www.montazer.ir
یک‌شنبه 12 می 2024
شناسه مطلب: 9866
زمان انتشار: 16 دسامبر 2018
رابطه ما با خدا خیلی کم است

شرح زیارت عاشورا، جلسه 11، 80/09/15 (بخش دوم)

رابطه ما با خدا خیلی کم است

ما خیلی در برخورد با خداوند پرهیزگاری و ورع و تقوای منفی داریم. یعنی خیلی با احتیاط به او نزدیک می شویم؛ مبادا که رنگ خدا را بگیریم. در حد همین که از من چه خواسته است، مثل نماز و روزه و... به او نزدیک می‌شویم.

ما یک زمان که کاری داشته باشیم، به کسی می گوییم حاج آقا یک استخاره برای ما بگیر. حاج آقا یک مسئله شرعی داریم. حاج اقا دعا کنید فلان مشکل داریم که گرفتارش شده ایم حل شود. گرفتار شده ام و چک من می خواهد برگشت بخورد؛ دعا کنید. همین مقدار که کارهای دنیایی ما راه بیافتد با خدا کار داریم. به مشهد برای زیارت امام رضا علیه السلام هم که می رویم، با احتیاط می رویم. مثلا می خواهیم زن بگیریم، به مشهد می رویم و می‌گوییم یا امام رضا! یک زن می خواهیم؛ دعا کن مشکل ما حل شود. این جا هم امام رضا علیه السلام را برای طبیعت می‌خواهیم و می‌گوییم ای امام رضا! قسط هایم عقب افتاده؛ مریض یا بدهکارم. به حضرت نمی گوید ای امام رضا! عزیز دل! من دلم برایت تنگ شده، حالا مشکل مرا حل کن تا بیایم خدمت شما. یک فراغتی بده تا عبادتی کنم. آقا بخواه که بیایم.

دعای وداع در زیارت اهل بیت علیهم‌السلام

ما بعد از زیارت و در وداع با ائمه می‌گوییم: آقا ما آمدیم خدمت شما لذت بردیم از شما و محظوظ شدیم؛ ولی آقا کاری بکن که این لذت تمام نشود و دوباره برگردیم.

وقتی که می خواهید وداع کنید با امام رضاعلیه السلام، چگونه وداع می کنید؟ می گویید: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة= سلام بر شما ای خانواده نبوت و معدن رسالت». «سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ= سلام وداع کننده ای که خسته نشده از شما و ملول هم نشده». سلام یعنی با شما دارم وداع می‌کنم. چون می‌دانید که در بین اعراب رسم است وقتی که می‌خواهند خداحافظی هم بکنند، می‌گویند:«السلام علیکم». ما در سلام آخر نماز هم می گوییم: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته». یعنی شما را به خدا می سپاریم. در وداع می گوییم: آقا من می خواهم بروم و از شما جدا شوم؛ اما از شما خسته نیستم. بله دلتنگم نسبت به شما و حالم حال بدی نیست و از نزد شما بودن، به ستوه نیامده ام و بی قرار برای رفتن از نزد شما نیستم.

با شما خداحافظی دوستی را می‌کنم که «غَیْرِ رَاغِبٍ عَنْكُمْ= هرگز از شما مایل به غیر نشود» و «وَ لاَ مُنْحَرِفٍ عَنْكُمْ= و منحرف از طریق شما نگردد». یعنی به کس دیگری تمایل ندارد. «و لا مستبدل بکم= کسی را هم جای شما نمی گذارم». یعنی فکر نکنید من یک عزیز دیگر و معشوق دیگری غیر از شما دارم؛ نه. «فمعکم معکم؛ لا مع غیر کم». بله با شما هستم آقا تا آخر راه. این را مطمئن باشید. کسی را هم جای شما نمی گذارم و کسی را مقدم بر شما نمی دانم. ببینید چه خداحافظی قشنگ و چه هم آغوشی قشنگی است. می گوییم آقا ما پا کار هستیم. پای کار شما هستیم و دوستتان داریم. «...وَ لاَ مُؤْثِرٍ عَلَیْكُمْ= و احدى را بر شما اختیار نكند». الان هم که در حال خداحافظی هستیم، مجبوری و از روی اضطرار است؛ نه این که خسته شده باشیم از شما؛ نه این که ملول شده باشیم. کسی را هم به جای شما نمی گذاریم. این طور نیست که از حرم شما بیرون بیاییم و دنبال کارهای بیهوده برویم. نه؛ هر جا بروم، عشق شما در دل من است. «وَ لاَ زَاهِدٍ فِی قُرْبِكُمْ= و ابدا در تقرب به شما زهد نورزد».

میزان سنجش رغبت ما به خدا و اهل بیت علیهم‌السلام چیست؟

میزان سنجش رغبت ما به خدا و اهل بیت علیهم‌السلام این طور است که ببینیم چقدر در کارهایشان ما را هم وارد می‌کنند و به کار می گیرند.

یک نمونه این موضوع، علامه امینی بود که در حرم امیرالمومنین علیه‌السلام به حضرت گفت: کاری به دست من بده. بعد همین درخواست را در عمل دنبال کرد تا رسید به تهیه کردن مجموعه گرانقدر «الغدیر».

حالا ای عزیز! تو خودت نگاه کن و ببین نسبت به اهل بیت علیهم السلام رغبت داری یا نه. رغبت یعنی این که خدا و اهل بیت علیهم‌السلام در دلت و زندگیت موضوعیت داشته باشد. اگر موضوعیت داشته باشد می گوییم: من باید به امام زمانم نزدیک شوم. من باید به آقا و به پدرم و به اصلم نزدیک شوم. جوانی ام را خداوند قرار داده برای این که به اصل خودم و به ریشه خودم نزدیک شوم. باید خودم را بر اساس میزان نزدیکی به خداوند و اهل بیت بسنجم.

اما کسی که راه را گم کرده، میزان رشدش را با کمالات سطح پایینی مثل سطح تحصیلاتش می سنجد. می گوید اقلا در این چند سال ما یک دیپلمی گرفتیم. یک لیسانس یا فوق لیسانس گرفتیم. آن کسی که در باغ نیست، می گوید خوب الان من نسبت به خیلی از افراد، جلوتر هستم. به یک مقام مدیر کلی رسیده ام و پولی، تلفن همراهی، ماشینی دارم و به یک ریاستی رسیده ام. می گوید وضع مالی من این قدر خوب است که چند تا سفر خارجی رفته ام. می گوید فلان کار و فلان کار را کرده ام. مرتب خود را با یک چیز هایی می سنجد که بتواند تشخص خود را مطرح کند. در حالی که او نمی داند که یک آدم این گونه نیست؛ بلکه یک حیوان این گونه است. او خودش را بر اساس کمالات طبیعی یا کمالات جمادی یا نباتی و حیوانی می سنجد. اما یک آدم، خود را با کمالات انسانی می سنجد. یعنی دائما در فکر این است که با ملاک های انسانی، در کجای کار است؟ خدا و اهل بیت ع چقدر به او راه می دهند و چقدر در کارهایشان او را به کار خود می گیرند؟

جوانی که انسان است؛ رفتارش غیر از جوان جماد و نبات و حیوان است. میزان ارزش و کار و زحمت خودش را و این که چقدر ارزش دارد را با درآمدها و با پول هایی که در بانک دارد و با هزینه هایی که می کند و با پس اندازه هایش نمی سنجد. این حال یک حیوان است. یک انسان این گونه نیست. جوانی که انسان است، خودش را بر اساس این می‌سنجد که بعد از این همه جوانی و دوران طلایی عشق بازی با خدا و اهل بیت ع، چه مقدار به مولایم نزدیک شده ام؟ چقدر قبولم دارند؟ چقدر به من توجه دارند؟ چقدر دوستم دارند؟ چقدر در دل من جا دارند؟ چقدر عشق به آنها دارم؟ بعد در زیارت عاشورا می خوانیم: «و لا جعله الله آخرالعهد منی لزیارتکم= خدا این را آخرین زیارت شما قرار ندهد». او می خواهد که اهل بیت ع یک کاری بکنند، دوباره برگردد به زیارتشان.

در زیارتگاه های اهل بیت علیهم‌السلام موقع وداع می‌خوانیم: «والسلام علیکم و حشرنا الله فی زمرتکم= سلام خدا بر شما و خداوند مرا محشور کند در زمره شما». این چه وداع قشنگی است! در واقع وداع نیست، بلکه یک سلام جدید است. بله اسمش وداع است. بعضی افراد بی‌سلیقگی می‌کنند و می گویند وداع نمی‌کنیم که برگردیم. این درست نیست. بیا برو یک وداع بخوان ببین که از صد برگشتن بیشتر دلت را آب می‌کند. می‌خوانیم خداوند مرا محشور کند با شما. «و اوردنی حوضکم= و مرا وارد حوض شما کند». در قیامت کنار حوض قشنگ کوثر من قدم زنان و آهسته آهسته شما را در کنار این حوض نگاه کنم. عزیزان و معشوقان خود را در کنار حوض، در حالی که لبخند زنان به من نگاه کنید و تحویلم بگیرید و بعد با دست های خودتان «بید علی ابن ابیطالب علیه السلام= با دست های امیرالمومنین علیه السلام» از ان آب کوثر بخورم. از این رو، امیر المومنین علیه‌السلام می‌فرمایند از دست های خودم بخور. بیا اصلا خودم در دهانت بگذارم. «و ارضالکم الله= خداوند شما را از من راضی نماید». خداوند کاری کند که شما از من هیچ دلگیری نداشته باشید واز من راضی باشید.

«ریاست طلبی» در دنیا مذموم و در زمان ظهور، خواستنی است

برخلاف دنیا که ریاست طلبی و به دنبال ریاست رفتن، مکروه است؛ این عمل در زمان ظهور یک عمل خواستنی و دوست داشتنی است که باید از خدا آن را بطلبیم. برای همین است که در دعا خطاب به معصوم علیه‌السلام می‌گوییم: «فیمکننی فی دولتکم= خداوند در زمان ظهور امام زمان (عج) و در زمانی که ائمه بر می‌گردند، مرا جزء صاحب منصبان حکومت شما قرار بدهد».

در اینجا صحبت از مقام و منزلت در پیشگاه معصومین(س) است. «یمکننی» یعنی مرا دارای «تمکن» کند. تمکن یعنی مقام. همان که در قرآن می فرماید: «الَّذِینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ =همان كسانى كه چون در زمین به آنان تمکن بدهیم، نماز برپا مى دارند و زكات مى‏ دهند و به كارهاى پسندیده وامى دارند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند و فرجام همه كارها از آن خداست» (۴۱حج)

یعنی آدم اگر ریاستی هم می خواهد، آن را در حکومت ائمه بخواهد و بگوید: «احیانی فی رجعتکم= در موقعی که شما رجعت می کنید و بر می‌گردید به این دنیا، خدا من را زنده کند». چون رجعت جزء اعتقادات شیعه است و باید معتقد باشیم که اهل بیت علیهم السلام به دنیا بر می گردند. یعنی وقتی که مومنین در بهشت هستند، می‌آیند و خبر می‌دهند که ای مومنین! امام زمان تان ظهور نموده است. آیا دوست دارید در بهشت بمانید یا به دنیا و به نزد او بر گردید؟ مومنین عاشق حضرت می گویند: خدایا! ما برگردان تا در خدمت حضرت باشیم. رفقای امام زمان(عج) طاقت دوری از حضرت را ندارند و می گویند: بله می خواهیم برگردیم به دنیا تا در کنار حضرت باشیم. در میان بهشتی هایی که مایلند به دنیا برگردند، علی اکبر امام حسین علیه السلام را  می بینند. ابوالفضل العباس علیه السلام را می بینند که لباس نظامی به تن کرده و آماده آمدن به دنیا برای جهاد هستند.

بسیجی ها از بهشت برمی‌گردند و می‌گویند: ما با شما هستیم. «و یملک فی ایامکم» و من را مالک کنند و در ایام روزگارش شما و در دوران شما دارائیم را زیاد گرداند. «و شکر سعیی لکم» و به خاطر تلاشم به خاطر شما، خداوند از من قدردانی کند. تشکر کند از تلاش من و جزا به من بدهد. «و غفرذنوبی و شفاعتکم= خداوند به شفاعت شما مرا پاکم گرداند و همه گناهان گذشته مرا جبران نماید». ببینید این چه خداحافظی قشنگی است.

«و قال عترتی بحبکم» به خاطر این که من دوستدار شما هستم، خدا لغزش های مرا هم نادیده بگیرد. ما رفیقتان هستیم و دوستتان داریم. گاهی ممکن است که لغزش هایی داشته باشیم و اشتباهاتی مرتکب شویم؛ به دلیل این که ما شما را دوست داریم، از ما بگذرند. و خداوند مقام مرا هم به موالات شما بالا ببرد«و شرفنی بطاعتکم» به من شرافت بدهد.

به واسطه اطاعت از شما به من شرافت دهد. دقت کنید شرافت را کجا می برد؟ شرافت انسان بسته به این است که چقدر مطیع نمایندگان خداوند است و چقدر مطیع مظاهر خدا است. این شرافت یک انسان است که ببیند چقدر با آن ها مطابقت دارد. «وَ أَعَزَّنِی بِهُدَاكُمْ‏وَ جَعَلَنِی مِمَّنْ یَنْقَلِبُ مُفْلِحاً مُنْجِحاً سَالِماً غَانِماً مُعَافاً غَنِیّاً فَائِزاً بِرِضْوَانِ اللَّهِ= و به هدایت شما عزیزم کند، و قرارم دهد از کسانی که بازگرداند رستگار کامیاب سالم بهره‌مند با عافیت توانگر و رسیده به خشنودی خدا». 

این برگشت چه داستانی دارد؟ بعد می‌گوییم: «زوراکم و مولیکم و محبیکم و شیعتکم= زوار شما و دوستان شما و محبین شما و شیعیان شما هر گونه که برمی‌گردند خداوند من را به قشنگ ترین شکلی که آن ها بر می‌گردند برگرداند». بعد چه می گوید؟ بعد حرف آخر و در واقع تیر خلاص را این جا می زند و می گوید: «وَرَزَقَنِیَ اللهُ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ= و خدا نصیبم کند بازگشت به این حرم را، سپس بازگشت و باز هم بازگشت». 

این گونه است که محصول یک ماه مبارک خوب این رفاقت انس به حق تعالی است محصول یک ماه مبارک خوب یک انسانیت یک شرافت یک عزت حقیقی است ذهن مان را درگیر این قضیه کنیم در شب قدر هم مرتب گیج نشویم که می خواهیم چه انجام دهیم یا برویم لا به لای مفاتیح و اعمال آن و گیج شویم نه. در تمام اعمال شب قدر و این لیالی واین دهه به خصوص دنبال این رفاقت ها باشید. دنبال این رفاقت باشیم.

برای مطالعه بخش اول کلیک کنید.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed