مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
روزی یکی از اصحاب رسول خدا (ص)، غلام خود را کتک می زد و آن غلام پی در پی می گفت: ترا بخدا نزن، بخاطر خدا عفوم کن و ... ولی مولایش او را نمی بخشید و همچنان او را زیر ضربات خود قرار داده بود.
عده ای از فریاد آن غلام، پیامبر (ص) را مطلع کردند، پیامبر (ص) برخاست و نزد آنها آمد.
آن صحابی وقتی پیامبر (ص) را دید، دست از کتک زدن برداشت.
پیامبر (ص) فرمود: او تو را به حق خدا قسم داد و تو از او نگذشتی، حالا که مرا دیدی از زدن او دست برداشتی؟ آن مرد گفت: اینک او را بخاطر خدا آزاد کردم!
پیامبر (ص) فرمود: اگر او را آزاد نمی کردی با صورت به آتش جهنم می افتادی.(1)
1. شنیدنیهای تاریخ ص 98- محجة البیضاء 3/445
منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر
کلیدواژه ها:
آثار استاد