مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
خداوند به شیطان فرمود: تو هیچ تسلطی بر بندگان من نداری، مگر کسانی که از گمراهان باشند و خودشان بخواهند دنبال تو بیایند. «إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ = در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند»سوره حجر آیه 42 .
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در خطبه 192 نهجالبلاغه میفرماید: «فقط فرزندان جهل و نادانیاند که شیطان را تصدیق میکنند و به او جرأت میدهند». این کلام خیلی ظریفی است. «فرزندان جهل و نادانی» از شیطان پیروی میکنند و او را تصدیق میکنند و به او جرأت میدهند. «جرأت میدهند» یعنی شیطان از اول جرأت ندارد. جرأت را ما به او میدهیم. زمینه را ما به دست او میدهیم. شیطان دورشونده و خناس یعنی پنهان شونده است. شیطان از مومن فراری است و از او میترسد. برای همین است که خداوند میفرماید: شیطان ابتدا دور و بر قلب انسان گردش میکند. اگر انسان او را پذیرفت، وارد میشود. خداوند میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ=در حقیقت كسانى كه [از خدا] پروا دارند چون وسوسهاى از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند»(اعراف/201). طایف یعنی طواف کننده.
ما چه موقع به او این اجازه را میدهیم که جرأت پیدا میکند و جلو میآید؟ زمانی که یاد خدا را فراموش میکنیم. فراموشی یاد خدا و گمراهی، ناشی از جهل است. جهل معدن شر است. در سه حدیث امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:«الجَهلُ مَعدَنُ الشَّر= جهل معدن شر است»؛ «الجَهلُ أصلُ کُلَّ شَر= جهل اساس همه بدی هاست»؛ «الجَهلُ أصلُ کُلَ فَساد= جهل اساس همه فسادهاست». جهل و نادانی انسان را تابع و مطیع شیطان میکند وگرنه شیطان قدرت و تسلطی بر انسان ندارد.
پس توجه کنیم که شیطان یک نیرو و یک قدرت در مقابل خداوند تبارک و تعالی نیست. یعنی ما یک جهان دو قطبی نداریم که بگوییم در مقابل خداوند تبارک و تعالی یک شیطانی وجود دارد که موجودی است مستقل و مثل خدا میتواند فرمان بدهد و عمل بکند. چنین چیزی صحت ندارد. فقط در جهان یک فرمان و منشأ و قدرت وجود دارد: «لا حول و لا قوۀ إلا بالله العلی العظیم». شیطان هم اگر آزاری میرساند و ضرری میزند، مثل بقیه اسباب و عللی است که در نظام طبیعت وجود دارد. بعضی از این اسباب و علل مفید هستند و برخی به تناسب مضر هستند. مثلاً «برق» هم میتواند مفید باشد هم میتواند مضر باشد. «سیل» هم میتواند مفید باشد و هم میتواند مضر باشد. چاقو، آتش و ... .
شیطان هم یکی از این وسائل است که اگر شما با او درست رفتار بکنید، میتواند در خدمت شما قرار بگیرد و گر نه میتواند برای شما خطرساز و مضر باشد. نه اینکه واقعاً یک قدرت مستقلی در مقابل خداوند تبارک و تعالی وجود داشته باشد. این هم تصریح خود خداوند تبارک و تعالی است که به ما میفرماید: شیطان فقط در محدوده فکر و خیال میتواند عمل بکند. مثلاً وقتی که شما میگویید 2×2 مساوی است با 4. چون جنبه عقلی محض دارد، هیچ وقت شیطان ما را وسوسه نمیکند که بگوید 2×2 میشود 3 یا میشود 5.
کسی که 100 تومان در جیبش است، شیطان به او نمیگوید 200 تومان در جیبت است. چون این یک امر محض است. یک امر حساب شده و مشخص شده است. اما آنجاهایی که ما خودمان تردید و شک و تزلزل داریم، شیطان سراغمان میآید.
«ضعف بینش و یقین» عاملی است برای تسلط شیطان
هر چقدر سطح دانش یقینی و علم حقیقی و بینش انسان بیشتر و عقائدش محکمتر باشد، قدرت وسوسه و تسلط شیطان بر او کمتر می شود.
ما در نگاه نظری همه میدانیم، مرده با کسی کاری ندارد؛ حتی مقاله هم مینویسیم که مرده نمیتواند به این دلائل کاری با ما داشته باشد، اما چون دلمان این را باور نکرده و به این قضیه یقین نداریم، از مرده میترسیم. وقتی یقین نباشد، شیطان میتواند در وهم و خیال برای ما تولید ترس و وحشت بکند. مثل ترس از تاریکی که شیطان میتواند کمک بکند به اینکه ما دائماً از تاریکی بترسیم و احساس ضعیف کنیم. اما وقتی دقیق نگاه میکنیم، میبینیم واقعاً تاریکی هیچ ترسی ندارد.
آدمهایی که از نظر عقلانی ضعیف هستند و روی عقلشان کار نمیکنند، مناسبترین افراد برای تولید وهم و خیال هستند. علت ترس کودکان از تاریکی نیز همین است. غلبهی وهم و خیال بر عقل. دانش یقینی و علم حقیقی بالا، زمینه را برای اضطرابها، ترسها و انواع وهمها و خیالها روزبهروز کم میکند. پس حد وسوسه شیطان در حدود وهم و خیال انسان است. در عقلانیات و چیزهای یقینی و عقائد هرگز تصرفی ندارد. مگر اینکه آن چیزهایی که ما فکر میکنیم عقلانی است و واقعاً فکر میکنیم جزء عقائدمان است، حقیقتاً جزء عقائد ما نشده باشد، یعنی در آنها تردید داشته باشیم. اما وقتی شکها و تردیدها را خودمان با بحث و مطالعه و دیدن استاد و شرکت در جلسات علمی برطرف میکنیم، دیگر اضطراب سراغ مان نمیآید.
مثال هایی از القاء فکر توسط شیطان
گاهی شیطان افکار منفی را نسبت به دیگران در ذهن و فکر ما القاء میکند. شیطان حتی نسبتهای بد و زشت را در ذهن برخی افراد که ایمانشان ضعیف است، نسبت به خداوند تعالی ایجاد میکند. ناامیدی و ترس و نبود توکل به خدا و ... مثالهایی از القائات شیطان هستند.
مثلاً ممکن است کسی خدا را ظالم، بیمنطق، زورگو و بد و بیرحم بداند. این به خاطر آن است که مطالعه و شناختی در مورد خداوند ندارد. اما اگر شناخت پیدا کرد، یعنی صفات خداوند را شناخت، میفهمد که آن چیزهایی که در ذهن او نسبت به خدا به وجود میآید، کار شیطان بوده تا بین او و خدا را به هم بزند و پی میبرد که اساساً هیچ کدام از این اتهامات قابل انتساب به خداوند نیست.
امام سجاد (علیهالسلام) میفرماید:«وَ اِنَّما یَحتاجُ اِلی الظُّلمِ ضَعیف[1]= آن كسی كه ضعیف است، احتیاج دارد به اینكه ظلم كند». خدایا تو ضعیف نیستی؛ تو هر کاری بخواهی میتوانی بکنی؛ قدرت مطلق هستی؛ ریشهی ظلم، حسادت یا کمبود و نیاز و یا ضعف و جهل است. هیچ کدام از این صفات در خدا وجود ندارد. اگر جاهایی چنین اتهاماتی در ذهن ما ایجاد می شود، برای این است که ما خدا را نشناختهایم و شیطان هم از فرصت جهل ما سوء استفاده کرده و ما را فریب میدهد. مثل انسانهای شیطانصفتی که همیشه سر کسانی کلاه میگذارند که اطلاعات ندارند. کسی که کارشناس است، نمیتوانند سرش را کلاه بگذارند. چون مطالعه و اطلاعات دارد. در مسائل مربوط به حرکت به سمت آخرت هم وقتی شما کار کارشناسی انجام میدهید و اطلاعاتتان را دقیق میکنید؛ مطالعه میکنید و با اهل یقین و با اهل تخصص در ارتباط هستید، خیلی زود میتوانید شک و شبههها را برطرف کنید. چون به یقین و بینش رسیدهاید.
مثلاً زمانی انسانی گناهی را انجام میدهد. یکبار، دوبار، ده بار، صد بار، یکسال، دو سال، ده سال یک گناهی را مرتکب میشود؛ غرق در گناه میشود؛ بعد پشیمان میشود و تصمیم میگیرد که با خداوند تبارک و تعالی آشتی بکند. وقتی تصمیم به آشتی میگیرد، دوتا فکر به سراغش میآید: یکی اینکه میگوید: با خداوند آشتی کن، گذشته هم جبران میشود. خداوند هم ارحم الراحمین است. توبه حقیقی کن و گذشته را جبران کن. فکر دیگر میگوید: تو این همه گناه کرده ای. مگر میشود بعد از 10 سال 15 سال 30 سال و یک عمر گناه، خدا تو را ببخشد. گناه تو خیلی بزرگ است، خیلی آلوده هستی. اینها حمله شیطان به انسان است. این فکرها مانع از توبه و آشتی او با خدا میشود. اما در اینجا شناخت، یقین و اطلاعات به داد آدم میرسد. یعنی هیچ وقت گناه ما از عفو خدا بزرگتر نیست. کسی که گناه خودش را از خدا و عفو خدا بزرگتر میداند، خدا را کوچک میکند. کسی که از رحمت خدا ناامید است، کافر است. برای این که اعتقاد به بخشندگی خدا، غفور بودن و تواب بودن خدا ندارد. به همین دلیل، ناامیدی از رحمت خدا بعد از شرک، دومین گناه کبیره است. چون شما هر وقت ناامید میشوی، یعنی آن گناه و آلودگی خودت را از عفو خدا بزرگتر دانستی و خدا را ناتوانتر و ضعیفتر از آن دانستی که تو را ببخشد، این کفر است. پس اطلاعاتت در مورد خدا ضعیف است. اگر کسی خدا را شناخته باشد، متوجه میشود که بزرگترین ظلم ناامیدی است. بزرگترین ظلمی که انسان به خودش میکند این است که از رحمت خدا ناامید شود. پس زمینه نفوذ شیطان از بیاطلاعاتی، از نشاختن خداوند و ائمه است.
پس گاهی نفس امارهمان آلوده است که زمینه وسوسه شیطان ایجاد میشود و گاهی در اثر بی اطلاعی و جهل، راه نفوذ شیطان باز شده و مورد حمله قرار میگیریم. اگر کسی در معامله با آدم شیادی فریب میخورد، خودش دوست نداشته که فریب بخورد، ضعف اطلاعات و نداشتن تخصص موجب فریب او شده است. برای همین در اسلام به کسب اطلاعات، شناختن خداوند، شناختن اصول دین، شناختن دین و آخرت، به عنوان یک امر واجب دستور داده شده است. یعنی هر انسانی موظف است مسائل انسانی و آخرتی خودش را یاد بگیرد تا فریب نخورد و اطلاعات غلط نداشته باشد.
قرین شدن با شیطان، حاصلِ غفلت و اعراض از یاد خداست
حیطه نفوذ شیطان و خناس، زمانهایی است که ما از یاد خدا غفلت میکنیم و در اثر آن ضربه میخوریم.
قرآن در این رابطه میفرماید:«وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ[2]= و هر كس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شیطانى مىگماریم تا براى وى دمسازى باشد؛ و مسلما آنها ایشان را از راه باز مىدارند و [آنها] مىپندارند كه راه یافتگانند». هر کس از ذکر خداوند دوری کند، یعنی از آنجایی که او را به سمت نور میبرد، غفلت و تنبلی و بیحوصلگی بکند و اهل ذکر نباشد و به مجالس ذکر و مکانهایی که انسان را به ذکر وادار میکند، نرود و افراد نورانی را از دست بدهد، قرین شیطان میشود. یعنی در طبیعت عالم، شما وقتی از صراط مستقیم منحرف میشوید، این انحراف، خطر میآورد. دره و ارتفاع و سقوط را کسی نمیسازد. ما وقتی از کوه بالا میرویم، سقوط زمانی ایجاد میشود که انسان در جایی از این مسیر، تعادلش را از دست بدهد. در ذاتِ پیشرفت و در ذاتِ کمال، ضد کمال هم وجود دارد. این در ذات خوبیهاست که اگر شما نتوانید از یک خوبی، نهایت استفاده را بکنید، خودِ آن خوبی برای شما خطرساز میشود.
ما یک صراط مستقیم داریم در صراط مستقیم خدایی هست:«إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ». در این صراط مستقیم، شما وقتی با رب و پروردگار هستی و داری مسیر مستقیم را طی میکنی، آسیب نمیبینی. اما کافی است که غفلت بکنید. میشود: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ». شما وقتی خدا و ابدیت و بخش انسانی را فراموش کردی، در ذاتِ نادیده گرفتن بخش انسانی، غلبه بخش حیوانی وجود دارد.
پس اینگونه نیست که خدا بگوید اگر حرف من را گوش نکنی، شیطان را بر تو مسلط میکنم، بلکه اساساً در ذات حرکت نکردن به سمت خداوند، چنین آلودگیای وجود دارد. مثل اینکه در ذاتِ عدمِ رعایت بهداشت، مریضی وجود دارد. حالا مریضی خلق میشود یا خلق نمیشود؟ خیر، مریضی از عدم رعایت بهداشت ایجاد میشود. پس شما وقتی به سمت نور نمیخواهی حرکت بکنی و پشت به نور میکنی، ایجاد سایه یک امر کاملاً ذاتی و طبیعی است. سایه و تاریکی زمانی ایجاد میشود که ما به نور پشت میکنیم. این خیلی طبیعی است. کسی که از همنشینی با خدا اعراض می کند، با شیطان هم قرین میگردد. پس ما با اعراض از ذکر، خودمان از شیطان استقبال میکنیم و زمینه را برای انحراف خودمان و پذیرش وسوسههای او ایجاد میکنیم.
شیطان/ ضعف ایمان/ ذکر/ جهل/ وهم و خیال/یقین
[1] - صحیفه سجادیه دعای ۴۸.
[2] - زخرف/36-37.
کلیدواژه ها:
آثار استاد