مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
گفتیم شادی نشانه وسعت قلب و غم نشانه ضیق و تنگی قلب است. موارد دیگری نیز وجود دارد که در ادامه بیان خواهد شد.
غمها دو گونه هستند، یکی غمهای دنیایی که موجب تنگی قلب و فشار روح میشود و دیگری غمهای آخرتی و انسانی که موجب وسعت نفس و گشایش روح و در واقع وسعت بهشت ما میشوند.
در بحث بلا و بهشت گفتیم سختیهایی که به ما وارد میشود و ما هیچ نقشی در ایجاد آن نداشته ایم هم موجب وسعت نفس و بزرگی روح میشود. مثلاً کسی که بیمار میشود بدون اینکه سهل انگاری کرده باشد، درد میکشد و به او فشار میآید، این بیماری باعث وسعت و پاکی روح او میشود. بدهکاری هایی که در اثر هوسبازی و اسراف و چشم همچشمی نیست، هم همین اثر را دارند. تحمل بلاها، حوادث و مشکلاتی که انسان در آن نقشی ندارد، باعث گشایش روح و آمرزش گناهان میشود. هر چه که میخواهد باشد.
مثلاً شما پدر و مادرتان را خود انتخاب نکرده اید. پدر یا مادر شما آدمهایی هستند که در خانه اذیت میکنند. مجبور هستی آنها را تحمل کنی،چون پدر و مادر هستند و حرمت دارند و حق به گردن شما دارند. این نوع تحمل، باعث گشایش روح و آمرزش گناهان و قدرت روحی میشود. چون شما خودت پدر و مادرت وخواهر برادرت را انتخاب نکرده ای.
گاهی به خاطر دلبستگی هایی که ما با افراد خانواده مثل پدر و مادر، خواهر و برادر، همسر یا دوست ... داریم، آزارهایی ممکن است ببینیم. مثلاً این افراد که برای شما عزیز هستند، مریض میشوند و شما به واسطه مریضی آنها اذیت میشوی. این اذیت به نفس فشار میآورد، اما در عوض، نفس را بزرگ میکند. کفاره است برای نفس، به شرط اینکه انسان ایمانش را از دست ندهد و با خدا درگیر نشود و رابطه اش با خدا خراب نشود.
محرومیتهای اقتصادی، عاطفی، مادی، گیاهی و حیوانی میتوانند درجات آخرتی انسان را بالا ببرند. گاهی انسان مجبور است یک محیط بد را تحمل کند. مثلاً در خانهشان موسیقی حرام میگذارند. این هم دوست ندارد بشنود. پدر و مادرش ماهواره در خانه آورده اند. این هم نمیخواهد در آن فضا باشد. اما مجبور است یک مدت تحمل کند. این فشاری که به او میآید، باعث وسعت نفس میشود.
هنگام مصیبت، احساس بدبختی کردن، نادرست است
خاصیت مصیبت، سختی و مشکلات این است که با ورود آن، عاطفه انسان جریحه دار و اذیت می شود، اما نکته مهم این است که انسان احساس بدبختی و اندوه نکند. اینکه عاطفه انسان اذیت شود، غیر از این است که احساس بدبختی کند.
فکر میکنید برای حضرت زینب(سلاماللهعلیها) به عنوان یک خانم راحت بود که چند هزار کیلومتر مسیر را از مدینه آن هم با شتر و با چه وضعیت بد، شهر به شهر و منزل به منزل تا کربلا بیاید؟ با کلی زن و بچه بیایی جایی که قرار است تمام کسانت آنجا کشته شوند. لحظه به لحظه به آن مرحله نزدیکتر میشوند. فشار تشنگی و گرسنگی و... اصحابی که فرار کردند و رفتند و جز چند نفری باقی نماندند و درگیری های شب و روز عاشورا. بعد خود اصل صحنه که ببینی جلوی چشمت بچه هایت وبرادرزاده هایت را تکهتکه کنند. بعد اسارت و کتک خوردن و مجلس ابن زیاد و یزید. ولی میبینی این خانم با همه فشاری که دارد، نشاط معنویش از بین نرفته. نماز شبش را میخواند. ارتباطش با خدا خیلی گرم است. غصه طبیعی دارد، اما دلش غصهدار نیست. شاد است و می گوید: « ما رأیت الا جمیلا».
حضرت پیامبر و امامان علیهمالسلام مصیبت های زیادی در زندگی داشتند. درست است که از نظر عاطفی اذیت میشدند، ولی هیچ وقت احساس بدبختی نمیکردند.
وقتی به گلوی حضرت علی اصغر علیهالسلام تیر میزنند، از نظر عاطفی به امام حسین علیهالسلام خیلی فشار وارد میشود، به رباب همچنین، اما اصلاً احساس بدبختی و ناشکری نمیکنند. همه رمز هم همین است که به انسان احساس تاریک شدن دنیا، احساس پوچی و بدبختی دست ندهد. به محض اینکه این احساس به انسان دست دهد، شیطان بر او غلبه میکند، مگر اینکه بگوید الهی شکر، الحمدلله.
داشتنٍ ایمان، تحملٍ فشار را آسان و روح را وسیع می کند
در بحث عوامل غم و شادی گفتیم، هر چقدر وسعت روح بیشتر باشد، توانایی برای شادکردن دیگران بیشتر است و هر چقدر وسعت روح فرد کمتر باشد، هم زود غمگین میشود و هم زود دیگران را غمگین میکند. کسی که وسعت روح و توانایی شاد کردن دیگران را دارد، خودش باید فشارهای زیادی را در بخش های طبیعی، حیوانی و گیاهی تحمل کرده باشد تا بتواند دیگران را آرام کند.
افرادی که فشار بیشتر و محرومیت بیشتری تحمل میکنند، اگر این تحمل همراه با ایمان باشد، آنها بیشتر میتوانند جلوی محرومیت و غصه دیگران را بگیرند. بیشتر میتوانند به دیگران شادی بدهند.
قواعد یادمان نرود. این قواعد خیلی مهم هستند. مبنا در وسعت قلب چیست؟ قلب چگونه وسیع میشود؟ کسی مثل آسیه میتواند با داشتن شوهر بدی مثل فرعون، اوج بگیرد و جزء چهار زن برتر جهان شود؛ بدون اینکه رابطه عاطفی و معنویش با خدا ضعیف شود و صمیمیتش با خدا از بین برود.
چرا طلای 24 عیار از طلای 18 عیار قیمتی تر است؟ به خاطر این است که طلای 24 عیار، آتش بیشتری را تحمل کرده و بیشتر در کوره سوخته است.
بعضی چیزهایی که امروز روانشناسان در دانشگاهها و در دنیا میگویند، اصلاً درست نیست. مثلاً میگویند این شخص مهر مادری ندیده، مهر پدری ندیده، یتیم بوده و یتیم بزرگ شده، به او محبت نشده، از نظر عاطفی ارضا نشده، پس نمیتواند دیگران را از نظر محبت ارضا کند. این نظریه فقط آنجایی درست است که ایمان نباشد. اگر ایمان نباشد، آدمی که پدرش او را کتک زده، او نیز فرزندش را کتک خواهد زد. اگر ایمان نباشد، آدمی که عقده دارد، از نظر عاطفی به همسرش و به دیگران فشار عاطفی وارد خواهد کرد.
اگر کنار همه مصیبت ها و فشارها ایمان باشد، شخص از مصیبت و درد کشیدن دیگران ناراحت خواهد شد. کسی که فقر کشیده و ایمان دارد، این شخص تحمل فقر دیگران را ندارد. چون خودش فقر کشیده، دوست ندارد دیگران هم فقر بکشند. فرد باایمانی که بیعاطفگی را دیده، به دیگران خیلی مهربان می شود. چون خودش پدر و مادر بالای سرش نبوده، به هر کس می رسد مهرورزی می کند.
نقش عجیب ایمان در عقده گشایی های انسان
سیستم ایمان، خیلی عجیب است. اصلاً چیزی به اسم عقده در آن وجود ندارد. عقده هر وقت ایجاد شد، مال کمبود ایمان است و تنها راه برطرف کردن آن، تقویت ایمانی است و اینکه انسان بتواند عقده هایش را با عقده گشای حقیقی یعنی خداوند تبارک و تعالی حل کند. اگر انسان بخواهد عقده اش را با روی زمین و موجودات زمینی برطرف کند، هیچ وقت برطرف نمی شود.
الان ما مادری را داریم که چون از شوهرش خیر ندیده، تحمل اینکه رابطه عروس و پسرش خوب باشد را ندارد. می گوید من از شوهرم خیر ندیدم، نمی توانم در زندگی دیگری خیر ببینم. ممکن است این را به زبان هم نیاورد، حتی ممکن است به آن فکر هم نکند، اما ناخودآگاه، از عواطف دیگران استقبال نمی کند. من در مشاوره ها موارد متعددی سراغ دارم، مادرها یک کاری کردند که دختر طلاق بگیرد. مادر یک کاری کرده که پسر طلاق بدهد. چون عقده ای است و نمی تواند خوشی دیگران را تحمل کند. او می خواهد این عقده را با شکست دیگران فروبنشاند تا خیلی احساس درد نکند. این کار درستی نیست و باید روابط عاطفی اش را با کانون عاطفه یعنی خدا ارضا کند. عاشق اهل بیت باشد و عاطفه را از انسانها و از پایین نگیرد، بلکه از بالا و اصل آن دریافت کند.
عاطفه ای که از آدم های زمینی درخواست شود، ناخالصی و گدایی و خواری دارد. حتی همسر. اما وقتی شما عاطفه را از بالا درخواست می کنی، عشق را از بالا می گیری، یعنی از خدا و از اهل بیت و از مادر حقیقی ات فاطمه زهرا علیهم السلام دریافت می کنی، این عاطفه و عشق، کاملاً خالص است و به تو شادی و قدرت می دهد. اما از پایین وقتی دریافت می کنی، ممکن است آرامبخش باشد، اما شخصیتت را خرد می کند. در واقع برای مومن آرامبخش نیست. یا همیشه آرامبخش نیست. پس این ملاکها خیلی مهم است. آدمی که ایمان درستی دارد، چون آدم طبیعت گرایی نیست و فطرت گراست، تحمل اذیت شدن دیگران را ندارد. در واقع، چون اسم رحمان خداوند را جذب کرده، مثل خدا رحمان و رحیم شده و رحمتش نسبت به همه انسانها رحمت خدایی است.
معصومین برای اندوه زدایی چه می گویند؟
امام رضا(علیه السلام) فرمود: « مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اَللَّهُ عَنْ قَلْبِهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ[1] = هر كس بمؤمنى گشایشى دهد، خدا روز قیامت دلش را گشایش دهد.» این برای روز قیامت، چه ذخیره ی خوبی است.
نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید: « مَن نَفَّسَ عَن أخیهِ المؤمِنِ كُربَةً مِن كُرَبِ الدنیا ، نَفَّسَ اللّه ُ عَنهُ سَبعینَ كُربَةً مِن كُرَبِ الآخِرَةِ[2] = هر كه اندوهى از اندوه هاى دنیا را از برادر مؤمن خود بزداید، خداوند 70 اندوه از اندوه هاى آخرت را از او بزداید.»
اینها همه ذخیره است. بعضی از آدمها خیلی آدمهای خوبی هستند. در حدیث هم داریم، خدا اینها را جانشین خود در روی زمین قرار داده است. می بینیم این آدمها مدام در کارهای خیر شرکت می کنند. در هیئت، بسیج، تهیه جهیزیه، کمک به ایتام و سادات و ... خدمت می کنند. انگار یک چیزی در وجود اینها هست که باید حتماً به دیگران خدمت کند. اصلاً خدا اینها را انتخاب کرده، زیرا تک خور نیستند. دوست دارند مدام در کار خیر باشند. اینها آدم های عاشقی هستند.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:« مَن نَفَسَ عَن مُؤمِنٍ کُربَۀً نَفسَ اللهُ عَنهُ کُرَبَ الآخِرَۀ وَ خَرَجَ مِن قَبرِهِ وَ هُوَ ثَلِجُ الفُؤاد[3]= كسى كه مؤمنى را از گرفتارى نجات دهد، خدا او را از گرفتاریهاى آخرت نجات بخشد و از گورش با دل خنك شده و مسرور درآید.»
ثلج یعنی برف. خاصیت خنکی و یخی دارد. اصطلاح دلم خنک شد را شنیده اید. شخص در آخرت از قبرش در حالی خارج می شود که به جای ترس و اضطراب و حرارت، دلش خنک است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:« إِذَا بَعَثَ اَللَّهُ اَلْمُؤْمِنَ مِنْ قَبْرِهِ خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ یَقْدُمُ أَمَامَهُ كُلَّمَا رَأَى اَلْمُؤْمِنُ هَوْلاً مِنْ أَهْوَالِ یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ قَالَ لَهُ اَلْمِثَالُ لاَ تَفْزَعْ وَ لاَ تَحْزَنْ فَیَقُولُ لَهُ المُؤمِنُ مَنْ أَنْتَ فَیَقُولُ أَنَا اَلسُّرُورُ اَلَّذِی كُنْتَ أَدْخَلْتَ عَلَى أَخِیكَ اَلْمُؤْمِنِ[4] = چون خدا مؤمن را از گورش در آورد، تمثالى با او خارج شود كه در جلو او راه رود، و هر گاه مؤمن یكى از هراسهاى روز قیامت را ببیند، تمثال به او گوید نترس و غم مخور. سپس به تمسال گوید: تو كیستى؟ گوید: من آن شادى هستم كه در دنیا به برادر مؤمنت رساندى.»
این نتیجه آخرتی شاد کردن مؤمنین است. البته فقط نتیجه آخرتی ندارد. اولین جایی که خدا نتیجه شاد کردن مؤمنین را به انسان می دهد همین دنیاست. در دنیا به انسان آرامش، شادی، قدرت، عزت و آبرو می دهد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:« أَیُّمَا مُؤْمِنٍ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ كُرْبَةً وَ هُوَ مُعْسِرٌ یَسَّرَ اَللَّهُ لَهُ حَوَائِجَهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ[5] = هر كس گرفتارى مؤمنى را كه در سختى افتاده رفع كند، خدا حوائج دنیا و آخرتش را آسان كند.»
در زندگی علما خیلی از این موارد رفع حوائج دیده شده است. من طلبه سراغ دارم شب عروسی اش به او گفتند، آقا فلان کس فلان مشکل را دارد. نیم ساعت بیرون رفته و مشکل طرف را حل کرده و برگشته است. یا به او گفتند، فلان کس در حال مردن است، نیاز دارد کسی به او شهادتین تلقین کند. از مهمانها عذرخواهی کرده، رفته تلقین شهادتین گفته و برگشته. یا فلان کس الان در کلانتری است، شما بیا شفاعتش را بکن. خودشان گرفتار هستند، ولی بیشتر به گرفتاری های مردم می رسند.
ایجاد لذت و شادی با رفع نیازهای قوای انسان
گفتیم که ما قوه حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل داریم. برطرف کردن نیاز هر قوه و مهیا کردن تدارکات، شادی دارد. مثلاً خانمی برای خانواده غذا درست می کند. برای غذا درست کردن وقت و هزینه می کند. در آخر این هزینه و وقت گذاشتن، برایش شادی دارد. شادیش هم موقعی است که غذا آماده شده، همه گرسنه اند و می خواهند بنشینند دستپخت و دسترنج این خانم را استفاده کنند.
یا کسی که قوه واهمه در او قوی تر است، برای دیدن مسابقه فوتبال یا تماشای فیلم سینمایی چقدر آمادگی می گیرد، تخمه می خرد، ذرت بو داده تهیه می کند، تلفن همراهش را خاموش می کند. همه نوع آمادگی می گیرد تا این فیلم یا مسابقه فوتبال را ببیند. برای این لذت وهمی وقت می گذارد و هزینه می کند و لذت می برد. انسان برای نیاز های بخش عقلانی اش کارهای علمی و تحقیقاتی می کند، اما شادی حقیقی، در این است که به نیازهای بخش فوق عقلانی بپردازیم.
پاسخ به نیاز بخش فوق عقلانی، شادی حقیقی است
بخش انسانی ما فوق عقل ماست. فوق عقل فقط یک معشوق و یک خواسته دارد. آن هم ارتباط با خداوند تبارک و تعالی است. از خدا، اولیای خدا و ارتباط با خدا لذت می برد. اگر بگویند ماه رجب که ماه خداست یعنی ماه ارتباط و عاشقی با خداست، دارد می رسد. بعد ماه شعبان که مهمتر از ماه رجب و زیباتر و معنوی تر از این دو ماه، ماه ضیافت و ماه رمضان دارد می آید. اگر شوق در دل کسی ایجاد نشود، این نشان می دهد بخش فوق انسانی اش فعال نیست. این طبیعتاً الان یک حیوان فعال است. ممکن است نماز هم بخواند، روزه هم بگیرد، ولی این بخش حیوانی است که روزه می گیرد. بخش انسانی عاشقانه روزه نمی گیرد.
با شنیدن روزه و رمضان باید شخص خوشحال شود، چون روزه جدا ن شدن از همه و همراه شدن با خداست. خلوت کردن با معشوق است. یعنی اضافه ها را جدا کن. هر چیزی غیر از خودت را از خودت جدا کن. می گوید این شکم را کنار بگذار. بخش های حیوانی و گیاهیت را تعطیل کن. مدام غریبه ها را از بخش های ما دور می کند. آنهایی که 11 ماه آویزان ماست و مدام با صبحانه، ناهار و شام درگیر هستیم، از آنها جدا شویم. اینها آدم را خسته می کند،اما حیوان را خسته نمی کند چون اینها مطابق میل حیوان است. اما آدم اینطوری نیست. آدم خسته می شود. آدم یک جایی احتیاج دارد فقط خودش با معشوقش تنها باشد. زوج اصلی ما و اله اصلی ما خداست. «لا اله الا الله= نیست خدایی جز الله» یعنی همین. می گوید جز خدا معشوق و دلبری ندارم و دلبر اصلی من خداست. یک موقع آدم اصلاً حوصله هیچ کس جز خدا را ندارد. شما وقتی حج می روید، چون حج یک ارتباط و هم آغوشی قوی با خدا است، خدا می گوید بروید احرام ببندید و لباسهای معمولی که توجه همه را جلب می کند، باید در بیاوری و یک لنگ به خودت ببندی و بیایی بیرون. خانم هم همینطور. یک پارچه سفید بپوش بیا بیرون. تا گفتی لبیک، زن و شوهر به هم حرام می شوند. چقدر خدا برای آدم قُرق می کند. خدا عشقبازی را به آدم اینطوری یاد می دهد. 24 چیز که مزاحم بخش انسانی ماست، در حج حرام می شود، برای اینکه کسی مزاحمت نشود.
مُحرِم شدن در اعمال و عبادات
شما نماز هم که می خواهید بخوانید، باید مُحرم شوید، مثل حج. در سحرهای ماه رمضان، ما محرم می شویم. محرم یعنی حرام کننده. یک سری چیزها را بر خودمان حرام می کنیم. در نماز هم با گفتن تکبیرۀالاحرام، احرام داری. یعنی وقتی شما این دست را آوردی بالا، با گفتن «الله اکبر» بقیه چیزها را باید کنار بگذاری و فقط باید با خدا حرف بزنی.
متأسفانه آدم یک دفعه نگاه می کند و می بیند 40 سال 50 سال عمر کرده و نماز 40 سالگی و 50 سالگیش با نماز 15 سالگیش که تازه بالغ شده بود، یکی است. همان حواس پرتی ها و همان شکیات همچنان ادامه دارد و هیچ تغییری نکرده است. انگار با این خدا هیچ انسی ندارد. نماز همان نماز است. آدم واقعاً از خودش خجالت می کشد. برای همین خوب است آدم نماز را با جماعت بخواند. چون در نماز جماعت می گوییم خدایا نماز همه ما را سر هم حساب کن. برای همین نماز، اصلش به جماعت وارد شده که انسان نمازش را با نماز خوبان و اول وقت بخواند. آقا امام زمان (علیه السلام) هم اول وقت نماز می خوانند. نمازهای خودمان را اگر بخواهیم به تنهایی بخواهیم حساب کنیم، جزایش جهنم است. چون همه بیادبی است. سر نماز مدام حرام مرتکب می شویم.
آدم سر سفره محرم می شود، می گوید همه چیز غیر از این سفره برای من حرام است. ولی چرا وقتی با خدا حرف می زنیم. اصلاً بلد نیستیم محرم شویم. ماه رمضان اصلاً وارد احرام نمی شویم. با آلودگی می رویم و با آلودگی می آییم. 50 سال نماز خواندیم یکبار هم محرم نشدیم. 50 سال نماز خواندیم یکبار خدا را در آغوش نگرفتیم. یکبار خدا را نبوسیدیم. این اصلاً زندگی خوبی نیست.
یکی از اساتید ما که از اولیاء خدا بود، هر وقت مسجد می رفت، دست می گذاشت روی در مسجد و می کشید به صورتش و آن را مثل در حرم می بوسید. ما از این کارها بلد نیستیم. ما خشن و بی عاطفه هستیم. بخش انسانی مان ضعیف است.
رآنبوسی یعنی چی؟ یک موقع من قرآن را می بوسم و می گویم این قرآن مقدس است. ولی یک موقع می گویم این قرآن کتاب خداست. کتاب و نامه معشوقم است. یک ربع در دستم نگه دارم و نازش کنم. وقتی این قرآن را یک ربع ببوسم به من آرامش می دهد. شما وقتی اضطراب داری، مدام نرو قرص بخور. قرآن را بردار واین کلام خدا را بگذار روی سینه ات و چند دقیقه نگه دار. یک ذره نوازشش کن، ببوسش، می بینی به آدم انبساط می دهد. یک ذره تربت بردار نگاه کن آرامت می کند.
پی نوشت:
کلیدواژه ها:
آثار استاد