مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
ایمان مایه سکون و آرامش انسان است. در سایه ایمان وحشت ها، اضطرابها و تاریکیها از بین می رود و وقتی می گوییم معصومین درهای ایمان «ابواب الایمان» هستند، یعنی هیچ دری غیر از معصوم، ما را به خدا نمیرساند.
محروم مصطفوی در التحقیق دربارۀ ایمان مینویسد: «ان الاصل الواحد فی هذه المادة: هو الامن و السکون و رفع الخوف و الوحشة و الاضطراب= اصل در این ماده، امنیت و سکون و رفع ترس و وحشت و اضطراب است».
پس وقتی میگوییم فلانی ایمان دارد، یعنی خودش را به سکون و آرامش رسانده، ترس ها و اضطراب ها و وحشتهایش از بین رفته و امنیت گرفته است. کسب امنیت را نسبت به چه چیزی انجام میدهیم؟ ایمان به چه چیزی پیدا میکنید که در اثر آن، انسان آرامش میگیرد و ترسها و اضطراب هایش برطرف میشود و سکون پیدا میکند؟ آن ایمان به خودمان است. قرآن هم می فرماید: «وَ الْعَصْر* إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ* إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا= قسم به عصر* همانا همه انسان ها در زیان اند* مگر کسانی که ایمان آوردند». اینکه همه انسانها دچار خسران هستند، یعنی میتوان گفت: همه انسانها بیامنیت و مضطرب هستند و سکون و آرامش ندارند؛ مگر کسی که روحش امنیت پیدا کرده باشد.
طبق فرمایش پیغمبر (صلوات الله علیه) اگر کسی معرفت نفس پیدا کند و خودش را بشناسد، محبوب و معشوق حقیقی اش یعنی الله تبارک و تعالی را میشناسد و میفهمد جز با الله آرامش ندارد و لیاقتش کمتر از او نیست. بنابراین به الله ایمان میآورد. پس ایمان به الله بدون معرفت نفس، امکانپذیر نیست.
خیلی از افراد شناخت ذهنی به الله دارند، اثبات علمی هم میکنند، عقلشان هم الله را قبول دارد، اما قلبشان مشکل دارد. ایمان آوردن قلبی خیلی مهم است. چون امنیت برای قلب است، نه ذهن. ذهن یک چیزی را قبول دارد یا ندارد؛ اما امنیت مختص به قلب است. اضطراب و ترس و وحشت برای قلب است. از این رو، این ماده با قلب انسان سر و کار دارد.
مرحوم مصطفوی در ادامه تعریف ایمان می گوید: «و الایمان جعل نفسه او غیره فی الامن و السکون= ایمان یعنی نفست یا غیر نفست را در یک امنیت و سکون قرار بدهی». یعنی وقتی که ایمان میآوری، خودت را به امنیت میبری. اما وقتی ایمان نداری و صرفاً یک مسلمان هستی، آرامش قلبی نداری و به سکون نمیرسی.
ایمان انسان را آرام میکند و وحشتها، اضطرابها و تاریکیها را از انسان میگیرد. اصلاً تفاوت مسلمانان با مؤمنین همین است. مؤمن امنیت و آرامش دارد و شاد است. ولی مسلمان چون یک تسلیم ذهنی و فکری شده و هنوز قلبش این چیزها را نپذیرفته، در دلش امنیت نیست. پس ایمان یعنی امنیت، ایمان یعنی اینکه ترس و اضطرابی نداشته باشی.
فرمود: «و الایمان به حصول السکون و الطمانینة به= ایمان به الله، یعنی حصول سکون و طمأنینه به الله». انسان اگر به الله ایمان بیاورد، به آرامش و به سکون میرسد. چون الله را دارد.
ایمان باعث میشود که انسان بتواند از الله کمک بگیرد و بگوید: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعین». کسانی که مدام میگویند ما خدا را قبول داریم، خدا را دوست داریم، اما عرضه ندارند از او کمک بگیرند و با خدا شاد و آرام نیستند، خدا برای آنها کافی نیست؛ چون هنوز ایمان نیاورده اند. زیرا اگر کسی خدا برای او کافی باشد، همیشه آرام و شاد است و امنیت دارد. خداوند بارها میگوید: با من امنیت داشته باشید، کنار من شاد و آرام باشید. من برای شما کافی هستم. با من که هستید، با چیز دیگری انس نگیرید. سراغ اله و معشوق دیگری نروید: «لا تَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُو». چون الهی غیر از من وجود ندارد.
امنیت و ایمان یعنی چیزی را داشته باشی که جلوی حرصهای نفست را بگیرد. جلوی شُحّ نفست را بگیرد. جلوی زیادهخواهیهای نفست را بگیرد و آرامت میکند.
مرحوم مصطفوی (رحمت الله تعالی علیه) از «آرامش و سکون و عدم وحشت و اضطراب در قبال حوادث» صحبت می کند. زیرا در زندگی، برای انسان حوادث زیادی پیش میآید. طبیعی هم است. این حوادث می تواند «جمادی یا گیاهی یا حیوانی یا علمی» باشد. انسان اهل ایمان در این حوادث آرام است. حتی ممکن است رابطهاش با خدا خراب بشود؛ اما زود خودش را برمیگرداند و زود بازسازی میکند و قشنگ هم میتواند گذشته اش را جبران کند. خدا هم برایش جبران میکند.
ایمان یعنی اگر کسی در ورطهای از آلودگیها، غفلتها، گناهان و معصیتها افتاد، بتواند برگرداند و بازسازی کند. یک کسی میگوید نمیشود. نمیتوانم، دیگر گذشته، این آدم به قدرت حق تعالی ایمان نیاورده و کارش را خودش خراب می کند.
ایمان یعنی اطاعت و تسلیم محض در برابر دستورات خدا
ایمان یعنی اینکه هر چه که خدا گفته، قبول کنی. چون برازنده توست: «حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ[1]= خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل هایتان زینت بخشیده». حالا ایمان برای بعضیها ننگ است. میگوید من رفتم شوهر کردم به یک حزب اللهی، حالا مجبور هستم دستورات اسلام را رعایت کنم، ولی خودش خوشش نمیآید از اینکه با آن شخص ازدواج کرده. علت این امر هم این است که از تکالیف دینی وحشت دارد و از صورت های مقدس متنفر است و اصلاً انسی با این امور الهی ندارد و میترسد شبیه اهل بیت علیهم السلام شود. ایمان آوردن، یعنی وقتی به تو تکلیف میدهند کیف کنی و بگویی خدا را شکر من الان تکلیف دارم. الان یک عالم کارهای قشنگ انجام می دهم. چقدر خوب است که من نماز صبح دارم. چقدر خوب است که من نماز ظهر و عصر دارم. چقدر خوب است که من عبادت دارم. چقدر خوب است که من اهل بیت را دارم. چقدر خوب است که ماه رمضان دارم، رجب دارم، شعبان دارم، محرم دارم، صفر دارم. از اینها لذت میبرد و در کنار اینها خیلی آرام است. تکالیف تکوینی و تشریعی، اطاعت و تسلیم.
ایمان یعنی تو بفهمی برای چی آفریده شده ای. یعنی بفهمی که الله، اله توست و تنها کسی است که لیاقت عشقورزی و مهرورزی را دارد. هر کمالی در هر کسی میبینی، اصلش دست خداست. پس ما در واقع عاشق خدا هستیم.
یکی از مراتب ایمان این است که تو بفهمی چقدر محبوب هستی. این شیطان است که ما را با لغزشها و گناهانمان از چشم خودمان میاندازد و ما را پیش خودمان و خدا بیآبرو میکند. روابط ما و خدا را شکرآب میکند. در حالی که خداوند تبارک و تعالی با ما اینطور نیست که ما وقتی گناه کنیم، از چشمش بیفتیم یا نتوانیم جبران کنیم. اصلا اینطور نیست. اهل بیت هم اینطور نیستند.
خدا بینهایت ما را دوست دارد. خدا دشمنانش را هم دوست دارد. خدا میگوید اگر آنهایی که از من فرار میکنند، میدانستند من چقدر دوستشان دارم و چقدر به آنها اشتیاق دارم، از شوق من میمردند. چه برسد به دوستانم. ما این را نمیفهمیم. یکی از چیزهایی که ما باید به آن ایمان بیاوریم، این است که ما بفهمیم که اهل بیت ما را خیلی دوست دارند.
پس ایمان بیاورید به اینکه خدا ما را خیلی دوست دارد و برای ما خیلی ارزش قائل است. این خیلی مهم است. تا این را نفهمید، نمیتوانید رابطه عاشقانه داشته باشید و خودتان را بالا بکشید.
ایمان یعنی در تکالیفی که با آن روبرو هستی، اضطراب نسبت به انجام دستورات نداشته باشی. کافیست که اطاعت و تسلیم در برابر خدا داشته باشی. چون او میخواهد تو را به یک مقام بینهایت ببرد. پس خودت را به او بسپار. شک نکن و ترست را کنار بگذار.
بگو: من آمده ام تسلیم بشوم، هر کاری تو بگویی من همان را میکنم. هر کاری بگویی نکن نمیکنم. این ایمان است. ایمان یعنی کنار او امنیت دارم. شک و تردید ندارم.
ایمان به خدا در سایه پیروی از امام معصوم امکان پذیر است
ایمان یعنی اینکه الگویی غیر از خدا و اهل بیت علیهم السلام برای زندگیت انتخاب نکنی. بگویی من حیف هستم. چون قیمت هر آدمی الگویش است. وقتی آرزوی یک جور بودن میکنی که غیر از الگوی ایمانی توست، یعنی هنوز نفهمیده ای چه کسی هستی و قیمتت چیست. نفهمیده ای که چه چیزی داری.
ایمان یعنی وقتی فهمیدی امام لایق توست، تو هم لایق این امام هستی، آن وقت معنای «ابواب الایمان» بودن را می فهمی. «ابواب الایمان» یعنی تو اصلاً دوست نداری از هر در دیگری غیر از معصوم به خدا برسی. چون درهای دیگر تو را به خدا نمیرسانند.
ایمان یعنی وقف شدن برای معصوم، به ویژه برای امام زمان علیه السلام. یعنی کنار گذاشتن شک و تردیدها و اینکه اعتقاد داشته باشی که تصرف آن کس در تو جز به مصلحت تو نیست. یعنی معصوم هیچ نیازی به مال و جان و ناموست ندارد. اگر یک جایی برای تو یک شرائطی فراهم میکند که از مالت، جانت، ایل و تبارت، ناموست، شخصیت و آبرویت هزینه کنی، به نفع تو این کار را کرده، نه به ضرر تو. طمعی در مال تو ندارد. چون خودش همه چیز دارد. اصلش دست خودش است. خزائن غیب دست معصوم است. امام نیازی به ما ندارد.
بعضی ها افتخارشان در دنیا به این است که با خدا و ائمه معصومین علیهم السلام مبارزه کنند. بعضی ها هم افتخارشان به این است که قوانین دینی را مسخره کنند و دین را رعایت نکنند. با شهوت، با حرص و با ولع اینها را زیر پا میگذارند. بعضی ها حتی ننگ شان میآید که اسمشان از اهل بیت باشد. اسمشان را عوض میکنند و اسمهای «جمادی، گیاهی و حیوانی» انتخاب میکنند.
قرآن چه نشانه هایی برای اهل ایمان معرفی می کند؟
خداوند تبارک و تعالی ایمان را در قرآن کریم اینطور معنا می کند:
مثلاً یک زن و شوهری بینشان اختلاف پیش آمده. یک موقع زن و شوهر عاشقانه زندگی میکنند. یعنی مودت بینشان است و برای همدیگر میمیرند و هر کدامشان، دیگری را اصل قرار میدهد. گاهی هم این طور نیست. یک جاهایی شک و تردید دارند و یک جاهایی تزلزل دارند. در اینجا باید حقوق خانواده را در نظر بگیرند. حقوق هم مشخص است. الان حق مرد چیست؟ حق زن چیست؟ حق کودک چیست؟ حق پسر چیست؟ حق برادر بزرگ چیست؟ حق پدر چیست؟ حق مادر چیست؟ حق همسایه چیست؟ حق رئیس چیست؟ حق استاد چیست؟ حق شاگرد چیست؟ حق امام جماعتمان چیست؟ اینها حقوقی هستند که باید دانسته شود.
