مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
امام عسکری(علیهالسلام) فرمودند:«خِصلَتانِ لیسَ فَوْقَهُما شیءٌ: الایمانُ باللهِ و نفْعُ الإخوانِ[3]= دو خصلت است که چیزی بالاتر از آن دو نیست: ایمان به خدا و سودرسانی به برادران».
«ادب حضور» ما را به ظهور می رساند
هر کس می خواهد زمان ظهور را درک کند، باید «ادب حضور» داشته باشد.
امام زمان هنوز ظهور نفرموده اند، اما حضور دارند. پس من هر چقدر طالب ظهورم، باید همان قدر «ادب حضور» داشته باشم. رعایت ادب در محضر داشته باشم، یعنی کار زشت و کاری که دل آن حضرت را به درد بیاورد، انجام ندهم.
آن که را باشد تمنای ظهور پاس می دارد ادب را در حضور
یکی از علمای بزرگوار مشهد میگوید:« من 40 شب جمعه در 40 مسجد شهر مشهد دعای کمیل خواندم؛ با این آرزو که چشمم به جمال دلآرای امام زمان روشن شود. شب جمعه چهلم بود که در مسجدی در یک محلهی مستضعف نشین مشهد دعای کمیل میخواندم. یک دفعه دیدم یک ستون نور به پنجره مسجد میتابد. گفتم: فکر کنم امشب خدمت آقا برسم. این ستون نور را گرفتم و رفتم و رسیدم به محلهای که این ستون نور از خانهای متصاعد میشد. داخل خانه شدم و دیدم وجود نازنین آقا امام زمان(علیهالسلام) در یکی از اتاق ها کنار پیکری که از دنیا رفته، نشسته اند. تا آقا امام زمان من را دیدند گفتند: چرا شما اینقدر خودتان را برای دیدن ما به زحمت میاندازید؟ شما مثل این خانم زندگی کنید، ما میآییم به شما سر میزنیم. من از آقا پرسیدم: داستان این خانم چیست؟ فرمودند: این خانم 7 سال است که پایش را از خانه بیرون نگذاشته مبادا جامهی عفاف او مورد تعرض ماموران رضا خان که چادر از سر زنان بر میدارند، قرار بگیرد.
روی سخن با همهی ماست. هم مردها و هم زنها؛ یعنی همه باید در مسیر خواست امام زمان حرکت بکنند. در مسیر آقا حرکت کردن، مهمتر از دیدن آقاست. خیلیها هر روز پیغمبر را میدیدند هر روز ناسزا میگفتند هر روز خاکروبه رو سر حضرت میریختند، آب دهان به جانب شان پرتاب میکردند. اما خیلیها بودند تا آخر عمر هم ایشان را ندیدند، اما بند دل شان به بند دل پیغمبر گویی متصل بود.
گفت ای که باشی منتظَر را منتظِر وی که خوانی حضرتش را مستمِر
منتظِر همرنگ شو با منتظَر تا شود آئین ایزد مستقر
محبت نیکان با افراد نیک، ثواب است برای نیکان
اگر هرکس به این فرمایش امام عسگری(علیهالسلام) عمل کند، دنیایی را آباد میکند، دشمنی و کینه را از بین میبرد، جنگ و ستیز را تعطیل میکند.
حضرت فرمودند:«حُبُّ الْأَبْرَارِ لِلْأَبْرَارِ ثَوَابٌ لِلْأَبْرَارِ وَ حُبُّ الْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ فَضِیلَةٌ لِلْأَبْرَارِ وَ بُغْضُ الْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ زَیْنٌ لِلْأَبْرَارِ وَ بُغْضُ الْأَبْرَارِ لِلْفُجَّارِ خِزْیٌ عَلَى الْفُجَّار[1] = محبت نیکان به نیکان ثواب است برای نیکان؛ و محبت بدان به نیکان، بزرگواری است برای نیکان؛ و دشمنی بدان با نیکان زینتی است برای نیکان و دشمنی خوبان با بدان، رسوایی است برای بدان، اظهار محبت نیکان به نیکان، اجر و مزد و ثواب دارد برایشان».
همین که ما به خواهران و برادران دینی مان اظهار محبت کنیم. همین اظهار محبت اجر دارد. فکر نکنیم که فقط گوشزد کردن عیب دیگران، نهی از منکر و امر به معروف کردن اجر دارد. البته امر به معروف و نهی از منکر هم اجر دارد به شرطی که شرایط آن را در نظر بگیریم و لطمهای به آبروی طرف نخورد. با کلام نرم و گرم و متین و آرام و فقط عیب را به خود طرف گفته شود. در امر به معروف و نهی از منکرکسی نباید از کوره در برود یا عبارات زشت به کار ببرد. میگویند نتیجهی نهی از منکر باید امر به معروف باشد. باید نیکو و پسندیده باشد. مثل آیینه، آیینه فقط بدی را نمیگوید. پیغمبر گرامی فرمود: شما برای همدیگر مثل آیینه باشید. فقط دنبال عیوب نگردید.
در محضر حضرت آیت الله جوادی آملی بودیم، فرمودند: ما در دنیا شر محض نداریم. مثلاً چیزی که خیلی بد است، سود و منفعت هم دارد. از آن طرف خیر محض هم غیر از معصومین نداریم. پس آیینه میگوید: سرت را شستی و صورتت تمیز است؛ لباست اتو دارد؛ پیراهنت پاک است؛ اما یک لکه سیاه هم رو پیشانیات است. ما هم باید اینطوری برخورد کنیم. فقط انگشت رو اشکال نگذاریم. آن چیزی که مهم است در امر به معروف و نهی از منکر و خیررسانی برای دیگران و اظهار محبت کردن، این است که به خودمان هم نگاه کنیم و عیب خود را ببینیم و بدانیم که «من خودم هم اشکال دارم».
علی علیهالسلام فرمودند:« اکبر العیب ان تعیب ما فیک مثله[2]= بزرگترین عیب، آن است که عیبی را که خود داری، در دیگران، عیب بشماری».
دو خصلت نیک از منظر امام حسن عسکری (علیهالسلام)
امام عسکری(علیهالسلام) فرمودند:« خِصلَتانِ لیسَ فَوْقَهُما شیءٌ: الایمانُ باللهِ و نفْعُ الإخوانِ[3]= دو خصلت است که چیزی بالاتر از آن دو نیست: ایمان به خدا و سودرسانی به برادران».
ایمان به خدا یعنی به فرامین خدا گوش کردن. من شهادتین گفتم، من به رسالت پیغمبر خاتم وحدانیت خدا شهادت دادم، پس من مسلمان میشوم. مؤمن نمیشوم. موقعی پا به دایرهی ایمان میگذارم که به بایدهای الهی عمل بکنم. یک کسی فرض کنید خدای ناخواسته نسبت به نمازش بیتوجه است. نسبت به فرامین دیگر الهی نسبت به خودش بیتوجه است. در مورد پرداخت حقوق شرعی مالش بیتوجه است. از جهت رسیدگی به افرادی که واجبالنفقه او هستند مثل همسر و فرزند و پدر و مادر، بیتوجه است. بعد خیال کند مؤمن است، مؤمن به چیست؟ تا به بایدهای الهی عمل نکنم، مؤمن نمیشوم. تا از نبایدهای الهی پرهیز نکنم متقی نمیشوم. کسی که وارد وادی تقوی شد، میرسد به مرحله یقین. یقین اوج عنایت خدا به بنده است. امام حسن (علیهالسلام) فرمودند: خدا چیزی بالاتر از یقین به بندگانش نداده است. فرمودند: کمترین چیزی که خدا به بندگانش داده یقین است. این به این معنا نیست که خدا یقین کم دارد که به بندگانش بدهد، خیر. متقاضی کم است. یقین یعنی الان به من بگویند: این قاشق زهر را بخور، یقین دارم اگر بخورم میمیرم. آیا به این مقدار نسبت به غیبت هم حساس هستم؟ اگر حساس نیستم، پس من نسبت به غیبت به یقین نرسیدهام. راجع به غیبت کردن به اندازه کشنده بودن زهر به یقین نرسیدهام. راجع به تهمت، بدزبانی، فحاشی و نمامی و سعایت و آبروی این و آن را بردن و راز دیگران را برملا کردن به یقین نرسیدهام. خودِ یقین هم سه مرحله دارد: علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین. مثلا ً شما در این طرف تپهای ایستادهاید، میبینید از آن طرف تپه دود بلند میشود. یقین میکنید در آنجا آتش گرفته که دودش بالاست. از تپه بالا میروید و با چشم آتش را میبینید، این میشود عین الیقین. حق الیقین زمانی است که دستت را به آتش بگیری و ببینی میسوزاند. ما درباره ی جهنم علم الیقین داریم، عین الیقین نداریم و حق الیقین به طریق اولی نداریم. اگر داشتیم دست از پا خطا نمی کردیم.
هر چه خدا برای ما می پسندد، همان به نفع ماست
جلوهی ایمان به خدا این است که انسان خودش را به خدا واگذار کند و بگوید: خدایا من به ذهنم میرسد اینها برایم خوب است، ولی به آنچه که تو برایم میپسندی راضی هستم. خدایا آن چیزی که تو میپسندی را برای من فراهم کن.
بگوییم آنچه که خیر است. استخاره یعنی طلب خیر کردن. استخاره اصلی همین است. استخاره با تسبیح و قرآن یک قرارداد است. بزرگان در گذشته این کار را کردند و بعد هیچ کس هم از این کار منع نکرده است. استخاره زمانی نیاز است که شما فکر کردید، از اطلاعات خودتان بهره گرفتید، با این و آن هم مشورت کردید؛ ولی باز سر دوراهی گیر کردید. بعد از استشاره یعنی مشورت کردن، استخاره است. خدا به پیغمبر هم نمیگوید برای این موضوع استخاره کن. میگوید: استشاره کن. «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ[4] = و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصمیم گرفتى، بر خدا توكل كن. زیرا خداوند توكلكنندگان را دوست مى دارد». موقعی که به نتیجه رسیدی با توکل به خدا برو جلو.
خیررسانی به برادران دینی
حضرت عسکری(علیهالسلام) بعد از ایمان به خدا، خیررسانی به برادران دینی را بیان میفرمایند.
خیررسانی به برادران و خواهران ایمانی فقط پولی نیست. الان من میبینم در دادگاه ذهن قاضی را هم پرت کردند و مظلومی دارد محکوم میشود. ظالم دارد تبرئه میشود. الان موقعی است که من بروم شهادت بدهم. این خیررسانی است. خیررسانی یعنی این که یک خانه بغل ما 5 تا بچه دارد و این بچهها دق کردند در این آپارتمان. ده دقیقه میخواهند بیایند در حیاط ما بازی کنند، بگذاریم بازی کنند. نگوییم چرا جیغ میکشید؟ این خیررسانی است. نیکی به همسایه به این است که با بدیشان بسازید. یک خیررسانی هم احترام به پدر و مادر است. پدر و مادر اخوان اند. هم برادران ایمانی هستند و هم پدر من است. طرف موبایلش خراب شد، برد درست کند، تعمیرکار گفت: آقا موبایلت درست است. گفت: پس چرا پسر من با من تماس نگرفته؟ نکند موبایل من خراب است. گفت: موبایل شما درست است، پسرتان خراب است، بفرستید تعمیرگاه. پسر اخلاق ندارد. انسان باید روحیهی خدمت داشته باشد.
دختری در خیابان گل میفروخت. به یک خانمی اصرار میکند چند شاخه گل از من بخرید. خانم از او گل میخرد. بعد میبیند این بچه به کفشهای این خانم خیره شده. خانم میگوید: این کفشها قشنگ است، خوشت میآید؟ این را برادرم برایم کادو خریده. میگوید: دوست داشتی جای من بودی این کفشها مال تو بود؟ میگوید: نه دوست داشتم جای برادر شما بودم و برای خواهرم کفش میخریدم. روحیه خدمت را در این دختربچه ببینید. میگوید: قدرت داشته باشم برای خواهرم کفش بخرم. آدم به فکر دیگران باشد.
امام زمان/ ایمان به خدا/ خیر رساندن
[1] - بحارالأنوار ج : 66 ص : 239.
[2] - (وسائل الشیعه/ج15/ص291).
[3] - تحف العقول، ص 489.
[4] - آل عمران/159.
کلیدواژه ها:
آثار استاد