www.montazer.ir
شنبه 18 می 2024
شناسه مطلب: 11389
زمان انتشار: 7 دسامبر 2019
زیارت، بر اساس عشق به خداوند تبارک و تعالی است

شرح زیارت عاشورا، جلسه 38، 81/2/26

زیارت، بر اساس عشق به خداوند تبارک و تعالی است

زیارت، به معنای طلب ملاقات محبوب و معشوق و انس گرفتن با اوست. اسلام با توجه به این که هر کس به دنبال معشوق خودش است و برایش وقت می گذارد و زیارتش را می طلبد، معشوق برین را به ما معرفی می کند و می گوید: سرمایه گذاری شما در زیارت، باید حول محور عشق به خداوند تبارک و تعالی باشد. یعنی به زیارت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه (علیهم السلام) هم که می روید، باید حول محور عشق به خداوند تبارک و تعالی باشد.

اسلام، زیارت را با معنای خاصی از ما خواسته است. زیارت در درجه ی اول، مبتنی برعشق ذاتی انسان به خداوند تبارک و تعالی است. خداوند موجودات را عاشق خودش خلق کرده است. انسان نیز عاشق خداوند است و طالب ملاقات و ارتباط با اوست. خداوند هم این عشق ذاتی بندگانش را نسبت به خودش می داند. بنابراین در دین، مقررات و برنامه هایی برای ملاقات ها و زیارت ها گنجانده شده، تا این حب و عشق انسان به او تأمین شود. بنابراین، باید با این مفهوم خاص در اندیشه ی اسلامی، به زیارت نگاه شود. اولین جایی که خداوند زیارتش را واجب کرد، زیارت خانه ی خدا، آن هم به قصد زیارت خودش بود. بعد هم زیارت قبور رهبران الهی و اولیاء و زیارت کلیه ی افراد، اشیاء و اماکنی که ممکن است انسان را به یاد معشوقش بیندازد و یادش را در دل زنده کند.

اگر انسان بخواهد ملاقات با خداوند و ائمه (علیهم السلام) را حذف کند، باز هم زیارت معشوق های دیگر را دارد. به محض این که قلب انسان از حب خداوند خالی شود، از حب معشوق های مختلف پر می شود. آن چه که برازنده ی ماست، این است که سرمایه گذاری کنیم و  وقت و عمری که از ما با قیمت ابدی گرفته می شود را صرف زیارت معشوق نهایی کنیم. اگر وقتی را برای کار دیگر می گذاریم، به عشق او و به خاطر او باشد. برای همین است که وقتی دل ما برای کسی تنگ می شود، بدون هیچ غرضی، فقط به خاطر رضایت خداوند، با او تماس می گیریم و به ملاقاتش می رویم.  چون جزا را خداوند می دهد. وقتی این کار را می کنیم، در حقیقت به ملاقات خدا رفته ایم. اهل بیت (علیهم السلام) هم می گویند: «مَن زارَ زائِرُنا کَمَن زارَنا [2]=هر کس زائر ما را زیارت کند، مثل این است که ما را زیارت کرده است.» یعنی وقتی ما به ملاقات کسی که به زیارت خانه ی خدا و ائمه (علیهم السلام) رفته؛ برویم، مثل این است که خودمان هم  به زیارت رفته ایم.

مسئله زیارت، فقط مخصوص به اسلام نمی باشد. پذیرش تبعات زیارت، مثل صرف وقت و هزینه و حتی به خطر انداختن جان، در تمام فرهنگ ها اعم از فرهنگ های دینی و غیر دینی وجود داشته و دارد و تاریخ انسان، هرگز از این مقوله خالی نبوده است. حتی در کسانی که هیچ اعتقادی به خداوند تبارک و تعالی ندارند و اساساً معنویت، روح و عشق را انکار می ­کنند، هم وجود دارد. هر کس، در هر جا که محبوب و معشوقی دارد، برایش وقت می گذارد. این مثل آب خوردن و غذا خوردن، طبیعی است. هیچ کس نمی تواند بگوید: «من اگر معشوق داشته باشم، به زیارت او نمی روم و صرف وقت نمی کنم یا خودم را برای او به خطر نمی اندازم.» پس بهتر است، اگر می خواهیم زیارتی کنیم و وقت و پول مان را هزینه کنیم، زیارتی باشد که به درد مان بخورد و زیارت معشوق نهایی مان باشد.

آن چه از اسلام داریم، به برکت زیارت است

قرار است در ملاقات ها و زیارت ها، خیلی اتفاقات بیفتد. خداوند تبارک و تعالی، مهم ترین وظیفه ی انسان را ارتباط با معشوق و مرتبطین معشوق و هر چیزی که بوی معشوق را بدهد، قرار داده است. آن چه از اسلام ناب باقی مانده است، به برکت این حکم خداست. یعنی 1- عشق و 2 - کشش انسان به سمت معشوق و ملاقات با او. محور اصلی همه ی احکام اسلام، همین است.

هیچ حکمی از احکام اسلام، به اندازه ی زیارت، جامعیت و سازندگی ندارد. نماز، ملاقات و زیارت خداست. خداوند، در مورد نماز می فرماید: « إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی[3] = منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست. پس مرا به یگانگی بپرست و نماز را مخصوصاً برای یاد من به پادار!» همچنین حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: « ذاكِرُ اللّه ِ سبحانَهُ مُجالِسُهُ [4]= كسى كه به یاد خداى سبحان باشد، همنشین اوست » «الصَّلاةُ قُربانُ كُلِّ تَقِیٍّ[5] = نماز خواندن ‌وسیله ی نزدیكی به خدا، برای هر شخصی پرهیزگار استپیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می فرماید: «الصَلاهُ مِعراجُ المُؤمِن [6] = نماز معراج مؤمن است.»

وقتی انسان می خواهد به زیارت امام رضا (علیه السلام) برود، باید ارتباطش را با همه چیز قطع کند، تا بتواند طی طریق کرده و به زیارت برسد. روزه هم یعنی انسان، ارتباطش را با همه ی اشیاء قطع کند و به ملاقات خدا برود. بنابراین به ماه رمضان، ماه ضیافت خدا می گویند. چون ماه مهمانی و ملاقات با اوست. روزه یعنی این که خدایا! دلم برایت تنگ شده! از کثرات دیگر خسته شده ام. روزه می گیرم تا آنها دست از سرم بردارند. یک مقدار تمرکز داشته باشم و بتوانم با تو باشم. حج، ملاقات معشوق و امر به معروف و نهی از منکر، دفاع از معشوق است.

توجه به ملاقات اشخاص و بزرگداشت زمان ها، مکان ها، و هر چیزی که با اصل و حقیقت انسان پیوند داشته باشد، در اسلام گنجانده شده است و این بهترین بهره برداری است. اگر انسان این نکته را خوب بفهمد، محور اصلی اندیشه ی اسلامی را در همه ی مسائل، گم نمی کند. باید بدانیم، بافت جامعه ی اسلامی از نظر سیاسی، جامعه شناسی، روان شناسی و سایر احکام اسلام بر همین مبنا قرار داده شده است. خداوند بافتی را در جامعه اسلامی قرار داده که اگر به آن اهمیت داده شود، هیچ بمب اتمی اعم از مادی و معنوی، نمی تواند با جامعه کاری کند. وقتی این بافت در جامعه قرار بگیرد، دیگر هیچ مشکلی سر راه انسان قرار نمی گیرد و او به سرعت به همه ی پیروزی های خودش نائل خواهد شد. اگر جامعه یا فرد حرکت کند دارند، برای این است که به این میزان و مبنا عمل نمی کنند.

نقش قوه ی « واهمه و عاقله » در تعیین معشوق حقیقی

انسان برای این که عمر و جوانی اش را هدر نداده و سال ها سرمایه اش از بین نرود، باید در تعیین معشوق حقیقی، بر قوه ی واهمه غلبه کرده و قوه ی عاقله را ملاک قرار دهد.  

برای ما ثابت شده که یک معشوق بیشتر نداریم و همه خداوند تبارک و تعالی را به عنوان معشوق، به ما معرفی کرده اند. «لا اله الا هو» حقیقتی است که خداوند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  به آن گواهی می دهند. قلب و وجود ما هم  همین را می گوید. پس چرا ما نمی توانیم با این که خداوند معشوق حقیقی ماست، او را به عنوان معشوق برین انتخاب کنیم و عالی ترین معشوق مان باشد و از بودن با او لذت ببریم؟ چرا نمی توانیم با یادش، آرامش پیدا کنیم؟ چرا وقتی که مضطرب هستیم، نمی توانیم با نماز آرامش پیدا کنیم؟ چرا وقتی غمگین هستیم، نمی توانیم با یاد خدا شاد شویم؟ چرا وقتی ترس به سراغ ما می آید، نمی توانیم با یاد خدا آرامش بگیریم؟ علت این است که قوه ی واهمه، خدا را از مدار عشق ما خارج کرده است. قوه ی واهمه، قوه ی بسیار خطرناکی است و باعث می شود که انسان خیلی وقت ها حقیقت را نبیند و یک ضد ارزش را به جای ارزش، قرار دهد. قوه ی واهمه باعث می شود که اگر معشوق حقیقی به انسان عرضه شود، او را نپذیرد و معشوق قلابی را به عنوان معشوق نهایی و برین بپذیرد.

در حدیث قدسی داریم  که معصوم به خدا عرض کرد: «علامت محبت تو چیست؟ بندگان تو چگونه بدانند، که نزدت محبوب هستند؟» خداوند فرمود: «هر بنده ای که مرا دوست بدارد، من هم دوستش دارم. اصلاً خودم آن  علاقه را در قلبش قرار دادم[7].» هر کس می خواهد بفهمد میزان محبت خداوند نسبت به او چقدر است؟ یا مقدار منزلتش در نزد خدا چقدر است؟ ببیند منزلت خدا، نزد او چقدر است؟ ببیند میزان محبت خداوند در دل خودش، چقدر است؟ همان قدر که شما نسبت به خدا محبت دارید، خدا هم نسبت به شما محبت دارد.

خداوند در قرآن می فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِكَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَكُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ [8]= بدانید که زندگانی دنیا، به حقیقت بازیچه‌ای طفلانه و لهو و عیّاشی و زیب و آرایش و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان است. در مثل، مانند بارانی است که گیاهی در پی آن از زمین بروید که برزگران یا کفار دنیاپرست را به شگفت آرد و سپس بنگری که زرد و خشک شود و بپوسد. و در عالم آخرت، دنیا طلبان را عذاب سخت جهنم و مؤمنان را آمرزش و خشنودی حق، نصیب است. و بدانید که زندگانی دنیا، جز متاع فریب و غرور چیزی نیست.».

ما تا وقتی بچه هستیم و با لهو و لعب سر گرمیم و بازی کردن، معشوق ماست و ما را اشباع می کند. «هیجانات، بازی ها، فیلم سینمایی، کارتون، تشکیل تیم فوتبال و بردن در مسابقات، سال های سال 1 نفر را سر پا نگه می دارد. بدون این که متوجه شود و دردش بیاید. نه این که درد نداشته باشد، اثر خودش را روی او می گذارد، اما او نمی فهمد. بعد از مدتی، زینت، آرایش، خودآرایی، لباس، خانه، تلفن همراه، ماشین و ... می تواند انسان را مدت ها سرگرم نگه دارد و او طرف خداوند نرود. همچنین، رقابت، فخر فروشی، مقایسه ی دائمی خود با اطرافیان و مسابقه هایی که با دیگران برای رو کم کردن و رسیدن به پست بالاتر می گذارد، سال های سال وقت او را می گیرد. در دعای کمیل داریم که قوه ی واهمه با کمک شیطان، این کارها را برای ما تزیین می کند و ما با این ها، اشباع و راضی می شویم و احساس خوشبختی می کنیم. ولی برای این که ما به قوه ی واهمه غلبه کنیم، می گوید: آخرش چی؟ وقتی به آن رسیدی، بعدش چی؟

آن هایی که به چندین برابر آن چه تو فکر می کنی، رسیدند؛ ولی احساس خوشبختی نکردند و گفتند: «این معشوق ما نیست.» همان طور که خداوند فرموده :«فَلَمَّا جَنَ‌ عَلَیْهِ‌ اللَّیْلُ‌ رَأَى‌ کَوْکَباً قَالَ‌ هذَا رَبِّی‌ فَلَمَّا أَفَلَ‌ قَالَ‌ لاَ أُحِبُ‌ الْآفِلِینَ‌ [9]= هنگامی که تاریکی شب او را پوشانید، ستاره‌ای مشاهده کرد. گفت: این خدای من است؟ امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: غروب‌کنندگان را دوست ندارم.» چون معشوق انسان چیز دیگری است که با آن، دلش آرام می گیرد و خوشبخت می شود. همچنین قوه ی عاقله به انسان می گوید: تو تلاش کردی که مشهور شوی و به عالی ترین درجه برسی و محبوب همه شوی!

ولی وقتی منفور خدا شدی! چه فایده ای دارد؟ وقتی خدا از تو بدش بیاید، تو ساقط هستی! تو تلاش می کنی در هیئت، خانواده، محله و جمع شاگردان، طرفداران و رأی دهندگان و ... محبوب باشی! ولی اگر در اصحاب ائمه، فرشته ها، اولیای خدا، برای هیچ کس ارزش نداشته باشی، چه فایده ای دارد؟ در چنین وضعی، تو ساقط هستی! هیچ کدام از آن ها تو را دوست نداشته باشند و از چشم همه ی آنها افتاده باشی، می خواهی چه کار کنی؟ اگر شب جمعه، محفل و جمعی باشد، که در آن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، سیدالشهداء (علیه السلام)، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، اولیای خدا، شهدا و فرشته ها بیایند و تو در آن جمع محبوب نباشی و طردت کنند و اصلاً راهت ندهند، خیلی ساقط هستی! علامت راه ندادن هم مشخص است. ما آن جا دعوت نمی شویم و تمنایی برای رفتن نداریم. در انقلاب خودمان، چند نفر را سراغ داریم که به سرعت منفور شدند؟ از کسانی که مردم حاضر بودند، جان شان را فدای آن ها کنند. کسانی که وقتی در انتخابات شرکت می کردند، اولین رأی را می آوردند. ولی بعداً  مردم، آن ها را لعنت کردند.

محبوبیت زمینی باید پشتوانه ی محبوبیت آسمانی داشته باشد

در زیارت امین الله می خوانیم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ [10]= خدایا! مرا در زمین و آسمانت، محبوب قرار بده!» محبوبیت زمینی ای که پشتوانه ی محبوبیت آسمانی نداشته باشد، اصلاً نمی ارزد و وبال گردن انسان می شود. پشتوانه ی محبوبیت آسمانی داشتن، یعنی در آسمان محبوب باشی! و آن ها تو را قبول داشته باشند! و به عضویت مجموعه ی آن ها در آمده باشی و در جمع اشراف و بزرگان حقیقی، پذیرفته شده باشی!

اشراف در قوه ی عاقله، بر مبنای ابدیت و شرافت انسان ها و موجودات تعیین می شوند. قوه ی عاقله به انسان می گوید: «خدا و امام زمان باید تو را قبول داشته باشند! فرشته ها باید تو را بپذیرند و در جمع اشراف واقعی باید آبرو و شرافت داشته باشی!» ولی قوه ی واهمه «وزیر، معاون، مشاور، سرهنگ و...» را اشراف می داند. اگر این ها ما را تحویل بگیرند و قبول داشته باشند، خیلی خوب است و لذت می بریم و با اینها راضی می شویم.  قوه ی واهمه می گوید: «شرافت مختص به دنیاست، آن هم بر مبنای مقام و پست و پول.» انسان هم اشتباه می کند و برای اینکه جزء اشراف و بزرگان قرار بگیرد و از حقارت خودش را نجات بدهد و از نگاه پست دیگران در امان باشد، تلاش می کند تا به پول و پست که مبنای شرافت خودش است، برسد. اما قوه ی عاقله می گوید: اهمیت ندارد که کسی تو را قبول نداشته باشد! مهم نیست که با کسی ارتباط نداشته باشی و کسی با تو همراه نباشد و تنها باشی! گمنام و تنها زندگی کن! فقط آسمانی ها قبولت داشته باشند، کافیست. ولی قوه ی واهمه، شدیداً از خلوت و تنهایی بیزار است و وحشت دارد.

اگر به دنبال کمالات ابدی باشیم، همیشه آرامش خواهیم داشت

حضرت امام خمینی (سلام الله) فرمودند: «انسان بدون تلقین به جایی نمی رسد.» انسان باید زحمت بکشد و به قلبش تفهیم کند که ارزش ندارد، جوانی و عمرش را برای چیزهایی که دل می خواهد، هزینه کند! نمی ارزد در مسابقه ی بدو بدو و جیفه خوری که بقیه گذاشته اند، شرکت کند! باید دنبال شرافت های حقیقی و بالاتر باشد! که این انسان را آرام می کند.

وقتی عمر و وقت انسان در سرعت و سبقت کمالات ابدی و آن چیزهایی که ماندنی است صرف شود، از خوردن و بردن دیگران به هیجان نمی افتد و نمی گوید: «اینها چنان می خورند که مرا هم به هوس انداختند. من هم باید از این جیفه بخورم.» کسی نمی تواند او را تحریک کند. انسان باید به قوه ی واهمه ی خودش غلبه کند و به جایی برسد که خداوند، مایه ی استراحت و آرامش او باشد. بتواند تعادل خودش را حفظ کرده و با خداوند راحت باشد و از او لذت ببرد و بتواند با او در مقابل حوادث تند بایستد.

حضرت می فرماید:«الْمُؤْمِنُ كَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّكُهُ الْعَواصِفُ =[11] فرد باایمان، همچون كوه پا برجاست كه طوفان ها و تندبادها او را تكان نمى دهد.» وقتی به مؤمن می گویند: «دشمن علیه شما تجهیز شده» به جای این که بترسد، خوشحال می شود. وقتی می گویند:« آمریکا قرار است حمله کند، کسی که فقط خدا را می بیند، از چه می خواهد بترسد؟ مگر قرار است چه چیزهایی از او گرفته شود؟ او که همه جا با معشوقش هست. هر لحظه او را بکشند، باز هم با معشوقش هست. ببینید خداوند چگونه انسان را آرام می کند! می فرماید:«قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ یُصِیبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ [12]= بگو: آیا شما منافقان، جز یکی از دو نیکویی بهشت و یا فتح، چیزی می‌توانید بر ما انتظار برید؟ ولی ما درباره ی شما منتظریم که از جانب خدا، به عذابی سخت گرفتار شوید یا به دست ما، هلاک شوید. بنابراین شما در انتظار باشید که ما هم مترصد و منتظر هستیم.» مگر چه آسیبی می خواهد به ما برسد؟ یا ما را می کشید که ما به شهادت می رسیم و به لقای حق می رسیم؛ یا ما شما را می کشیم و از بین می بریم و پیروز می شویم. ما دیگر از چه چیزی بترسیم؟ حتی اگر اسیر و مجروح مان کنید، آینده ی بدی که سر راه ما نیست. این طوری انسان، آرام می شود. همین آرامش است که در طول 8 سال دفاع مقدس، باعث شد تعدادی جوان که از نظر نظامی بی تجربه، ولی از نظر قدرت روحی فوق العاده قوی بودند، بتوانند همه ی ابرقدرت ها را به خاک مذلت بنشانند. آن هم بدون اضطراب، با خنده و تفریح و شوخی و در اوج آرامش و شادی،  معجزه ی قرن را درست کنند.

تفاوت انسان فطرت گرا و طبیعت گرا در برخورد با جهاد

وقتی به طبیعت گرا، بگویی: «جنگ تمام شد.» او خوشحال می شود. ولی فطرت گرا، این طوری نیست. او به تکلیفش عمل کرده است. جنگ باشد یا نباشد، برایش فرقی نمی کند. بلکه موقع جنگ، چون باب شهادت بر روی او باز است، بیشتر شادی دارد.

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:«فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ [13]= جهاد، درى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را به روى دوستان خاص خود گشوده است.» در جبهه، چیزی به اسم غم و غربت وجود نداشت. وقتی به شهر، پیش خانواده برمی گشتند، احساس غربت می کردند و می گفتند: «ما اینجا غریبیم! خانه ی ما آن طرف، پیش خود خداست. اما وقتی به جبهه می رفتند، احساس می کردند به وطن برگشته اند. خداوند درباره ی جهادگر می فرماید: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ[14] = البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده‌اند، بلکه زنده‌اند و در نزد خدا متنعّم خواهند بود.» «عِندَ رَبِهِم» یعنی شهید نه در بهشت؛ بلکه دائماً پیش خود خدا و در حضور خداست. این مقامی نیست که بعد از شهادت به آن رسیده باشد. اگر در جبهه «عِندَرَبِهِم» نبوده، بعد از شهادت هم معنا ندارد که «عِندَ رَبِهِم» باشد. آن ها هیچ وقت این مقام را به چیز دیگری ترجیح نمی دادند. آن ها آرامش داشتند. چون  معشوق شان در آغوش شان بود و معشوق شان بیشترین ظهور را آنجا داشت. در خارج از  جبهه، دچار کثرات می شدند و مجبور بودند معشوق را رها کنند. چون کثرات انسان را از وحدت و لذت هم آغوشی با معشوق، در می آورد. این قاعده درباره ی همه معشوق ها صادق است. اصلاً طبیعت گراها نمی فهمند که ما درباره ی یک بسیجی چه می گوییم. وقتی عقل در استخدام طبیعت گرایی است، می گوید: «این حرف ها کدام است. معقول باش!» ولی انسان می تواند به جایی برسد، که قوه ی واهمه را کنار بزند و خودش را به جایی برساند که معشوق نهایی و لذت نهایی اش، خداوند شود. امام سجاد (علیه السلام) در مناجات الذاکرین می فرماید: «وَ أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَیْرِ ذِكْرِكَ [15]= و از هر لذّتی به جز ذکر تو،  استغفار می کنم.» فطرت گرا، با کسی که راه خدا را نمی رود، خیلی فرق دارد. فطرت گرا از زحمت، لذت می برد. از رنج، شیرینی می بیند. چون همه چیزش برای معشوق است. فطرت گرا از این که راه معشوق را طی کند و به خطر بیفتد، لذت می برد. چون می خواهد به معشوقش برسد و می داند که معشوقش هم، اورا نگاه می کند. حالا در این راه هر اتفاقی بخواهد برایش بیفتد، شهید یا اسیر یا زخمی شود، فرقی نمی کند. وضعیت جانبازان و شیمیایی ها را ببینید، هنوز هم معشوق نهایی زندگی آن ها خداوند است.

ظ م - 30

[2] الحج ضیافه اله / نویسنده:المدرسی،السید محمد تقی / جلد: 1/ صفحه: 79

[3] قرآن کریم / سوره ی طه / آیه ی 14

[5] نهج البلاغه،‌كلمات قصار136

[6]  کشف الاسرار، ج 2، ص .676 سرالصلوة ، ص 7، اعتقادات مجلسی ، ص 29

[7] منبعی یافت نشد.

[8] قرآن کریم / سوره ی حدید/ آیه ی 20

[9] قرآن کریم / سوره ی انعام / آیه ی 76

[10] مفاتیح الجنان

[11] شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی 181/9

[12] قرآن کریم/ سوره ی توبه / آیه ی 52

[13] نهج البلاغه  / خطبه 27

[14] قرآن کریم / سوره ی آل عمران / آیه ی 169

[15] مفاتیح الجنان  

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed