مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
پرخوری، ذهن و دل را از کار میاندازد. یعنی هم در بخش عقل به انسان صدمه میزند که نمیتواند خوب فکر کند و هم در بخش فوق عقل صدمه میزند که اجازه ارتباط با معشوق را از انسان می گیرد.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرمایند: «لَا فِطْنَةَ مَعَ بِطْنَةٍ= هیچ تیزهوشی با پرخوری ایجاد نمی شود». نزدیک به همچنین فرمودند: «لَا تَجْتَمِعُ الْفِطْنَةُ وَ الْبِطْنَةُ= پرخوری با تیزهوشی و فهم جمع نمیشود». در واقع پرخوری نوعی کودنی برای انسان میآورد و این کودنی، یک کودنی معمولی نیست. صدمهای که پرخوری به انسان میزند خیلی زیاد است.
در پرخوری وقتی که شما آسیب عقلی ببینی، نمیتوانی درست بفهمی و فکر کنی. کسل و تنبل میشوی و حوصله کار فکری و عقلی را نداری. مثل اینکه شما فرزند و همسرت را خیلی دوست داری و الان هم دلت برایشان تنگ شده و حالا بعد از مدتی به آنها رسیده ای. اما آنقدر حالت بد است که نمیتوانی به وزان آنها رابطه عاشقانهای را با عزیزانت برقرار کنی. یعنی اصلاً نمیتوانی با آنان ارتباط بگیری.
پرخوری جلوی پر کشیدن قلب را هم میگیرد، یعنی آنجایی که قرار است آتش عشق و شوق، شعلهور شود و انسان پرواز کند، پرخوری، هم بال عقل و ذهن را میشکند، و هم بال دل را میشکند و تو نمیتوانی کار عرفانی و معرفتی قشنگی بکنی. مثلاً سر کلاس درس دانشگاه یا حوزه هستی و می بینی که خیلی خوب نمیفهمی، چرتت میگیرد و کسل هستی. انرژی بدن کلاً صرف این میشود که بدن را مدیریت کند.
یا مثلاً میخواهی رابطه عاشقانه برقرار بکنی. الان شب قدر است یا در مجلس عزاداری اهل بیت هستی و میخواهی گریه کنی. احتیاج به پرواز داری. احتیاج به ایجاد ارتباط قلبی داری. اما آدمی که پرخور است، یا گرفتار شهوت غذا و مزه است، نمیتواند خیلی رشد کند و ارتباط بگیرد. انگار یک پارازیتی بین این ارتباط وجود دارد که به معشوق خودش نمیچسبد. یک حجاب بزرگی بین انسان و غیب میافتد که دیگر نمیتواند ارتباط برقرار کند. یعنی انسان کوردل میشود. پس با پرخوری، انسان هم کور ذهن میشود و هم کوردل. پرخوری، هر دو کوری را برای انسان میآورد.
روایتی داریم که خیلی تکاندهنده است. خداوند تبارک و تعالی به حضرت داود (علیهالسّلام) میفرماید: یا داود! من علم را در گرسنگی قرار داده ام مردم در سیری دنبالش میگردند.
با ترک عادت، بر پرخوری غلبه کنیم
آدمهایی که عادت کرده اند که سیر و متنوع بخورند، گرفتار شهوت شکم هستند و نمیتوانند رشد علمی زیادی داشته باشند.
به علی (علیهالسّلام) گفتند که با این قدرت بدنی که تو داری دروغ میگویی که اصلاً در عمرت نان گندم نخوردهای و غذایت ساده است. حضرت میفرماید مَثَل من مَثَل درختی است که در بیابان رشد کرده، چوبش محکم و قدرتمند است. اما مَثَل شما مَثَل درختان و گیاهانی است که کنار جویبار رشد کرده و چوبهایش نرم و ضعیف است. پس به این مسئله خیلی توجه کنیم: کسانی که میخواهند کارهای عقلی و فوق عقلی بکنند، با شکمچرانی و شهوت شکم و اسارت در مزه، نمیتوانند این کار را انجام بدهند. حالا این شهوت، شهوت شکم است، بعضیها شهوت لباس یا شهوتهای دیگر دارند. اینها هم نمیتوانند کارهای جدی داشته باشند و رشد کنند.
روزی یک آقایی رفته بود در حوزه مرحوم آیت الله شهید مدرس که طلبه بشود. بعد خیلی طلبه باکلاسی رفته بود آنجا گفته بود میخواهم طلبه بشوم. مرحوم مدرس تحویلش نگرفته بود و گفته بود نه. بعد دیدند یک طلبه با لباس مندرس به آنجا آمد ایشان او را قبول کرد. گفتند: آقا او را چرا قبول نکردی؟ گفت: او دکمههای لباسش از این قیطونیها بود. او با این وضع لباسش نمی تواند طلبگی کند. ولی طلبه دومی را دیدم که خیلی ساده است و درگیر ظاهر نیست. او میتواند ذهن و وقتش را در سادهترین شکل برای کار علمیاش بگذارد.
کسی که عقب افتاده و میخواهد یک رشد علمی و عقلی خیلی زیادی داشته باشد؛ یا میخواهد یک جهش معنوی داشته باشد، اول باید بتواند بر گذشته خودش غلبه کند. اصلاً نمیتواند به تشریفات برسد. انسانی که گرفتار تشریفات بشود، عمرش تلف میشود. اینکه او عادت کرده به تشریفات لباس پوشیدن، تشریفات کفش، کیفش، دفتر، شکم و غذا، نمیتواند به امور بالاتر از اینها برسد.
بعضی از عزیزان به ما میگویند ما میخواهیم گذشته مان را جبران کنیم. الان میتوانیم یا نه؟ میگوییم بله میشود، ولی دقت کنید که باید بر عادتهایی که در گذشته داشتید، غلبه کنید.
عادتهای «جمادی، گیاهی و حیوانی» انسان را زمینگیر میکند. موضوع بحث ما هم بحث گیاهی و شهوت شکم و پرخوری است. اینها آدم را زمینگیر میکند. یعنی امام زمان علیهالسلام خانه کناریات هم باشد، نمیتوانی با او ارتباط بگیری. وقتی تو پرخور هستی، وقتی که متنوعخور هستی، وقتی اسیر شکم هستی، وقتی شهوت شکم حاکم بر تو است، نمیتوانی کار جدی و قوی انجام بدهی.
وقتی شکم درگیر است، دل از دیدن خیر و صلاح نابینا است
امیرالمومنین علی علیهالسلام فرمودند:«إِذَا مُلِئَ الْبَطْنُ مِنَ الْمُبَاحِ عَمِیَ الْقَلْبُ عَنِ الصَّلَاح= وقتی شکم از حلال پر میشود، دل نمیتواند مصلحت خودش را تشخیص بدهد». یعنی شما نمیتوانی یک تصمیم درستی بگیری. مثلا میخواهی یک تصمیم معنوی بگیری، میخواهی یک تصمیم برای ازدواج بگیری، میخواهی یک تصمیم برای رشته تحصیلی بگیری و... با پرخوری و شکم سیر نمیتوانی مصلحت را تشخیص بدهی، یعنی شما یک تصمیم میگیری و دو روز بعد، پشیمان میشوی. یکسال بعد پشیمان میشوی. گاهی یک تصمیم بدی میگیری که تا آخر عمر گریبانگیر تو میشود.
این که حضرت میفرماید: نمیتوانی مفاسد و مصالحت را خوب تعریف کنی، یعنی برای کارهای بزرگ و آرمانی و حتی برای دنیای خودت، با پرخوری و سیری نمیشود.
روایت بعدی از نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است که میفرماید: «مَنْ تَعَوَّدَ كَثْرَةَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ قَسَا قَلْبُهُ= هر کس عادت کند به زیاد خوردن و زیاد نوشیدن، قلبش قسی میشود». در این حدیث منظور فقط ذهن نیست که انسان کُند میشود؛ بلکه دلش کار نمیکند. رغبتهایش از بین میرود. مثلا میگوید دلم تنگ شده که یک قرآنی بخوانم؛ یک ذره با خدا حرف بزنم؛ دلم تنگ شده الان حرم بروم؛ دلم تنگ شده یک کار علمی بکنم؛ اما یک دفعه یک چیزی میخورد که خودش را سنگین میکند و دیگر آن رغبت به قرآن، آن رغبت به حرم، آن رغبت به کار معنوی، همه از بین میرود.
گرسنگی نور حکمت است
روایت دیگر هم از نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که میفرمایند: «نُورُ الْحِكْمَةِ الْجُوعُ وَ التَّبَاعُدُ مِنَ اللهِ الشِّبَعُ = گرسنگى، نور حكمت است، و سیرى، مایه دور شدن از خدا».
درک «نورانیت» و «حکمت» کار عقل نیست، کار قلب است. علم هم همیشه نور نیست، بعضی وقتها نور میشود. حکمت و معرفت، کار قلب و نوعی باور است. این شخص باید باور کند آنچه را که میشنود. اگر باور کند، منشأ اثر در وجودش میشود. یعنی به شادی و آرامش و قدرت روحی میرسد. کسی که ده سال کلاس میرود و پای درس یک استاد مینشیند، دو سال سیدی گوش میکند، چند جلسه سیدی گوش میکند، بعد میگوید من حالم خراب است و اضطراب دارم و با شوهرم درگیر هستم، طلاق گرفتم و الان میخواهم خودکشی کنم، انگیزه ندارم، الان حس معنوی ندارم، این فقط رفته اطلاعاتش را اضافه کرده، او با ذهنش سر کلاس نشسته، ولی قلبش باز نبوده.
بعضی ها قلبشان مثل سنگ میماند. بعد هم میآیند سر کلاس ما مینشینند، یا سیدیها را کنتراتی گوش میدهند. بعد میروند اینطرف و آنطرف برای دیگران کلاس میگذارند و سخنرانی میکنند. اما خودشان اصلاً رشدی ندارند، یک حیوان به تمام معنا هستند.
پیغمبر (صلواتاللهعلیه) میفرماید: «نُورُ الْحِكْمَةِ الْجُوعُ= خود جوع نور حکمت است». همین گرسنگی آدم را برای فهم آماده میکند. همین که اگر کسی گرسنه بود، نه گرسنگی به معنی گرسنگی افراطی، بعضی از عزیزان بخصوص خواهران گرامی این آمادگی را زیاد دارند. بدغذا هستند، کم غذا هستند، به بدنشان نمیرسند، سر خوردن هر چیز ادا در میآورند و میگویند این را دوست ندارم؛ آن را خوشم نمیآید؛ این را نمیخورم؛ آن مزهاش اینطوری است. او آدمی است که در مزه و طعم اسارت دارد. بدنش و مغزش نابود میشود. به خیلی از مسائل معنوی، علمی، کار و زندگی، بچهداری و شوهرداریش نمیرسد. چون این خانم جان ندارد. بعد میگوییم حالا بیا بنشین این را بخور. اینها همه مواد خوبی است. میگوید از این خوشم نمیآید. این را دوست ندارم. آن را نمیخورم. بعد تلقین و شیطان هم سراغش میآید. معلوم است که دیگر رشد نمی کند. چون اسیر مزه شده. این آدم مصلحتاندیش نیست و با عقلش غذا نمیخورد. با شهوت شکم غذا میخورد. با میل شکمیاش غذا میخورد، نه با عقلانیتش. چنین آدمی گرفتار میشود.
بعضیها هم به خودشان گرسنگی افراطی میدهند. این ضررش از پرخوری بدتر است. گرسنگی افراطی هیچ حکمتی نمیآورد. آدم بداخلاق و بیحوصله و تندخو و عصبی میشود. چون به بدنش نمیرسد. میلیونها سال جهنم برای خودش میخرد. چون به بدنش گرسنگی افراطی میدهد که اینها همه، ظلم است. اینها تو را به جهنم میبرد.
پس همانطور که پرخوری یک انحراف و گناه بزرگی است، کمخوری افراطی هم یک جنایت است. نرسیدن به بدن و تأمین نکردن نیاز بدن یک جنایت است. هم مفاسد دنیایی دارد، و هم مفاسد اخروی. حالا وقتی حضرت میگوید که نور حکمت در گرسنگی است، یعنی این گرسنگی که ما در ماه رمضان داریم، گرسنگی خوبی است. فهم و درک و حکمت را بالا میبرد، دل انسان آمادگی پذیرش پیدا میکند، ذهن علمگیر است، قلب انسان نورگیر است و حکمت را میگیرد.
پرخوری موجب خاموشی نور معرفت دل می شود
حضرت میفرماید: «لَا تَشْبَعُوا فَیُطْفَأَ نُورُ الْمَعْرِفَةِ مِنْ قُلُوبِكُمْ= پرخوری نکنید چون نور معرفت در دلهای شما خاموش میشود». یعنی نمیتوانی معرفت کسب کنی و تصمیمات وحشتناک در زندگیت میگیری.
امام امت (ره) فرمود: تنها کسانی تا پایان این راه با ما هستند که طعم فقر و محرومیت را چشیده باشند. چقدر مجاهد، مبارز روحانیت و کسانی که زحمت کشیدند و کار انقلابی کردند و غیر از آنها در این 40 سال داشتیم که بریدند. علت عمدۀ بریدن خواص که اصلاً شما فکر نمیکردید ببرند، این است که انسان از فرهنگ فقر و محرومیت فاصله میگیرد.
ما آدمهایی داشتهایم که در مناطق پایین شهر زندگی میکردند؛ اما از جهت معرفتی، روحیه عالی، مردمی، معنوی داشتند. اما با یک تغییر شغلی یا مثلا رسیدن یک ارث، پولدار میشوند، بعد میبینی در کلاس خودش نمیبیند که دیگر در منطقه پایین شهر زندگی کند. این آدم توانایی و معرفتش را از دست میدهد و نمیتواند رشد کند.
در داستان طلحه و زبیرها، زبیر کسی بود که وقتی کشته شد، امیرالمؤمنین شمشیرش را در دست گرفت و گریه کرد و گفت خدا میداند این شمشیر چه غمهایی را از پیغمبر برطرف کرده است. ما شخصیتهای بزرگ در تاریخ داشته ایم و تا الان هم همینطور بوده. یاران خوب و نزدیک امام امت، چرا یک دفعه طور دیگری شدند؟! رفاهزدگی و آسایش، سمّی است که وقتی میآید، هم آرامش را از بین میبرد، و هم آدم را خراب میکند. فهم انسان را هم از بین میبرد.
خلیفه عباسی به یکی از دانشمندان بزرگ، با معنویت و خوب میگوید: یا قاضی القضات بشو، یا معلمی فرزندانم را قبول کن و یا یک شام با ما بخور. باخودش میگوید قاضی القضات بشوم که کمک دستگاه ظلم میشوم. معلمی فرزندانش را هم قبول بکنم که دوباره اسیر اینها میشوم و بیدین میشوم. یک شام با آنها میخوریم. یک سفرهای برای این آقا میاندازند؛ اما او حواسش نیست که وقتی غذا را میخورد، هم قاضی القضاتی را قبول میکند و هم معلمی را، به یک جایی میرسد که خودش میگوید من دینم را فروختم.
یک عده رفتند و شکنجه دیدند و انقلاب کردند. حالا رئیس شده، مدیر شده، وزیر شده، یواش یواش قدرت، مدیریت، ثروت و دسترسیهای اقتصادی، روحش را خراب کرده. حالا خودش را بهتر از مردم میداند. زن و بچهاش را بهتر از دیگران میداند و از ژن خوب صحبت میکند. اما اینها درکی از مشکلات مردم ندارند. واقعاً هیچ چیزی نمیفهمند. آدمی هم که چیزی نمیفهمد، نمیتواند برای محرومین و ملت تصمیم درست و حسابی بگیرد.
اینکه حضرت میفرماید: به خدا قسم فرج حاصل نمیشود، مگر اینکه شما غربال بشوید و غربال بشوید و غربال بشوید، چه نکتهای را در خود دارد؟ چه کسانی سست میشوند و از غربیل میافتند؟ پرخورها، اسرای انواع و اقسام شهوت، آنهایی که شهوتهای جمادی و گیاهی و حیوانی دارند؛ یا شهوتهای علمی دارند؛ یا شهوتهای مقام دارند. اینها برای امام زمان علیهالسلام نمیمانند. برای امام زمان علیهالسلام کسی میماند که طعم فقر و محرومیت را چشیده و هنوز هم آن را حفظش کرده و از آن فاصله نمیگیرد.
کسی که عادت کرده یکسره خدمات دریافت کند و یکسره همه امکانات برایش فراهم بشود، او دیگر نمیتواند برای خودش و خانوادهاش و برای بقیه تصمیم بگیرد.
نه شوهر خوبی میشود و نه پدر خوبی میشود و نه مدیر خوبی میشود. چون او در وجودش عقدهها آمده و داغونش میکند. عقده ماشین، خانه، غذا و شکم و سفره و اسباب و اثاثیه و چیزهای دیگر. این دیگر نمیتواند رشد کند.
شما نگویید این آدمی که اهل عرفان و اهل معرفت بوده، روحانی بوده، مرجع تقلید بوده، جبههای بوده، بسیجی بوده، نمازشبخوان بوده، چرا الان یک دفعه تبدیل به یک چنین هیولایی شده؟ پیغمبر جوابش را میدهد: نور معرفت که برود، آدم سقوط میکند.
چرا در شب عاشورا بعضی ها از لشکر امام حسین علیهالسلام رفتند؟ چون وابستگی داشتند، چون چرب و شیرین دنیا زیر دندانشان بوده.
پس آدمهایی که به رفاه عادت کرده اند، اصلاً محرومیت را نمیفهمد یعنی چه؟ قبلاً داشته ولی الان دیگر محرومیت را نمیفهمد. چون از آن محرومیت فاصله گرفته. برای همین است که برای یک کشور تصمیمات وحشتناکی میگیرد. این آدمی که یک زمانی سردار اسلام بوده، سرلشکر بوده، حالا ببین در چه فاجعهای افتاده.
ما الان نمایندگانی در مجلس داریم که غذای مجلس را نمیخورند، از خانه نان و پنیر میآورد، نان و پیاز میآورد خودش یک گوشهای مینشیند و همان نان و پنیر خودش را میخورد. از مجلس حقوق نمیگیرد و میگوید من داوطلب شدم به مردم خدمت کنم. با یک نان بخور و نمیر دارد کارهای بزرگ در مجلس انجام میدهد. نمایندگانی هم داریم که آنچنانی هستند.
باید مواظب باشید و به مقداری از اینها بهرهمند بشویم که بال پروازمان نشکند. رابطهمان با قرآن، اشک، سحر، نماز و خانواده آسمانیمان قطع نشود. رابطهمان با امام زمان علیهالسلام کم نشود و لیاقت و مقام خدمت را از دست ندهیم.
خدا برای خیلیها مقام سربازی، خدمت، سرداری در لشکر امام زمان علیهالسلام را میدهد. همین الان هم به همه ما داده، همه ما هم میتوانیم برویم لباس بپوشیم؛ اما نمیرویم بپوشیم. میگوییم: من کار و زندگی دارم. من دکان و دفتر دارم. بنده خدا نمیتواند برود دو ساعت برای امام زمان یک جا کاری بکند.
پس پرخوری در هر چهار بخش، پرخوری غذایی و علمی، شهوت علمی، زود دکتر بشوم، مهندس بشوم، پرخوریهای حیوانی، پرخوریهای گیاهی، پرخوریهای اقتصادی، در هر چیزی آدم را کور میکند. جگر میخواهد یک کسی در اینها قوی باشد؛ در روحش هم قوی باشد.خیلی باید آدم قوی باشد که اینطور باشد. هر چه در این جهات بیشتر دارد، پروازش بالاتر است. یک ایمان خیلی قوی میخواهد که وقتی انسان به آسایش و ثروت و به سفره میرسد، حواسش باشد و خودش را سنگین نکند و ادبش را از دست ندهد و بیتربیت و بیادب نشود. تربیتهای خودش را فاسد نکند. این قدرت روحی میخواهد.
قا/169
مضرات پرخوری
کلیدواژه ها:
آثار استاد