مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
یکی از یاران امام دهم گفت: خدمت حضرت هادی (ع) رسیدم، در حالی که در مسیر راه انگشتم مجروح شده بود و سواری از کنارم گذشت و صدمه ای به شانه ام زد و در وسط جمعیتی گرفتار شدم و به سبب آن لباسم پاره شد.
آن روز را به فال بد گرفتم و گفتم: خدا مرا از شر تو ای روز بد حفظ کند، عجب روز شومی هستی؟
امام این حرفم را شنید و فرمود: تو با ما ارتباط داری و چنین می گویی؟
روز که گناهی ندارد، آن را گناهکار می شمری؟!
از شنیدن این سخن به خود آمدم و به خطای خود پی بردم و عرض کردم:
ای مولای من! اینک استغفار می کنم و از خدا طلب آمرزش می نمایم.
امام فرمود:هنگامی که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را می گیرد، روزها چه گناهی دارند که آن را شوم می شمرید.(1)
1. داستانهای تفسیر نمونه ص 66- تفسیر نمونه 23/46
منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب
کلیدواژه ها:
آثار استاد