مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
مولا علی(علیه السلام) در کتاب شریف «غررالحکم» در مورد شخصیت فرد سعادتمند میفرمایند: «اَلسَّعيدُ مَنْ خافَ العِقابَ فَامنَ وَ رَجَا الثَّوابَ فَأحْسَنَ = سعادتمندکسی است که از عقاب الهی میترسد، پس ایمن میماند؛ و امید ثواب دارد، پس نیکو عمل میکند». (غررالحکم،ج2،ص159).
سعادتمند بودن شخص و ایمن بودن او از عذاب الهی، مبتنی بر دیدگاه خاصی است که اسلام معرفی میکند. انسان یک نقطه آغاز به نام تولد و یک مسیر حرکت بینهایت به سمت خداوند دارد. یعنی حدی برای این حرکت وجود ندارد. این مسیرِ حرکت، دارای چند مرحله است. مرحلهی «تولد تا مرگ» که مهمترین قسمت است. به این علت که در این قسمت از مسیر، انسان حکم جنین در رحم را دارد. قسمت بعدی، مرحلهی «مرگ تا برزخ» و مرحله بعدی، «برزخ تا قیامت» و مرحله آخر «قیامت به بعد» میباشد. انسان در همهی این مراحل بینهایت حرکت دارد. پس انسان یک نقطه آغاز دارد و نقطه پایانی ندارد. یعنی انسان مساوی است با بینهایت. ما باید به انسان با دیدگاه بینهایت نگاه کنیم و خوشبختی و شقاوت او را با معیار ابدی بسنجیم. باید انسان را در طول حیاتش یعنی از تولد تا بعد از قیامت ببینیم، نه فقط در حیات دنیوی. طبق فرموده ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) انسان سعادتمند چون خود را از تولد تا بینهایت میبیند، نیکو عمل میکند و به همین علت از عقاب الهی در امان میماند و این یعنی سعادت.
در روایت بعدی که میتوانیم آن را به عنوان شرح روایت اول در نظر بگیریم، علی(علیهالسلام) میفرماید:«عِندَ العَرضِ عَلَى اللّه ِسبحانَهُ تَتَحَقَّقُ السَّعادَةُ مِنَ الشَّقاءِ= در هنگام عرضه اعمال بر خداى سبحان است كه خوشبختى حقیقى از بدبختى حقیقى باز شناخته مى شود».(غرر الحكم : 6223 )
هنگام عرضه شدن به خدای سبحان، یعنی روز قیامت که تعیین کننده و سرنوشت ساز است، زمان تحقق سعادت حقیقی است و مشخص می شود چه کسی سعادتمند است و چه کسی شقاوتمند. اگر می خواهید افراد را از نظر سعادت و شقاوت ارزیابی کنید، باید با معیار درست ارزیابی کنید. فردی که زندگی دنیا را از زندگی آخرت جدا کرده، باید در مورد تک تک اعمال و رفتار و خلقیاتش جوابگو باشد، اگر درست عمل نکرده باشد، عقاب و عذابی دردناک خواهد داشت.
حضرت علی (علیه السلام) در مورد اعمال خیری که عقاب در پی دارند، فرمود: «ما خَیرٌ بِخَیرٍ بَعدَهُ النارُ و ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ = آن خوبى كه در پى آن آتش باشد، خوب نیست و آن بدى كه به دنبالش بهشت باشد، بد نیست» (نهج البلاغة : الخطبة 387). خیری که منجر به تولد سالم شود، خیر است.
بزرگترین امتیاز انسان، داشتن «عقل» و «ایمان» است
امیرالمومنین (علیهالسلام) فرمود: «أسعَدُ الناسِ العاقِلُ المؤمنُ = خوش بخت ترین مردم، خردمندِ مؤمن است»((1)غرر الحكم: 2990).
اگر بخواهید انسان ها را ارزیابی کنید و درجه بدهید، بزرگترین امتیاز را «عقل و ایمان» در شخصیت انسان دارد، یعنی انسان عاقلی که مؤمن هم باشد. عاقل یعنی کسی که خودش را با دیدگاه درست نگاه کند. در بحث سعادت گفتیم که ایمان یکی از عوامل پایدار سعادت است.
روایت بعدی که ایشان می فرمایند:«أسعَدُ الناسِ مَن تَرَكَ لَذَّةً فانِیَةً لِلَذَّةٍ باقِیَةٍ= خوشبختترین مردم، كسى است كه لذّت گذرا را به خاطر لذّت ماندگار ترك كند».(غررالحكم: 3218). ترک لذت موقت برای لذت پایدار، همان «عقل» است. در رابطه لذت با سعادت، نتیجه گرفتیم که هر لذتی سعادت نیست.
بهشت لذت ماندگار و آرزوی رسیدن به آن، یعنی نیل به سعادت
از لذات ماندگار بهشت است که خداوند در قرآن آن را توصیف میکند. امام سجاد (علیه السلام) نیز در یکی از دعاهایشان این گونه می فرمایند، خدایا تو بهشت را وصف کردی و گفتی: من در این بهشت، نعمت های زیادی برای شما به طور ابدی آماده کردهام».
خداوند بهشتها و نعمتها را میشمارد. مثلاً، بهشتهایی که کاخهای آن چنانی دارد. همسران آنچنانی دارد. در آنجا نهری از شراب، نهری از عسل، نهری از آب، نهری از شیر و انواع میوهها، انواع گوشتها، انواع دوستان خوب، مهمانیهای بهشتی، مهمان پیغمبر بودن، مهمان ابراهیم و عیسی (علیهمالسلام) بودن، مهمان خداوند بودن و ... مهمتر از همه جاودانه بودن در بهشت، همه را می شمارد. خداوند متعال بعد از توصیف بهشت در قرآن، آیهای میفرماید که بالاتر از همه این لذتها و نعمتهاست. میفرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ = هیچكس نمىداند چه چیز از آنچه روشنى بخش دیدگان است به [پاداش] آنچه انجام مى دادند براى آنان پنهان كرده ام» (سجده/17).
دنیا ظرفیت این همه نعمتهای بهشتی را ندارد، یعنی اگر کسی در دنیا بوی عطر بهشتی را استشمام کند، میمیرد.
علاوه بر این، همه نعمتهای بهشتی با این عظمت، خداوند یک چشم روشنیِ مخفی قرار داده که هیچ کس نمی داند، آن چیست. یعنی اگر خداوند هم بیان کند، ما متوجه نمیشویم. چون فراتر از فهم و درک ماست. اگر از زیبایی حوری و نوشیدنی ها و خوراکی ها بگوید، متوجه می شویم. ولی این نعمتی را که بالاتر از همه نعمتها در بهشت است، متوجه نمی شویم. برای همین می فرماید، عاقلترین مردم کسی است که لذت فانی را به خاطر لذت واقعی ترک کند. عقل چنین حکم میکند که اگر ملاک انسان لذت است، باید «باقی» را بچسبد نه «فانی» را.
«ملتزمِ» به حق، عاقبت به سعادت می رسد
در روایت بعدی می فرمایند:«فی لزوم الحق، تکنوا سعادته= در التزام به حق، سعادت موجود است». انسان برای این که سعادتمند شود، باید تمام عوامل سهگانه (عوامل روحی، بدنی و خارجی) سعادت را شناخته باشد و برای تأمین عوامل سهگانه، احتیاج به آیین زندگی دارد. بنا بر این، انسان احتیاج به خداوند دارد که آفریننده ی این آیین است و هم انسان و روح او را و هم عوامل خارجی را خلق کرده است. عقل حکم می کند که کاملترین آیین، آیینی است که از طرف خداوند آمده؛ خداوندی که حکیم است؛ ظلم نمیکند؛ بندگانش را دوست دارد و عالم است و بشر را برای سعادت خلق کرده و خیر بندهاش را میخواهد. حضرت میفرماید، التزام به حق داشته باشید و همین حق است که شما را سعادتمند میکند. چون این حقوق الهی با فطرت شما منطبق است. انحراف از آن، یعنی انحراف از فطرت و انحراف از خوشبختی.
مثلاً میبینیم یک نفر در جهت موسیقی آدم قوی است و یک موسیقی دانی بزرگی است. این موسیقی دان بزرگ در مورد رفتار با همسر یا تربیت فرزند هم اگرنظریهای بدهد. ممکن است اشتباه باشد. اگر فکر کنیم، چون این شخص در موسیقی آدم موفقی بوده، پس این حق را دارد که در مورد مسایل انسانی نظر دهد. یا مثلاً، ادیسون که مخترع برق است، در مورد انسان با همه ابعاد بی نهایتش نظر دهد. حال ممکن است نظریه هم بدهد و نظریه اش منطقی بالحق هم باشد، اشکالی ندارد، اما الگوی ما نیست.
در قیامت معلوم می شود که این مخترع، دانشمند، پزشک معروف، پروفسور، محقق و این نویسنده چه کاره بوده، آیا التزام به حق داشته یاخیر؟ ما راجع به مسایل انسانی و روحی از هر کسی فرمول نمیگیریم. اسوه ی کامل شما یک شخصیت کامل است. شخصیتی که علم کامل داشته باشد، عصمت داشتهباشد و اشتباه نکند و آنها رسول خدا و معصومین (علیهم السلام) هستند.
بحث دیگری هم در مورد شقاوت و معرفی بدبختی هست که در ادامه همین بحث التزام به حق می فرماید: «لَن یُدرِكَ النَّجاةَ مَن لَم یَعمَلْ بالحَقِّ = كسى كه به حق عمل نكند، هرگز نجات نمى یابد»(غررالحكم: 7430). کسی که به حق عمل نکند و به روش های بی ریشه و اساس عمل کند، راه نجاتی ندارد.
سعدی در یکی از ابیاتش اصطلاحی دارد: «گفتم آهن دلی کنم چندی/ ندهم دل به هیچ دلبندی». «آهن دلی»، یعنی دل مثل آهن سخت و سفت باشد. انسان در مقام عمل و الگوگیری باید آهندل باشد. یعنی به هیچ وجه نگذارد، احساسات، عواطف و روابط بر روحیه اش تأثیر بگذارد.
ما اجازه نداریم به خودمان توهین کنیم. ارزش مان را پایین بیاوریم. مقام انسانیت مقامی نیست که بگذاریم به بطالت بگذرد. برای همین حضرت فرمود: «لا یَسعَدُ أحَدٌ إلاّ بِإقامَةِ حُدودِ اللّهِ وَ لا یَشقى أحَدٌ إلاّ بِإِضاعَتِها = هیچكس جز با اجراى حدود و احكام خدا خوشبخت نمىشود و جز با ضایع كردن آن بدبخت نمىگردد»(تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص167، ح3294).
هر کس با حدود و معیار الهی زندگی کرد، خوشبخت شد. هر کس دین خدا را کنار گذاشت و سراغ چیز پایینتر رفت، شقی و بدبخت شد. در حقیقت کسی که التزام به حق ندارد، حدود و احکام الهی را ضایع می کند.
قرآن در مورد ضایع کردن احکام خدا می فرماید:«أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ= آیا به جاى چیز بهتر، خواهان چیز پست ترید»(بقره/67). یعنی ما برای شما پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) را که عالم ترین مردم هستند، فرستادیم. قرآن را برای شما فرستادیم. اما شما خدا و الگوهای او را رها کردید، دنبال چی رفتید؟ « فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ= پس به كجا مى روید؟ »(تکویر/26). در قیامت خداوند آنها را با کسانی که از آنان پیروی می کردند، محشور می کند. صحبتهایی که بین این افراد در قیامت گفته می شود، جالب است. آنها با هم درگیر می شوند و اظهار پشیمانی می کنند و می گویند کاش از آن رهبران باطل پیروی نمی کردیم.
پیروی از رهبران باطل، مصداق بارز «شقاوت» است
در سوره مبارکه بقره در مورد تابع (پیرو رهبران و الگوهای باطل) و متبوع (رهبران و الگوهای باطل) این آیات را میخوانیم: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ = و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمىگزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست مىدارند. ولى كسانى كه ایمان آوردهاند، به خدا محبت بیشترى دارند، كسانى كه [با برگزیدن بتها به خود]ستم نمودهاند اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند، تمام نیرو[ها] از آن خداست و خدا سخت كیفر است» (بقره/165).
بعضی از مردم کسانی هستند که غیر از خدا به دنبال شریک هایی برای خدا می گردند. «شریک» یعنی، نه این که ما فکر کنیم، کسی بگوید این آدم یا این شیء شریک خدا است، خیر؛ بلکه خدا را قبول دارد، میداند که انسان بنده خدا است. ولی الگوهای مختلف برقلب او حاکم هستند. در روایت داریم کسی که دیگران را الگو قرار دهد، آنها را عبادت می کند.
«یُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ» یعنی همانند خدا به آنها عشق میورزند. همانگونه که خدا را دوست دارند و میپرستند، الگوها و مربیهایشان را هم دوست دارند و میپرستند. اما مؤمنین این گونه نیستند.
در قسمت آخر آیه شریفه می فرماید، در آن موقع این افراد ظالم عذاب را می بینند و قوت و نیروی خداوند را که مختص اوست و خداوند شدید العذاب است. در آیه بعد (166) می فرماید:«إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ= آنگاه كه پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را مشاهده كنند و میانشان پیوندها بریده گردد». آن گاه خود را ملامت می کنند و می گویند، کاش از اینان پیروی نمی کردم و ای کاش من با رسول راهی داشتم.
«وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ» این جمله خیلی عجیب است، یعنی همه اسباب شان قطع شده و هیچ کاری نمیتوانند بکنند و در آیه بعد میگویند: «وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِكَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ = و پیروان مىگویند كاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه كه [آنان] از ما بیزارى جستند [ما نیز] از آنان بیزارى مىجستیم این گونه خداوند كارهایشان را كه بر آنان مایه حسرتهاست به ایشان مى نمایاند و از آتش بیرون آمدنى نیستند» (بقره/167).
آنهایی که تابع بودند، از متبوع شان بیزاری میجویند و میگویند: اگر برای ما بازگشتی بود و میتوانستیم به دنیا برگردیم، حتماً آنها را لعنت میکردیم و از آنها برائت میجستیم. همانگونه که امروز آنها از ما برائت میجویند. اینگونه، خداوند همه اعمالشان را مایه حسرت شان میکند و آنها هرگز از آتش خارج نمیشوند. این وضعیت کسانی است که دنبال الگوهایی غیر از الگوهای کامل الهی بوده اند.
«شقاوت» یعنی فروختن دین خود به دنیای دیگران
روایت بعدی هم از ابوتراب (علیه السلام) در غررالحکم است که فرمود:«اشقی الناس من باع دینه بدنیا غیره = بدبختترین مردم کسی است که دینش را به خاطر دنیای شخص دیگری بفروشد». یعنی به خاطر دنیا، چنان با دیگران زندگی کند که دین و آخرتش را از دست بدهد. مثل بعضی ها که مزدور افراد دیگر می شوند و به دستور آنها قاچاق می کنند، آدم می کشند، دزدی می کنند. به این ترتیب دین شان را می فروشند. این خیلی بدبختی و جهالت است، که کسی به خاطر دنیای دیگران، مثلاً برای این که به دیگران برنخورد، آخرت خودشان را بفروشند.
کلیدواژه ها:
آثار استاد