www.montazer.ir
یک‌شنبه 2 ژوئن 2024
شناسه مطلب: 11004
زمان انتشار: 23 ژوئن 2019
شناخت ائمه(ع)، آثار مهم و اساسی در حرکت انسان به سمت ابدیت دارد

شرح زیارت عاشورا، جلسه 22، 80/11/13

شناخت ائمه(ع)، آثار مهم و اساسی در حرکت انسان به سمت ابدیت دارد

از جنبه های مختلف، شناخت ائمه (علیهم السلام) واجب و لازم است و بدون این شناخت، هیچ حرکت موفقی صورت نمی‌گیرد. به عنوان مثال، وقتی که ما ائمه(علیهم السلام) را بشناسیم و به گزارشی که خودشان از خودشان به ما می‌دهند، به عنوان مبنا توجه کنیم، بسیاری از برداشت های غلط و انحرافی که ممکن است در مورد معصومین (علیهم السلام)، وجود داشته باشد یا عرضه بشود، از بین می رود.

این شناخت را در مثال های مختلف می‌توان دید. مثلا وقتی ما شخصی را می‌شناسیم، اگر کسی در مورد آن شخص گزارشی به ما بدهد، ما با توجه به شناختی که داریم، می‌توانیم متوجه شویم که این گزارش، صحت دارد یا نه. یا این که گاهی به مراجع یا علما می‌گویند: ما فلان امام را در خواب دیدیم. در خواب به ما گفته شما باید این کار را انجام بدهید. این مرجع با شناختی که از امام دارد، می تواند تشخیص بدهد که این پیامی که این آقا ادعا می کند، از طرف معصوم به او رسیده، صحت دارد یا صحت ندارد.

بعضی از بزرگان وقتی برایشان از معصومین(علیهم السلام) پیام می‌آوردند، می‌گفتند: از این به بعد اگر به شما پیغام دادند، بگویید، بیاید به خودم بگوید. واسطه قبول نمی کنم. چون می فهمد، این پیام قُلابی است. اصلاً نمی شود که امام، معصوم باشد و امر به حرام کند. امکان ندارد کسی از معصوم پیامی بگیرد که با ظاهر شرع و رساله تطبیق نداشته باشد. محال است. معصومین که دین خدا را مسخره نمی‌کنند. بیایند زحمت بکشند، فقه پویا را بیاورند، احکام شرعی استخراج بشود، بعد بیایند، همه را وتو کنند و بگویند که حالا مثلاً فلان کار را تو می توانی انجام بدهی.

وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به خواب علامه آمدند و فرمودند: چرا تو دیوانه را از مسجد بیرون می‌اندازی؟ گناه دارد، او را از مسجد بیرون نینداز! بگذار همین جا باشد! خیلی برای حرف حضرت، اهمیت قائل نمی شود. فردا می رود، می‌بیند دیوانه در مسجد است و او را بیرون می‌اندازد. شب دوم دوباره حضرت به او می‌گوید. ولی باز فردا می‌رود، می‌بیند دیوانه در مسجد است و او را بیرون می اندازد. شب سوم در خواب، به او تشر می زند که مگر من به تو دستور ندادم که این کار را نکنی؟ این کار درست نیست و گناه دارد! علامه به حضرت می گوید: آقا اگر هزار بار دیگر هم بگویید؛ من او را بیرون می‌اندازم. شما الآن در خواب با من حرف می‌زنید، ولی در بیداری ما از شما مدرک و سند داریم که دیوانه نباید در مسجد باشد. آنوقت حضرت به علامه می‌خندند و می‌گویند: «اَنتَ العَلامَه = تو حقیقتاً علامه هستی! 

شناخت ائمه(علیهم السلام)، ما را ازحملات شیطان محفوظ نگه می دارد

ما از جهات مختلف احتیاج داریم که معصوم(علیهم‌السلام) را بشناسیم. این شناخت باعث می شود که فکر ما قَوی بشود و از حمله خیال و  واهمه در امان بماند. همچنین شیطان نتواند از نوع اعتقاد و نگرش ما به معصوم(علیهم السلام)، سوء استفاده کند و به ما کلک بزند. چون باب مهمی از فریب شیطان، فریب از طریق صور مقدس است. یعنی با استفاده از عقائد خود شخص و مقبولات دینی او، او را منحرف می‌کند و به ته جهنم می‌برد. اما وقتی شناخت عمیق شد و معقول بود و برهان و حکمت آن را پشتیبانی کرد، دیگر مبنا در دست است. هر وقت بخواهد فریبی بدهد، من می فهمم که این یک خیال است. شیطان دارد از باور من، بر علیه من استفاده می‌کند. پس باید دانست که ارزش انسان، به اندازه ارزش دانش و معلومات او نسبت به امام است. سرمایه‌گذاری کردن روی شناخت معصومین(علیهم‌السلام)، خیلی ارزش دارد. هر چقدر سرمایه گذاری بکنید، در واقع رتبه خودتان بالا می‌رود. کسی که روی شناخت تجلی کامل خدا و انسان های کامل، سرمایه گذاری می‌کند، خودش هم ارزش زیادی پیدا می کند و در روحش بزرگی و نورانیت ایجاد می شود.

ائمه (علیهم السلام)؛ ارکان زمین هستند

حضرت امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی [1]، گزارش می دهند که آنچه که برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) فضیلت است؛ برای ائمه بعد از ایشان نیز هست. همچنین خلقت به خاطر ائمه (علیهم السلام) است و اگر آنها نباشند، خلقت معنادار نیست.

ایشان فرمودند: «آنچه علی (علیه‌السلام) آورده، انجام می دهم و از آنچه نهی فرموده، باز می ایستم. برای او همان فضیلت آمده که برای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) آمده و محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را بر تمام مخلوق خدای عز و جل، فضیلت است. خرده گیر بر حکمی که علی(علیه السلام) آورده، مانند خرده‌گیر بر خدا و رسولش باشد. کسی که در موضوعی کوچک یا بزرگ، علی را رد کند، در مرز شرک به خداست. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باب منحصر به فرد خدا شناسی است و راه به سوی خداست. هر که جز آن پوید، هلاک شود و این امتیازات همچنین برای ائمه هدی، یکی پس از دیگری جاری شده است. خدا ایشان را ارکان زمین قرار داده تا اهلش را نجنباند». مترجم محترم در مورد اینکه تا اهلش را نجنباند، توضیحی مرقوم فرمودند که اختلال نظام و سرگردانی عمومی پیش نیاید. یعنی قوام زمین و خاصیت خلقت آن، به این است که در آن حجت باشد. اگر در زمین و روی زمین حجت نباشد، خلقتش فایده‌ای ندارد. برای اینکه خداوند منزه است از اینکه خلقی را بیافریند و یک رهبر معصوم در بین آنها قرار ندهد. هیچ عقلی قبول نمی‌کند. تمام عقول، هر چند ناقص ترین عقل ها، خدا را به چنین قصور و تقصیری متهم می‌کند. خداوند می‌فرماید: برای اینکه محکوم نشوم و حجتی علیه من نباشد، ائمه (علیهم‌السلام) را قرار دادم.

در ادامه حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: «و حجت رسای خویش ساخت، برای مردم روی زمین و زیر خاک. در پرانتز مرقوم فرمودند مردگان یا ساکنان آن روی زمین». چون مردگان هم براساس نوع و میزان نزدیکی شان به ائمه (علیهم السلام) مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.

فضایل حضرت علی(علیه السلام) 

در روایتی [2] از امام صادق(علیه السلام) داریم؛ امیر المؤمنین(علیه‌السلام) بسیار می‌فرمود: «اَنَا قَسِیمُ الجَنَّةِ وَ النّار= من از طرف خدا، قسمت کننده بهشت و دوزخم». یعنی من مبنا در مورد بهشتی ها و جهنمی ها هستم.

