مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
جلسه قبل این حدیث را خواندیم:«لا حِلمَ کَالصَبرِ وَ الصَمت = هیچ حلمی مثل صبر و سکوت نیست.» در مورد صبر[1] در درس های گذشته مفصل توضیح دادیم. در مورد سکوت نیز، توضیح مختصری دادیم که در این جلسه کمی بیشتر توضیح خواهیم داد که سکوت چه تاثیری بر روی حلم دارد. یا به عبارت دیگر، سکوت چگونه بردباری انسان را بیشتر می کند؟
شخص ساکت از این رو که سکوت کرده و کم حرف است و توانسته بر شهوت کلامش غلبه کند، تحریک پذیری کمتری دارد. در نتیجه، از یک آرامش بسیار خوبی برخوردار است. به خصوص اگر شخص از مرحله آغازین سکوت گذشته باشد و خود را به مرحله ای رسانده باشد که بتواند از سکوت لذت هم ببرد و این کمک خوبی برای عبادت شخص است. منظور از عبادت در اینجا، ارتباط با خداوند تبارک و تعالی، یعنی دعا و نماز است که سکوت، برای دعا رقت قلب و برای نماز حضور قلب میآورد.
سکوت، مقدمه خوبی برای تمرکز در هر عبادتی است
برای همین به کسانی که به حرم مشرف میشوند، توصیه میکنیم که چند ساعت قبل از آن، سکوت داشته باشند. ارتباط کمتری با مردم برقرار کنند. بعضیها آمادگی قلب شان خیلی بالاست و اگر تا دم در حرم هم پرحرفی بکنند، به محض اینکه مواجه بشوند با آن کسی که به زیارتش رفته اند، این قوت روحی را دارند که بتوانند با او ارتباط قوی و مستقیمی برقرار کنند. یعنی فورا همه چیز را از ذهن بیرون کنند و مشغول گفتگو با مزور شوند. البته این استثناء است. زیرا همه کس از پس این کار برنمیآید.
کسانی که میخواهند به حرم مشرف بشوند، به خصوص برای اولین بار مثلا مشهد میخواهند بروند و قرار است ده روز بمانند. اولین حضور و اولین ورود خیلی مهم است. در زیارت اول توصیه میشود تا یک مقداری قبل از زیارت، شخص با اطرافیان صحبت نکند و بیشتر سکوت داشته باشد. اگر در خانه قرار است، شب مناجات بکند، چند ساعتی حرف نزند، تلویزیون نگاه نکند و سکوت را رعایت کند و ارتباطاتش کم باشد.
اگر اینها را رعایت کنید، بعد که وارد دعا میشوید، میبینید که چقدر حال شما فرق کرد. میخواهید وارد نماز شوید، میبینید که چقدر حضور قلب دارید. کسانی که تا لحظهای که دارند اذان و اقامه میگویند با بغل دستی شان حرف میزنند، وقتی وارد نماز میشوند، نمیتوانند حضور قلب جدی داشته باشند. در خود نماز هم از نظر خیالی ادامه آن حرفهایی که مشغول آن بود، باز هم به ذهنش میآید.
این مساله مثل غذا خوردن است. یعنی اگر انسان قبل از غذا «هله هوله» و تنقلات زیادی خورده باشد و با شکم تقریباً سیر سر سفره بنشیند، بهترین غذا هم که روی سفره باشد برای او لذت ندارد و خوب جذب بدنش نمی شود و گاهی هم بیماری زا است. حالا برای این که از غذا لذت ببرد و جذب بدنش شود، باید گرسنگی کشیده باشد.
تغذیهی معنوی، با پیش غذای سکوت
در غذاهای معنوی، این جزء اصول تغذیه است که اگر قرار است غذای فوق عقلی بخورید، قبلش غذا نخورید. یعنی غذای عقلی، غذای خیالی و غذای وهمی نخورید. حتی از غذای عقلی هم نباید استفاده کرد. مگر چیزهایی که در ما رقت قلب ایجاد میکند و موضوعی برای آن ارتباط است. مثل این که من میخواهم خدمت حضرت رضا(علیه السلام) مشرف شوم. کتابی در مورد زندگانی و کرامات حضرت رضا (علیهالسلام) میخوانم. این کار برای من رقت قلب میآورد و آمادگی ایجاد میکند.
