www.montazer.ir
دوشنبه 2 دسامبر 2024
شناسه مطلب: 5546
زمان انتشار: 1 سپتامبر 2016
سالروز شهادت امام جواد (علیه السلام)

سالروز شهادت امام جواد (علیه السلام)

فرا رسیدن سالروز شهادت مظلومانه جوان ترین شمع هدایت و نهمین بهر کرامت بر شما مسلمین جهان تسلیت باد.

 

حادثه ای که منجر به تصمیم معتصم برای به شهادت رساندن امام جواد (علیه السلام) شد

ابن ابی داود (مفتی دربار) به معتصم گفت: چرا شما سخن تمام دانشمندان را رها می كنى و گفتار مردى را می پذیرى كه گروهى از مسلمانان مدعى امامت او هستند و می گویند: او شایسته مقام خلافت است، نه معتصم؛ و سپس به حکم او عمل می نمایی و حکم فقها را نادیده می گیری؟!

گروه فرهنگی 22/6/94 مشرق: «زرقان» رفیق صمیمی ابن ابى داود (فقیه و مفتی دربار معتصم) می گوید: یك روز ابن ابى داود از پیش معتصم برگشت، در حالی که غمگین و افسرده بود. گفتم: چه شده؟ گفت: امروز آرزو كردم كه كاش بیست سال پیش مرده بودم! پرسیدم: براى چه؟ گفت: به خاطر كارى كه توسط این جوان سیه چرده، پسر على بن موسى (حضرت جواد  (علیه السلام)) در حضور امیر المؤمنین انجام شد! گفتم: جریان چه بود؟ گفت: سارقی را آوردند كه اقرار به دزدى خود كرده بود؛ از خلیفه درخواست داشت كه او را به وسیله جارى كردن حد پاك نماید؛ به همین جهت خلیفه فقها را در مجلس خود جمع كرده بود و او (حضرت جواد (علیه السلام)) نیز بود. خلیفه از ما پرسید: چه قسمت از دست دزد باید قطع شود؟ من گفتم: از مچ.
 گفت: به چه دلیل؟ گفتم: زیرا دست، اطلاق بر انگشت ها و كف دست مى‏ شود تا مچ. خداوند در آیه تیمم نیز می فرماید: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَیْدِیكُمْ.» (مائده / 6) روى زمین پاكى را (و هر دو دست خود را به آن زمین بزنید) و مسح كنید مقدارى از روی هاى خود و دست هاى خود را از آن خاک. وی افرود:حرف مرا گروهى از دانشمندان قبول كردند. اما گروه دیگر گفتند: باید تا آرنج قطع شود؛ پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: زیرا خداوند در این آیه می فرماید: «وَ أَیْدِیَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ.» (جن / 18)-و دستهاى خود را تا آرنجها بشویید- یعنی در شستن دست در وضو، باید تا آرنج را شست؛ پس حد دست تا آرنج است.
در این موقع رو به جانب محمّد بن على كرده و گفت: شما چه می گویید؟ فرمود: ای امیر المؤمنین (علیه السلام)! اینها نظر خود را در مورد دست دزد گفتند. یعنی حضرت می خواست از اظهار نظر خود داری کند. اما خلیفه گفت: شما را به خدا سوگند که شما نیز نظر خود را بفرمائید. حضرت فرمود: اكنون كه قسم دادى می گویم كه اینها بر خلاف دستور پیامبر اكرم ـ (صلی الله علیه و آله) ـ می گویند! زیرا دست دزد باید از آخر انگشتان قطع شود و كف دست باقى بماند. گفت: به چه دلیل؟ فرمود: به دلیل فرمایش پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) كه فرموده است: سجده بر هفت موضع انجام مى‏شود: صورت و دو دست و دو زانو و دو پا؛ اگر دستش را از مچ یا آرنج قطع كنند، دیگر دستى نخواهد ماند تا سجده نماید! خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ= مسجدها از آن خداست.- منظورش همین هفت موضع است كه با آن سجده می كنند، آنچه اختصاص به خدا داشته باشد قطع نمی شود. معتصم حرف او را پسندید و دستور داد دست دزد را از انتهاى انگشتان قطع كنند و كف دست را باقى بگذارند.
ابن ابى داود گفت: براى من قیامتى به پا شد! آرزو داشتم كه زنده نباشم. زرقان گفت: ابن ابى داود بعدها به من گفت: بعد از سه روز پیش معتصم رفته و گفتم: خیر خواهى براى امیر المؤمنین بر من واجب است. من می خواهم در موردى با شما صحبت كنم كه می دانم به واسطه این حرف، اهل جهنم خواهم شد. پرسید منظورت چیست؟ گفتم: وقتی امیرالمؤمنین براى حكمى از احكام دین تمام دانشمندان مملكت و فقیهان را در مجلس خود احضار می كند و از آنها می پرسد و ایشان نیز نظر خود را می دهند، با اینكه در چنین مجلسى خویشاوندان امیرالمؤمنین و سپه داران و وزیران و منشیان حضور دارند و مردم پیوسته نظر و گوش به چنین مجالسى دارند كه چه اتفاقی مى‏ افتد؛ چرا شما سخن تمام دانشمندان را رها می كنى و گفتار مردى را می پذیرى كه فقط یک گروه از مسلمانان مدعى امامت او هستند و می گویند: او شایسته مقام خلافت است نه معتصم. و سپس به حکم او عمل می نمایی و حکم فقها را نادیده می گیری؟!
ابن ابی داود می گوید: متوجه شدم رنگ چهره معتصم تغییر كرد و فهمید چه كرده است؛ گفت: خدا به تو پاداش این نصیحت و خیرخواهى را بدهد.
معتصم فردای آن روز به فلان منشی دربار دستور داد كه حضرت جواد  (علیه السلام)  را به منزل خود دعوت كند. ولى امام نپذیرفت و فرمود: می دانید كه من به مجالس شما نمى ‏آیم. گفت: من شما را براى صرف غذا دعوت می كنم، آرزو دارم قدم بر روى فرش ما بگذارید و منزل ما را متبرك فرمائید؛ فلان كس نیز از وزیران خلیفه آرزوى ملاقات شما را دارد. حضرت پدیرفت و به منزل او رفت و پس از میل كردن مقدارى غذا، احساس مسمومیت نمود و مركب سوارى خود را خواست تا برود. صاحب منزل تقاضا كرد كه بیشتر تشریف داشته باشید. فرمود: رفتن من براى تو بهتر است. حضرت جواد  (علیه السلام) آن روز تا شب پیوسته حالش خراب بود و قی می فرمود و از درد شکم به خود مى‏ پیچید تا از دنیا رفت. (تفسیر عیاشی 1ج ص 319)

 

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed