www.montazer.ir
دوشنبه 20 می 2024
شناسه مطلب: 6015
زمان انتشار: 31 اکتبر 2016
زیارت عاشورا زبان عشق و عرفان است، نه زبان حس و خیال و وهم

بحث مقام محمود جلسه 10

زیارت عاشورا زبان عشق و عرفان است، نه زبان حس و خیال و وهم

زيارت عاشورا يك دعاي تشريفاتي و زبان آن زبان‏‏‎ عشق و عرفان است، زبان حس و خيال و وهم، و زبان عقل نیست. زيارت عاشورا براساس ساختار وجودي انسان تنظيم شده يعني با بخش گياهي و جمادی و حیوانی ما كاري ندارد. كودك عزيز روان كه از خدا در وجود همه انسان هاست - همان كودكي كه غالباً همه ما به آن ظلم مي كنیم و نمي گذاريم رشد كند- وقتی بزرگ می شود و رشد کرده و بالغ می شود، با بزرگان يعني با پدر خودش كه امام حسين (علیه السلام) است، مثل بچه كوچك حرف نمي زند.

زمانی که ما کوچک بودیم و با پدر و مادرمان حرف میزدیم، به عنوان یك بچه حرف می زدیم، حرف های ما از نظر خودمان جدی بود، بچگانه نبود. کودک در کودکی اش جدی و معصومست، خواسته هایش هم جدی و معصومند. وقتی که آدم بزرگ می شود، به درجه ای می رسد كه رفیق پدر و مادر می شود و از حالت فرزند کوچک بیرون می آید، یك حالت جدی و تخاطب جدی می گیرد.

در زیارت عاشورا ما هم به عنوان یک فرزند بزرگ رودر رو با پدرمان حرف می زنیم. از دلتنگی ها و عشق ورزی هایمان با پدر مان می گوییم. آرزو می کنیم، اینکه خدا نصیب من کند تا انتقام شما را بگیرم. لازم است آدم خیلی بزرگ باشد كه روح انتقام در او زنده شود. روح انتقام سراغ هر كسی نمی آید.

عملیات انتقام را ما خیلی وقت ها جدی نمی گیریم. زیارت عاشورا می خوانیم، اما جزء دغدغه هایمان نیست. چرا؟ چون اگر بلافاصله امام حسین (علیه السلام) بگوید: بیا! اگرمی خواهی انتقام مرا بگیری؛ این هم مهدی (علیه السلام) پس از من، حسین توست. حسین زمان تو اوست، برو كمكش كن! برو یاری اش كن! برو وقت و سرمایه و فکر بگذار. می بینیم که ما واقعاً ‌وقت چنین كاری را نداریم. ما به طور واقعی و جدی ‌نمی توانیم، در این لشکر وارد شویم. در لشکر باز است و آنها ما را دعوت كرده اند که جزء این لشکر باشیم، اما به قدری ما خودمان را تنیدیم در مسائل دنیا و كمالات جمادی، حیوانی، حسی، خیالی و وهمی كه اصلاً فرصت سركشی به امام زمان (علیه‌السلام) یا اهل بیت (علیهم السلام) را به معنای حقیقی نداریم. ولی كسی كه طالب مقام محمود است، می گوید: هوس من آن مقام محمودی كه برای شما نزد خداست، می باشد. یعنی هوسم خیلی بلند است می خواهم به آن برسم، اینجا مبنا رسیدن به آن مقام است. چون آن مقام را می بینم قدرت حركت من را نگاه به آن مقام در من ایجاد می كند.

یك موقع شما می گویی: فلانی در حق من محبت كرده، من هم به او محبت می كنم. یك جا شما می گویید: فلانی در حق من ظلم كرده، من هم نمی توانم به او محبت كنم از او خوشم نمی آید. اینجا مبنای شما در انجام خوبی و بدی اشخاص هستند، مثل زن و فرزندت، شوهرت، پدرو مادرت، دوستانت، شاگردان یا اساتیدت هستند. این نمی گذارد تو به مقام محمود برسی. چون تو خودت را محدود كردی. وقتی من می خواهم به مقام محمود برسم، مهم این نیست که چه کسی قدر مرا می داند، نمی داند. قرار است محبت های مرا جبران كند یا نكند، می فهمد یا نمی فهمد. می خواهد از من سوء استفاده كند یا نكند. اصلاً من با اینها كار ندارم.

ما اگر خیلی وقت ها جای اهل بیت باشیم، عفوهای كه آنها كردند، آن بزرگواری های كه آنها كردند، ما نمی كردیم. ولی چون او خلیفه و مظهر خداست، خودش را كوچك نمی كند كه با آدم ها مقایسه كند و مبنای رفتاری او و نیت او آدم ها باشد.

 خیلی جاها ما آنقدر رحیم، دلسوز، مهربان می شویم، در صورتیكه خدا اصلاً دوست ندارد، ما اینطوری باشیم. خدا می فرماید: اینجا باید خشن، ‌سخت گیر، ‌عبوس باشید، یعنی جایی كه قرار است، معصیت خدا اتفاق بیفتد، آن هم در همه جا نه. یك جایی خدا می گوید: ببخش‌، عفو كن،‌ كوتاه بیا،‌ در نظر نگیر، ‌مطرحش نكن.

 ولی قرار است، الگوی من خدا باشد، بنا به فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله): «تخلق باخلاق الله» یعنی تشبیه به حق تعالی پیدا کنم. اسم «رحمان» و «رحیم» و «حلیم» و «غفور» در من تجلی كند. كاری ندارم كه بقیه می خواهند شبیه خداوند شوند یا نشوند. اینكه قرآن دستور می دهد، شما سرعت بگیرد و بعد سبقت؛ اول سرعت بعد سبقت. برای همین است كه ما اصلاً ‌نباید با كسی كاری داشته باشیم.

حضرت علی (علیه‌السلام) و حضرت زهرا و حسنین و فضه (علیهم السلام)  وقتی سه روز را روزه دارند و غذا نمی خورند و با آب افطار می كنند، غذایشان را به مسکین و یتیم و اسیر می دهند، می گویند:« إنما یطعكم لوجه الله» ما به خاطر «چهره خدا»، «وجه خدا»، یعنی ما به خاطر «رضای خدا» شما را اطعام كردیم. ‌از شما نه پاداش می خواهیم و نه تشكر. عمل خالص یعنی این.

ما باید عبرت بگیریم، از هیچ كس انتظار تشکر یا جزاء و مقابله به مثل نداشته باشیم. بعضی می گویند: سخت است، درست است، سخت است و ‌اصطلاحاً ‌به آن «مرگ سیاه» می گویند. مرگ سیاه، مرگیست كه برای انسان حیات می آورد. ما چند نوع مرگ داریم: «مرگ سفید» و «مرگ قرمز» و «مرگ سبز» و «مرگ سیاه». (مرگ سفید که به «جوع =گرسنگی» اطلاق می شود که زینت اهل الله است. «مرگ سبز» پوشیدن لباس وصله دار است از جهت زُهد- و نه لباس بدنامی و رسوائی. « مرگ سیاه» تحمل آزار و اذّیّت خلق الله می باشد. «مرگ سرخ» مخالفت به نفس است در اهدافش و آن ویژه اهل «ملامّیه» را باشد).
 هرگاه از هر یک ازین مرگها نترسید و شجاعت مردن در هر کدام از این مرگها را داشته باشید، پشت آن مردن حیات زیبایی نصیب تان می شود. چون خداوند حیات را  بعد از مرگ گذشته است. یعنی شما اول باید بمیرید تا به آن حیات برسید. اصلاً ‌قاعده اش این است، که اگر شما مرگ سفید را نچشید، لذت بعد از مرگ سفید را هم نمی چشید و همینطور است چشیدن دیگر مرگ ها. قشنگ ترین و ‌سخت ترین نوع مردن ها مرگ سیاه است و قشنگ ترین حیات ها با مرگ سیاه به انسان می رسد. مرگ سیاه یعنی من كاری ندارم، طرف قدر مرا می داند یا نمیداند، می فهمد من آدم خوبی هستم، یا نه. می فهمد من ملاحظه می كنم یا نه. هر كس می خواهد باشد. ‌پدرم،‌ مادرم،‌ همسرم،‌ فرزندم،‌ خانواده همسرم،‌ دوستانم، ‌باجناقم، ‌جاری ام،‌ نمی خواهم هم ‌قدر بدانند، چون من تمنایی ندارم، من خودم را به او نمی فروشم. من خودم را حیف می دانم كه با او معامله كنم. یعنی توقع داشته باشم.