همچنین می‌فرمودند: «اَنَا فارُوقُ الاَکبَر = من بزرگترین فرق گذارم». فاروق یعنی فرق گذارنده بین حق و باطل. ایشان در بین بهشت و جهنم می‌ایستد و دوستان خودش را دعوت می‌کند، می‌گوید: «هذا لِی؛ این مال من است، بیا»! و بعضی ها را به جهنم پرت می‌کند. می فرماید: «هذا لَک؛ این مال توست».

همچنین ایشان فرمودند: «من صاحب عصا و میسم هستم». شارحین گفته اند: منظور از عصا، همان عصایی است که همه انبیاء داشتند و نسل به نسل به دست پیامبر بعدی می‌رسید. مثل همان عصای حضرت موسی (علیه‌السلام) که به دست پیغمبر(صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌و‌سلم) رسید و یا منظور از عصا، قدرت و نصرت است. میسم هم به معنای علامت گذارنده است. به اصطلاح، داغ‌هایی است که جهت علامت روی گاو و گوسفند می‌گذارند. صاحب عصا و میسم هستم، یعنی من مؤمن را از غیر مؤمن جدا می‌کنم با علامت گذاری. در قیامت هم داریم که حضرت بین دو ابروی اهل حق، علامت حق بودن آنها را می‌گذارد.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می فرمایند: «تمام ملائکه و روح القدس و پیامبران به فضیلت من اقرار نموده اند. چنان که به فضیلت محمد (صلّی‌اللهعلیه و‌آله‌و‌سلّم) اقرار کرده اند. مرا بر مَسندی مانند مَسند او نشانیده اند و آن مَسند، در پرانتز مرقوم فرموده اند؛ هدایت و خلافت خدایی است. مرکوب من در قیامت همان مرکوب پیغمبر (صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و از جانب خداست. رسول خدا در قیامت خوانده شود و جامه در بر شود. من هم خوانده شوم و جامه در بر شوم. او بازپرسی شود، من هم بازپرسی شوم و طبق گفته او سخن گویم. پس به من خصلت‌هایی عطا شده که هیچکس نسبت به آن ها بر من پیشی نگرفته است. مرگ مردم و بلاها و نژادها و فصل الخطاب (فصل الخطاب یعنی حرف نهایی در تشخیص حق و باطل) را می‌دانم. آنچه پیش از من بوده، از دستم نرفته و آنچه نزد من حاضر نیست (یعنی امور آینده که هنوز نیامده) بر من پوشیده نیست».

در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «لَو کُشِفَ الغِطاء ما اَزدَدتُ یَقِیناً = اگر تمام پرده ها و حجاب ها کنار برود، چیزی به علم و یقین من اضافه نمی‌شود». آنچه که گذشته است و آنچه که قرار است باشد را می دانم.

قبلاً در بحث معاد توضیح داده ام که یک انسان چطور می تواند آنچه که در گذشته بوده و آنچه که در آینده قرار است، اتفاق بیفتد را بفهمد.

همچنین ایشان می‌فرمایند: «به اجازه خدا بشارت می‌دهم و از جانب او ادای وظیفه می‌کنم. همه این ها از طرف خداست که او به علم خود، مرا نسبت به آن ها توانا ساخته است».

علت اینکه تأکید می‌کنند، همه این ها از ناحیه خداست، می‌خواهند بگویند؛ من و پیغمبر، ذاتاً دارای علمی نیستیم. هرچه داریم، به صورت کلی و یک جا، از طرف خداوند و به اذن الله داریم.

حضرت علی (علیه‌السلام) بزرگ ترین مبنای تشخیص حق و باطل است

پیغمبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) در مورد حضرت علی(علیه السلام)  فرمودند: « عَلِیُ مَعَ الحَق وَ الحَقُّ مَعَ عَلِی[3] = علی با حق است، حق هم با علی است». بعد دعا کردند: «اَللّهُمَّ اَدِرِ الحَقَّ حَیثُ ما دارَ [4]= خدایا حق را ببر، هر جا که علی هست». یعنی حق را تابع علی قرار بده.

ببینید نمی‌گوید علی را تابع حق قرار بده؛ بلکه می گوید حق را تابع علی قرار بده. این برای آن است که اگر زمانی من به یقینی از حق رسیدم، اما دیدم آنچه که من یقین دارم با علی (علیه السلام) فاصله دارد، باید حقی را که خودم می‌فهمم، متهم کنم، نه علی را. این در زمان اصحاب او اتفاق افتاد. بعضی‌ها آمدند و گفتند؛ ما نمی‌توانیم حق و باطل را تشخیص بدهیم، نمی دانیم حق با تو است یا با معاویه و ابوموسی! اگر آنها این را متوجه بودند، باید می گفتند: ما کاری نداریم، موضوع چه هست؟ علی آنجاست، ما هم آنجا می رویم.

ولی فقیه، حجت ائمه است

ما را با ولایت، راحت کرده‌اند. مبنا ولایت فقیه است. در مسائل سیاسی روز هم، همینطور است. ممکن است خودم به نتیجه برسم که این کار اشتباه و غلط است. اما وقتی می بینم ولی فقیه یک عَلم بلند کرده است، زیر همان عَلم می‌ایستم. حداقل در قیامت، پیش خدا مسئول نیستم.

ائمه (علیهم‌السلام) فرمودند: ولایت فقیه از طرف ما بر شما حجت است. وقتی ائمه (علیهم السلام) ولایت فقیه را بر ما حجت قرار دادند، دیگر خیال ما راحت است. حتی اگر به یقین و ادارک ما، موضع گیری ولی فقیه درست نباشد.

کامل شدن دین پیامبر و بیان احتیاجات مردم در قرآن

حضرت رضا (علیه‌السلام) [5]، از همان اول یک مبنای کامل، به دست جناب عبدالعزیز بن مسلم می دهند که با آن، دیگر خیال انسان راحت می‌شود. ما این مبنا را در مباحث ولایت، شرح حدیث عنوان و شرح زیارت عاشورا توضیح داده ایم.

عبدالعزیز بن مسلم گوید: ما در ایام حضرت رضا(علیه‌السلام) در مرو بودیم. در آغاز ورود، روز جمعه در مسجد جامع انجمن کردیم (جمع شدیم). حضار مسجد، موضوع امامت را مورد بحث قرار داده و اختلاف بسیار مردمان را در آن زمینه، بازگو می کردند.

من خدمت آقایم رفتم و گفتگوی مردم را در بحث امامت به عرضش رسانیدم. گفتم: آقا مردم دارند در مورد اینکه امام چه کسی هست و چه کسی می‌تواند امام باشد، با هم بحث می‌کنند و تعیین می‌کنند این امام هست و آن امام نیست. حضرت (علیه‌السلام) لبخندی زدند و فرمودند: «ای عبدالعزیز! «جَهِلَ القَوم وَ خُدِعُوا عَن آرائِهِم = این مردم نفهمیده اند و دچار فریب شده اند و از آراء صحیح خود فریب خورده و غافل گشته اند. همانا خدای عز و جل، پیغمبر خویش را قبض روح نفرمود، تا دین را برایش کامل کرد و قرآن را بر او نازل فرمود و بیان هر چیز، در اوست. حلال و حرام و حدود و احکام و تمام احتیاجات مردم را در قرآن بیان کرده و بعد حضرت، آیه 38، سوره انعام را خواندند: ما فَرَّطنا فِی الکِتابِ مِن شَیء» = چیزی نیست که ما در قرآن نگفته باشیم».

کسی نمی‌تواند ادعا کند ما از قرآن، حلال و حرام خدا را درست نمی فهمیم و روشن نیست. می‌فرماید: چنین کسی، هم جاهل است و هم فریب خورده. قرآن بسیار روشن است و تمام احتیاجات مردم در آن هست. 

همچنین فرمودند: «در حجة الوداع، که سال آخر عمر پیغمبر بود؛ آیه3، سوره مائده را نازل شد: اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دِینا = من دینتان را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم. و موضوع امامت از کمال دین است».

وقتی که در غدیر پیغمبر(صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌و‌سلم)، علی (علیه السلام) را از طرف خدا به امامت منصوب کرد، خداوند فرمود: امروز که علی به جانشینی منصوب شد، دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و امروز راضی شدم که اسلام برای شما دین باشد. دین بدون امام کامل نیست. اتمام نعمت، هم به امامت است و رضایت خدا نسبت به دین شخص، به این است که او معتقد به امام باشد.

دینی که در آن امام نیست، مثل این است که شما با هزینه گزاف بیمارستان بسازید، تخت و تجهیزات پزشکی هم در آن بگذارید، پرستار هم بیاید، ولی یک پزشک در آن نباشد. کسی که حرف آخر را می زند، حتماً باید باشد.

شبهه اینکه ما دین را نمی فهمیم و ما یک برداشت دقیق و مقدس نمی توانیم بکنیم و هر کس برای خودش می تواند یک برداشتی بکند؛ به قول حضرت رضا (علیه السلام) جز فریب، چیز دیگری نیست که این فریب تا الآن هم ادامه داشته است.

نقد معصوم، در کلام امام رضا (علیه السلام)

حضرت رضا (علیه السلام) به عبدالعزیزبن مسلم می‌فرمایند [6]: «و پیغمبر از دنیا نرفت تا آنکه نشانه های دین را برای امتش بیان کرد و راه ایشان را روشن ساخت و آن ها را بر شاهراه حق واداشت و علی را به عنوان پیشوا و امام منصوب کرد و همه احتیاجات امت را بیان کرد. پس هر که گمان کند خدای عزوجل دینش را کامل نکرده، قرآن را رد کرده و هر که قرآن را رد کند، به آن کافر است». کسی که جرأت پیدا کند، به معصوم نقد بزند، یعنی او را قبول ندارم و کافر شده. حتی اگر در قالب کلمات مقدس باشد.

گاهی ما یکدفعه ذهنمان گیر می کند که خدا چرا شفاف حرف نزده، چرا پیغمبر همه چیز را شفاف نگفته که آنقدر بین خودشان اختلاف نشود.

ما اگر به متن و آنچه که اتفاق افتاده مراجعه و کمی تعمق کنیم، می‌بینیم که خداوند و پیغمبر(صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌و‌سلم)، شفاف شفاف صحبت کرده و اصلاً ابهام ندارند. پس اگر در دلمان به پیغمبر و خدا ایراد بگیریم و بگوییم خداوند جایی کم گذاشته؛ اگر ما به جای خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌و‌سلم) بودیم، این کار را می کردیم؛ می فرماید: کافر شدید.

یک مؤمن هیچ وقت نمی‌گوید: من اگر جای خدا بودم این کار را می‌کردم. چون هیچ وقت علم ما بیشتر از علم خداوند نیست و نمی‌توانیم مثل خدا و امام تشخیص مصلحت بدهیم.

مردم فاقد تخصص، در انتخاب مستقیم رهبرند 

این چه حماقتی است که شما به مردم تحمیل می‌کنید؟ چه مردم فریبی است که مردم بیایند، رهبر را تعیین کنند؟ مگر امکان دارد؟ مردم نمی‌توانند. این کار تخصصی است. رهبر باید مجتهد باشد. فقاهت داشته باشد. عدالت داشته باشد. باید تخصص های دیگر داشته باشد. متخصص باید اینها را تشخیص بدهد. اعضای خبرگان نیز که می‌خواهند به رهبر رأی بدهند و او را ارزیابی کنند، همه مجتهد هستند و  باید امتحان بدهند تا معلوم شود که خودشان متخصص هستند یا نه.

کسانی که در روزنامه به عنوان مردم سالاری و دفاع از حقوق مردم می نویسند: چرا باید خبرگان، رهبری را تعیین کنند؟ مردم حق انتخاب دارند، باید خودشان بگویند چه کسی رهبرشان باشد، هم توهین به مردم کرده اند؛ هم مردم را فریب داده اند. وقتی به مردم می‌گوییم هر کسی که شما میل کردید، او رهبر است، اصلا شما درست تشخیص می دهید. خود مردم می فهمند که شما دارید آنها را احمق، تلقی می کنید.

مثل اینکه به مردم بگوییم شما بیایید رأی بدهید، به اینکه کدام یک از این جراح ها، برتر هستند؟ یا وقتی می خواهند به یک دکتر مجوز مطب بدهند، مردم باید انتخاب کنند که چه کسی تخصص دارد. هر کس رأی بیشتری آورد، گواهی صادر می کنیم که او متخصص است.آن وقت شما به متخصصی که از این طریق رأی آورده، اعتماد می کنید یا پزشکی که حتماً جامعه پزشکی از او امتحان گرفته باشد و تخصص او را تأیید کرده باشد؟

همان هایی که ادعای دموکراسی و مردم سالاری می کنند، همین آمریکایی که خیلی از خودی ها، ذلیلانه سر به آستانش می گذارند، این اشتباهی را که ما الآن می‌کنیم، نمی‌کنند. می‌گویند: بزرگان ما، رهبران احزاب می‌نشینند و تصمیم می‌گیرند که چه کسی را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنند. فیلترهای آنها بیشتر از فیلترهای ماست. در مورد نماینده های مجلس شان، پزشکان، مهندسان، خلبانان نیز فیلتر دارند.

نظر امام رضا (علیه السلام)، در مورد مقام امامت و انتخاب ایشان

امام رضا (علیه‌السلام) خطاب به عبدالعزیز بن مسلم می فرمایند[7]: «مگر مردم مقام و منزلت امامت را در میان امت می دانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود؟ همانا امامت، قدرش والاتر و شأنش بزرگ تر و منزلش عالی تر و مکانش منیع تر و عمقش گودتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا به آراءشان، آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب کنند».

کسی می تواند امام را تشخیص بدهد که تخصص داشته باشد و بتواند او را ارزیابی کند. تا به حال، کجای دنیا سابقه داشته که برای انتخاب متخصصین، رأی گیری انجام دهند ؟

مگر مسئله امامت شوخی است که مردم بیایند و تعیین کنند چه کسی امام باشد و چه کسی امام نباشد؟ این قضیه به میل مردم که نیست. ۷ مورد تخصص می خواهد که قبلاً خدمتتان توضیح داده ام و بشر عاجزتر از این است که بخواهد بگوید: من یکی از این ۷ تخصص را کاملا دارم.

یک انسان در عرف و قاموس قرآن، معادل همه انسان ها ارزش دارد. برای یک موجود پیچیده که تا خلیفة اللّهی می تواند پیش برود، فقط خدا می تواند تصمیم بگیرد. من اصلاً قبول ندارم غیر از خدا، کسی در زندگی برای من تصمیم گیری کند و امام تعیین کند و متخصص بفرستد. مگر شما پزشکی که غیر از مرکز وزارت بهداشت تأیید شده باشد را قبول می کنید؟

وقتی کالایی می خواهیم بخریم، باید حتماً مهر استاندارد داشته باشد. آن وقت ابدیت شوخی است، قیمت آن مفت است که من بدون استاندارد، خودم را به کسی بسپارم؟ مردم، استاندارد و معیار و مبنا، دستشان نیست که تشخیص بدهند ولی فقیه و امام کیست.

مثل احمق هایی که گفتند؛ بعد از امام علی بن الحسین (علیه السلام)، زید بن علی امام است. ما می خواهیم او را امام کنیم. بعضی ها هم سراغ محمدبن حنفیه رفتند( فرقه کِیسانیه). بعضی ها نیز گفتند بعد از امام جعفر صادق (علیه السلام)، اسماعیل پسر او، امام است که به آنها اسماعیلیه می گویند. بعضی آنقدر حماقت کردند و به قول حضرت، فریب خوردند که گفتند اصلاً خودمان خلیفه و رسول خدا هستیم. شما ببینید تا الآن چقدر از افراد، ادعای نبوت یا ادعای امام زمانی کرده اند.

محور همه علوم، معرفت نفس است

چون انسان ابدیت دارد، باید حواسش جمع باشد که خودش را دست چه کسی می سپارد و چه کسی می خواهد برای او تصمیم گیری کند. اگر کسی قیمت خودش را بداند، اشتباه نمی کند.

اگر من به معرفت نفس رسیدم، می‌فهمم با یک نظام پیچیده و یک ابدیت روبرو هستم. دیگر از حرف های مزخرف و بی حساب شنیدن و باطل پذیری پرهیز می کنم. زیر بار زور نمی روم. زیر بار حرف های چرت و پرت دیگران نمی روم. خودم هم دیگر، چرت و پرت نمی گویم. ولی وقتی خودم را نشناسم، خودم را مفت می فروشم. به من می گویند این گاو را می بینی، این خدای تو است. به این گاو سجده هم می کنیم. این ماه را می بینی، این خداست. قبول می کنم. الآن در زمان خودمان، مکاتبی هستند که نجاسات را می‌پرستند. انسان وقتی خودش را نمی‌شناسد، از هزار و یک جور نکبت سر درمی آورد.

امامت فرزندان حضرت ابراهیم در روایتی از امام رضا ع

حضرت ابراهیم (علیه السلام) اول نبی و پیامبر شد، بعد امتحان داد و به مقام خلیل اللّهی و مقام دوستی خدا رسید. در مرحله سوم، امتحان های سختی داد و به مقام امامت که بالاتر از پیامبری است، رسید.

امام رضا (علیه السلام) فرمودند[8]: «همانا امامت مقامی است که خدای عزوجل، بعد از رتبه نبوت و خلت در مرحله سوم به ابراهیم خلیل (علیه السلام) اختصاص داد و به آن فضیلت، مشرفش ساخته و نامش را بلند و استوار نمود. در آیه 124 سوره بقره فرموده:  َقالَ اِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماما = خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم. حضرت ابراهیم از نهایت شادیش، عرض کرد: قالَ وَ مِن ذُرِیَّتِی = به فرزندان من چه؟ قالَ الله تَبارَکَ وَ تَعالی لا یَنالُ عَهدِی الظّالِمِین = خداوند تبارک و تعالی فرمود: (اگر شایسته باشند می‌دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید».

بعد حضرت خیلی زیبا می فرمایند: «فَأَبطَلَت هذِهِ الآیَةُ اِمامَةَ کُلِّ ظالِمٍ اِلی یَومِ القِیامَة» = پس این آیه، امامت را برای ستمگران تا روز قیامت باطل ساخت و در میان برگزیدگان گذاشت. سپس خدای تعالی ابراهیم را شرافت داد و امامت را در فرزندان برگزیده و پاکش قرار داد. درآیه 72 سوره انبیاء  فرمود: وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ نَافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِینَ = و اسحاق و یعقوب را به عنوان عطیه به او بخشیدیم و همه را شایسته قرار دادیم. ایشان را امام و پیشوا قرار دادیم، تا به فرمان ما رهبری کنند و انجام کارهای نیک و گزاردن نماز و دادن زکات را به ایشان وحی نمودیم، آن ها پرستندگان ما بودند».

امامت، حتماً باید به اذن خدا و به فرمان خدا باشد و تأکید می کند امام کسی است که خدا او را امام قرار می دهد و هیچکس دیگر نمی تواند کسی را امام قرار بدهد.

ظالم؛ در کلام امام صادق (علیه السلام)

امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: ظالم یعنی کسی که یک بار گناه کرده باشد. بعد در جایی دیگر ایشان آیه 124  سوره بقره را می خوانند و می فرمایند: امکان نداشت اولین و دومین و سومین خلیفه، رسول خدا و امام باشند؛ چرا که قرآن فرموده: «لا یَنالُ عَهدِیَ الظُالِمِین». 

 

 [1] الکافی (ط - الإسلامیة) / ج 1 / ص 196

[2] الکافی (ط - الإسلامیة) / ج 1 / ص 196

[3] دائرة المعارف فقه مقارن/  مكارم شیرازى، ناصر /  جلد1 / صفحه 678

[4] فرائد السمطین  / الحمویی الجوینی، ابراهیم  / جلد1  / صفحه 176

[5] اصول کافی، ج1، کتاب الحجة، ص 283

[6] همان

[7] همان

[8] همان

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed