www.montazer.ir
شنبه 23 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 9519
زمان انتشار: 21 اوت 2018
عید سعید قربان آزمونی بزرگ

عید سعید قربان آزمونی بزرگ

از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که جبرییل نزدیک زوال شمس به نزد حضرت ابراهیم علیه السلام آمد و گفت: ای ابراهیم! سیراب شو، یعنی آب تهیه کن برای خود و اهل خود و در آن وقت میان مکه و عرفات آب نبود، پس ابراهیم علیه السلام را بُرد به مِنی و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را در آنجا کرد و چون آفتاب طالع شد، روانه ی عرفات شد و در مروه فرود آمد. پس او را گفت: بار کن ونزدیک شو به سوی مشعرالحرام. 

پس به مشعرالحرام آمد و نماز شام و خفتن (عشا) را به یک اذان و دو اقامه به جا آورد و شب را در آن جا ماند تا نماز صبح را به جا آورد. پس [جبرییل] امرکرد او را به ذبح و حضرت ابراهیم علیه السلام چون به مشعرالحرام رسید،شب را در آن جا خوابید شاد و خوشحال. پس در خواب دید که پسر خود را ذبح و قربانی کند

در آن جا با فرزند خود مشورت کرد: «ای فرزند عزیز من! به درستی که من در خواب دیدم که تو را ذبح می کردم. پس نظر کن و تفکر نما که چه می بینی و چه مصلحت می دانی؟»

آن فرزند سعادتمند گفت: «ای پدر من! بکن آن چه به آن مأمور شده ای، به زودی مرا خواهی یافت اگر خدا خواهد مرا از صبرکنندگان». و هر دو امر خدا را تسلیم کردند. ناگاه شیطان به صورت مرد پیری آمد و گفت: ای ابراهیم! چه می خواهی از این پسر؟ گفت: می خواهم او را ذبح کنم.

گفت: سبحان اللّه ! می کشی پسری راکه در یک چشم زدن معصیت خدا نکرده است.؟

حضرت ابراهیم علیه السلام گفت: خدا مرا به این، امر فرموده است. گفت: پروردگار تو، نهی می کند تو را از این کار، آن که تو را امر به این کار کرده است، شیطان است. حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: وای بر تو، آن کسی که مرا به این مرتبه رسانیده است او مرا امر کرده است و به همان سروشی که همیشه به گوش من می رسیده است، این را شنیده ام و در این شکی ندارم. گفت: نه واللّه تو را امر به این کار نکرده است، مگر شیطان. حضرت ابراهیم علیه السلام گفت: واللّه دیگر با تو سخن نمی گویم و عزم کرد که فرزندش را ذبح کند.

آماده برای اجرای دستور الهی

پسر گفت: ای پدر! روی مرا بپوشان و دست و پای مرا محکم ببند.

حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: ای فرزند! با کشتن، دست و پایت را ببندم؟ ای هر دو را واللّه که برای تو جمع نخواهم کرد. پس کارد را به قوّت تمام کشید، جبرییل پیش از کشیدن، کارد را گردانید و پشت کارد را به جانب حلقِ طفل کرد. چون حضرت ابراهیم علیه السلام نظر کرد، کارد را برگشته دید، پس کارد را گردانیدو دُمش را به حلق طفل گذاشت و کشید. باز جبرییل کارد را گردانید تاچندین مرتبه چنین شد.

پس جبرییل، گوسفند را از جانب کوه کشید و فرزند را از زیر دست حضرت ابراهیم کشید و گوسفند را به جای او خوابانید و ندا به ابراهیم علیه السلام رسید از جانب چپ مسجد خیف که: «ای ابراهیم! خواب خود را درست کردی، ما چنین جزا می دهیم نیکوکاران را، به درستی که این ابتلا و امتحانی بود هویدا».

برخورد مادر

در این حال شیطان لعین، خود را به مادر طفل رسانید در وقتی که نظرش به کعبه افتاده بود در میان وادی و گفت: کیست این مرد پیری که من او را دیدم؟ گفت: شوهر من است. گفت کیست آن غلامی (پسری) که همراه او دیدم؟

گفت: او پسر من است. گفت: دیدم که آن مرد پیر، آن پسر را خوابانیده بود و کارد گرفته بود که او را بِکُشد.

گفت: دروغ می گویی، ابراهیم رحیم ترینِ مردم است. چگونه پسر خود را می کشد؟! گفت: به حق پروردگار آسمان و زمین و پروردگار این خانه که دیدم او را خوابانیده بود و کارد گرفته بود و اراده ی ذبح او را داشت. گفت: چرا؟

شیطان گفت: گمان می کرد که پروردگارش او را به این، امر کرده است. هاجر گفت: سزاوار است او را که اطاعت کند پروردگارش را. پس در دلش افتاد که حضرت ابراهیم در باب فرزندش به امری مأمور شده است. پس چون از مناسکش فارغ شد، در وادی رو به مِنی دوید. پس چون هاجر به حضرت ابراهیم علیه السلام رسید و خبر فرزند را شنید و اثر خراشیدن کارد را در گلوی او دید، بترسید و بیمار شد و به همان مرض به عالم بقا ارتحال کرد.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed