www.montazer.ir
جمعه 24 ژانویه 2025
شناسه مطلب: 3030
زمان انتشار: 22 ژولیه 2015
شهری از پی محمل

شهری از پی محمل

عالمی گوید: در مجلس امیر نظام گروسی معروف به حسنعلی خان و حاکم کرمانشاهان نشسته بودم که ناگاه جوانی از سادات که صورتش مثل ماه درخشنده بود، وارد شد. تمام اهل مجلس از حسن جمالش متعجب و مبهوت شدند و به ]احترام او[ بلند شدند.هر کس می خواست او را در کنار خود بنشاند.

ناگاه امیر برخاست و دست او را گرفت و نزد خود نشاند.

من پرسیدم که این جوان که باشد؟ گفتند: از اشراف و از سادات این شهر است و دارای فضل و علم وشعر و کمال است.من پیش خود گفتم: گرچه مسافرم، بد نیست چند روز در کرمانشاه باشم و از او استفاده ببرم.

فردای همان روز از منزل بیرون آمدم، دیدم اهل کرمانشاه دکان ها را بسته و در مکانی جمع شده اند! پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: جوانی از سادات این شهر فوت کرده، همگان برای تشییع جنازه ی او حاضر شدند. بعد از تفحص معلوم شد که همان جوان دیروزی است. گفتم: پس در تشییع جنازه ی او حاضر می شوم. در تشییع جنازه که بسیار شلوغ بود، دیدم سیدی در کنار تابوت ایستاد و با دست اشاره به تابوت کرد و این شعر را خواند:

((کدامین ماه را یا رب در این محمل بود منزل     که محمل می رود از شهر و شهری از پی محمل))

گفتند: پدر این جوان است و این شعر مطلع غزلی است که خود این جوان ناکام سروده و به نظم آورده است.آری اتفاق های زیادی نظیر این، هر روز می افتد، اما کسی هوشیار نمی شود و عبرت نمی گیرد و ]از این دنیای پست و دون دست بر نمی دارد و[ مشغول آن می گردد.(1)

 

 

1. خزینه الجواهر ص  698

منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب

 

کلیدواژه ها: سادات ، تششعیع ، مرگ ،

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed