مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
حضرت علی بن محمد علیهما السلام ملقب به هادی دهمین امام شیعیان است که بنا به روایت ثقة الاسلام کلینی، شیخ مفید و شیخ طوسی و نیز ابن اثیر، در نیمه ذی الحجه سال 212 هجری و بنا به نقل دیگر-که خطیب بغدادی و جمعی دیگر آن را روایت کرده اند-در سال 214 چشم به جهان گشود. آن حضرت و فرزند گرامیش امام حسن بن علی علیهم السلام به عسکریین شهرت یافتند؛ زیرا خلفای بنی عباس آنها را از سال 233 به سامرّا(عسکر)برده و تا آخر عمر پر برکتشان در آنجا تحت نظر گرفته بودند. امام هادی(ع)به لقبهای دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیّب شهرت داشته و کنیۀ مبارکش ابو الحسن است. از آنجا که کنیۀ امام موسی کاظم و امام رضا(ع)نیز ابو الحسن بود، لذا برای اجتناب از اشتباه، ابو الحسن اول به امام کاظم، ابو الحسن ثانی به امام رضا و ابو الحسن ثالث و یا ابو الحسن ماضی به حضرت هادی(ع)اختصاص یافته است. مادر ایشان ام ولدی به نام سمانه از اهالی مغرب بود. نقش انگشتر امام هادی(ع)بنا به روایت ابن صبّاغ مالکی «اللّه ربّی و هو عصمتی من خلقه»بوده است. آن حضرت چنانکه مفید و دیگران روایت کرده اند در ماه رجب سال 254 پس از بیست سال و نه ماه اقامت در سامرا رحلت کرد.
حضرت علی بن محمد علیهما السلام ملقب به هادی دهمین امام شیعیان است که بنا به روایت ثقة الاسلام کلینی، شیخ مفید و شیخ طوسی و نیز ابن اثیر، در نیمه ذی الحجه سال 212 هجری[1] و بنا به نقل دیگر-که خطیب بغدادی و جمعی دیگر آن را روایت کرده اند-در سال 214[2] چشم به جهان گشود. آن حضرت و فرزند گرامیش امام حسن بن علی علیهم السلام به عسکریین شهرت یافتند؛[3] زیرا خلفای بنی عباس آنها را از سال 233 به سامرّا(عسکر)برده و تا آخر عمر پر برکتشان در آنجا تحت نظر گرفته بودند.
امام هادی(ع)به لقبهای دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیّب شهرت داشته و کنیۀ مبارکش ابو الحسن است. از آنجا که کنیۀ امام موسی کاظم و امام رضا(ع)نیز ابو الحسن بود، لذا برای اجتناب از اشتباه، ابو الحسن اول به امام کاظم، ابو الحسن ثانی به امام رضا و ابو الحسن ثالث و یا ابو الحسن ماضی به حضرت هادی(ع)اختصاص یافته است.
مادر ایشان ام ولدی به نام سمانه از اهالی مغرب بود. نقش انگشتر امام هادی(ع)بنا به روایت ابن صبّاغ مالکی «اللّه ربّی و هو عصمتی من خلقه»;بوده است.[4]
آن حضرت چنانکه مفید و دیگران روایت کرده اند در ماه رجب سال 254 پس از بیست سال و نه ماه اقامت در سامرا رحلت کرد.[5] در آن زمان معتز، سیزدهمین خلیفه عباسی، بر اریکه قدرت بود. به نقل ابن شهر آشوب آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا نرفته و در این باره روایتی از ابن بابویه-دایر بر اینکه معتمد عباسی او را مسموم کرده-آورده است.[6] و روشن است که معتمد در سال 255 یعنی هر حدود یک سال پس از رحلت آن حضرت به خلافت رسیده است. به هر حال اصل شهادت و مسمومیت آن امام همام در تاریخ ثبت شده است، گر چه بسیاری از مورخان یا اصلا اشاره ای به آن نکرده و یا آن را قولی در مقابل اقوال دیگر تلقی کرده اند. چنانکه مسعودی و سبط بن جوزی از مسمومیت و شهادت آن حضرت به عنوان یک روایت یاد نموده اند.[7] ولی با توجه به دشمنی و عنادی که از طرف زورمداران آن عصر، نسبت به خاندان علوی بویژه بزرگان آنها و امامان شیعه، اعمال می شد و با در نظر داشتن اینکه امام هادی(ع)پس از دوران طولانی اقامت اجباری در سامرّا، هنگام وفاتش در حدود چهل و چهار سال از زندگی خود را پشت سر گذاشته بود و ناراحتی جسمی خاصی نیز برای آن حضرت در تاریخ گزارش نشده است، احتمال صحّت روایت-حاکی از مسمومیت و شهادت ایشان-قوی به نظر می رسد.
امامت امام هادی(ع)
پس از شهادت امام جواد علیه السلام در سال 220، فرزندش امام هادی(ع)که هنوز بیش از شش سال نداشت به امامت رسید. از آنجا که شیعیان مشکل بلوغ در امام را در مورد امام جواد(ع)تجربه کرده بودند، در زمینۀ امامت امام هادی(ع)تردید خاصی برای بزرگان شیعه به وجود نیامد. به نوشته شیخ مفید و همچنین نوبختی همۀ پیروان امام جواد(ع)به استثنای افراد معدودی، به امامت امام هادی (ع)گردن نهادند. آن عده معدود که از قبول امامت حضرت هادی (ع)سرباز زدند تنها برای مدت کوتاهی به امامت موسی بن محمد(م 296)معروف به موسی مبرقع مدفون در قم[8] معتقد گردیدند، ولی پس از مدّتی از امامت وی روی بر تافته و امامت امام هادی(ع)را پذیرفتند.[9] سعد بن عبد اللّه بازگشت این افراد به امام هادی(ع)را معلول آن می داند که خود موسی مبرقع از آنان بیزاری جست و آنان را از خود راند.[10]
از نظر طبرسی و ابن شهر آشوب، همین اجماع شیعیان به امامت امام هادی(ع)دلیل محکم و غیر قابل تردیدی است به صحّت امامت آن حضرت.[11] با وجود این مرحوم کلینی و دیگران نصوص مربوط به امامت حضرتش را بر شمرده اند و از پاره ای روایات چنین بر می آید که امام جواد(ع)هنگامی که از طرف معتصم عباسی به بغداد فرا خوانده شد-به دلیل آنکه این احضار را تهدیدی برای خود تلقی نموده و احساس خطر کرده بود-امام هادی(ع)را به جانشینی خود برگزید.[12] حتی نصّ مکتوبی دربارۀ امامت ایشان به جای گذاشت تا پس از وی هیچگونه تردیدی در این خصوص باقی نماند.[13]
سیاست متوکل در برابر امام هادی(ع)
معتصم عباسی از رجب سال 218 تا ربیع الأول 227 و پس از وی واثق تا ذی حجّة 232 حکومت کردند. سپس متوکل عباسی تا شوال 247 زمام خلافت را در دست داشت. پس از متوکل، منتصر(248)مدّت یک سال و پس از وی مستعین تا اواخر سال 251 و سپس معتزّ تا سال 255 بر مسند خلافت نشستند[14] و سال وفات امام هادی(ع)چنانکه گذشت 254 بوده است.
تا پیش از آنکه متوکل سر کار آید، روال معمول سیاست خلفا همان سیاست مأمون بود. این سیاست، معتزله را تحت حمایت خود گرفته بود که به خودی خود، فضای سیاسی نسبتا مساعدی برای علویان به وجود آورده بود. با آمدن متوکل، تنگ نظریها از نو آغاز شد و با حمایت از اهل حدیث و برانگیختن آنها بر ضدّ معتزله و شیعه، سرکوبی این جریانات با شدّت هر چه بیشتر دنبال شد.
ابو الفرج اصفهانی در آغاز سخن از نهضتهای علوی که در عصر متوکل صورت می گرفت، به برخورد ناهنجار وی با طالبی ها اشاره ای کرده و وزیر او عبید اللّه بن یحیی بن خاقان را نیز مانند خودی وی، از دشمنان سرسخت خاندان علوی بر شمرده است. از جمله برخوردهای تند و ناخوشایند متوکل با طالبیان: تخریب مقبره حضرت سید الشهداء امام حسین(ع)و شخم زدن و هموار کردن زمینهای اطراف مقبره و زراعت بر روی آن و سختگیری شدید بر زائران امام حسین و مجازاتهای هولناک آنهاست.[15] و این تنشها تنها بدان دلیل بود که قبر امام حسین(ع)در کربلا می توانست ارتباط عاطفی توده مردم را با طرز تفکر شیعی و امامان آنها تقویت نماید. همچنین ابو الفرج نمونه هایی از سخت گیری این خلیفه نسبت به علویان در مدینه می آورد که بسیار ناراحت کننده است.
احضار امام هادی(ع)به سامرا
متوکل در گرماگرم این سختگیریها به یاد امام هادی(ع)افتاد و دستور داد آن حضرت را در مدینه بازداشت نموده و به سامرّا بیاورند. بدین ترتیب می توانست آمد و شدهای مردم با امام هادی(ع)را از نزدکی و بخوبی تحت کنترل خود در آورد و این همان سیاست مأمون بود که قبلا درباره امام رضا(ع)اعمال شده بود.
در منابع حدیثی و تاریخ، گزارشهای زیادی درباره جلب امام هادی(ع)از مدینه به سامرا وجود دارد که اینک ما می کوشیم با تلفیق آنها گزارش نسبتا جامعی در این زمینه ارائه دهیم. متوکل در سال 233 به فکر احضار امام از مدینه به سامرا می افتد، شیخ مفید تاریخ احضار آن حضرت به سامرا را سال 243 دانسته که صحیح نیست، بلکه در این تاریخ یکی از شیعیان، نامه متوکل دایر بر احضار امام هادی(ع)را استنساخ کرده است.[16]
در آن سال عبد اللّه بن محمد هاشمی ضمن نامه ای به متوکل نوشت: اگر نیازی به حرمین داری علی بن محمد را از آن طرد کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و جمعیت زیادی به دعوت وی پاسخ مثبت داده اند. همسر متوکل نیز نامه تحریک آمیزی در همین زمینه به او نوشت.[17] به دنبال همین گزارشها بود که متوکل برای جلب امام به سامرّا، اقدام کرد.[18] 18ابن اثیر با اشاره به رفتار خشن متوکل با خاندان علوی، از برخی ناصبیان و نیز همین عبد اللّه بن محمد هاشمی نام می برد که مرتب بر آتش خشم خلیفه دامن می زدند.
این افراد همواره متوکل را از علویان بیم داده و او را به تبعید و رفتار خشونت آمیز با آنها تحریک می کردند.[19] ابن جوزی پس از اشاره به سعایت برخی افراد بدبین به خاندان رسالت در پیش متوکل، ادامه می دهد: متوکل به دلیل همین گزارشهای حاکی از میل مردم به امام هادی(ع)او را به سامرّا احضار کرد.[20]
شیخ مفید می نویسد: امام هادی(ع)طی نامه ای به متوکل، این گزارشها را تکذیب نمود.[21] و متوکل در پاسخ امام، نامه احترام آمیزی نوشته و ضمن عزل عبد اللّه بن محمد هاشمی-که امور مربوط به نماز و جنگ در مدینه را به عهده داشت-زیرکانه از امام خواست تا به سامرّا(عسکر)حرکت کند. مرحوم کلینی و همچنین شیخمفید، متن نامه متوکل را آورده اند. متوکل در این نامه با تأکید بر اینکه او شخصیت والای امام را درک می کند و حاضر است هر نوع کمکی که لازم باشد در حق وی انجام دهد، خبر عزل عبد اللّه بن محمد و جانشینی محمد بن فضل به جای او را به اطلاع امام رسانده و افزوده بود که به محمد بن فضل دستور داده، احترام امام را رعایت کرده و از رأی و فرمان وی سر نتابد و ادامه داده بود: او مشتاق تجدید عهد با امام است و قصد دیدار او را دارد، بدین جهت لازم است آن حضرت خود به همراهی هر کسی که می خواهد -در فرصت مناسب و با آرامش کامل- رهسپار سامرّا شود و اگر تمایل دارد، یحیی بن هرثمه و سپاهیان همراه وی-که از فرمان آن حضرت اطاعت خواهند کرد -[22] در این سفر او را همراهی نمایند. آنگاه یحیی را خواسته و به او دستور داد با سیصد تن نظامی به کوفه رفته و در آنجا بار و بنه بنهاده و از طریق بادیه به مدینه رفته و علی بن محمد(هادی-ع-)را با رعایت احترام نزد او بیاورد.[23] روشن است که متوکل، از آن روی برنامۀ کار خود را چنین ریخته بود که حساسیت مردم برانگیخته نشده و مسافرت اجباری امام، پی آمدهای ناملایمی به دنبال نداشته باشد، ولی مردم مدینه از همان آغاز متوجه موضوع شده بودند. ابن جوزی در این مورد از یحیی بن هرثمه چنین نقل می کند: من به مدینه رفته و داخل شهر شدم، مردم بسیار ناراحت و برآشفته شدند و دست به یک سری عکس العملهای غیر منتظره و در عین حال ملایم زدند. بتدریج ناراحتی مردم به حدی رسید که به طور علنی داد و ناله راه انداختند و در این کار چنان زیاده روی کردند که تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود. آنها بر جان امام هادی علیه السلام می ترسیدند؛ زیرا او افزون بر اینکه به طور مرتب در حق آنها نیکی می کرد، همواره ملازم مسجد بوده و اصلا کاری به کار دنیا نداشت. در مقابل این وضع ناچار شدم به مردم اطمینان داده و آنها را به خویشتن داری و حفظ آرامش دعوت کنم. نزد آنها قسم خوردم که من هیچ گونه دستوری مبنی بر رفتار خشونت آمیز با امام هادی(ع) را ندارم و هیچ خطری امنیت آن حضرت را تهدید نمی کند.[24]
ولی او در واقع مأموریت داشت تا امام را اجبارا به سامرّا ببرد و بدین سبب -چنانکه در ادامه روایت بالا آمده-به تفتیش منزل امام پرداخت و جز کتبی در بارۀ ادعیه و علم، چیزی نیافت و همین باعث شد که یحیی بن هرثمه خود، شیفته امام شده و به امامت آن حضرت گرایش قلبی پیدا کند.[25] روایتی در عیون المعجزات حاکی از آن است که یحیی بن هرثمه نخست نزد عبد اللّه بن محمد هاشمی رفته و نامه متوکل را به رؤیت او رسانیده و آنگاه با هم نزد امام آمده و او را سه روز مهلت داده اند که خود را برای سفر آماده سازد و پس از سه روز که به سراغ امام آمده اند آن حضرت آماده بوده است.[26] روایتی در دست است که امام هادی(ع)فرموده: او به اجبار به سامرّا آورده شده است.[27]
اقامت امام در سامرّا
امام با استقبال از طرف مردم وارد سامرّا شد و در خانۀ خزیمة بن حازم سکنی داده شد.[28]
یحیی به هرثمه می گوید: وقتی در سر راهمان وارد بغداد شدیم، اسحاق بن ابراهیم طافری را که والی بغداد بود دیدم. او دربارۀ امام به من چنین گفت: ای یحیی، این مرد فرزند رسول خداست، با توجه به وضعیت اخلاقی متوکل-که خود بدان آشنایی کامل داری-اگر درباره او گزارش تحریک آمیزی به خلیفه بدهی او را می کشد، و اگر چنین شود در روز قیامت کارت با رسول خداست. و هنگامی که به سامرّا رسیدیم نخست وصیف ترکی را دیده و خبر ورود امام را به اطلاع وی رساندم. او گفت: چنانکه یک مو از سر این مرد کم شود خودت بازخواست خواهی شد. سپس پیش متوکل رفتم و گزارشی حاکی از حسن سیرت و ورع و زهد امام و اینکه در جریان تفتیش از منزل او چیزی جز چند کتاب علمی و مصحف در آن پیدا نکرده ام به عرض رساندم.[29] به سخن شیخ مفید: نخستین روزی که امام وارد سامرّا شد متوکل دستور داد تا او را یک روز در خان[30] صعالیک نگاه داشته و روز بعد به خانه ای که برای اسکان او در نظر گرفته شده بود ببرند.[31] از نظر صالح بن سعید این اقدام به قصد تحقیر امام(ع)انجام شد. او می گوید: در همان ابتدای ورود امام(ع)خطاب به وی گفتم: اینها همواره سعی در فرو نشاندن نور و نادیده گرفتن موقعیت الهی شما دارند و برای همین شما را در این خان که به خان الصعالیک معروف است، جای داده اند.[32] امام (ع)تا پایان عمر خود-بیش از بیست سال- در این شهر به سر برد، شیخ مفید با اشاره به اقامت اجباری امام در سامرّا می نویسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام خلیفه بود، ولی باطنا به وسیله متوکل دسیسه هایی بر علیه آن حضرت می شد که هیچ کدام از این نقشه ها در عمل موفق نبود.[33]
برخوردهای متوکل با امام(ع)
در فاصله اقامت اجباری امام در سامرّا، آن حضرت بظاهر زندگی آرامی داشت، ولی متوکل جز نظارتهای کلی می خواست با نشان دادن وی در نقش یکی از درباریان، او را تحت کنترل خود در آورده و از ابهت و عظمت آن بزرگوار در چشم مردم بکاهد. طبرسی می نویسد:
متوکل سخت در تلاش بود تا شخصیت امام را پیش مردم خرد کند.[34]
مسعودی مورّخ مشهور دو نمونه از برخوردهای امام(ع)با متوکل را چنین آورده است:
1-محمد بن یزید مبرد می گوید: روزی متوکل از امام پرسید: فرزند پدر تو(خود آن حضرت)در مورد عباس بن عبد المطّلب چه می گوید؟امام در پاسخ فرمود:
ای خلیفه، فرزند پدرم درباره شخصی که خداوند اطاعت فرزندانش را بر مردم و اطاعت او را بر فرزندانش واجب کرده، جز نیکی چه می تواند بگوید؟
متوکل که پاسخ امام را موافق میل خود تلقی کرده بود خوشحال شد و یکصد هزار درهم به آن حضرت بخشید. مسعودی پس از نقل این موضوع اضافه می کند: هدف واقعی امام از این پاسخ: وجوب اطاعت از دستورهای خداوند بر فرزندان عباس بود که این چنین به اشارت آن را بیان کرد.[35]
پی نوشت ها
[1] رک: کافی، ج 1 ص 497: ارشاد مفید، ص 327: تهذیب، ج 6، ص 92؛ کامل ابن اثیر، ج 7، ص 189.
[2] تاریخ بغداد، ج 12، ص 57؛ و رک: مسند الإمام الهادی، ص 13-14.
[3] یافعی در«مرآة الجنان »، ج 1، ص 160، با اشاره به مطلب فوق دلیل شهرت«سامرّاء»به عسکر را آن دانسته که معتصم خودش با لشکرش بدانجا انتقال یافت؛ و رک: تذکرة الخواص، ص 359؛ معانی الأخبار، ص 65.
[4] فصول المهمّه، ص 277.
[5] تاریخ بغداد، ج 12، ص 56.
[6] مناقب، ج 2، ص 442؛ مسند الإمام الهادی، ص 56، به نقل از مناقب.
[7] مروج الذهب، ج 4، ص 86؛ تذکرة الخواص، ص 362؛ و رک: فصول المهمّة، ص 283.
[8] رک: رساله میرزا حسین نوری دربارۀ موسی مبرقع تحت عنوان «البدر المشعشع فی احوال ذرّیة موسی المبرقع»که در آن از موسی مبرقع بشدت دفاع کرده است.
[9] فرق الشیعة، ص 91-92؛ فصول المختارة، ص 257.
[10] المقالات و الفرق، ص 99.
[11] اعلام الوری، ص 233؛ مناقب، ج 2، ص 443؛ مسند الإمام الهادی، ص 20.
[12] کافی، ج 1، ص 323؛ بحار الأنوار، ج 50، ص 118.
[13] کافی، ج 1، ص 325؛ و رک: بحار الأنوار، ج 50، ص 118-123؛ مسند الإمام الهادی، ص 18-22.
[14] نسب نامه خلفا و شهریاران، زامباور، ص 3.
[15] مقاتل الطالبیین، ص 478- ابو الفرج در ادامه گزارش خود می افزاید: عده ای از شیعیان امام حسین(ع)پس از تخریب قبر شریف، علائمی تعیین کرده بودند که پس از کشته شدن متوکل به کربلا آمده و همراه افرادی از علویان و طالبیان قبر را مشخص کرده و مقبره ای بر آن بنا کردند.
[16] رک: ارشاد مفید، ص 333، 334؛ کافی، ج 1، ص 501.
[17] ثم کتبت الیه بهذا المعنی زوجة المتوکّل.
[18] بحار الأنوار، ج 50، ص 213، به نقل از عیون المعجزات.
[19] کامل ابن اثیر، ج 7، ص 20؛ و رک: مقاتل الطالبین، ص 480.
[20] تذکرة الخواص، ص 359.
[21] ارشاد مفید، ص 333.
[22] کافی، ج 1، ص 501؛ ارشاد مفید، ص 333؛ تذکرة الخواص، ص 36؛ فصول المهمّه ص 279.
[23] بحار الأنوار، ج 50، ص 142، به نقل از الخرایج و الجرایح.
[24] تذکرة الخواص، ص 359.
[25] مروج الذهب، ج 4، ص 84؛ تذکرة الخواص، ص 359.
[26] بحار الأنوار، ج 50، ص 209.
[27] مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 454؛ مسند الإمام الهادی، ص 44.
[28] اثبات الوصیّة، ص 228.
[29] تذکرة الخواص، ص 359؛ مروج الذهب، ج 4، ص 85.
[30] محل فرود کاروانها، مسافرخانه.
[31] ارشاد مفید، ص 334؛ روضة الواعظین، ص 210.
[32] ارشاد مفید، ص 334.
[33] همان.
[34] اعلام الوری، ص 438.
[35] مروج الذهب، ج 4، ص 10-11.
کلیدواژه ها:
آثار استاد