مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
علامت این که کسی نور شرح صدر را دارد یا نه، این است که شخص از خانة فریب دنیا دوری می کند و برای بازگشت به خانه ی جاوید خود را آماده می کند.
درباره شرح صدر و گشادگی دل، حدیثی را که از پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآله) خواندیم این بود:«الرّسول (صلی الله علیه و آله)- رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ (صلی الله علیه و آله) قَرَأَ أَ فَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَقَالَ إِنَّ النُّورَ إِذَا وَقَعَ فِی الْقَلْبِ انْفَسَحَ لَهُ وَ انْشَرَحَ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لِذَلِکَ عَلَامَهْ یُعْرَفُ بِهَا قَالَ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهُ إِلَی دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ[1] الْمَوْتِ [2]= از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) روایت شده است: حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) آیهی «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»(زمر/22) را قرائت نمود و فرمود: «این نوری است که خداوند در دل مؤمن میافکند، پس سینهاش گشاده گردد». عرض کردند: «آیا این نشانهای هم دارد تا به آن شناخته گردد؟» فرمود: «آری! بازگشت به خانهی جاوید و دوری از خانهی فریب و آمادگی برای مرگ قبل از آمدنش.»
در جلسه گذشته به طور مبسوط بسیاری از علائم انشراح صدر را خدمت عزیزان عرض کردیم که طبق فرمایش رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) تجافی از دنیا و رو کردن به سمت آخرت، از عوامل شرح صدر بود.
جلسه قبل حالت «تجافی» را توضیح دادیم. گاهی این حالت تجافی را خود فرد در خود ایجاد میکند. یعنی زیاد به دنیا نمیچسبد و آماده حرکت و رخت بربستن از دنیا است. گاهی هم این حالت را خداوند برای بندههایی که خیلی دوست شان دارد، ایجاد میکند. چون آدمهای قابل و باظرفیتی هستند. یعنی وضعیتی را خدا برایشان رقم می زند که در دنیا خیلی آب خوش از گلویشان پایین نمیرود. مثل کسانی که مریض شده اند.
با ذکر شریف «الحمدلله» میتوان از چسبندگی به دنیا، رها شد
تجافی خیلی حالت مهمی است و انسان خودش باید با شعور و آگاهی و معرفت برای خودش ایجاد کند. یعنی به سمت هر چیزی که میرود و هر دارایی یا کمالی که پیدا میکند، باید با ذکر شریف «الحمدلله» باشد. «الحمدلله» یعنی این مال من نیست. انسان باید بداند که هر چیزی را که به دست میآورد، قرار نیست همیشه مال او باشد. وقتی کسی خودش را نشناسد، فکر میکند که یک حیوان است و باید متعلقات حیوانی و جمادی و نباتی[3] داشته باشد و قرار است این حیوانیت با او باشد. اما باید توجه داشت که نه اینها قیمت انسان است نیستند و نه انسان شایسته ی اینهاست. ممکن است خداوند اینها را یک مدت به من بدهند، اما میزان بهره برداری من از این کمالات فراز و نشیب دارد. یک موقع مستأجرم، یک موقع صاحبخانه هستم. زمانی صاحبخانه هستم، بعدش مستأجر میشوم. یک موقع پولدار هستم و یک موقع فشار اقتصادی و ورشکستگی دارم. یک زمان لباس دارم در زمانی دیگر ندارم. گاهی جواهرات یا اتومبیل هست، یک موقع نیست. این متعلقات قیمت ما و حقیقت ما نیستند. اما خطر این تعلقها این است که در صورتی که دلبستگی ایجاد شود، کنده شدن از آن، انسان را تا سرحد سکته و خودکشی میبرد.
نداشتن یک نعمت، نباید مانع از انشراح قلب شود
کسی که افسرده است به خاطر اینکه بچه دار نمیشود، این آدم خودش را نمیشناسد. اما باید بگوید: حال که خدا نخواسته که بچه دار شوم، اما نیتش را دارم، خدایا! اگر من بچه داشتم، بچه خوبی تربیت میکردم. چه بسا اگر بچه دار بودم، بچه خوبی تربیت نمیکردم، بچه من فردا گناه میکرد و در نامه عمل من مینوشتند. حالا که بچه دار نشده ام، خدا برای من در قیامت جبران میکند و ثواب داشتن یک بچه خوب و نسل خوب را تا قیامت در نامه عملم مینویسد. علاوه برآن، میتوانم هزاران بچه دیگر داشته باشم. زیرا بچه های دیگران هم بچه های من هستند. شما روی هر انسانی که کار تربیتی انجام بدهید، در روز قیامت به صورت بچه تو محشور میشود. چه آدم بزرگ باشد و چه بچه باشد. شما میتوانید با پول یعنی با جمادات، سرمایه گذاری کنید و هزاران بچه برای قیامت خودتان بخرید.
کسی که در کار فرهنگی سرمایه گذاری میکند و از قِبَلِ این کار فرهنگی، انسانهای زیادی هدایت میشوند، تا قیامت ثواب اعمال خودشان و نسلشان در نامه عمل این فرد هم هست. مثلاً کسی با خانهاش سرمایهگذاری کرده و خانهاش را برای تربیت مردم وقف کرده، از یک کمال جمادی مثل ساختمان، برای رشد یک کمال انسانی استفاده کرده است. یا کسی به مسجد کمک کرده، به حرم کمک کرده، در این مکانها انسانهایی آمده و هدایت شدهاند؛ یک دفعه میبینید که این شخص در قیامت در حالی محشور میشود که نامه عمل صالح هزاران و میلیونها انسان در نامه عمل او نیز هست. این خیلی بُرد کرده است و نیاز نیست یک بچه یا دو بچه داشته باشد. این بی سلیقگی است که من فکر کنم یک بچه یا دو بچه خودم کافی است. چه بسا بچه من هیچ وقت خودش تربیت نشود، ولی من میتوانم هزاران بچه دیگر را تربیت کنم و در نامه عمل من باشند. در مورد کمالات حیوانی هم همینطور است. مثلاً اگر کسی کمالات حیوانی نداشته باشد و ناآرام میشود، در حالی که کمالات خیلی بالاتری هم وجود دارد که انسان میتواند با آنها آرامش داشته باشد. نداشتن کمالات حیوانی هم میتواند مشکل باشد، اما فقط به اندازه یک مشکل ذهنی است که میشود حلش کرد. مشکل قلبی و روحی نیست. اما بعضیها اینطور مسائل را به جای اینکه در ذهن خودشان نگه دارند، در دل خودشان میریزند.
ریختن کمالات غیر الهی در دل، جای خدا را گرفته و دل را ناآرام میکند
به محض اینکه شما مشکلی که مربوط به ذهن است را در دل ریختید، جای خدا را اشغال کرده اید. در نتیجه میشوی یک غاصب، دزد و حق انسان است که در این حالت ناآرام باشد. دیگر دل آرامش ندارد. چون دل جای آرامش و شادی است. یعنی دل خدا و معصومین (علیهمالسلام) که خانواده آسمانیات است و قرار است با آنها بینهایت زندگی کنید. دل باید با ملائکۀ الله و بهشت، پُر شود. وقتی هیچ کدام از اینها در دل تو نیست و تو بیرونشان کرده اید، معلوم است که جایش غصه خوردن برای کمالات حیوانی را آورده اید. بنابراین، این دل روی آرامش و روی شادی را نخواهد دید. یعنی پولدار هستی، ولی شاد و آرام نیستی. به جای اینکه خودت را به خدا بفروشی: «القَلبُ حَرَمُ الله وَ لا تُسکِن حَرَمَ الله غَیرَ الله= دل حرم خداست، در حرم خدا غیر خدا نباید باشد». معلوم است که خودت را به کمالات جمادی، نباتی، حیوانی فروختهای.
شرح صدر، یعنی «به دست آوردن و از دست دادن چیزی» برای انسان یکسان باشد
پیامبر فرمود: علامت اینکه یک نفر گشادگی دل دارد، این است که این شخص «تجافی عن دار الغرور=دوری از سرای غرور» دارد. یعنی چسبیده به دنیا نیست. نشانهاش هم در قرآن بیان شده در آنجا که می فرماید:« لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ [4]= تا بر آنچه از دست شما رفته، اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است، شادمانى نكنید.»
یعنی با به دست آوردن چیزهای دنیایی، نه آنقدر خوشحال میشود و با از دست دادن شان نه آنقدر غمگین که تعادلش را از دست بدهد. ممکن است از نظر عاطفی آسیبی ببیند. مثلاً همسرش فوت کرده، در حالی که به او انس داشته و حالا گریه میکند. این علامت رحمت است و عیبی ندارد. یا فرزندش فوت کرده و گریه میکند. این علامت رحمت است که انسان دلش تنگ میشود، اما بخش آرامش وجودش هیچ وقت به هم نمیریزد. یعنی این شخص اگر بیاید دو رکعت نماز بخواند، باز به همان شیرینی و آرامش قبل، نمازش را خواهد خواند. اصلاً سر حوادث روزگار با خدا درگیر نمیشود و حیثیت انسانی اش زیر سؤال نمیرود و هیچ وقت احساس حقارت، پستی، کوچکی، ناامیدی و پوچی نمیکند. میگوید: «الحمدلله» اینها همه مال خداست، مال من نیست.
دو سپر مهم «الحمدلله» و «سبحان الله» به دل آرامش میدهند
ما دو سپر مهم داریم: «الحمدلله» و «سبحان الله» که به دل ما خیلی آرامش میدهد و از شخصیت ما حفاظت میکند.
سپر «الحمدلله» نمیگذارد ما پررو و لوس شویم. سپر «الحمدلله» را جلوی شیطان میگیریم و این سپر نمیگذارد شیطان به ما حمله کند. شیطان هر وقت خواست حمله کند، تا بگویی «الحمدلله» مشکل حل میشود. سپر الحمدلله نمیگذارد ما فخرفروشی کنیم، یا دیگران را ریز ببینیم. چون زمانی من احساس میکنم از یک نفر بهتر هستم که احساس کنم خودم یک کمالی دارم برتر از دیگران. پس با یک نمازشب و خواب خوب و توفیق عبادت و حج رفتن و کربلا رفتن و کارهای خیر، خودم را برتر از دیگران نمیبینم و میگویم: خدایا من اینطوری بیشتر بدهکار شدم. چون تو به دست من اینها را جاری کردی و بدهکاریام بیشتر شد. نه اینکه بگویم قیمتم بالا رفت. دقت کنید! وقتی میگوییم «الحمدلله»، این ذکر فوق العاده کار میکند، چون اسم اعظم و یک شاه کلید است.
سپر «سبحان الله» را جلوی خدا میگیریم. «سبحان الله» یعنی خدا حکیم است. خدا کار عبث نمیکند. خدا بینیاز و صمد است. خدا نیازی به من و عبادت من و اطاعت من و خلقت من ندارد. پس اگر من را خلق کرده و از من عبادت و اطاعت خواسته، لطفی در حق من بوده که من را به جاودانگی خودش برساند. خداوند خواسته است تا با خلقت من، اسماء و صفات خودش را در من جلوه بدهد و من را به خوشبختی ابدی و سعادت ابدی برساند. پس خدا محتاج نیست و ظلم نمیکند. بنابراین، اگر اتفاقی در دنیا برای من افتاد، زود با خدا درگیر نمیشوم. رابطه ام با خدا انگلی نیست که بگویم خدایا! اگر به من دنیا دادی و کمالات جمادی، نباتی حیوانی دادی، خدای خوبی هستی و دوستت دارم؛ ولی اگر ندادی، اصلاً خدای خوبی نیستی. اگر بی پول و گرسنه شدم، تو خدای خوبی نیستی. این رفتار آدمی است که خودش را جماد، گیاه و حیوان معنا میکند.
خداوند انسان را به صورت خودش خلق کرده است
امام صادق(علیهالسلام) فرمود: اگر به مورچه بگویند خدا چه شکلی است؟ میگوید: خدا مثل خودمان است. چهارتا شاخک مثل ما دارد. خدای مورچه شبیه مورچه است. اما در حقیقت، خدای انسان شبیه انسان است: «خَلَقَ الله تَبارَکَ وَ تَعالی آدَمَ عَلی صُورَتِه[5] = خداوند انسان را به صورت خودش خلق کرده». ما باید صورت خدایی داشته باشیم. ولی در جامعه معمولاً خدایی که به ما معرفی شده، خدای حیوانات، گیاهان و جمادات است. این خدا را آدم نمیتواند دوست داشته باشد. یک خدای ضعیف و به درد نخوری که نه میتواند برای من شادی ایجاد کند و نه آرامش.
اگر خدای من نتواند برای من شادی و آرامش بیاورد و ورای همه مسائل دیگر برای من عزیز باشد، این از یک شوهر یا از یک زن هم برای من ضعیفتر است. خدایی که با خانه، اتومبیل و مدرک تحصیلی برابری نمیکند، این چه خدایی است؟ این یک خدای بی عرضه، کوچک و به درد نخور است. همان بهتر که با این خدا دشمنی کنیم. اما خدای حقیقی، حق، رب العالمین و الله تبارک و تعالی از همه چیز عزیزتر و شیرینتر است. محبوب حقیقی دل انسان است. اگر خانمی با اینکه همسر دارد، مرد دیگری را به همسرش ترجیح بدهد و شوهرش را به او بفروشد، این کار قبیح است. یا کسی پدر و مادر یا برادر و خواهرش را به کس دیگری بفروشد، کار زشتی است. حال کسی خدا را میفروشد به بچه اش، به شوهرش، به لباسش، به شکمش، معلوم است که خدای او یک خدای بیعرضه است. این خدا را باید دور ریخت و همان بهتر که بفروشی.
اما کدام خدا عزیز است؟ خدایی عزیز است که من حاضر نباشم به هیچ چیز او را بفروشم. حاضرم جانم را فدایش کنم. این خیلی خدای خوبی است. این خدا قیمت دارد. خدایی که من میتوانم عاشقش شوم، اینقدر قیمت دارد که حاضرم همه دلم را به او بدهم. حاضرم فقط برای او نماز بخوانم. فقط او را یاد کنم. فقط او را عبادت کنم. این خدا به درد عبادت و رفاقت و رفت و آمد و به درد بغل کردن و بوسیدن میخورد. اما خدایی که من با یک مشکل اقتصادی، نباتی، بدنی، یا با یک مشکل در خانواده، بتوانم فراموشش کنم، اینقدر جان نداشته باشد که به من شادی و آرامش بدهد و من احساس بدبختی و شکست و بیچارگی کنم، این خدا خدایی است که اصلاً هیچ قیمتی ندارد.
در بحث های مشاوره، اگر آقایی بیاید بگوید، خانمم من را فروخته، یا بچهام من را فروخته. اول ما میگوییم تو چه کار کردی که بچهات یا خانمت تو را فروخته؟ معلوم می شود که تو عرضه نداشتی دل یک زن را به دست بیاوری. خدایی که دل من را به دست نیاورد و من بتوانم راحت او را بفروشم و بروم گناه کنم، این خدا به درد نمیخورد. زیرا خدای حقیقی و کمال مطلق یک معشوقِ دلبر است. اگر واقعاً او را بشناسیم، محال است که دل از ما نَبَرَد. اگر این خدا را فروختم، نشانه ی این است که به اندازه کافی دل من را نبرده و من او را نشناختهام. اما الله که کمال مطلق، زیبایی مطلق، جمال و جلال مطلق است، آنقدر میارزد که آدم برایش همه کاری بکند. میارزد همه چیزش را فدایش کند. ولی من متأسفانه خودم را اینطوری نشناختهام. چون خودم را نشناختم، خدایم را هم نشناخته ام. خدای هر کس لایق خود اوست. این همان جیزی است که دانشمندی گفت: بزرگی خدای هر کس به اندازه ی بزرگی و سلامت فکرش در باره ی خداست.
خدای ضعیف را باید رها کرد و دنبال خدای حقیقی رفت
اگر زندگی ات آرامش ندارد، اگر اضطراب داری، اگر آدم بی لیاقتی هستی، اگر گناه میکنی، اگر شاد و آرام نیستی، لایقت همین خدایی بوده که در همین حد توانسته به تو توان بدهد. اما اگر آدم قدرتمند و شاد و آرام و باشخصیت و موفق و امیدواری هستی و در زندگی ات احساس پوچی نداری و هیچ چیز نمیتواند روحیه ات را کسل و خوار و کوچک کند، هیچ چیز نمیتواند تو را به اضطراب و افکار منفی بکشاند، باید گفت مبارک باشد، عجب خدای قشنگی داری. پس اگر ما ضعیف هستیم، علتش این است که خدای ما ضعیف است. اگر ما آدم بی عرضه ای هستیم و دائم شکست میخوریم، خدای ما هم بی عرضه و شکست پذیر است. باید دنبال خدای حقیقی و «الله رب العالمین» بگردیم. او رب العالمین است. وقتی جلویش میایستی، باید از او قدرت بگیری و برای همین باید بگویی، من هیچ کس را جز تو قبول ندارم و از هیچ کس جز تو کمک نمیخواهم.
«إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» من فقط تو را عبادت میکنم و جلوی کسی اصلاً خم نمیشوم. به غیر از تو، از کس دیگری هم کمک نمیخواهم. هر کس هر چه دارد، تو به او دادهای. همه کمالات و داراییها و قشنگیها مال آن اللهی است که مالک و مدبر همه عوالم است. این الله میارزد برایش نماز بخوانی، میارزد با او رفیق شوی و با این الله دیگر من غصه ای ندارم.
از مهرت ای خورشید جان، چون ذره ام هر سو روان مجذوب حسن دیگران، ای ماه خوبان نیستم
با این خدا دیگر هیچ کس نمیتواند من را تحقیر کند. دوست نداشتن هیچ کس من را اذیت نمیکند. بیمحلی و پشت کردن هیچ کس اصلاً روی روحیه من نمیتواند اثر بگذارد. چون من با کسی و با کانونی از عشق روبه رو هستم. وقتی اینطور شد، اگر شوهر محل نگذارد، اصلاً زن ککش نمیگزد. زن اگر محل نگذارد، شوهر اصلاً ککش نمیگزد. بچه ها محل نگذارند، آدم احساس نمیکند که باخته است. به کسی که میگوید «اگر شوهرم به من محل نگذارد، من که تمام جوانی ام را پای این آدم ریخته ام، پس بدبخت و بیچاره شدم، باید گفت: اگر از همان اول همه جوانی ات را پای خدا میریختی، شوهرداری ات را هم پای خدا میریختی، چه شوهرت قدر بداند و چه نداند، چون شوهرداری ات را پای خدا ریختهای، قیمتش با خدا بالا رفته است. انسان باید بگوید: من اصلاً دنبال این نیستم که کسی از من تشکر کند. چون اصلاً از همان اول برای هیچ کس جز الله کار نکرده ام. برای همین، غصهای هم ندارم. سود و درآمدم همیشه پیش خدا محفوظ است. آن هم نه به اندازه دنیا، بلکه به اندازه ابدیت محفوظ است. چون از اول خودم را به کانون عشق و عاطفه پیوند داده ام. این علامت شرح صدر است.
کسی که با پول به هم میریزد، سینه اش کوچک است که پول میتواند او را تکان بدهد. کسی که با بچه، شوهر، زن، خانه، مدرک تحصیلی، شغل، رأی آوردن یا نیاوردن، با انتخاب شدن یا نشدن و با این چیزها بالا و پایین میشود یا شاد و مضطرب میشود، سینه اش خیلی کوچک و فقط به اندازه دنیاست. یعنی سینهای که میتواند جای بینهایت باشد، به زور دنیا را در این سینه کرده است. اما وقتی میگویی:«لا إله إلا الله»، یعنی در این سینه جز یک بینهایت، چیز دیگری نیست. این سینه تا اینقدر بزرگ است. مگر کسی میتواند این را به راحتی عصبانی کند؟ کسانی که زود عصبانی میشوند، آدمهای پرخاشگر و زودرنج و لوس و حساسی هستند که سینه شان تنگ است. همه اینها برمیگردد به خودشناسی، این خودش را نمیشناسد.
عشق به خانهی فریب، شرح صدر را از انسان میگیرد
معنای انشراح خیلی مهم است. حضرت میگوید: آدمی که قلبش انشراح دارد، اول به دنیا نمیچسبد و دوم همه سمت و سوی قلبش به سمت آخرت است. از این رو بود و نبود دنیا نمیتواند روی اعصاب و دل او تأثیر بگذارد. «التجافی عن دار الغرور» یعنی نچسبیدن به خانه فریب. همه اینها برای انسان، فریبکاری است. کمالات «جمادی، نباتی، حیوانی» انسان را فریب میدهند و متأسفانه من خودم را به اینها فروختم و فکر میکردم قیمتم همینها است. این یعنی غرور و فریب. یعنی قیمتم یک چیز دیگر بوده و من اشتباهاً آن را به چیز دیگری فروختم. غرور، یعنی من خیلی سرم کلاه رفته است.
در پی دوست به کوی دگران می گردم یار در خانه و من گرد جهان می گردم
آقایی از هم محلی های ما خیلی دنبال این بود که گنج و زیرخاکی پیدا کند. به شهرستان ها می رفت و در کوه و اطراف آن میگشت. خیلی عمرش را روی این کار گذاشته بود. بعد خانه اش افتاد در طرح شهرداری. شهرداری خانه را از او گرفت و پولش را به او داد. او هم رفت یک جای دیگر و خانه خرید.. بعداً شهرداری از خانه این آدم گنج پیدا کرد. وقتی که این خبر را شنید و فهمید خانه ای که 30 سال در آن بوده، گنج داشته و او از آن استفاده نکرده، سکته مغزی کرد و مرد.
آدمها اینطوری هستند، گنج خودشان را پیدا نمیکنند و نمیفهمند خودشان چقدر قیمت دارند. ما اصلاً سراغ گنج خودمان نرفتهایم. اصلاً نفهمیدیم چه کسی هستیم و چقدر قیمت داریم و همین، بعداً برای آدم سکته میآورد. آدم 50 سال نماز بخواند و بعد بفهمد که هیچ کدام قبول نبوده و عمر و جوانیش را مفت تلف کرده و چه بیخود عمرش را به پای این و آن ریخته است. این واقعاً سکته دارد. اگر یک ساعت از عمرش را پای خدا می ریخت، خدا خیلی قدر میدانست. یک ساعتش را پای فاطمه زهرا و پای امام زمان (علیهم السلام) میریخت، این برایش میماند. عمرش را مدام، به پای زن و بچه و شوهر و ... ریخت. نه اینکه به خانواده نباید خدمت کنیم، آن سر جای خودش. ولی برای چه کسی خدمت کنیم؟ یک موقع خدمتی که میکنیم، برای نیاز و وابستگی و گدایی خودمان است که این خوب نیست. ولی گاهی من با استغنا برای خدا خدمت میکنم و میریزم پای همسرم. قشنگی عشق در اسلام هم به همین است که انسان با یک عشق ابدی عاشق همسرش است.
به آدم ها هم براساس کمالات جمادی و نباتی و حیوانی محبت نمیکنم. آدمها به قیمت خدا برایم عزیز هستند. چون هر کدامشان روح الهی دارند. سیاه و سفید و عرب و افغانی ندارند. همه قشنگ و خوب هستند. چون همه روح خدا را دارند و نفخه الهی در همه هست. همه برای من عزیز هستند و آن وقت خدمتی هم که من به این آدمها میکنم، از روی ظاهر نیست. خدمتی که به آنها میکنم، به خاطر قیمت روحشان است. نه کاری با زن بودنشان دارم و نه با مرد بودنشان و نه با سفیدپوستی و سیاهپوستی شان. نه کاری با پولشان و نه کاری با فقیر بودنشان دارم.
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
تنبلی و بیحوصلگی مانع شرح صدر است
از علامتهای گشایش دل، این است که شخص بی حوصله و تنبل نیست. آدمهایی که در زندگی شکست میخورند، این شکست محصول بی حوصلگی و تنبلی شان است چه در دنیا و چه در آخرت. آدمهایی که قیمت خودشان را میشناسند، آدمهای بی حوصله و تنبلی نیستند. امام (علیهالسلام) فرمود: کلید همه بدبختیهای دنیایی و آخرتی افراد در دو چیز است: بی حوصلگی و تنبلی.
آدم بی حوصله و تنبل، نه سعادت دنیایی میتواند داشته باشد، نه دلخوشی و شادی دنیایی دارد. هر چه نعمت هم بخواهد داشته باشد، به شادی و آرامش نمیرسد و آخرتش هم از دست رفته است.
«و الإنابۀ إلا دار الخلود= و بازگشت به سرای جاودانگی». یعنی رویش به سوی بهشت و جاودانگی است و قیمت خودش را کمتر از جاودانگی نمیبیند و چهار مرحله ی «انتخابها، ارتباطها، رفتار و افکار» او همه بر مبنای ابدیت است. چون خودش را ریز نمی بیند و همانطوری که خدا خلقش کرده، به بزرگی خدا برای خودش قیمت قائل است.
قلب/ شرح صدر/ الحمدلله/ سبحان الله/
پی نوشت:
[1] . در بعضی روایات، «حلول الفوت» هم گفته شده است.
[2] . تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۱۹۴؛ روضه الواعظین، ج۲، ص۴۴۸.
[3] . متعلقات حیوانی، مثل ازدواج، تشکیل خانواده، تعلقات خانوادگی، کار، تفریح، مسکن گزینی، زندگی اجتماعی، مقام، سلسله مراتب مقامات اجتماعی، متعلقات نباتی، زیبایی، جوانی، طراوت، پوست خوب، موی خوب، قیافه خوب، زیباییهای دیگر، غذا خوردن، غذا نخوردن، اشتها، شهوت غذا، رشد، تغذیه، تولیدمثل ، ... متعلقات جمادی مثل داشتن خانه، اتومبیل لباس و جواهرات و پول و ... .
[4] . سوره حدید/23.
[5] . اصول کافی، ج1، ص134.
ع ل 383
کلیدواژه ها:
آثار استاد