مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
امشب شبِ شهادت وجود مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام، پدر عزیز و آسمانیِ همه ما است و برخلاف روال همیشگیِ مباحثمان که صرفاً مباحث معرفتیِ انسانشناسی یا عبادی بود، امشب را اختصاص میدهم به وجود مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام که با شخصیت پدر آسمانیمان بیشتر آشنا شویم.
اولاً بر ما فرزندان و شیعیانِ ایشان واجب است که معرفتِ امام را هر چه بیشتر داشته باشیم. فرمودند «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جاهِلِیَّةً» اگر کسی بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. شناخت وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تا حدودی شخصیت امام زمانِ خود ما نیز هست و از طرفی شناخت خانوادهی آسمانیِ ما بر ما واجب است. خیلی بد است که ما در زمینههای مختلف، مطالعات متفرقه داشته باشیم و دهها و صدها و هزاران ساعت از عمرمان را صرف شناخت چیزهایی کنیم که به دردمان نمیخورد و با خودمان به برزخ و آخرت نمیبریم، اما برای شناختن خانوادهی آسمانیمان وقتِ جدی اختصاص ندهیم.
اگر ما در مورد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) صدها ساعت سخن بگوییم، چیز زیادی نگفتهایم. ما در مباحث خانوادهی آسمانی تقریباً نزدیک به ۳۰۰ جلسه در مورد اهل بیت (علیهالسلام) و رابطهی ما با آنها سخن گفتیم، اما با این همه، از دریای معرفت علی (علیهالسلام) چیزی نمی دانیم.
امام باقر (علیهالسلام) فرمود «أنزِلَ ربعُ القرآن فینا= یکچهارم قرآن دربارهی ما اهل بیت نازل شده است». علاوه بر منابع امامشناسیِ شیعه که فوقالعاده عظیم است؛ منابع امامشناسیِ اهل سنت نیز هست. احادیثی که اهل سنت دربارهی اهل بیت (علیهمالسلام) بیان کرده اند، بسیار زیاد است و شخصیتشناسیای که از سایر مکاتب و دانشمندان غیر مسلمان، اعم از مسیحی و یهودی، هندو و ادیان دیگر در مورد امیرالمؤمنین (علیهالسلام)و امامان ما وجود دارد، فراوان است.
خوشتر آن باشد که سِرِّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران
وقتی که دیگران و کسانی که هممذهبِ ما نیستند، راجع به فضیلت ائمهی ما بگویند، این شنیدنش خیلی خیلی شیرینتر است.
شب شهادت مردی است که مخالفانش در فضیلتش، اینگونه سخن گفتند و اعتراف کردند. سلام و درود خداوند و همه اولیائش و فرشتگانش به روح پرفتوح امیرالمؤمنین(علیهالسلام).
امشب را به منابع اهل سنت اختصاص دادم تا ببینیم در منابع اهل سنت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)چه شخصیتی دارد. از فضائل اهل بیت(علیهم السلام) در منابع اهل سنت آن قدر زیاد است که شامل چند جلد کتاب میشود و بسیار شیرین هم هست. وقتی که انسان در مورد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و سایر معصومین سخن میگوید، خودِ گوینده و شنونده فیض زیادی میبرند و چون در آن زمانی که هردو دلشان به پذیرش مقامات و شخصیت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باز است، انگار که وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با روحِ شنونده و گوینده آمیخته میشود و این آمیختگی ارتقاء و رشد نفسانی برای گوینده و شنونده میآورد. از این رو، هرچقدر انسان وقت بگذارد از فضائل اهلبیت (علیهالسلام) بشنود یا بگوید، این معارف در نفسش ذخیره میشود و علاوه بر فیوضاتی که در دنیا به او میرساند، این ذخیرهها برای آخرت انسان هم بسیار بسیار کارگشا است. چقدر ما باید سرمست باشیم که یک چنین امام و یک چنین پدری داریم. هرچقدر عشق به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و دلدادگی به حضرت در دلهایمان پرورش دهیم، ایمنی از مصائب و آسیبها در دنیا و آخرت بیشتر خواهیم داشت. هرچقدر وجود شما پر شود از عشق امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، و فضائل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و بخصوص معرفت نسبت به امیرالمؤمنین(علیهالسلام)آسیبناپذیرتر خواهید شد. آدم واقعاً با درک فضیلت های امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مست میشود.
اکنون برای مطلع سخنم از خلیفه دوم عمر، دربارهی اینکه امیرالمؤمنین علیهالسلام فضائلش بیپایان است، یک حدیث نقل میکنم. بعد به ترتیب از ابوبکر و بعد عمر و بعد عثمان و بعد عایشه. اگر برسیم، برای شما احادیثی را که این اشخاص از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در مورد امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل کردهاند، عرض میکنم.
پیامبر غیر از آن چه که عموما خود اهل سنت ذکر کردهاند، دهها بار به طور خصوصی به ابوبکر و عمر فضائل امیرالمؤمنین علیهالسلام و جانشینی امیرالمؤمنین علیهالسلام را تذکر میدهد. همچنین به اینها تذکر میدهد که بعد از من مواظب باشید که با علی علیهالسلام مخالفت نکنید.
تمجیدهای عمر از امیرالمومنین علیهالسلام
۱- فضایل علی علیه السلام را جن و انس نمی توانند بشمارند
عمر از پیغمبر نقل میکند: «لو انّ الفیاض اقلام و البحر مدادٌ و الجنّ حسّابٌ و الانس کتابٌ مااحصوا فضائل علیّبنابیطالبٍ= اگر همهی درختان و باغها قلم شوند و تمام دریاها مرکب و جنها حسابگر و انسانها نویسنده شوند، نمیتوانند فضائل علی علیهالسلام را شماره کنند». خیلی خوب است که عزیزانِ اهل سنت هم خودشان این روایات را بخوانند، چون برایشان بسیار تعیینکننده است. بسیاری از عزیزانِ اهل سنت از فضائل اهل بیت علیهمالسلام ، هرچند کم و بیش آشنایی دارند؛ اما به عمقی که در کتابهای خودشان هست، آگاه نیستند.
۲- از پیامبر شنیدم که فرمود هرکس علی را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد
ابنعباس می گوید: من و عمربن خطاب در یکی از کوچههای مدینه میرفتیم، عمر گفت: یابنعباس، ای پسر عباس! «فقال لی عمر: الصواب تقول، والله لسمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول لعلی بن أبی طالب : من احبك احبنی و من احبنی احب الله و من احبّ الله ادخله الجنة مدلا=میگفت: («یقول» استمرار را میرساند، نه اینکه «قال» گفت، «یقول» میگفت علی؛ هرکس تو را دوست داشته باشد، من را دوست داشته؛ و هرکس من را دوست داشته باشد، خدا را دوست دارد؛ و هرکس که من و خدا را دوست داشته باشد، خدا او را داخل بهشت میکند.
ببینید این چقدر قیمت دارد. ما چقدر خوشبختیم که خدا هدیهای به عظمت امیرالمؤمنین علیهالسلام را به ما داده است. خیلی بد است که انسان بخاطر نعمتهای دنیایی کفر بگوید و ناشکری کند. بخاطر مریضی، مشکل اقتصادی، بخاطر چهارتا کمبود دنیایی احساس بدبختی و بیچارگی کند و بخواهد جای کسانی باشد که آن بزرگترین هدیهی خدا را ندارند. شما در بین این چند میلیارد جمعیتی که روی زمین هستند نگاه کنید چند نفر امیرالمؤمنین علیهالسلام را دارند؟ خدا به چند نفر چهارده معصوم را داده است؟ به چند نفر ابوالفضل و زینب کبری و علی اکبر و حضرت معصومه علیهمالسلام را داده؟ دقت کنید؛ اینها نعمتهای عظیمی است که ذخائر دنیا و آخرت ما هستند.
کسی که ناشکر باشد و خوشحال و سرمست از این نعمتها نباشد و با داشتن اهل بیت علیهمالسلام احساس بزرگی نکند، حتماً خودش را نشناخته است. همانطور که جلسه قبل گفتم، بزرگترین معرفت این است که انسان خودش را بشناسد. اگر خودت را شناختی، متوجه میشوی که تو به امامی به این عظمت احتیاج داری، شخصیت تو به قدری بزرگ و قیمتی است و به قدری عظمت داری که تو با کمتر از امیرالمؤمنین علیهالسلام نفست آرام نمیشود، نفست با کمتر از علی علیهالسلام آرامش پیدا نمیکند. قیمتت و احترامی که باید به تو گذاشته شود، احترامی که نیاز هست به شخصیت تو گذاشته شود، با کمتر از چهارده معصوم علیهمالسلام نمیشود. خدا اینجوری به ما احترام گذاشته، اینجوری سر ما منت گذاشته، اینجوری ما را اکرام کرده، خیلی ما باید قدردان باشیم که خداوند تبارک و تعالی چنین هدایای بزرگی را نصیبِ ما کرده است.
۳- عمر: بدگویی علی علیهالسلام را نکنید
ابن عباس میگوید من از عمربن خطاب شنیدم که به دور و اطرافیان و آدمهای خبیثی که در مورد امیرالمؤمنین علیهالسلام بدگویی میکردند، گفت: «كُفُّوا عَنْ ذِكْرِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ= دست بردارید از بدگویی در باره علی ابن ابیطالب که خدا از او راضی باد»؛ «فلقد رأیت من رسول الله صلی الله علیه و آله فیه خصالا لان تكون لی واحده منهن فی آل الخطاب احب الی مما طلعت علیه الشمس= خصلتهایی را درمورد علی علیهالسلام از زبان پیغمبر دیدم و شنیدم که اگر یکی از آن خصلتهایی که علی علیهالسلام داشت، در خاندان ما (خاندان خطاب) بود برای من از هر چیز و هر جایی که خورشید بر آن میتابید محبوبتر بود. یعنی اگر یکی از این فضائل در ما بود، برای من یک دنیا میارزید.
۴- عمر : به علی سه خصلت کرامت شده که اگر یکی از آنها به من داده میشد، برایم محبوبتر از شتران سرخمو بود
این سه خصلت چیست که عمر برایش از شتران سرخ مو با ارزشتر است؟ در آن موقع، شتر سرخمو خیلی قیمتی بوده. این خصلت ها شامل این موارد است: یکی اینکه پیغمبر دخترش را به ازدواج علی درآورد؛ در حالی که خلیفه اول و دوم و دیگران، خواستگار حضرت زهراسلاماللهعلیها بودند؛ اما حضرت هیچکدام را قبول نکرد.
دوم اینکه اجازه داده شد تا در خانه علی علیهالسلام به مسجد باز شود. در شرایطی که به هیچ کس دیگری چنین اجازه ای داده نشد. در آن زمان همه آمده بودند در کنار مسجد پیغمبر برای خودشان خانه درست کرده بودند و در خانه هایشان را هم به مسجد باز کرده بودند و از خانه هایشان وارد مسجد میشدند. پیامبر دستور میدهد تمام درها را ببندید و هیچکس حق ندارد از خانهاش وارد مسجد شود. فقط علی میتواند از در خانهاش برود به مسجد؛ فقط در این خانه باید باز باشد به مسجد و هر وقت خواستند، از در خانه وارد مسجد شوند.
۵- عمر می گوید: علی علیهالسلام مولای من است
عمار میگوید: به عمر گفتم تو با علی به گونهای رفتار میکنی که با هیچیک از اصحاب پیغمبر اینگونه رفتار نمیکنی. عمر گفت: به درستی که علی مولای من است. باز در جایی دیگر سؤال میکند، علی وارد میشود، عمر سریع جایش را تغییر میدهد که جا برای حضرت علی باز شود و حضرت را مینشاند. عمار میگوید چطور تو با علی اینگونه رفتار میکنی؟ عمر می گوید: «مَا یَمْنَعْنِی وَ اللهِ اِنَّهُ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ= چه چیزی مانع من می شود که من با علی اینگونه رفتار نکنم؟ او مولای من و مولای هر مؤمنی است».
۶- عمر میگوید: رسولالله صلیاللهعلیهو آله علی را مهتر و بزرگ مسلمانان قرار داده است
عمر این جمله معروفی که پیامبر در غدیر درمورد امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود را از حضرت نقل می کند: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله= هرکس که من مولای او هستم، علی مولای اوست، خدایا دوست بدار هرکس علی را دوست میدارد؛ دشمن بدار هرکس که با علی دشمنی میکند؛ خوار کن هرکس که او را ذلیل کند؛ و یاری کن هرکس علی را یاوری میکند؛ خدایا تو گواه من بر آنان باش.»
الله اکبر، ما میخواهیم چه چیزی را به دنیا ثابت کنیم؟ «اللهم أنت شهید علیهم= خدایا تو شاهدی برآنها». خیلی این عجیب است. این جمله نقل زبان پیامبر از عمربنخطاب هست.
۷- عمر درست می گوید که جبرائیل بر او نازل شده است
عمر میگوید: در ماجرای غدیر، وقتی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله داشت حرف میزد، من نشسته بودم که دیدم یک جوان خوشسیما و خوش بو آمد پیش من نشست و به من گفت: «یا عمر! لقد عقد رسول الله صلی الله علیه عقدا لایحله الا منافق، فاحذر أن تحله= ای عمر! پیغمبر الآن یک پیمانی گرفت که حواست باشد آن عقد را باز و رها و نقضش نمیکند، جز منافق». عمر نزد پیغمبر میآید و میگوید یا رسول الله! وقتی داشتی در مورد علی علیهالسلام صحبت میکردی، در کنار من یک جوان خوش سیما و خوشبویی بود که این را به من گفت. پیامبر فرمود: «نعم یا عمر» بله، درست است، میدانم. «انه لیس من ولد آدم لكنه جبرئیل أراد أن یؤكد علیكم ما قُلتُه فی علی= او بنی آدم نبود؛ جبرئیل آمده بود تا حرفهایی را که من در اینجا در مورد علی زدم را به تو تأکید کند. خود عمر دارد این را نقل میکند و می گوید پیغمبر به من این را گفت.
۸- عمر و ابوبکر اولین کسانی بودند که به امیرالمومنین علیهالسلام تبریک گفتند
ابوحریره از عمربن خطاب نقل میکند که رسول خدا در مورد علی فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه». بعد از داستان غدیر که این اتفاق افتاد، اولین نفراتی که آمدند و با علی علیهالسلام بیعت کردند، ابوبکر و عمر بودند. این جملهی عمر خطاب است که گفت: «بَخٍّ بَخٍّ لک یابنابیطالب أصبَحتَ و أمسیت مولایَ و مولا کُلِّ مؤمنٍ و مؤمنة= گوارا باد بر تو ای علی، ای پسر ابیطالب، تو امروز مولای من و مولای هر زن و مرد مؤمن هستی».
۹- عمر: از علی علیهالسلام جز خوبی نگویید
در زمان خلیفه دوم مردی به نزد عمر آمد و از امیرالمؤمنین علیهالسلام بدگویی کرد. ببینید عمر به کسی که از امیرالمؤمنین علیهالسلام بدگویی کرده، در مورد امیرالمؤمنین علیهالسلام چه میگوید؟ میگوید: «لا تذكر علیا إلا بخیر= از علی جز خوبی نگویید». اگر میخواهید از علی حرف بزنید، فقط خوبی بگویید. «فإنك إن اذیته و فی حدیث الفضل إن أبغضته اذیت هذا فی قبره» عمر با کسانی کنار قبر پیغمبر نشسته بود که گفت: اگر علی را اذیت کنید، این شخص(پیامبر) را در قبرش اذیتش کردهاید.
۱۰- عمر به علی علیهالسلام گفت: پدر و مادرم فدای شما باد که ما را از کفر و شرک به نور اسلام مشرف کردید
ابنعباس میگوید: مردی از علی علیهالسلام به عمر شکایت کرد و چون حضرت در آن مجلس حاضر بود، عمر گفت: «یا ابالحسن! برخیز و کنار شاکی بنشین». علی برخاست و کنار آن مرد نشست. پس از گفت و گو و بیان قضیه، عمر متوجه شد که چهرهی علی ع متغیر و دگرگون است. به حضرت میگوید چرا ناراحتی؟ حضرت علی میگوید: «تو عدالت را رعایت نکردی؛ من را با کنیه خطاب کردی و گفتی ابالحسن و با احترام سخن گفتی. باید میگفتی علی. یعنی معمولی؛ همانطور که به بقیه میگویند؛ چطور را چطور صدا میکنی؟ باید میگفتی علی بلندشو بنشین».
وقتی قاضی بگوید جناب آقای فلانی تشریف بیاورید اینجا، معلوم است که قاضی میخواهد رعایت حال او را بکند. تا این حرف را زد، خلیفهی دوم امیرالمؤمنین علیهالسلام را در آغوش گرفت، چشمان مبارکش را بوسید و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد؛ بوسیلهی شما خداوند ما را از تیرگی و تاریکیِ کفر و شرک به نور اسلام مشرف ساخت.
تمجیدهای ابوبکر از امیرالمومنین علیهالسلام
۱- شخصی به نام شعبی میگوید خلیفهی اول ابوبکر در محلی نشسته بود که ناگهان امیرالمؤمنین- امام علی علیهالسلام از دور نمایان شد. وقتی ابوبکر او را دید گفت: «من سره ان ینظر الی اعظم الناس منزلة و اقربهم قرابة و افضلهم دالة و اعظمهم غناء عن رسولاللهصلیاللهعلیهوآلهوسلم، فلینظر الی هذا الطالع= هرکس دوست دارد که به بزرگترین مردم در مقام و منزلت و نزدیکترین مردم به پیامبر و برترین مردم در نام و نشان و بزرگترینِ مردم در بینیازیِ از مردم، که از جانب رسول خدا به دست آورده است بنگرد، به این شخص که از دور نمایان است نگاه کند.
۲- امام سجادعلیهالسلام فرمود: «سمعت ابی الحسین بن علی یقول : قلت لابی بکر، یاابابکر، مَن خَیرَ النّاس بَعدَ رَسولالله؟ فقال لی : ابوک= شنیدم از پدرم حسین بن علی علیهالسلام که میگفت: امام حسین علیهالسلام به ابوبکر میگوید: بهترین مردم بعد از پیغمبر چه کسی بود؟ ابوبکر میگوید پدرِت».
۳- «ابن مغازری» در مناقب خودش نقل میکند: «فقال ابو بكر: صدق الله و رسوله، قال لى رسولاللهصلىاللهعلیه لیلة الهجره، و نحن خارجان من الغار نرید المدینه:كفى و كف على فى العدل سواء= خدا و رسولش راست میگویند، در «لیله الهجره= وقتی که با پیامبر ص داشتیم از غار بیرون میآمدیم تا به سمت مدینه برویم، به من گفت: ابوبکر، دستِ من و دست علی در عدالت یکسان است». اینکه پیامبر در آن بحبوحهی فرار از دست کفار مکه در غار، موقعی که به سمت مدینه حرکت میکنند، چرا چنین صحبتهایی را در مورد امیرالمؤمنین علیهالسلام با ابوبکر میکند جای تامل دارد.
۴- عایشه دختر ابوبکر میگوید: پدرم را دیدم که بسیار به چهرهی علیبن ابیطالب نگاه میکند، پس گفتم ای پدر، همانا تو زیاد به چهرهی علی علیهالسلام نگاه میکنی، علت چیست؟ ابوبکر می گوید: «فقال لی بنیة سمعت رسول الله صلیالله علیهوآله یقول: النظر الی وجه علیّ عبادة= شنیدم از پیامبر صلیاللهعلیهوآله که می گفت: نگاه کردن به چهرهی علی علیهالسلام عبادت است».
۵- ابوبکر گفت: روزی پیامبر در میان جمعی از یاران خود حاضر بود، فرمود: به شما نشان میدهم آدم را از جهت علمش. نوح را از جهت فهمش و ابراهیم را از جهت حکمتش. آنجا که علی ع داشت می آمد، پیامبر ص خواست بگوید به شما نشان میدهم این کسی که دارد میآید، هم آدم است؛ هم نوح است؛ هم ابراهیم است.
(در بین انبیاء، حضرت آدم علیهالسلام فوقالعاده عالم بود. آنقدر حضرت آدم علیهالسلام عظمت دارد که خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم فرمود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا= خدا همهچیز را به آدم تعلیم کرد »(سوره بقره،آیه31). به همین دلیل است که پیغمبر از بین انبیاء حضرت آدم را در مورد علم انتخاب میکند.)
هنوز علیعلیهالسلام وارد نشده بود که ابوبکر عرضه داشت: «یا رسولالله! أقست رجلا بثلثة من الرسل؟! بخ بخ لهذاالرجل، من هو یا رسول الله؟=ای پیامبر خدا! مردی را معرفی کردی با سه خصلت از پیغمبر، آفرین آفرین بر این مرد؛ این کیست؟» «قال النبی: أو لا تعرفه یا أبابكر؟= تو او را نمیشناسیای ابوبکر؟!» تو واقعاً نمیدانی این چه کسی است؟ «قال: الله و رسوله أعلم= گفت: خدا و رسولش بهتر میدانند». در جواب افزود: «هو أبوالحسن علی بن أبی طالب =او ابوالحسن علی ابن ابیطالب علیهالسلام است». پیغمبر میگوید این شخص است که این عظمت را دارد. «قال ابابکر: بخ بخ لك یا أبا الحسن= آفرین بر تو آفرین بر تو ای ابالحسن». «وأین مثلك یا أبا الحسن= و اصلا چه کسی مثل تو پیدا میشود؟ کسی غیر از تو اینگونه نیست. کجا کسی مثل تو پیدا میشود؟
۶- یک راوی اهل سنت در اعترافی تکان دهنده میگوید: ابوبکر با علیعلیهالسلام ملاقات کرد. ابوبکر به چهره علیعلیهالسلام نگاه کرد و تبسم نمود، حضرت به او فرمود: چرا تبسم میکنی؟ گفت: «شنیدم از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهو آله که میفرمود: هیچکس بر صراط نمیگذرد، مگر کسی که علی برایش گذرنامه صادر کرده باشد». از این رو در روایت داریم وقتی خداوند در قرآن میفرماید «صِراطَ الَّذینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم» (سوره حمد، ِآیه7) علی(علیهالسلام) فرمود: «أنا صراط المستقیم= من صراط مستقیم هستم». صراط مستقیم یعنی صراط متخصص معصوم، علیبن ابیطالب علیهالسلام و فرزندان عزیزش.
۷- انسبن مالک که آدم کمی نیست، در ماجرایی که خیلی داستانِ شیرینی است میگوید: «دانشمند یهودی پس از رحلت پیغمبر وارد مدینه شد و گفت میخواهم وصی رسول خدا را ببینم. (حالا دقت کنید استدلال یهودی چیست؟). میگوید قطعاً کسی که وصیِ حقیقی رسول خداست، باید مثل رسول خدا عالم باشد. (ببینید یک یهودی این را کاملا متوجه میشود که اگر کسی قرار است جانشین پیغمبر شود باید علم پیغمبر را داشته باشد، این یک چیز بدیهی است. خلیفه ی حق یعنی این. پرسید وصی رسول خدا کیست؟ او را آوردند پیش ابوبکر. یهودی گفت من سؤالاتی دارم که جز پیغمبر و یا وصی او کسی دیگری نمیتواند آنها را پاسخ دهد. (ببینید خداوند چه جوری اتمام حجت میکند؟) ابوبکر گفت هرچه میخواهی از من سؤال کن.
یهودی میگوید: آن چیست که برای خدا نیست، نزد خدا هم نیست، و خدا هم نمیداند، (نه برای خداست، نه نزد خداست، نه خدا این را میداند) ابوبکر جوابش را که بلد نبود، خُب چه کار کند؟ جواب را که بلد نیست بدهد، چه میگوید؟ میگوید اینها سؤالهای یک آدمِ بیدین است، تو اینجوری سؤال میکنی؟ شروع کرد به اخم کردن و میخواست تنبیهاش کند، ابن عباس از راه رسید. (ابن عباس یک آدم بزرگی است که همه میدانند که چقدر این شخص عظمت دارد و چقدر بزرگ و باسواد است) به ابوبکر گفت با مرد یهودی انصاف نداشتی؛ اول اینکه جوابش را ندادی؛ یا جوابش را بگو و یا او را به حضور علی امیرالمؤمنین علیهالسلام ببر تا جوابش را بگیرد. ابوبکر، یهودی و همراهانش همه راه افتادند جلوی خانه امیرالمؤمنین علیهالسلام رفتند.
یهودی سؤالها را مطرح کرد، امیرالمؤمنین علیهالسلام جواب میدهد: آنچه را که خدا نمیداند، عقیدهی شما یهودیان است که میگویید عزیر فرزند خداست، در حالی که او برای خویش فرزندی قائل نیست. خدا چنین فرزندی را برای خودش نمیداند و چنین کسی را نمیشناسد. جواب سؤال دومت این است که ظلم و ستم نزد خدا نیست، خدا ظلم و ستم ندارد. اما اینکه پرسیدی آن چیست که برای خدا نیست، شریک و همتاست که پروردگار عالم از آن مبراست.
حالا خوب دقت کنید عکسالعمل یهودی چیست. هنگامی که یهودی این جوابها را میشنود میگوید «اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد انک وصی رسول الله» شهادت میدهم تو وصی پیغمبر هستی. این چیز کمی نیست، این در تاریخ مانده، خودِ اهل سنت هم این را نقل کردهاند تا به دست ما رسیده. من هم دارم از منابع اهل سنت اینها را برای شما میخوانم.
همه این صحنه را دیدند، بعد از اینکه این صحنه را دیدند خیلی شادی کردند و امیرالمؤمنین علیهالسلام را تحسین کردند. خودِ ابابکر چه عکسالعملی نشان میدهد؟ به علی علیهالسلام اینطور میگوید: «یا مُفَرِّجَ الْکَرْبِ= ای گشاینده سختیها و مشکلات، برطرف کنندهی غمها و غصهها».
خودِ اهل سنت هم چندین بار این جمله را از ابوبکر نقل کردهاند که گفته است:«اقیلونی و لست بخیر منكم و علی فیكم= رها کنید مرا، رها کنید مرا، من بهترینِ شما نیستم، در حالی که علی در بین شماست». این صحبتها خیلی سؤال در ذهن ایجاد میکند که اگر اینها این همه اعترافات را داشته اند، پس چرا داستان آنطور ادامه پیدا کرد؟
تمجید عثمان از امیر المومنین علیه السلام
عثمان می گوید امیرالمؤمنین علیهالسلام را صدا کردم و گفتم نزد من بیا. عثمان میگوید حضرت به سمتش برمیگردد. عثمان همانطور شروع میکند به نگاه کردن به حضرت علی علیهالسلام . حضرت میگوید: تو را چه شده که اینگونه به من نگاه میکنی؟ «ما لک تجد نظر الی»؟ عثمان میگوید: شنیدم از رسول خدا که میفرمود: «النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِیٍّ عِبَادَةٌ= نگاه کردن به علی عبادت است».
پس از آن که ابوبکر و عمر و....نتوانستند پرچم سپاه اسلام را به دست بگیرند، علی ع پرچم را به دست گرفت
در جنگ خیبر، قهرمان خیبر، آن قهرمان یهودی، زیاد رجز خوانی کرد. سپس پیامبر پرچم را به یک یک ابوبکر و عمر و ....داد؛ اما اینها ترسیدند جلو بروند و هیچکدام نرفتند. اما با وجودی که امیرالمؤمنین علیهالسلام مریض بود و چشمدرد سختی داشت و سن خیلی کمی هم داشت، بطوری که برای امیرالمؤمنین علیهالسلام حدود 13سال ذکر کردهاند؛ ایشان تشریف آوردند. یعنی با این که مریض هم بودند، ولی آمده بودند به جبهه. پیامبر فرمود من فردا پرچم را به دست کسی میدهم که چنین و چنان است و خصال زیادی را از علی علیهالسلام بیان کردند. در آن روز، خود پیامبر ص از آب دهان مبارکشان به چشم امیرالمؤمنین علیهالسلام میمالند و چشم حضرت خوب میشود و این امیرالمؤمنین علیهالسلام هست که پرچم اسلام را به دست میگیرد و آن فتح خیبر معروف را انجام میدهد.
مطلب بیشتر با همین موضوع:
نظر ابوبکر، عمر و عایشه در مورد امیرالمومنین (علیه السلام) چیست؟
کلیدواژه ها:
آثار استاد