 طلب مقام محمود برای انسان آرامش می آورد، چون شما در فضای دلی كه دارید، وقتی دلت را فقط به خدا سپردی و او ساكن قلبت شد، كاملاً‌ در قلبت آرامش داری. چون می دانی لحظه ای و ثانیه ای از وقت و استعداد و عمرت را به غیر خدا نفروختی. لذا خداوند هم قدر می داند و خشنود هست.

مؤمنی که با طلب مقام محمود به آرامش می رسد، قرار نیست یك سره با دیگران یكی به دو كند‌، قرار نیست جواب هر کسی را بدهد. قرار نیست خودش را كوچك كند.

بعضیها می گویند: ما برای امام زمان كار می كنیم، پس چرا امام زمان هفته به هفته یك كیسه پول نمی فرستد؟ ما اگر در راه خدا هستیم، چرا خدا كمك مان نمی كند؟ چرا می گذارد ما در تنگنا قرار بگیریم؟ و چراهای دیگر. اصلاً‌ قاعده این است. پیغمبر خدا که كلید آسمان ها و زمین را در دستش داده اند، فقط آنچه را كه خدا راضی بود، می خواست. ما هم باید همین مسیر را طی كنیم.

وقتی می گویی مقام محمود، یعنی من اساساً در دنیا حسابی برای كارهایم باز نکرده‌ام. جیبی برای دنیایم ندوخته‌ام، مقام محمود یعنی من فقط شما را می‌بینم. « فَمَعَكُم مَعَكُم لا معَ غَیرِكُم» من فقط می‌خواهم با شما باشم و با هیچ كس دیگری هم كاری ندارم، حتی اگر به قیمت له شدن من باشد یا اینكه آبرویم برود. به من تهمت بزنند، غیبتم را كنند.

بزرگ ترین شركی كه ما به آن دچاریم این است كه به قول امام، طالب قلب مردم هستیم. مردمی كه بقول امام اگر قلب همه اینها را گنجشك هم بخورد، سیر نمی شود. بدبختی ما این است.

ائمه چقدر فحش شنیدند، فحش های ركیك. این قبیله، قبیله عشق هستند، قبیله عشق یعنی فدا كردن همه چیز، حتی گاهی وقت ها صورت های مقدس، برای معشوق خودت. نه آنها بلكه پیروان آنها هم همین طور بودند. مثلاً درتاریخ چقدر به ملاصدرا لعن كردند، چقدر به علمای دیگر لعن كردند، چقدر به امام امت، علماء به مراجع بد گفتند. هنوز هم می گویند. مقام محمود را اگر تو می خواهی باید اول پیه این چیزها را به تنت بمالی. راست بگویی كه آقا من می خواهم به مقام شما برسم. خوب این مقام محمود از جنبه شخصی ماست. از جنبه شخصی ما دوست داریم به آنجا برسیم.

امّا یك نكته دیگر عزیزان این است كه من دوست دارم پیامبر وآل هم در آن مقام محمود باشند. یعنی دوست دارم آنها به آن مقام محمود برسند. من هم با آنها در آن مقام باشم. تمنای این درخواست باز از نظر صداقت شرط دارد، یعنی شما باید یك رابطه خاصی با پیامبر داشته باشی تا چنین آرزویی برای پیامبر بكنی.

دقت کنید! خیلی فاصله می افتد، بین من و پیامبر زمانی كه بفهمم، پیغمبر در آن مقام باشد، امیرمؤمنان در آن مقام باشد، و من بگویم كه چرا آنها، چرا من نه؟ چرا حضرت معصومه(سلام الله علیها) و چرا من نه؟ یعنی بگوییم: ما چرا آنجا نباشیم؟ وقتی من می گویم: چرا فلانی و فلانی و من نه؟ اینجا از نظر نوع نگرش من اساساً عضو خانواده آنها و متعلق به آنها و شأنی از شئون آنها نیستم. من یك شخص مستقل هستم برای خودم، در مقابل آنها. بعد كه آن مقام را می بینم، یك ذره حسودی ام می شود، اذیت می شوم، بعد می گویم چرا آنها باشند و من نباشم؟ و این نگاه، نگاه غلطی است.

نگاه صحیح این است كه من باید حواسم باشد، که فرزند آنها هستم. اگر پدر شما به یك افتخار برسد یا نرسد یا در یك رتبه ای قبول شود، شما هم می گویید چرا پدرم؟ چرا من نه؟ مثلاً پدر شما در امتحان دكترا شركت كرده دوست دارید پیروز شود یا نشود؟ مسلماً دوست دارید قبول شود. پدر شما یك ورزشكار است در مسابقات جام جهانی شركت كرده، برای قبولی پدرت چه كار می كنی؟ چگونه دست می زنی؟ چگونه دعا می كنی؟ یا عزیزترین كسی كه دارید رئیس جمهور شده، آیا می گویی، او چرا رئیس جمهور شود، چرا من نشوم. یا اینكه با تمام اخلاص برایش دعا می كنی و برایش تلاش می كنی؟

دو نوع نگاه است، زمانی می گویم من و او با هم فرق داریم، یکی نیستیم، کاشکی من جای او بودم. این غلط ترین نگاه است. چرا؟ چون در زیارت عاشورا در فقره قبلی مقام محمود خواندیم كه من و سیدالشهداء (علیه السلام) یكی هستیم، گفتیم:« أَن یَرزُقنی طَلَبَ ثارك» و اینجا می گویم «أَن یَرزُقنی طَلَبَ ثاری» من انتقام خودم را می خواهم بگیرم یعنی من و سیدالشهداء (علیه السلام) یکی هستیم و من تا این اندازه به حضرت نزدیكم و در خانه آقا هستم. اینقدر بین ما علقه و عاطفه وجود دارد كه قهراً او به هرجا برسد ما را هم با خود می برد.

ببینید خداوند دوست دارد تو مثل او باشی و مثل او هر چی اراده كنی بشود. بنابراین بخلی ندارد از اینكه ما شبیه او شویم اصلاً ما را خلق كرده كه شبیه خودش شویم، خیلی دوستمان دارد، خیلی كریم است، خیلی مهربان است. حضرت فرمود: این همه تجلیات خداوند که از روز اول خلقت تا کنون در جهان رخ داده است، یك درجه از رحمت خدا است. خدا 99 درجه از رحمتش را برای قیامت گذاشته است. خدا و اهل بیت ببینید با ما چه كار می خواهند بكنند، احمقانه ترین تصویر «حسادت» است. احمقانه ترین فكر جدایی من و اهل بیت است. یك دروغ شیطانیست كه شیطان دارد بین ما و اهل بیت جدایی می اندازد، علقه ها و عاطفه ی ما و اهل بیت را می گیرد كه من فكر كنم اگر قرار است، پولی از جیبم برای امام زمان ع خرج كنم از دستم رفته است.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed