مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
رقت یا نرمی و لطیفی در مقابل زمختی و قساوت است. زمختی و قساوت بر اثر حجاب ایجاد میشود. قلب هر چقدر رقیق تر باشد، قوی تر است و سریع تر میتواند پرواز کند و اوجی که میگیرد و افقی که در آن پرواز میکند، بلندتر است. انسان برای پرواز در بُرد کوتاه، به رقت و صفای قلب احتیاج دارد، ولی اگر بخواهد از بُرد کوتاه به بُرد متوسط برود یا از بُرد متوسط به برد بلند پرواز بکند، باید رقیق تر باشد. مثل جسمی که هر چقدر سبکتر است، بیشتر اوج میگیرد و هر چقدر سنگین تر باشد، اوجش کمتر است. دل انسان هم همین گونه است، یعنی هر چقدر رقیق تر باشد، اوج بالاتری دارد.
رقت قلب مسئله مهمی است. یعنی این چیزی نیست که شما بتوانید از آن چشم بپوشید. اگر از آن چشم بپوشید، روی زمین ماندگار میشوید. قرآن در مورد کسانی که در لجنِ زمین، گیر میکنند، میفرماید:«اثَّاقَلْتُمْ إِلی الاَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا[1]= چون به شما امر شود که برای جهاد در راه خدا بیدرنگ خارج شوید (چون بار گران) به خاک زمین سخت دل بستهاید؟ آیا راضی به زندگانی دنیا عوض آخرت شدهاید؟»
یاد خداوند و اثر آن در رقت قلب
هر کس اوج و قدرت بیشتر میخواهد، حتما باید رقت کسب کند. برای کسب رقت هم باید خلوت داشته باشد و در خلوت یاد خداوند تبارک و تعالی را بکند تا قلبش رقیق تر و قوی تر بشود.
البته قابل ذکر است که ما یک سلسله از قدرتها را از جمع میگیریم و روح جمعی به ما قدرت میدهد. مثل روح جمعی که در حرم ها، در عزاداریها و در فعالیتهایی مثل نماز جمعه وجود دارد. مثلاً وقتی که شما به نماز جمعه میروید و میآیید، محال است بعد از نماز سبک نشوید. جمع یک طور انسان را سبک میکند و خلوت طور دیگر. اما حضرت قید رقت را میآورد[2]، یعنی حتما اگر کسی رقت قلب و به تبع آن، سبکی و پرواز در افقهای بلند را میخواهد باید ذکر در خلوت داشته باشد. این قید، قید مهمی است و انسان باید حتما آن را تحصیل کند.
عامل اصلی همه خوبیهای قلب و عوامل ایجاد آن خوبی ها و عوامل برطرف کردن بدیها «یاد خدا» است. اصلا در هیچ کدام از این مراحل، یاد خدا حذف نمیشود. پس آن اکسیر اعظم، ارتباط با کانون قدرت میباشد که خداوند تبارک و تعالی است. مثل غذا، برای هر بخش از شان های وجودی انسان. اگر کسی بخواهد قوی شود، میگویند باید غذا بخورد و اگر ضعف هم داشته باشد، میگویند، باید غذا بخورد. اگر مریض باشد، یا مشکل فکری، روحی، روانی و ضعف حافظه داشته باشد، باز رژیم غذایی برایش میدهند. یاد خدا هم اینگونه است. اگر شما به قدرت بخواهی برسی و ضعفهایت را برطرف کنی، باید از یاد خدا استفاده کنی. در روایت هست:«ذِکرُ الله دَواءُ اَعلالِ النُفوس[3]= یاد خدا داروی بیماریهای جانهاست». انسانی که بی عاطفه است، بی محبت است، یا کسانی که اختلاف زناشویی دارند، اختلاف خانوادگی، اختلاف با دوستان و همسایه دارد، یاد خدا همه ی اینها را شفا میدهد. کسی که شیطان زده است، سحرزده است، یاد خدا او را قوی میکند. اگر حسود یا متکبر است، یا هر گناهی دارد، یاد خدا حالش را خوب میکند. ذکر خدا برای همه شفاست:«یا مَن اِسمُهُ دَواء وَ ذِکرُهُ شِفاء».
جلای قلب
بعد از بحث نرمی قلب، بحث جلای قلب مطرح است، یعنی آنچه که دل را صیقل و جلا میدهد. دل زنگار گرفته شفاف نیست و کارکردی ندارد. کثرات باعث زنگار قلب میشود. حتی این موضوع برای قلب پیغمبر[4] هم وارد است. دیدنیها، شنیدنیها، خوردنیها، افکار و خیالات و ... میتواند به نحوی قلب انسان را تاریک کند.
این اعمال باعث جلای قلب میشود
حال که قلب در اثر کثرات زنگار میگیرد، پس به نحوی، این قلب زنگار گرفته باید پاک شود.
1. صدقه) یکی از راه های پاک کردن زنگار از دل، صدقه است و توصیه شده که حتما اول و آخر روز، یعنی در شب صدقه بدهید.
2. استغفار) روش دیگر، «استغفار» در وسط و آخر روز.
3. نماز) یکی از هزاران آثار خوبِ 5 وعده نماز در شبانه روز، این است که زنگار از دل و روح ما پاک شود.
4. تلاوت قرآن) نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:«جَلاءُ هذهِ القُلوبِ ذِكرُ اللّه ِو تِلاوَتُ القرآنِ [5]= صیقل دهنده این دلها، یاد خدا و تلاوت قرآن است».
بنابراین، ما دائما به یاد خدا، استغفار و صدقه نیاز داریم تا این قلب خراب نشود و بتواند شفاف کار کند. کسی که این برنامهها را ندارد، مثل بدنی است که حمام نمیرود. وقتی بدن کثیف میشود و نیاز به حمام دارد، ما بدن را با رفتن به حمام و شستن با آب و صابون و شامپو تمیز میکنیم. یعنی یک حمام واقعی میرویم نه یک حمامی در خیال و وهم. وبا آب و صابون خیالی سر و کار نداریم و حمام رفتن ما یک کار قاعده مند است و فرمول دارد. نماز و یاد خدا و استغفار و صدقه هم برای قلب و روح، به منزله حمام واقعی است و فرمول دارد. به شرط اینکه خود ما این اعمال را در حد خیال انجام ندهیم. یعنی گاهی ما صدقه میدهیم، ولی صدقات ما خیالی است. مثلاً برای یک وعده غذا با خانواده رستوران میرویم و ممکن است برای غذای یک وعده مبلغ زیادی خرج کنیم. ولی وقتی میخواهیم صدقه بدهیم، در جیب مان دنبال پول خرد میگردیم. این صدقه نه تنها روح را پاک نمیکند، بلکه آلودهتر هم میکند. مثل کسی که دست و صورتش کثیف است و صابون میزند؛ ولی برای آب کشیدن یک لیوان، آب میریزد. مشخص است که با یک لیوان آب دست و صورتش تمیز نمیشود، بلکه آلودهتر هم میشود؛ چون آدم توهم میکند که صدقه داده و خودش را طلبکار میداند. این گونه به آلودگیاش دامن میزند. صدقه باید همیشه شأن طبیعی انسان را اذیت کند. وقتی طبیعت را اذیت کرد، شستشو صورت میگیرد. برای همین قرآن فرمود: « خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِمْ بِهَا = از اموالشان صدقه بگیر تا به این وسیله آنها را تطهیر و تزکیه کنی».
ویژگی یک ذکر واقعی چیست؟
یکی از خصوصیات نماز و ذکر، هم شستشو دهندگی و پاک کنندگی است. ویژگی مهم در ذکر این است که در ذکر و یاد خدا باید «انشاء» صورت بگیرد. «انشاء» یعنی ایجاد یک معنا با لفظ. انشاء یک قصد جدی است برای تولید یک معنا در روح طرف مقابل. در ذکر اگر انشاء یا انتقال معنا در روح طرف مقابل صورت نگیرد، این ذکر واقعی نیست، بلکه یک شوخی است، چون «قصد» ندارد. در منطق هم میگویند باید حتما قصد وجود داشته باشد.
شخص وقتی چیزی را انشاء میکند، یعنی دارد دل خود را میبرد در طرف مقابل. طرف مقابل هم دل آن را دریافت میکند. برای همین در فقه توصیه شده که در مسائلی مثل ازدواج، انعقاد معامله، فسخ معامله، در عهد و نذر باید قصد انشاء داشته باشید. وقتی کسی میگوید، این ازدواج را پذیرفتم؛ این معامله را پذیرفتم؛ این فسخ را پذیرفتم باید جدی باشد و قصد انشاء داشته باشد. باید بفهمد که در آن لحظه دارد چه میگوید.
متاسفانه، ما اکثر اوقات در ذکر نمیفهمیم چه داریم میگوییم. لذا انشائی اصلا صورت نمیگیرد. اکثراً در دعاهایی که میخوانیم، یا قرآن که میخوانیم، قصد انشاء نداریم. وقتی نماز میخوانیم، قصد انشاء نداریم. مثلاً دیده اید که یک نفر با خودش حرف میزند، میگوییم این آدم خُل است و عقل درست و حسابی ندارد. این درست حکایت ماست در موقع نماز. ما هم گاهی با این حالت نماز میخوانیم. یعنی اصلاً طرفمان را نمیبینیم که چه کسی هست. در صورتی که وقتی میگوییم: «اِیّاکَ نَعبُدُ = تنها تو را میپرستیم» یعنی دارم تو را میبینم. اصلا این لفظ «تو» را چه زمانی میتوانیم به کار ببریم؟ وقتی که طرف را ببینید و مورد خطاب قرار دهید. طرف 15 سال نماز خوانده ولی میگوید، من شبهه دارم که آیا واقعا خدا هست؛ قیامتی، پیغمبری، وجود دارد؟ پس تو از اول هم خدا را ندیده ای. اول باید معرفت حاصل بشود تا من بدانم کسی طرفم هست. در آموزش دین هم اصلا لازم نیست که حتماً ما دین را به افراد یاد بدهیم یا راجع به دین خیلی حرف بزنیم. آن چه که خیلی مهم است، این است که افراد راجع به خودشان باید حرف بشنوند و خود را بشناسند. آدم وقتی نفس و قوای نفس و شئون خود را شناخت، آن «من» متناسب با الله و آخرت را شناخت، خود به خود الله را هم میشناسد. خود به خود معنی دین را هم میفهمد. شخصی که میخواهد نماز بخواند، باید اول ببیند، بعد بخواند:«اشهد ان لا اله الا الله». باید الله را دیده باشد تا بتواند شهادت بدهد. «أشهَدُ» است نه «أعلَمُ». یعنی شهادت دادن است، نه این که می داند که خدا هست. شهادت بدهد که از بین این معشوقها فقط الله میتواند معشوق من باشد. کسی که اصلا خدا را ندیده، شما مرتباً به او بگو: «اشهد ان لا اله الا الله» یا بگو: مطیع این پیغمبر باش. او اصلا پیغمبر را ندیده، یعنی شهود نکرده. یا ولایت امیرالمؤمنین را شهود نکرده. او اول باید بداند ولایت به چه درد میخورد. اصلا ولی کیست؟ امام کیست؟
ما با خارجیهایی که کافر هستند، کلاس داریم یا کسانی که مثلا یک مرحله از شما عقب تر هستند، یعنی به چیزهایی که شما اعتقاد دارید، آنها اعتقاد ندارند، وقتی با اینها استدلالی صحبت میکنیم، آنها راحت میپذیرند و حقیقت را پیدا میکنند و اقرار میکنند که بله درست است. مشکلی هم وجود ندارد. اما ما چون اعتقادات مان را از خانه آورده ایم، از فک و فامیل و از محیط گرفته ایم، خودمان هم سعی نکردیم برویم یکبار ببینیم. و به راحتی با یک سفر خارجی به دبی، آمریکا، اروپا اعتقادات مان از ما گرفته میشود.
«معرفت»، سرچشمه یاد خداست
اگر یاد خدا و خداپرستی با معرفت نباشد، فایدهای ندارد. حضرت امام رضا (علیهالسلام) فرمود:«أَوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ[6] = نخستین گام در خداپرستى، شناخت اوست».
مثلاً شما میگویید من دارم میروم کلاس. اگر بپرسند: چه کلاسی میروید؟ و استادتان کیست؟ و شما بگویید: من نمیدانم. یک جلسه و کلاسی گفتند در جایی هست. نمیدانم کلاس کی دارم میروم و آیا به درد میخورد یا نه. اینجا حق با شماست. چون دفعه اول است که دارید در این جلسه و کلاس شرکت میکنید. وقتی شخصی سه سال دارد در یک کلاس شرکت میکند و از او بپرسند: چه کلاسی میروی؟ استادت کیست؟ و او بگوید، نمیدانم، استاد را نمیشناسم، حرفهایش هم یادم نیست. شما درباره این شخص چه قضاوتی میکنید؟
ما میگوییم:«یا رب یا رب یا رب= ای مربی! ای مربی! ای مربی!» حال اگر ندانیم این مربی کیست، یعنی اصلا رابطه برقرار نشده است. اما اگر این ذکر جدی باشد، اثر خودش را میگذارد. بندگی یعنی چه؟ یعنی کسی که میرود و پای درس یک مربی مینشیند و خودش را به یک مربی میسپارد که تربیتش کند و او هم از مربی اطاعت میکند.
شما وقتی با یک سیستمی مثل موبایل یا کامپیوتر کار میکنید، نسبت به آن کاملاً مطیع هستید. نمیتوانید تخلف کنید. اگر تعریف شده که برای ارسال پیامک این دکمه را فشار بده، شما نمیتوانید دکمه دیگری را بزنید. یعنی کاملاً عبودیت دارید نسبت به دستگاهی که برایتان طراحی شده و هیچ تخلفی نمیکنید ونسبت به آن عبد هستید. عبودیت یعنی من اطاعت محض میکنم. این اطاعت اگر از خدا باشد، شبیه خدا میشوید. چون انسان عبودیت هر کس را بکند، شبیه آن میشود. اگر عبودیت خدا را کردی، شبیه خدا میشوی. یعنی قدرتهای خدا به تو منتقل میشود. پس چطور ما زیر دست این رب کار میکنیم و هیچ قدرتی به ما منتقل نشده؟ یعنی این رب نتوانسته ما را تربیت بکند؟ مشکل از رب است یا مشکل از ما بوده؟ بنابراین، دینداری بدون شناخت و معرفت فایدهای ندارد.
فرق اِخبار با اِنشاء چیست؟
گفتیم، «انشاء» یعنی ایجاد یک معنا با لفظ. انشاء یک قصد جدی است برای تولید یک معنا در روح طرف مقابل. اما «اِخبار» مثل انشاء نیست. «اِخبار» یعنی به من گفتهاند و من هم دارم میگویم. اخبار یعنی خبر دادن. انشاء نیست. مثلاً الان من آیه سجدهدار بخوانم، برای اینکه شما بروید به سجده. آیا واجب است که شما به سجده بروید یا واجب نیست؟ واجب نیست. چون من قصد اذیت شما را دارم. من قصد انشاء ندارم. قصدم قرآن خواندن نیست. قصد جدی نداشتم. قصدم این بوده که شما را اذیت بکنم.
وقتی ذکر «سبحان الله» را میگویی و در کنارش نِق و غُر به خدا میزنی و گله و شکایت میکنی، این انشاء نیست اِخبار است. مثل اینکه به کسی بگویی تو چقدر آدم خوبی هستی، ولی خیلی بدجنس و مزخرف هستی. وقتی گفتی: «سبحان الله»، یعنی خدا منزه است، دیگر ناشکری و نِق و غر نداری. این انشاء است. یعنی خدایا من هیچ بدی را از تو نمیبینم. اگر هر گرفتاریِ هست از من است.
وقتی گفتی:«الحمد لله» یعنی همه قشنگیها مال خداست. هر چه قشنگی است و هر که دارد و من هم دارم، مال خداست. اگر حمد خدا را گفتی و حسادت کردی، یعنی دروغ میگفتی. اگر همه زیبایی ها و نعمت ها مال خداست، پس من چرا باید حسادت کنم؟ اگر همه قشنگیها مال خداست، پس چرا من با او رفیق نیستم. انسان تا خودش را نبیند و نشناسد، الله را نمیتواند ببیند و بشناسد: «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبه». الله، اله بخش فوق عقلانی ماست. وقتی میگویی: «لا اله الا الله» یعنی من یک بخشی دارم که آن را به رسمیت میشناسم که اله آن فقط الله است. پس در ذکر، شرط این است که ما قصد انشاء داشته باشیم. انشاء هم زمانی درست است که تو میتوانی طرف مقابلت را ببینی. دل باید کسی را پیدا کند که با آن به آرامش برسد:«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ [7]= دلهایشان به یاد خدا آرام مى گیرد».
الله اله بخش فوق عقل است. پس چرا در عبادتها مشکل ما حل نمیشود؟ چون ما نیستیم، ما غایبیم. اگر روزه میگیریم، با بخش حیوانی میگیریم. بخش انسانی ما اصلاً وارد ضیافت نشده. پس ملاقاتی هم صورت نمیگیرد. یعنی، خدا را باید میدیدم، اما ندیدم. چهارده معصوم، خانواده آسمانیام را باید میدیدم، اما ندیدم.
در جلسه قبل گفتیم، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) مادر حقیقی ماست. اما چرا خیلیها با حضرت احساس شعف، شور، دلدادگی، خوشحالی، مستی نمیکنند؟ چون آن خودی که خانم فاطمه زهرا مادرش است را گم کردهاند.
پی نوشت:
[1] . سوره توبه/38
[2] . امام باقر (علیهالسلام) میفرماید:«تَعَرَّض لِرِّقَۀِ القَلب بِکِثرَۀِ الذِّکر فِی الخَلَوات[2]= با ذكر بسیار (خدا) در خلوتها، رقّت قلب بجوی.» (تحف العقول : 285).
[3] . غرر الحكم : ح 5169 .
[4] . حضرت فرمود: «إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی كُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً = همانا كه قلبم را غبارى مىپوشاند و من روزى هفتاد مرتبه از درگاه خدا آمرزش مىطلبم». مستدركالوسائل ، محدّث نورى ج ۵ ص ۳۲۰ ؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری ، ج ۸ ، ص ۷۲ ؛ سنن أبی داود، ابو داود، ج ۱ ، ص ۳۳۹؛ المستدرك علی الصحیحین ، الحاكم النیشابوری ، ج ۱ ، ص ۵۱۱ ؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۱۷ ص ۴۴.
[5] . تنبیه الخواطر : 2/122.
[6] . التوحید : ص 34 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 150 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أیّوب العلوی ، الأمالی للمفید : ص 253 ح 4 عن محمّد بن زید الطبری ، الأمالی للطوسی : ص 22 ح 28 عن محمّد بن یزید الطبری ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 ، الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن كیسان عن الإمام علی علیه السلام ، تحف العقول : ص 61 عن الإمام علیّ علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 43 ح 17 .
[7] . سوره رعد/28.
ع ل 353
کلیدواژه ها:
آثار استاد