن) میگویند. روش چشیدن که برای تشخیص مقاومت تخممرغ حریف انجام میشود، به وسیله ضربه زدن دو سر آن تخممرغ به دندانهای پیشین انجام میشود. بدین ترتیب حریف مرغانه جنگ از صدای زیر و بم تخممرغ، متوجه استحکام آن میشود و سپس بنا به تشخیص صورتهای مختلف بازی سر به سر، سر به ته و… را انتخاب میکند.
کلیدواژه ها:
آثار استاد