اینکه من مدام تأکید میکنم «توجه کنیم به 50 سؤال روز قیامت»، به خاطر این است که اینها سؤالات روز قیامت هستند. این حق ها را باید یاد بگیریم. چه کسی تعیین میکند زن در مقابل شوهرش چه وظائفی دارد؟ یا شوهر در مقابل زنش چه وظائفی دارد؟ چه کسی تعیین میکند که بچه نسبت به پدر و مادر چه وظائفی دارد؟ یا پدر و مادر نسبت به بچه چه وظائفی دارند؟ چه کسی خمس را برای ما وضع کرده است؟ چه کسی تعیین کرده ما نسبت به فقرا چه وظیفهای داریم؟ چه کسی تعیین کرده ما نسبت به مردمی که در سراسر جهان مورد تجاوز قرار میگیرند، چه وظیفهای داریم؟ این خداست که به ما نظم و قانون میدهد. چون خودش ما را آفریده است. ایمان یعنی هر چه خدا گفت، دقیقاً همان باید انجام بشود.
«وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»، یعنی خدایا هر چه تو بگویی همین است. من بهتر از تو نمیفهمم. بهتر از تو نمیدانم، مهربانتر از تو هم نیستم. حکیمتر از تو هم نیستم.
خداوند می فرماید:
کسی که نافرمانی خدا و رسول را میکند، گرفتار گمراهی آشکاری می شود، یعنی انحرافش آشکار است. مثل پزشکی که وقتی به بیمار می گوید: "این کار را نکن". او اگر انجام بدهد، این گمراهی آشکار است.
کسی که خمس نمیدهد «ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً=گمراه شده به گمراهی آشکار»؛ کسی که زکات نمیدهد «ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً»؛ کسی که نماز نمیخواند «ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً»؛ کسی که دستورات الهی را زیر پا میگذارد «ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً». فهم این مسئله خیلی سخت نیست.
کسی که بداخلاقی میکند و رعایت حقوق خانواده را نمیکند، کسی که فرزندانش را اذیت میکند، کسی که پدر و مادرش را آزار میدهد، همسایهاش را اذیت میکند، کسی که امام زمان علیه السلام را فراموش میکند، اینها در گمراهی آشکار هستند «ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً».
روایت زیبایی از امام صادق علیه السلام نقل است که حضرت فرمودند: تمام اعضای بدن و قلب شما ایمان دارند. چشم ایمانی دارد که باید حدودش مشخص بشود. گوش ایمانی دارد که باید حدودش مشخص بشود. دست و پا ایمان دارند و ایمان شان را باید مشخص کرد، یعنی نمیتوانید با چشم، گوش، دست و پا هر کاری را انجام بدهید. چشم و گوش مؤمن با چشم و گوش فاسق فرق میکند. چشم مؤمن میداند که باید چه کار کند و چه چیزی ببیند و چه چیزی نبیند. گوش مؤمن میفهمد که چه چیزی باید بشنود و چه چیزی نشنود.
ایمان کم و زیاد میشود و درجات دارد. ولی آنچه مهم است، این است که ما برای تعیین ایمان هر عضوی از اعضای بدنمان و این همه حیطههای عملی، یعنی شریعت، اخلاق و اعتقادات مان، نیاز به مربی و استاد داریم. نیاز به امام داریم. بدون او به هدف خلقتت نمیرسیم.
پس «ابواب الایمان»، یعنی تو باید از در وارد بشوی. امکان ندارد بدون معصوم بتوانی به الله برسی: «مَنْ أَرَادَ اللهَ بَدَأَ بِكُمْ = کسی که خدا را اراده کند».
پس اینکه بعضی ها می گویند: ما فقط قرآن را قبول داریم، به امام نیازی نداریم. باید گفت: این خدایی که تو قبول داری کیست!، این خدا چطور میخواهد تو را به سمت خودش هدایت کند؟ چگونه بدون مربی میخواهی به خدا برسی؟ خدا چطور تو را راهنمایی میکند؟ این ادعاها حرف احمقانهای بیش نیست. خدا میگوید بدون آنها نمیتوانید به من نزدیک بشوید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ[4]= این کتابی است که ما بر تو نازل کردیم، تا آنچه بر مردم نازل شده تو بیان بکنی». معصوم است که جزئیات احکام را برای مردم بازگو و شرح می دهد.
قرآن فقط یک کتاب قانونی اساسی است. کلیات را میگوید؛ اما تشریح نمیکند. قانون اساسی مجری و مفسر میخواهد. قرآن مفسر میخواهد. مفسر آن امام معصوم است. پس اینکه کسی بگوید من میخواهم به خدا برسم، نیاز به یک امام معصوم دارد تا بتواند او را به این بزرگی تربیت کند.
قا/221
جامعه کبیره/ باب الایمان
کلیدواژه ها:
آثار استاد