«سکوت» هم حضور قلب میآورد و هم رقت قلب و هم قابلیت عبادت برای انسان ایجاد میکند و انسان را برای عبادت پرتوان میکند و عبادت را برای انسان بسیار شیرین میکند. از نظر تأثیر آن روی حلم هم همینطور است. شما وقتی که یک عبادت جذابی داشتید و یک ارتباط قوی با خدا برقرار کردید، یک همآغوشی شیرینی با خداوند تبارک و تعالی در عبادت داشتید، بعد از آن حاضر نیستید، آرامش و لذتی را که از این ارتباط به شما دست داده، با هر چیزی به هم بزنید. بنابراین، از نظر شخصیتی سنگین و متین میشوید.
مثل یک توپ نیستید که هر چند حجمش زیاد است، ولی در آن هوا هست و با یک پا زدن، تا مسافت زیادی برود. شیطان نمیتواند شما را تکان بدهد و تحریک بکند. شما این را تجربه کرده اید که بعد از زیارت عاشورا، بعد از گریه، روضه و بعد از نماز، میببینید که چقدر نشاط دارید و خیلی راحت عصبانی نمیشوید و زود به خشم نمیآیید. چون این ورود به ماوراء الطبیعه، انسان را سنگین و متین و پاک میکند.
دفاع از قلب، با سلاح سکوت
وقتی انسان سکوت میکند، کسی نمیتواند به قلبش حمله کند، چون قلبش در آن لحظه حریم دارد. سکوت این کار را با انسان می کند. یعنی قلب انسان به اندازه ای آرامش دارد که سکوت می کند.
بیشترین جایی که شیطان به انسان حمله میکند، آنجایی است که فاصله ما از خدا زیاد میشود. جایی است که بین ارتباط ما با خدا و نمازها و دعاهای ما فاصله افتاده باشد. مثل میکرب است که وقتی ما غذا نخورده باشیم و ضعیف شویم، خیلی خوب میتواند ما را تحریک کند.
در اوایل کار، وقتی افراد میخواهند تمرین سکوت بکنند، ناراحت و غمگین میشوند از اینکه نمیتوانند حرف بزنند؛ اما بعد از یک مدت که این تمرین انجام شد، کم کم سکوت برای انسان لذت دارد. یعنی خود سکوت، یک خوراک مستقل برای انسان میشود و دیگر تمرین و دارو نیست. اصلاً شخص سعی میکند خودش را در یک جایی بیندازد که یک مقدار ساکت باشد و حرف نزند. این خودش برای انسان یک خوراک و یک لذت میشود. خودش یک خلوت خیلی زیبا میشود که در آن، کلی شنیدنی دارد. ظاهرش ساکت است، ولی آنقدر شنیدن نصیب انسان میشود که حد ندارد. زیرا فرشته ها با انسان سخن میگویند. یعنی خود سکوت، آموزنده است. خود سکوت علم و نورانیت و حکمت و معرفت میشود. این وضعیت فرموده ی مرد بزرگی را به یاد می آورد که گفت: «بزرگی هر کس به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد».
سکوت نا صحیح کدام است؟
در اوایل کار، سکوت سختی و تلخی دارد. به خصوص که انسان ممکن است از نظر کلامی سکوت بکند، اما از نظر خیال، پرحرفی بکند. یعنی ظاهراً ساکت نشسته، ولی در دلش دارد بارها و بارها با یک نفر جر و بحث میکند و حرف میزند. این سکوت صحیح نیست؛ زیرا خیالش را هم درگیر کرده و موجب ناآرامی انسان می شود.
راهکار سکوت صحیح این است که وقتی کسی سکوت میکند، سکوت را آرام آرام تمرین کند تا این تمرین باعث شود، خیالش را هم آرام کند. یعنی در خیال هم با کسی درگیر نباشد. در توهمش هم با کسی یا چیزی درگیر نباشد.
وقتی که سکوت میکند، از چیزهای خیلی خوب، برای خودش خیال های قشنگی را خیال سازی کند و با آن خیال های قشنگ صفا کند. آن وقت، آن باب آرام آرام باز میشود و خیلی چیزها نصیب انسان میشود. دیگر این دریافت، از طریق معلم و استاد و اینها نیست؛ بلکه چیزهایی است که مستقیماً گیر خودش میآید. یعنی اگر سکوت درست انجام بگیرد، بطور مستقیم، انسان را به معدن وصل میکند. این لذت، این سنگینی، حکمت و علم چقدر میتواند جلوی عصبانیت، پرخاشگری، اضطراب و غم و چیزهای دیگر را بگیرد.
سکوت را باید آموخت
سکوت واقعاً آموزش دادنی و یادگرفتنی است. انسان باید سکوت را یاد بگیرد. تعلیم یافتن سکوت کار مهمی است.
امام صادق(علیهالسلام) فرمود:« إِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ كَانُوا یَتَعَلَّمُونَ اَلصَّمْتَ وَ أَنْتُمْ تَتَعَلَّمُونَ اَلْكَلاَمَ[2]= کسانی که پیش از شما بودنـد سـکـوت کـردن را می آموختند و شما سخن گفتن را فرا می گیرید.»
ده سال سکوت، برای قدم برداشتن در مسیر عبادت
حضرت در مورد کسانی که راه سکوت را طی کرده اند میفرمایند:« كَانَ أَحَدُهُمْ إِذَا أَرَادَ اَلتَّعَبُّدَ یَتَعَلَّمُ اَلصَّمْتَ قَبْلَ ذَلِكَ بِعَشْرِ سِنِینَ = اگر یکی از آنان می خواست عابد شود، ده سال قبل از عبادت، سکوت کردن را میآموخت.»
یعنی اگر کسی از گذشته ها میخواست که عبادت درست و حسابی بکند و بیفتد در خط عبادت، بیفتد در خط تغذیه فطرت و تربیت طبیعت، برای اینکه هم به عوالم زیبای دنیا و هم به برزخ و هم بالاتر از آن ورود بکند، ده سال جلوتر از اینکه برنامه عبادی داشته باشد، شروع به تمرین سکوت میکردند. این تاثیر سکوت است در عبادت. پس معلوم می شود که یک علت این که عبادت های ما شیرین و دوست داشتنی نیست، این است که دوره ی سکوت را طی نکرده ایم.
آنها تا این اندازه روی قضیه عبادت جدی بودند. زیرا عبادت حقیقی به این سادگی ها به دست نمی آید. عبادت یک ارتباط بین تو و خداست. ارتباط بین یک بینهایت و یک محدود عاجز از هستی است. رابطه خاک با رب الارباب این است که خاک میخواهد بایستد با خدا حرف بزند. مثلاً الان فلان شخصیت بیاید اینجا، شما با او حرف بزنید، میبینید که لکنت زبان پیدا میکنید. هر چقدر شخصیتش بالاتر باشد، انسان احساس میکند که راحت نمیتواند با او حرف بزند.
مثلاً بگویند شما میخواهید با امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، صحبت کنید؛ با سیدالشهدا (علیهالسلام) رو دررو سخن بگویید؛ با حضرت صاحب(عج) صحبت کنید. فرض کن بگویند بنشین فکر کن، دو دقیقه با امام زمان میتوانی حرف بزنی؟ آدم وقتی با یک شخصیت بزرگ روبرو میشود، میفهمد که چقدر ضعف دارد و کوچک است. چقدر فاصله است بین او و این بزرگ.
داستانی خواندیم که شخصی گفت: وقتی من را بردند در محضر معصومین (علیهمالسلام) خیلی لذت بردم. ولی یک چیزی که خیلی زجرم میداد، این بود که فهمیدم که نسبت به محضر آنها چقدر نقص دارم، چقدر من عقب هستم. وقتی به من گفتند برو خودت را بساز و برگرد، این برای من کشنده بود.
حال که در محضر معصومین (علیهمالسلام) نمیشود راحت حرف زد و حضور پیدا کرد، چطور میتوانی جلوی خدای متعال که پیغمبر و امیرالمؤمنین چهارده معصوم (علیهمالسلام) جلویش این همه تزلزل دارند و مثل خاک در برابرش ذلیل هستند، مستقیم و بیواسطه با او حرف بزنی؟ این مگر شوخی است؟ ما چون نمیفهمیم و محضر خدا را درک نمیکنیم، همینطوری نماز میخوانیم. اگر یک لحظه پرده کنار برود و بفهمیم کجا ایستاده ایم و داریم با چه کسی حرف میزنیم، آن گاه می فهمیم که چه به روزگار ما میآید.
آن وقت گذشتگان به فرمایش امام، برای یک چنین حضوری، 10 سال تمرین سکوت میکردند تا خودشان را از طبیعت و از مخیلات و موهومات خارج کنند. چون انسان اگر بتواند خودش را از طبیعیات، مخیلات و موهومات خالی کند، فقط یک فطرت برایش باقی میماند. یک فطرتی که از خود خدا گرفته شده است. یعنی یک جزئی که همسنخ با کل است و میخواهد با کلِ خودش حرف بزند. البته کلمه جزء و کل نارسا است. وقتی که آن نفخه که از خدا در وجود ما دمیده شده، میخواهد بطور خالص با خدا برخورد بکند، ببینید چه اتفاقی میافتد! چه شوری ایجاد میکند و چه چسبندگی و همآغوشی زیبایی است. انسان اینطوری خالص بشود و با خداوند تبارک و تعالی بخواهد حرف بزند، خیلی دلچسب است.
این حالت های زیبا، در جبهه ها وجود داشت. زیرا در جبهه، چیز جذابی برای طبیعت وجود نداشت. طبیعت یک دفعه به فضل خداوند تبارک و تعالی کَنده شده بود. در کَندنِ موهومات و مخیلات هم بچهها تمرین داشتند. در نتیجه ارتباطات خیلی جذابی برقرار میشد. یکی از جذابیت ها برای انسان، «پول» است. اما رزمنده ها در جبهه مختصری هم که پول در جیبشان داشتند، اصلا نیازی به آن پیدا نمی کردند. یعنی جبهه بود و خاک و آفتاب سوزنده و رزم با دشمن.
بنابراین، آن گذشتگان اگر میتوانستند، در این 10 سال سکوت کنند و از پسِ این سکوت برآیند و صبر بکنند، در نتیجه شروع به عبادتهای درست میکردند. اگر کسی نمیتوانست سکوت را رعایت بکند، میگفت من اهل این کار نیستم.
کتاب «حالات معنوی امام رحمه الله علیه» را بخوانید. امام یک عابد بود. در آنجا این حالات معنوی امام را که میخوانید، متوجه میشوید که عابد بودن یعنی چه و اصلاً عابد بودن، چه التزام ها و چه نظمها و چه ظرافت کاریهایی میطلبد.
رسول اکرم ص : سکوت اولین پله عبادت است
پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) در حالی که ابوذر را موعظه میکرد فرمود:«اَربعٌ لا یُصیبُهُنَّ اِلاّ مُؤمِن اَلصَمت وَ هُوَ اَوَّلُ العِبادَه= چهار چیز است که تنها نصیب مومن میشود، نخست سکوت است که سر آغاز عبادات می باشد.»
اگر کسی واقعاً میخواهد بداند نماز برای چه وضع شده، اولین کارش این است که یک مدت تمرین سکوت بکند. آدم پرحرف و وراج، آدم شلوغ با خیال شلوغ و واهمه شلوغ، چیزی از عبادت نصیبش نمی شود. فقط تعبداً کاری انجام میدهد که خدا گفته نماز بخوانید و میخواند.
اگر دو رکعت نماز درست بخوانی مثل نمازی که بسیجی ها در جبهه میخواندند، دیگر لازم نیست هدف خلقت را بدانی، خودت میفهمی که هدف خلقت چیست. میگویی خدایا! خیلی در حقم لطف کردی که من را آفریدی. یک ملاقات چند دقیقه ای اگر به ما در نماز دست بدهد، همه مسائل فلسفی و کلامی انسان حل میشود. دیگر سؤالی ندارد.
همه این شبهات و گیر دادنها برای این است که یک بار ملاقات با خدا به انسان دست نداده است. اگر دست بدهد، دیگر اضطراب ندارد. همه کسانی که به خدا گیر میدهند، یا سعی میکنند با سؤالات فلسفی، مسائل دینی را زیر سؤال ببرند، برای این است که طعم سکوت و عبادت را نچشیده اند. دو رکعت از آن نمازها اگر نصیب ما بشود که در این دو رکعت به یک ملاقات نائل بشویم، هیچ سؤال فلسفی و کلامی باقی نمیماند.
برای همین است که امام صادق (علیه السلام) در فضیلت و جایگاه نماز فرمود: «من قَبِلَ الله منه صلاةً واحدةً لم یعذّبه[3]= اگر خداوند از کسی دو رکعت نمازش را قبول کند، او را عذاب نمی کند».
اگر چنان نمازی نصیبم شود، آنگاه می فهمم که باید من را میآفریدی. حیف بود که تو تنها باشی. خدایا حیف بود که تو مخفی میماندی از این که ناشناخته باقی بمانی. حالا ممنونم از تو برای این که من این قابلیت را پیدا کردم که ذهنم، شعورم، عقلم، دلم، متوجه یک کسی مثل تو باشد. حالا چقدر احساس شرافت میکنم!
ببینید با چنین وضعی، اضطراب و غم و افسردگی برای یک شیعه چقدر زشت است! چقدر باختن است که دریایی از لذت، حکمت، علم و آرامش وجود داشته باشد و ما مضطرب و غمگین زندگی کنیم. امام زمان و اهل بیت علیهمالسلام را داشته باشیم، ولی با یقین زندگی نکنیم.
در دعای عرفه میخوانیم:«چه کسی است که شیرینی محبت تو را بچشد و غیر تو را آرزو کند.»
علت این که ما «رب الارباب و رب العالمین» و ولی و اله خودمان را رها کرده ایم و با او انس نداریم، این است که در طبیعت گرفتار شده ایم و به دنبال معشوق نمیگردیم.
ع ل 340
حلم/ سکوت/ صبر
[1] . فرق اساسی حلم و صبر در این است، صبر کاری است که در بیرون بر انسان وارد میشود و انسان باید در برابر آن خویشتنداری کند؛ «صبر» و «حلم» از صفات نفسانی هستند که انسان میتواند در برابر حوادثی که برای او به وجود میآید، از خود نشان دهد. «حلم» صفت و حالت دیگر نفسانی است که با «صبر» تفاوت دارد؛ فرق اساسی «حلم» و «صبر» در این است: «صبر» ضد و مقابل بیتابی و جزع و فزع نمودن است، و در حقیقت حالت خویشتنداری در برابر ناملایمات و اموری است که از بیرون بر انسان وارد میشود؛ و انسان باید در برابر آن خویشتنداری نموده و مشکل را حل کند، آن یا صبر «عَلَی الطَّاعَةِ» است؛ یا صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ» است؛ یا صبر «عَنِ الْمَعْصِیَة». یعنی یا باید طاعتی را انجام دهد که دشوار است. مانند روزه ماه مبارک رمضان، اعتکاف و... . زمانی خدای ناکرده مصیبت سختی بر انسان وارد میشود که این صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَة» است. و گاهی صبرِ «عِند الْمَعْصِیَة»، یعنی صبر در برابر گناه.
امّا «حلم» در مقابل خشم و غصب و ضد آنهاست. یعنی اگر برای انسان حادثهای پیش آمد و او عصبانی نشد، این جزو «صبر» نیست؛ بلکه جزو «حلم» است. وقتی بار سنگین غضبی بر انسان وارد میشود، اگر این غضب او را وادار کرد که خلاف بگوید و دست به خلاف بزند، معلوم میشود که حلیم نیست؛ امّا اگر «عند الغضب» آن «طیش» و حمله و خشم را مهار کرد و این بار سنگین غضب را به دوش کشید، میگویند او شخصی حلیم است. در تعبیر فارسی میگویند بردبار است. این نظیر صبر نیست؛ لذا «صبر» کاملاً از مسئله «حلم» بیرون است، و «حلم» کاملاً از مسئله «صبر» جدا است.
[2] . بحار الانوار/مجلسی ج۷۵ ص۲۸۸.
[3] . 1. وسائل الشیعه، ج 3، ص 22
کلیدواژه ها:
آثار استاد