مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
روح شیعه شکل نمی گیرد و شخصیت شیعی تحقق پیدا نمی کند، مگر اینکه پذیرش زیارت، جزء اصول فکری آن شخصیت باشد. شیعه باید زیارت را با جان و دل بپذیرد و باور کند و در جهت آن اقدام عملی داشته باشد.
در زیارت دعا می کنیم و شخص زیارت شده را شفیع و واسطه بین خود و خداوند قرار می دهیم و چیزی از او می خواهیم. توصیه شده است که با معرفت به زیارت بروید. چون هستند کسانی که سال های سال به زیارت می روند و عرض ارادت می کنند؛ اما به مفهوم و حقیقت زیارت پی نبرده اند. این حاکی از کفر است که شخص با امامش بد صحبت کند. اگردر طول عمرمان یک زیارت درست، با یقین و با معرفت داشته باشیم و بفهمیم که کجا می رویم، برای ما بس است. امام صادق (علیه السلام) نیز می فرمایند؛ « هر کس حضرت معصومه (سلام الله علیها) را زیارت کند بهشت بر او واجب می گردد= مَنْ زارَها وَجبت لَهُ الْجَنَه»، منظور یک زیارت با معرفت است.
آیا درخواست هایمان از خداوند از طریق واسطه منافاتی با شرک دارد؟
آیا مگر غیر از این است که ما امر شده ایم که به غیر از خداوند به کسی یا چیزی متوسل نشویم و خدا فرموده که هیچ حول و قوه ای نیست، مگر از طرف خداوند. اگر اینگونه است، پس معصوم و امامزاده چه کاره هستند؟ از طرف دیگر، حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: وقتی که برای شما مشکلی پیش می آید، سر قبر پدر یا مادرتان دعا کنید و حاجت بگیرید. چون دعای اموات به اجابت می رسد.
خداوند مالک و مدبر همه جهان است و همه موجودات در اصل وجود و بقایشان محتاج به خداوند هستند و به هیچکس جز خدا احتیاجی ندارند. در سوره فاطر آیه 15 می فرماید: «انتم الفقراء الی الله و الله غنی حمید= همه شما فقیر و محتاج به خدا هستید و خدا بی نیاز و ستوده است» و در آیه 126 ال عمران می فرماید: « وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ= پیروزی جز از جانب خداوند توانای حکیم نیست». یعنی اگر کسی کمک و موفقیت و پیروزی می خواهد، فقط در نزد خداست. سوال این است که اگر ما فقیر به خداوند هستیم، پس چرا درِ خانه معصوم برویم و نصرت و حاجت خود را از معصوم و اولیای خدا یا علما بخواهیم؟! مگر این ها قدرتی دارند؟! همه قدرت و توان در دست خداوند است. التماس دعا گفتن چه معنایی دارد؟ ما احتیاجی به معصوم نداریم. ما مستقیما با خداوند ارتباط برقرار می کنیم که همه جا حاضر است. خودش هم در آیه 115 سوره بقره فرمود:«فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ اللَّهِ= به هر کجا رو کنید خدا همانجاست». در آیه 186 سوره بقره فرمود: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرشُدون= چون بندگان من (از دوری و نزدیکی من) از تو پرسند، (بدانند که) من به آنها نزدیکم، هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم. پس باید دعوت مرا (و پیغمبران مرا) بپذیرند و به من بگروند، باشد که (به سعادت) راه یابند». در نماز نیز می گوییم؛ « ایاکَ نَعبُدُ و ایاکَ نَستَعین = ما فقط از تو کمک می خواهیم». پس دیگر علی، حسین و ... کیست؟ چرا از اولیا و علما و مومنین ... کمک بخواهیم؟
با توجه به این منابع، کمک خواستن از غیر خدا غلط است و شرک و کفر محسوب می شود. خدا می گوید: «لا حول و لا قوه الا بالله لا حول و لا قوه الا بک. لا مؤثر فی الوُجود اِلا الله» یعنی استعانت و توسل به غیر نمی توانیم داشته باشیم و هیچکس جز او منشا اثر و توان نیست. و درآیه 17 سوره احزاب می فرماید: «قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ ... بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً =ای پیغمبر بگو: اگر خدا به شما اراده بلا و شری کند یا اراده لطف و مرحمتی فرماید آن کیست که شما را از اراده خدا منع تواند کرد؟ و هرگز خلق، جز خدا هیچ یار و یاوری نخواهند یافت». اگر انسان از کسی یا موجودی و یا ابزاری کمک بخواهد یعنی این که او را در کمک دادن، در قدرت و توان با خدا شریک کرده است».
آیا پس انداز کردن شرک است؟
افرادی هستند که اعتقاد دارند که از ابزار کمک نگیرید. چون شرک به خداست. مثلا می گویند برای آینده پول پس انداز نکنید. چون پس انداز کردن، شرک به خداست. یعنی من امیدم به پول است.
گاهی برخی برعکس عمل می کنند. اینها می گویند: من هر چه پول دستم بیاید خرج می کنم و یا به این و آن می دهم و برای خودم، هیچ پولی نگه نمی دارم. چون توکلم به خداست. یعنی آینده نگری نمی کنیم. چون آینده نگری شرک است. آینده نگری یعنی من خودم مستقل هستم و یک فکری می کنم. وقتی خدا کمکم می کند، پس چرا من از الان آینده نگری کنم؟ اگر آینده نگری کنم، یعنی اینکه من به این اسباب و علل دل بسته ام.
این اعتقادات در حالی است که حضرت سلمان (س) وقتی بودجه اش را از بیت المال می گرفت، می گفت من خرج یک سالم را نگه می دارم و ولی بقیه اش را در راه خدا انفاق می کنم. چون برای سال آینده شاید زنده بودم تا بودجه ی بعدی ام را بگیرم.
امام صادق (علیه السلام) کالاهای شان را در چند انبار قرار می دادند. به ایشان گفتند چرا شما در چند انبار قرار می دهید؟ فرمودند؛ شاید به یک انبار آسیب رسید، اگر در یک جا متمرکز کنم، اموالم از بین می رود. این همان نگاه درستی است که معروف شده به این که می گویند: «همه تخم مرغ هایت را در یک سبد قرار نده». خوب این نگاه امام یعنی چی؟ یعنی اینکه به خدا توکل و اتکا نکرده و به ترفند، روش و عقل خودش اکتفا کرده است؟! آیا می شود بگوییم که اگر امام صادق به خداوند توکل داشت، هیچ وقت این کار را نمی کرد؟ خیر. این کار حضرت با توکل هیچ تباینی ندارد. این همان است که فرمودند: با توکل زانوی اشتر ببند.
اگر ما برای موجودی، مستقلاً توان و قوه ای در اجابت خواسته های موجودات دیگر، کمک به آنها، رفع حاجات شان قائل باشیم، این شرک به خداوند است. اما موجوداتی هستند که خداوند خواسته و اجازه داده است که مردم به وسیله ی آن ها به خداوند نزدیک شوند و با توسل به آن ها از خداوند کمک بگیرند. خدا گفته که این ها هیچ کاره هستند. ولی من به اینها آبرو و عزت دادم. شما اگر به در خانه آنها بروید من هم کمک خواهم کرد. همه موجودات عبد و بنده خدا هستند و هیچ کس از خودش هیچ چیزی ندارد. در تعقیب نماز عصر می خوانیم: « لاَ یَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لاَ ضَرّاً وَ لاَ مَوْتاً وَ لاَ حَیَاةً وَ لاَ نُشُوراً = برای خودش هیچ نفع و ضرر و مردن و حیات و برانگیختگی قائل نیست».
خداوند این شرافت و آبرو و توان را به اهل بیت داده و خواسته که آن ها مراجعی باشند که بندگان خدا به آنها مراجعه می کنند و از آبروی آنها سرمایه گذاری کنند برای نزدیک شدن به خداوند، توسل به خداوند و کمک خواستن از او. اگر کسی رفتارش اینگونه باشد، با توحید هیچ منافاتی ندارد. چون تمام حول و قوه ای که در پیغمبر، امیرالمومنین، حضرت زهرا و ... وجود دارد از ناحیه ی خدا است.
خداوند می فرمایند: «مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ = هیچ کس نمی تواند شفاعت کسی را در نزد من بکند، مگر به اجازه من.» خداوند به اذن خودش به بعضی از بندگان آبرومندش قدرت و اجازه تصرف و ولایت (تکوینی) داده است که در موجودات تصرف کنند، شفا دهند، بیمار کنند و تغییر و تحولاتی در نظام طبیعی ایجاد کنند. در قرآن آیات متعددی راجع به این داریم که خداوند به انبیاء این قدرت را داده بود. ولی فرموده که به اذن من قدرت دارید، به اذن من شفا می دهید. به حضرت عیسی می فرمایند: به اذن من شفا بده. به اذن من کور مادرزاد را بینا کن. به اذن من مرده را زنده کن. به اذن من از چیزهایی که در خانه هایشان است خبر بده. همه می دانستند که حضرت عیسی از خدا این قدرت را گرفته و به اذن خدا این کارها را می کند. پس اینها با توحید منافاتی ندارد.
خداوند در مورد معصومین ع نه تنها اذن داده، بلکه یک سلسله از امور را مستقیماً به آنها واگذار و تفویض کرده است. یعنی اختیار را به دست آنها سپرده و گفته است که هر تصمیمی که شما می گیرید و حکم می دهید همان است. چون خدا دستور داده از موجودات دیگر استمداد کنیم و به آنها توسل کنیم و به زیارت شان برویم، پس اینها شرک نیست؛ بلکه اطاعت از خدا و عین توحید است.
خداوند فرمودند: «أبالله أن یجری الامور الا باسبابها= خداوند ابا دارد از این که کارها را مگر از طریق اسباب و وسیله انجام بدهد». یعنی می گوید هر کاری را می خواهید انجام بدهید با اسباب و عللی که من قرار دادم انجام دهید. این که کسی بگوید: خدایا خودت این کار را بکن، درست نیست. البته استثنائاً در بعضی موارد به اذن خدا اسباب و علل حذف می شوند. اما قاعده این است که انسان هر کاری را می خواهد انجام بدهد باید از طریق اسباب و عللش انجام دهد. برای همین بود که در قرآن فرمود: و ابتغوا الیه الوسیله= وقتی نزد خدا می روید و چیزی می خواهید، با وسیله بروید». معصوم ع هم فرمود: نحن الوسیله= ما وسیله هستیم».
حضرت موسی دندانش درد می کرد. به خداوند می گوید که خدایا من دندانم درد می کند. خداوند می فرماید از آن گیاه بخور خوب می شوی. یعنی از واسطه استفاده می کند و شفا را از طریق گیاه می دهد. حضرت دفعه بعد که دندان درد می گیرد، بدون اینکه به خدا بگوید، گیاه را می خورد، اما خوب نمی شود. می گوید: خدایا چرا خوب نشدم؟! خدا می گوید می خواستم بدانی که چه کسی به آن گیاه قدرت شفا را داده بود! یعنی اگر سراغ اسباب و علل می روید، باز هم حواس تان باشد که این اسباب و علل وابسته به خداوند است و خدا باید اجازه بدهد. گاهی شما دارو را می خورید، ولی به جای اینکه خوب شوید بدتر می شوید. چرا؟ چون خدا اذن نداده که دارو تو را خوب کند. آب می خورید. اما به جای اینکه سیراب شوید، تشنه تر می شوید. چون خدا اذن نداده. حضرت ابراهیم در آتش می افتد، آتش قاعده اش این است که بسوزاند. ولی چون خدا اذن نداده، نمی سوزاند بلکه خنک هم می کند.
حضرت مریض می شود و به خداوند می گوید خدایا اگر خودت خوبم نکنی، سراغ حکیم و پزشک نمی روم. خدا در جواب می گوید: من هم تو را شفا نمی دهم. آیا می خواهی با توکل به من، حکمت های مرا به هم بزنی؟! حکمت من در این قرار گرفته است که اگر قرار است شفایی باشد، در دست طبیب و طبابت باشد. ولی به اذن من. پس طبق قاعده عمل کن و پیش طبیب برو تا من شفا بدهم. اما ممکن است به سراغ اسباب و علل که در اینجا پزشک است، رفته باشم، ولی شفا نگرفته باشم. در این صورت می گویم خدایا اسباب و علل کاری نکردند، خودت یک کاری بکن. پس نمی توان مستقیم به منبع رجوع کرد.
طلبه ای با گریه به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) توسل کرد که من می خواهم مجتهد شوم. شما به من اجتهاد بدهید. شب خواب دید حضرت با فلکی که درست کرده است می خواست او را فلک کند. حضرت گفت: از من می خواهی که اجتهاد بدهم؟ برو درست را بخوان. ما هم تو را کمک می کنیم. پس نباید بدون علل و اسباب به منبع بزنی. نابرده رنج گنج میسر نمی شود: «لَیسَ لِلاِنسانِ اِلا ما سَعی». این شعر و اصطلاح و ضرب المثل توحیدی که همیشه سر زبانهاست که می گوید: از تو حرکت از خدا برکت، یعنی حتماً باید حرکتی باشد، تا برکتی حاصل شود.
وسیله هایی که توسل به آنها، باعث نزدیکی به خداوند و رفع حاجت می شود
این وسایل که ما بوسیله آنها به سوی خدا توسل می کنیم، می توانند چیزهای مختلفی باشند. این که خداوند می فرماید: «وَابتَغوا اِلیهِ الوَسیله= هر وقت می خواهید به سمت خدا بروید، با اسباب و وسیله بروید». یعنی برای هر نیازی، وسیله ای لازم است. «وابتغوا» یعنی بجویید و ببینید چه وسیله ای شما را به خدا می رساند. خدا در مسیر شما وسیله قرار داده است که بعضی از این وسایل را در قرآن معرفی کرده است.
در آیه 45 سوره بقره می فرماید: «وَاستَعینوا بِالصَبرِ وَ الصَلاة= از صبر و نماز کمک بگیرید ». نمی گوید اگر می خواهید به سمت من بیایید، از من کمک بگیرید. می فرماید: هر وقت ضعف شما را گرفت و کم آوردید، نماز بخوانید و از روزه و صبر کمک بگیرید. چون بدون حوصله و صبر در مقابل طبیعت گراها رشد نمی کنید.
ایمان و عمل صالح نیز یک وسیله است. امیرالمومنین «علیه السلام» در نهج البلاغه خطبه 110 می فرماید: «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی الْإِیمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ وَ کَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ وَ إِیتَاءُ الزَّکَاةِ فَإِنَّهَا فَرِیضَةٌ وَاجِبَةٌ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ وَ حَجُّ الْبَیْتِ وَ اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یَرْحَضَانِ الذَّنْبَ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِی الْمَالِ وَ مَنْسَأَةٌ فِی الْأَجَلِ وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِیئَةَ وَ صَدَقَةُ الْعَلَانِیَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِیتَةَ السُّوءِ وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ الْهَوَانِ أَفِیضُوا فِی ذِکْرِ اللَّهِ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّکْرِ وَ ارْغَبُوا فِیمَا وَعَدَ الْمُتَّقِینَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْدِ وَ اقْتَدُوا بِهَدْیِ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْیِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَی السُّنَن = همانا بهترین چیزی که انسان ها می توانند با توسل بر آن به خدای سبحان نزدیک شوند، ایمان به خدا و پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) و جهاد در راه خداست، که جهاد قلّه بلند اسلام، و یکتا دانستن خدا بر اساس فطرت انسانی است. بر پاداشتن نماز آیین ملّت اسلام، و پرداختن زکات تکلیف واجب الهی، و روزه ماه رمضان، سپری در برابر عذاب الهی است، و حج و عمره، نابود کننده فقر و شستشو دهنده گناهان است. و صله رحم مایه فزونی مال و طول عمر، و صدقه های پنهانی نابود کننده گناهان است، و صدقه آشکارا، مرگ های ناگهانی و زشت را باز می دارد، و نیکوکاری، از ذلّت و خواری نگه می دارد.» اینها وسیله هستند که مانع می شوند که انسانها خوار و ذلیل شوند».
وسیله دیگر، توسل به انبیاء و اولیاء است که خداوند نیز امر کرده به افرادی که پیش خدا آبرومند هستند، توسل کنیم. در این مورد حضرت علی «علیه السلام» می فرمایند: « اَنا الوَسیله= من وسیله هستم». مثل حدیث سلسله الذهب امام رضا «علیه السلام» که در نیشابور فرمودند: :«کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطها= کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است، اما در صورتی که به شرطهای آن عمل شود، و من یکی از آن شرطها هستم.»
فرمایش امام به این معنی است که توحید در صورتی مقبول درگاه خداوند است که همراه با پذیرش ولایت اهل بیت باشد. کسی بدون ولایت من و معصوم نمی تواند وارد قلعه ی لا اله الا الله شود. لازمه ی اعتقاد به لا اله الا الله اعتقاد به ما اهل بیت می باشد. و در کتاب «عترت در قرآن» درباره آیه 35 سوره مائده حضرت می فرمایند؛«نحن الوسیله= ما وسیله هستیم».
پس توسل به انبیاء و اولیاء یک کار عقلانی است که حتی در زندگی طبیعی نیز داریم. فرض بفرمایید که آقایی می رود خواستگاری دختر خانمی که او را نمی شناسد. سعی می کند که از یک آشنا استفاده کند که او را به آن خانواده معرفی کند. در مواقعی که در امری انسان کارش گره خورده است، چون او را نمی شناسند به کارش رسیدگی نمی کنند. به همین دلیل، از افراد آبرومند به عنوان ضامن تائیدیه می گیرد. به طور کلی اگر غریبه ای از ما درخواستی داشته باشد، در صورتیکه یک آدم آبرومندی که قبولش داریم تضمینش کند، به راحتی می توانیم به او کمک کنیم. این کار معقولی است که در همه امتها و جوامع با عناوین مختلف مثل ضمانت، آبرو گذاشتن، شفاعت، توصیه به شکل خوب (نه پارتی بازی) یعنی به وسیله شفاعت که حقوق دیگران ضایع نشود، صدق می کند.
مستنداتی که بر جواز توسل دلالت دارد
روایات متعددی بر جواز توسل دلالت دارد. دو روایت که از منابع اهل تسنن گفته شده را بیان می کنیم. (چون بیشترین ایراد را اهل تسنن به ما شیعیان می گیرند).
احمد بن حنبل، در مسند خود از عثمان بن حنیف چنین روایت میكند:« اِن رَجُلاً ضَریرَ البَصَرِ أتیَ النبیَّ صَلَّی الله عَلَیه وَ سَلَّم فَقالَ ادْعُ اللهَ أنْ یُعافیَنی، قال إن شئتَ دَعوتُ لك وَ اِن شِئتَ أخّرتُ ذلك فَهُو خَیْرٌ، فقالَ أدْعُه فَأمَرَه أنْ یَتَّوَضّأ فَیَحسُنُ وُضوئَه فَیُصلِّی رَكْعتینِ وَ یَدعُو بِهذَا الدّعاءِ اللّهمّ إنی اَسئلُك وَ اَتوَجَّه إلیكَ بنبیّك مُحْمَّدٍ نَبِّی الرَّحمةِ یا مُحمّدُ اِنّی تَوجّهتُ بِك الَی رَبّی فی حَاجَتی هِذِه، فَتَقضِی لی اللَّهمَّ شَفِّعْه فیّ. قالَ عُثمانُ: فَوَ اللَّه ما تَفَرَّقنا و لا طالَ الحَدیثُ بِنا حَتّی دَخلَ الرَّجلُ كأنْ لَمْ یكنْ بِه ضَرٌّ قَطُّ= مردی نابینا نزد پیامبرگرامی اسلام آمد و گفت: از خدا بخواه تا مرا عافیت بخشد. پیامبر فرمود: اگر میخواهی دعا كنم، و اگر مایل باشی به تأخیر اندازم و این بهتر است. او گفت: دعا كن. پیامبر به او فرمان داد تا وضو بگیرد و در وضوی خود دقت كند و دو ركعت نماز بگزارد و چنین دعا كند: پروردگارا! من از تو درخواست میكنم و به وسیله محمد، پیامبر رحمت، به تو روی میآورم. ای محمد، من در مورد نیازم، به وسیله تو به پروردگار خویش متوجه میشوم تا حاجتم را برآورده فرماید. خدایا! او را شفیع من قرار ده. به خدا قسم ما هنوز از آنجا متفرق نشده بودیم و مدت ماندن ما زیاد طول نكشیده بود كه دیدیم مرد نزد ما آمد و چنان شفا یافت گویا هرگز نابینا نبود.
داستانی دیگر این است که ابی بصیر به خدمت امام محمد باقر «علیه السلام» آمد و گفت: آقا شما شفا نیز می دهید؟ یعنی این که شما قدرت دارید شفا بدهید؟ حضرت دستی به روی او کشید و بینا شد. حضرت فرمود حال مثل بقیه مردم بینا شدی. اما بهتر این است که نابینا باشی و بی حساب به بهشت بروی. او گفت باشد می خواهم بی حساب به بهشت وارد شوم. حضرت اشاره کرد و او نابینا شد.
در این حدیث، چند نکته وجود دارد. این حدیث را عثمان بن حنیف که یکی از صحابه معتبر است، نقل می کند. آن شخص که به پیامبر متوسل می شود، حضرت نمی گوید که مگر من که هستم؟ برو در خانه خدا. این شرک است که نزد من آمده ای. بلکه حضرت می گوید: باشد. اگر می خواهی برایت دعا می کنم. و از طرف دیگر پیامبر می گوید اما برایت بهتر است که ذخیره برای آخرتت شود. در مورد بیماری ها قاعده ای هست که می گویند: شما شفایتان را بخواهید؛ اما اگر خدا شفا نداد، ناراحت نباشید و مطمئن باشید که برای آخرت شما بهتر از آن، ذخیره می شود. چون در بهشت درجاتی هست که انسان جز با بیماری به آن نمی رسد. چون بی حساب وارد بهشت می شوند.
نکته دیگر اینکه: طبق صحبت رسول اکرم، وضو باید کامل باشد که اثر بخش باشد. یعنی رو به قبله باشد. دعاهای وضو را با حضور قلب بخواند. یکی از خواص وضوی کامل این است که خیالات انسان را کنترل و دفع خواطر و فکرهای بد و آلوده می کند.
نکته آخر این روایت، ماهیت دعای مرد نابینا است که اینگونه می گوید: خدایا من از تو می خواهم و به سوی تو توجه دارم و به نبی تو توسل می کنم. بعد دعا را بر می گرداند از خداوند به سمت پیامبر. ای پیامبر! من متوجه تو هستم و به پروردگارم به وسیله تو توجه می کنم در این حاجتی که دارم. پس حاجت مرا بده. چون بعضیها اشتباه فکر می کنند که ما وقتی به معصوم می گوییم شما حاجت ما را بدهید، حضرت خودش مستقیماً این قدرت را دارد و لازم نیست از خداوند بخواهد. پیامبر هم به او یاد می دهد و می گوید تو این گونه بگو که ای پیامبر! تو حاجت من را بده و بعد بگو خدایا این پیامبر را شفیع من قرار بده. یعنی واسطه بودنش را برای من بپذیر.
کلیدواژه ها:
آثار استاد