مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
برای اینکه مفهوم سبک زندگی صحیح، روشن شود، موضوع تربیت کودک را مطرح میکنیم. رهبران دین (علیهمالسلام) در تربیت فرزند، برای 3 دوره ی 7 ساله برنامه می دهند که هر یک از این سه دوره، فرزند باید با شیوه های متفاوتی تربیت شود. یعنی ما باید وضعیت رفتار با فرزند را در هر یک از سه دوره 7 ساله، مطابق با اقتضائات سن او تنظیم کنیم.
کودکانی که در 7 سال اول زندگی آزادی ندارند، از 7 سال دوم به بعد، با مشکلات زیادی در مدرسه و خانه روبه رو میشوند. همچنین جوانانی که به سن 21 سالگی می رسند، اگر در جامعه به مشکلی برخوردند، ناشی از نبود تربیت درست در دوره ی 7 ساله ی دوم می باشد.
اگر یک نوجوان در 7 سال دوم زندگی، به مشکل برمی خورد، این ناشی از آن است که در 7 سال اول، تربیت خوبی نشده است. مثلا آزادی کافی نداشته و مدام پدر و مادر به او زور گفتهاند. بدیهیست که در 7 سال دوم که سال های اطاعت است، معنی اطاعت را نمیفهمد. چون در 7 سال اول اطاعت بی خودی کرده و به زور از او چیزهایی را خواستهاند.
اگر جوانی بعد از 21 سالگی، در امور زندگی به مشکل بر میخورد، به خاطر این است که در طول این 21 سال تربیت درستی نشده و مراقبت های لازم انجام نشده، برای همین است که الان دیگر سبک پذیر نیست و الان با هزار و یکجور گرفتاری و مشکل روبه رو است.
7سال اول، دوران پادشاهی است) سبک زندگی بچه در 7 سال اول سبک آزادی است. آزادی برای هر کاری که بخواهد بکند. از خانه بیرون برود، کتک بخورد، کتک بزند، حقش را بگیرند، حق دیگران را بگیرد، باید همه اینها را تمرین کند و با تضادها و برخوردها آشنا شود تا بعدها معنی «ظلم و ستم و مظلوم بودن و روح شجاعت» را درک کند. کودک همه اینها را در 7 سال اول یاد میگیرد.
7 سال دوم، دوران اطاعت است) در 7 سال دوم، سبک تربیت کودک کاملاً عوض میشود. یعنی کودکی که 7 سال اول را کاملا آزاد بوده و طعم آن آزادی ها را چشیده، حالا باید اطاعت کردن را هم بیاموزد. چون حالا دیگر باید به مدرسه برود و با اجتماع جدیدی آشنا شود.
7 سال سوم، دوره ی مشورت و وزارت است) از آن جا که در 7 سال سوم، فرزند ما دیگر کودک نیست و تبدیل به یک جوان شده است، و باید وارد جامعه ی بزرگتری شود و با چیزهایی از قبیل سربازی برای پسرها، دانشگاه برای دختر و پسر، مسأله ازدواج، آشنایی با جنس مخالف، خواستگاری، مسائل زندگی بزرگترها و آینده ی خودش روبه رو است، 7 سال سوم را سال های «مشورت و وزارت» فرزند نامیده اند. پدر و مادر باید در این سن، به فرزندشان اعتماد کرده و مسئولیتهای مهم را به او بدهند. حس اعتماد به نفس او را تقویت کنند و از رأیش استفاده کنند تا یاد بگیرد که وقتی میخواهد برای کارهای بزرگ زندگی تصمیم بگیرد، به مشکل برنخورد. مثلا وقتی می خواهد ازدواج بکند یا دانشگاه برود و میخواهد در اجتماع تصمیم گیری های بزرگ انجام بدهد، باید نترسد و درست تصمیمم بگیرد.
فرزند انسان از 14 تا 21 سالگی، به مقبولیت و محبوبیت خیلی احتیاج دارد. یعنی باید هم دوستش داشته باشی و هم قبولش داشته باشی و مسئولیت هم به او بدهی و به او بگویی که چون ما تو را قبولت داریم، این مسئولیت را برو انجام بده. این کار را برو انجام بده. به این صورت، از پسر مثل یک مرد و از دختر مثل یک زن توقع داشته باشیم تا بتواند یک سلسله کارهایی را تجربه بکند.
نتیجه ای که از این بحث می گیریم این است که بدانیم اهمیت سبک زندگی در مورد ما هم همین گونه است. هدف خلقت ما نیز، یک هدف جاودانه است. چون عمر ما به اندازه عمر خداست. مسأله جاودانگی و حیات در ابدیت فوق العاده مهم است. چیزهایی که الان به شما تعلق دارد، وقت شما را میگیرد. مثلاً الان خانوادهای بچه ندارند. برنامه ریزی شان هم فقط به اندازه دو نفر است. اما وقتی کسی به اسم بچه به زندگی اضافه میشود، حتی اگر بچه خودِ آدم هم نباشد، مثلاً بچه ای که در خیابان گذاشته اند را به خانه بیاورند؛ یا بچهای به فرزندی قبول کنند، یا اصلاً یک گربه را که شما به خانه میآورید، برای انسان مسئولیت میآورد و باید برایش وقت بگذارید و برنامه درست کنید.
در حال حاضر سبک زندگی ما براساس دنیاست نه آخرت
برنامه ریزیهایما بر اساس چیزهایی که به ما تعلق دارند، انجام میگیرد. میگوییم، این چیز به من تعلق دارد و باید برنامه ریزی و رفت و آمد و کارم را طوری تنظیم کنم که به این مورد هم رسیدگی کنم. یعنی در کل میتوان گفت، ما الان داریم با سبک دنیا زندگی میکنیم نه با سبک آخرت. این در حالی است که قرآن می فرماید: «وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى= و حتما زندگی آخرت بهتر از زندگی دنیاست برای تو».
جنین در رحم مادر با سبک دنیا زندگی میکند، نه با سبک رحم. چون قرار نیست در رحم باقی بماند. ما هم چون قرار نیست که در دنیا باقی بمانیم، باید سبک زندگی خود را بر اساس عالم بس از این دنیا برنامه ریزی کنیم. وقتی جنین در رحم مادر هست، ماهیت جنینی خود را پذیرفته و در عین حال به وسعت دنیا که برای جنین در حکم آخرت اوست، دارد برنامهریزی و فعالیت میکند. موقعی که به او فشار آمد و زمان وفاتش از رحم و تولدش به دنیا فرا رسید، هر چه که در دنیا نیاز است را با خودش دارد و به دنیا میآورد، مثل چشم، گوش، دست، پا، مغز، دستگاه گوارش، قلب و ... . ما هم وقتی زمان وفات مان از رحم دنیا فرا میرسد، هرچه که در برزخ نیاز است را باید با خود داشته باشیم. روح باید به ثروتهای آخرتی متخلق و مجهز باشد. وقتی سبک زندگی ما، سبک دنیایی است و خدا و آخرت و قیامت فرع است، سؤالهای قیامت و قبر فرع قرار گرفته اند، این بدین معناست که دوران رحمی خوبی را نمیگذرانیم. از این رو، سبک زندگی را به گونهای باید عوض کرد که هدف از آن، خودسازی و آخرت باشد. پس با این تفاسیر، هدف از ازدواج، ازدواج نیست. هدف از بچهدار شدن صرفاً بچهدار شدن نیست. هدف این است که ما از هر ارتباط، انتخاب و رفتار در زندگی مان، یک دل سالم کسب کنیم. در هر معامله، در کار اقتصادی، در کار تجاری، در کار سیاسی، در کار هنری، در هر کاری که انسان انجام میدهد، یا قلب سالم میسازد و یا قلبش را مریض میکند. یا دینش را تقویت میکند، یا دینش را از دست میدهد.
اصل ماجرا این است که ما موجودی ابدی هستیم
ما الان در رحم دنیا داریم زندگی میکنیم. لوازم رحمی ما همین ارتباطهای ما هستند. بس باید مواظب قلب مان باشیم. به کسی خبر بد دادند و گفتند: مادرت فوت کرد. گفت: نه یک چیزی هست، شما نمیخواهید به من بگویید. هر چه میگفتند، خبر بد همین بود که گفتیم، مادرت مُرد. میگفت، شما دارید از من یک چیزی را پنهان میکنید. در صورتی که اصل خبر همین است. حالا هر چه به ما میگویند، شما آخرتی و ابدی هستید، ما باور نمیکنیم.
مثلاً الان شوهرش را له کرده، زنش را له میکند، بچه ها له میشوند، با این حال در کلاس عرفان هم شرکت میکند که به خدا برسد. کلاس عرفان همان شوهرت است، همان زنت است، مادرشوهر، پدرشوهر یا مادر زن و پدرزن، بچه و ... است که تو را یا بهشتی میکند یا جهنمی. کلاس عرفان همین راه رفتن در خیابان است. همین معامله کردن، خرید کردن، سوار شدن تاکسی، آشپزی کردن، غذا خوردن، مهمانی رفتن، مهمانی دادن عرفان است. عرفان درست زندگی کردن است. ما فکر میکنیم که هر طوری زندگی کردیم، کردیم. هر کاری کردیم، کردیم. اخلاق ما در خانه هر طوری بود، بود و در کنار اینها حالا یک جاهایی هم مثل کلاس قرآنی، هیئتی، کلاس عرفانی و ... هم میرویم و سیر و سلوک عرفانی و معنوی هم انجام میدهیم. نه این درست نیست.
ما در رحم قرار داریم. جنینی که در رحم مادر است، با همان زندگی جنینی خودش دارد خود را برای دنیا آماده میکند. اصلاً تفکیکی ندارد. همان بودنش در رحم، به معنی ساخته شدن برای دنیاست. ما فکر میکنیم باید کارهای خیلی خارقالعادهای بکنیم. اذکار خارقالعادهای بگوییم. نه؛ همین زندگی معمولیات را بکن، ولی درست زندگی کن. همین شوهر بد، همین پدر و مادری که میگویی، کی از دست شان راحت شوم و بعد بروم خودسازی کنم، خودسازی همین ارتباط و رفتار خوب با اینهاست. همین ها تو را تا اعلی علیین میبرند. رفتار درست آسیه در برابر فرعون او را تا آغوش خدا برد. ما فکر میکنیم، یک عدهای باید بمیرند تا ما راحت بشویم، بعد برویم خودسازی کنیم.
پس وقتی داریم راجع به سبک زندگی صحبت میکنیم، اول باید بپذیریم که در همین ارتباطها قرار است اتفاقی بیافتد. ولی حواسمان باشد که باید از این ارتباطها و رفتارها روح سالم کسب کرده و آخرت سازی کنیم و از همینها وقت بگذاریم. البته وقت عبادت و خودسازی باید حتماً باشد. وقت یادگیری و وقت عمل باید باشد. فرصتی برای بودن با معشوق باید باشد. اگر انسان با خداوند خلوت نداشته باشد، از کجا قدرت بگیرد؟ کسی که نماز ندارد، شب ندارد، سحر ندارد، حرم ندارد، ذکر ندارد، خلوت ندارد، از کجا میتواند انرژی بگیرد؟ روح اگر تغذیه نشود، به ضعف میافتد. ترسها، حسادتها، چشم و هم چشمیها، غصهها، ناامیدیها و گرفتاریهایی که داریم، برای این است که ما با سبک انسانی زندگی نمیکنیم.
اثرات روزه در سبک زندگی
ماه رمضان برای ما درس خیلی مهمی است. 11 ماه سال، ما سبک درست برای زندگی نداریم. بنابراین، یک ماه از سال، یعنی ماه رمضان ماهی است که به ما سبک زندگی میدهد. دو وعده بیشتر غذا نخور. در این دو وعده هم پرخوری نکن. بیشتر وقتت را بگذار برای رسیدن به هدف خلقت و انس با کمال مطلق. ما با گفتن «لا اله الا الله» میگوییم که معشوقی جز کمال بینهایت نداریم و ما اساساً با معشوقهای محدود نمیتوانیم کنار بیاییم. معشوقهای محدود، هر چه و هر که هستند؛ عاقبت، ما را رها میکنند و موقع وفات و بعد از آن، همه ما را تنها میگذارند.
در ماه رمضان آدمها شخصاً راحت هستند. جامعه هم راحت است. برنامه های تلویزیون عوض میشود و سبک انسانی تر به خودش میگیرد. میزان مفاسد و جرائم در ماه رمضان و شدت مرگ و میرها کم میشود. تصادفها کم میشود. دعوا و درگیریها کم است. آدمها آرامش دارند. اجتماع راحت است. فرد هم راحت است و از این راحتی دارد لذت میبرد. خدا با واجب کردن روزه، به ما دارد سبک زندگی میدهد. اگر واجب نمیکرد، چند نفر به روزه تن میدادند؟ نماز شب هزار برابر بهتر از نماز واجب سازندگی دارد و ثواب هم دارد، اما واجب نیست، حالا که واجب نیست، چند نفر میخوانند؟ همین دو رکعت نافله صبح که قبل از نماز صبح و مثل نماز صبح دو رکعت است، چند نفر میخوانند؟ نافله عشاء دو رکعت نماز نشسته است، چند نفر میخوانند؟ «كُتِبَ عَلَیْكُمُ» خدا روزه را واجب کرد و مردم هم آن سبک را پذیرفتند و خودشان هم لذتش را میبرند.
برای قدرت گرفتن روح، انتخاب سبک درست شرط است
باید توجه داشته باشید که روح انسان برای هر قدرتی سبک لازم دارد. مثلاً شخصی میخواهد مهندس برق شود، باید سبک داشته باشد. میخواهد مکانیک شود، میخواهد مهندس متالورژی شود، میخواهد شیمی کار کند، داروسازی کار کند، میخواهد نقاش شود، نجار شود و ... برای هر یک از اینها سبک انتخاب میکند. یا وقتی میخواهیم زبان انگلیسی یاد بگیریم، زبان عربی یاد بگیریم، سبکمان را عوض میکنیم، یعنی خودمان را برایش فارغ میکنیم و دوتا کار را انجام میدهیم: یادگیری و تمرین. ولی چون ما سبک نداریم، کلاس هم میرویم، فایده ندارد. همان آدم ضعیف و بی عرضه ای که قبلاً بودیم، هستیم. چون آن چیزی که یاد گرفتیم را تمرین نمیکنیم.
از 7 سالگی به بچه هایمان یاد میدهیم، ولی خودمان در سبک زندگی این را رعایت نمیکنیم. اگر بچه ما صبح مدرسه برود و ظهر بیاید و کیفش را یک گوشه ای بیاندازد و فردا صبح دوباره بردارد و مدرسه برود، به او میگوییم: تو مگر مشق و تمرین نداشتی؟ مشق و تمرین یعنی یک اتفاقاتی باید بیفتد. ولی در مورد خودمان حاضر نیستیم تمرین کنیم. دورههای غضب، کنترل فکر، دشمن شناسی، وسوسه، مهندسی فکر، مهندسی آرزوها و حلم را دیدهایم، ولی تمرین نکردهایم. در این صورت هیچ اتفاقی هم نمیافتد. روح برای اینکه هر کمالی را به دست بیاورد و در آن کمال، شبیه خداوند شود، باید یاد بگیرد و تمرین کند.
ما وقتی میگوییم «قلب سلیم» داشته باشیم، تمرینهای قلب سلیم را انجام نمیدهیم. یعنی باید یک سری چیزهایی اتفاق بیافتد که قلبم در معرض آلودگی قرار بگیرد و بعد با مقاومت در برابر آن آلودگی، سالم بماند. اگر تحریکی نباشد، سلامت قلب معنا ندارد. من باید در معرض قرار بگیرم، بعد بگویم، نه. بعضیها تا در معرضش قرار میگیرند، دربست خودشان را تحویل شیطان میدهند و شیطان هم هر کاری میخواهد با قلبشان انجام میدهد. مثلاً با از دست دادن چیزی، زود به هم میریزند. کسی که میداند همه چیز مال خداست، مالک اصلی خداست، با از دست دادن چیزی غصه نمیخورد، بلکه میگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» و آرام میشود. شوهر مِلکِ آدم نیست، زن ملک آدم نیست، بچه ملک آدم نیست، ما مالکیتی نداریم. هرچه که دست ما هست، فقط امانی به ما سپردهاند. برای اینکه ما یک ذره با آن تمرین بکنیم آدم بشویم به الهیت برسیم و یک زمانی هم پس میگیرند.
داشتن سبک درست در زندگی از هدر رفت استعدادها جلوگیری میکند
نداشتن سبک خیلی بی سلیقگی است. وقتی شما سبک نداشته باشید، یکدفعه میبینید هزینه های زیادی را پرداختید، ولی نتیجهای نگرفتهاید. وقتی انسان زیر نظر الله که رب و مربی است، کار میکند، استعدادهایش تلف نمیشود. کار نکردن زیر نظر الله و متخصص معصوم، باعث تلف شدن استعدادها میشود.
کسانی که در سیرک روی بند، دوچرخه سواری میکند؛ کسانی که ژیمناستیک کار میکنند و ... زیر نظر مربی توانستند به این مهارت برسند. کسی که مینیاتوریست خوبی است، موسیقیدان خوبی است، مربی داشته و تمرین کرده است. کار نیکو کردن از پر کردن است. وقتی که مربی نیست، یعنی کسی نیست که به ما سبک بدهد، ما سبک نداریم. مربی است که به من قدرت میدهد، سبک است که من را میسازد. بدون سبک من ساخته نمیشوم. تصور کنید یک شب، کسی یک سکه دویست تومانی را گم کرده و میخواهد پیدا کند. همینطور که دارد در تاریکی دنبال پولش میگردد، یک کاغذی را آتش میزند که راحت تر پولش را پیدا کند. بعد، صبح میفهمد که آن کاغذ یک چک صد میلیونی بوده که آتش زده شده. یعنی برای 200 تومن، 100 میلیون تومان را آتش میزند. ما الان داریم اینطوری زندگی میکنیم. یعنی استعدادهای جاودانه زیادی را تلف میکنیم که میخواهیم یکذره از یک چیزی از دنیایمان را نگه داریم. یک مهمانی یک شب برقرار میکنیم، یک عروسی میرویم، یا یک عروسی میگیریم، به اندازه 500 سال عذاب برای قیامتمان نگه میداریم. چون حاضر نیستیم تن به پذیرش سبک بدهیم و حاضر نیستیم زیر نظر استاد و مربی کار بکنیم. ما وقتی سبک نداریم، واقعاً داریم هر شب و روز چکهای یک میلیاردی را برای 2 هزار پول آتش میزنیم. نمیدانیم داستان چیست؟ یعنی ما واقعاً زندگی را شوخی گرفتهایم؟ هدف خلقت را شوخی گرفتهایم؟ نمازهایمان را نگاه کنید نماز شوخی، حج شوخی، حرم شوخی، ماه رمضان هم شوخی است، افطارها شوخی است، سحرها شوخی است. هر چقدر خدا میخواهد ما را تکان بدهد، ما از این بچگی و بازیهای بچه گانه دست برنمیداریم، هیچ اتفاقی هم نمیافتد. نمازمان باید شادی بیاورد و تنهی عن الفحشاء و المنکر باشد، قرآن شراب است و باید مست مان کند، اما میبینید که اصلاً هیچ اتفاقی نمیافتد. ما باید باور کنیم که آدم هستیم، ابدیت داریم و برای خودسازی به دنیا آمدهایم.
در سفری که به بوسنی داشتم و روز آخری که از سارایوو داشتم برمیگشتم، مدیر یک موسسه به من زنگ زد و گفت: میشود چند دقیقهای تشریف بیاورید؟ گفتم: چه شده؟ گفت: یک آقایی از دانشمندان اهل سنت راجع به امام زمان (علیهالسلام) سؤال دارد. رفتم و با این آقا صحبت کردم که حافظ کل قرآن بود و عربی را خوب بلد بود. گفت: میخواهم راجع به امام زمان سؤال کنم و در قرآن دنبال آیهای در این باره میگشت. من چندتا آیه راجع به اهل بیت (علیهمالسلام) به او نشان دادم و اینکه اهل بیت خلقتی قبل از خلقت انسان دارند و پدر آسمانی ما هستند. رابطه وجودی با اهل بیت را برایش توضیح دادم. راجع به امام رضا (علیهالسلام) برایش گفتم. گفت: من امام رضا را خیلی دوست دارم. گفتم، امام رضا اصل و ریشه و حقیقت توست. چه آدم جدیای بود، یک دانشمند، نویسنده و مترجم و آدم بزرگی بود که خواهش کرده بدون اینکه خجالت بکشد یک کسی به سوال های من جواب بدهد. بعد از صحبت ها گفت: چقدر امروز روز زیبایی بود که این چیزها گیر من آمد. موقع رفتن، بلند شد و من را بغل کرد و خیلی گریه کرد و بعد گفت، آن چیزی که باید اتفاق میافتاد، الان فهمیدم و اتفاق افتاد. فقط در عرض نیم ساعت. ولی ما چقدر پوست کلفت هستیم، 10 روز 20 روز 100 جلسه 50 جلسه میگذرد، هنوز همانی که هستیم، هستیم. چه بسا خبیث تر و قسی القلبتر هم شویم. برای یکی نیم ساعت یا یک ساعت کافی است، اما کس دیگر آنقدر پوست کلفتی دارد که 100- 200 ساعت هم برایش کافی نیست. اصلاً هیچ تکانی نمیخورد و بدتر هم میشود. اگر قرار باشد از ما ظهور نکند، هیچ فایدهای ندارد و قلبی ساخته نمیشود. قلب سالم محصول دو چیز است، یکی اینکه یاد بگیریم و دیگر اینکه تمرین داشته باشیم و عمل کنیم.
پس درسی که ما از ماه مبارک باید یاد بگیریم، این است که برای خودمان باید فراغت ایجاد بکنیم. برای عمل و تمرین وقت بگذاریم. خیلی از ما آدمهایی نیستیم که از عمل بترسیم، واقعاً هم اهل عمل هستیم، اما مشکلما سبک زندگی است که فرصت عمل به ما نمیدهد، یعنی وقت نمیگذاریم. ما باید سبک را طوری بچینیم که فرصتی برای عمل داشته باشیم.
ع ل 356
کلیدواژه ها:
آثار استاد
سپاس