www.montazer.ir
یک‌شنبه 6 اکتبر 2024
شناسه مطلب: 3005
زمان انتشار: 21 ژولیه 2015
 شوق بهشت

شوق بهشت

روزی مرد سیاهی به نزد پیامبر (ص) آمد و در رابطه با تسبیح و تهلیل از او سوال نمود.

عمر بن خطاب که در آن جا حاضر بود، با تندی به آن مرد گفت: بس کن، ای مرد! تو با این سوال هایت پیامبر (ص) را خسته می کنی. پیامبر (ص) به عمر فرمود: آرام باش ای عمر! تندی مکن، بگذار تا او سوالاتش را بکند.

در این هنگام این آیات نازل شد:

آیا زمانی طولانی بر انسان نگذشت که چیز قابل ذکر نبود... ابرار در بهشت از جامی نوشند که با عطر خوشی آمیخته است.(سوره ی انسان : 1-21)

در این هنگام آن مرد سیاه، فریادی از جان کشید و بر زمین افتاد. پیامبر با دیدن این صحنه فرمود: او از شوق بهشت جان داد.(5)

 

 

5. تجلی امیر مؤمنان ص 30- الغدیر 11/355

منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب

میانگین (1 رای)

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed