www.montazer.ir
جمعه 31 ژانویه 2025
شناسه مطلب: 3252
زمان انتشار: 6 اوت 2015
سنگین ترین جرم

سنگین ترین جرم

حمران بن اعین گوید: روزی در حضور امام صادق (ع) سخنی از منصور دوانیقی دومین خلیفه ی عباسی شد و حضرت فرمود:

روزی من و منصور در بیابانی سیر می کردیم، در حالی که من سوار الاغی بودم، ولی او سوار بر اسب با شوکت و با اطرافیان خود بود. در بین راه به من گفت: می بینی که خداوند عزت را به ما داده است!

حال سزاوار است تو خوشحال باشی و به مردم نگویی که ما (اهل بیت پیامبر) به مقام خلافت سزاوارتر هستیم.

من به او گفتم: هر کس چنین حرفی به تو گفته است، دروغ است (امام به طور تقیّه فرمود).

منصور گفت: یاد داری که روزی از تو پرسیدم آیا ما (بنی العباس) سلطنت داریم؟ گفتم: آری (در ظاهر)

امام فرمود: به منزل که برگشتم، یکی از دوستان به من گفت: فدایت شوم به خدا سوگند دیدم تو سوار بر الاغ و منصور بر اسب بود و یاران و همراهانش چنین وانمود می کردند که گویی تو، یکی از خدمت کاران او هستی، به اندازه ای ناراحت شدم که نزدیک بود در دینم شک کنم.

به او گفتم: اگر فرشتگانی که در اطراف من بودند، می دیدی، حتماً شوکت ظاهری منصور را خیلی کوچک تر از شوکت من مشاهده می کردی.

حمران گوید: عرض کردم: تا کی این ها سلطنت می کنند و چه وقت شما از دست این ها یعنی بنی العباس راحت می شوید؟

امام فرمود:

هر چیز مدتی دارد، هر گاه به سر آمد. در یک لحظه به اندازه ی یک چشم به هم زدن می گذرد. تو اگر می دانستی این غاصبان مقام خلافت، نزد خدا چه هستند، قطعاً بیشتر با آن ها دشمنی می کرد.

اگر همه ی اهل زمین و تو بکوشی تا این ها (بنی العباس) را بر گناهی بالاتر از گناه غصب خلافت وا دارید، نخواهید توانست.

مبادا شیطان تو را فریب دهد، عزّت از خدا و رسول و مؤمنان است، ولی منافقان در نادانی هستند.(1)

 

 

1. داستانها و پندها 5/137- روضه کافی ح ابی عبدالله مع المنصور فی موکبه

منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed