مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
اگر بخواهیم به گذشته ی نامناسب خود فکر و توجه کنیم، هم دنیا و هم آخرتمان را از دست میدهیم. در جلسات قبل گفته شد که حمله از عقب شیطان شامل چند دسته می شود. یعنی در گذشته ما چیزهایی وجود دارد که می تواند دستاویز شیطان باشد تا ما را همیشه غمگین، ترسو، خودکم بین، بدون اعتماد به نفس و ضعیف نگهدارد.
یکی از آن دستاویزها گناهانی است که انسان در گذشته انجام داده است. البته انسان باید به یاد گناهان خودش باشد و همواره توبه کند؛ اما گناهان باید عاملی برای آشتی و توبه باشد، نه برای خودکم بینی و تحقیر و آلوده دیدن خود و قهر ماندن با خداوند تبارک و تعالی؛ ولی شیطان همیشه این ترفند را دارد که گناهان گذشته ما را به رخمان می کشد که ما خود را همیشه آلوده ببینیم و لایق یک ارتباط صمیمی و قوی با خداوند تبارک و تعالی نبینیم. این به رو آوردن گناهان گذشته ی ما را هم شیطان های جنی انجام می دهند و هم شیطان های انسی.
دستاویز دیگر شیطان، یادآوری کدورتهاست. اگر با اعضای خانواده مان، دوستان مان یا کسان دیگر درگذشته درگیری و کدورتی داشته باشیم، شیطان آن خاطرات تلخ و کدورتها را زیاد به رخ ما میکشد تا هیچ وقت نتوانیم دلی شاد و آرام داشته باشیم و خیرات و برکاتی که از وحدت، همدلی، مهربانی و توافق می تواند نصیب انسان شود، را از انسان می گیرد.
حقد و کینه توزی، یک بیماری مسری است؛ یعنی انسان این کینه را به دوستان، خانواده، هم محلیها، هم شهریها و حتی هم میهن های خودش میدهد. تاریخ پر است از جنگها و خونریزی هایی که در اثر حقد و کینه یک یا چند نفر ایجاد شده است.
شکست هم از عواملی است که شیطان زیاد به رخ ما میکشد تا ما را تحقیر کند و جلوی قدرت و سرعت کاری ما را بگیرد.
دنیا محل کینه و دل چرکینی نیست
انسان باید بداند در عالمی زندگی میکند که داشتن کینه در مجموع به ضررش تمام میشود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: «الدُّنیا أصغَرُ وَ أحقَر واَنزَرُ مِن أن تُطاعَ فیهَا الحقاد»[1]= دنیا کوچکتر و حقیرتر و ناچیزتر از آن است که در آن، ازکینهها پیروی شود». یعنی دنیا جای کینه نیست و خیلی حقیرتر و کوچکتر از آن است که انسان بخواهد وقت، آرامش، شادی و پیشرفت خودش را قربانی کینه و حقد کند. همانطور که قبلاً گفتیم رابطه دنیا با آخرت مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. واقعاً حقارت دنیا در مقابل زندگی ابدی انسان، حقارت یک رحم است در مقابل فضای باعظمت دنیا؛ خود دنیا هم نسبت به آخرت همینطور است.
دنیا خیلی کوچکتر از آن است که بخواهی دلت را آلوده کنی و از انسانها دلچرکین باشی و حس انتقام به تو دست دهد. اگر مورد ظلم واقع شدی، بدان که خداوند تبارک و تعالی نظام عالم را طوری خلق کرده که هیچ کس نمیتواند از شر ظلمی که به دیگران کرده فرار کند و هیچ کس بینتیجه و بیجزا نمی ماند.
بنابراین شما چه انتقام بگیری و چه نگیری، خودبهخود عملیات انتقام در ساز و کار عالم گنجانده شده است. پس دلت را آلوده نکن. چون اگر بخواهی معطل این کار بشوی، از بسیاری پیشرفتها، سازندگیها، زیباییها و آرامشها محروم میشوی و با کینه جویی، اولین کسی که قربانی می شود خودت هستی؛ زیرا آسیب های شدید جسمی و روحی به تو وارد میشود.
چگونه روح خود را بزرگ کنیم؟
اگر بخواهیم روحمان بزرگ شود و آلوده نشویم و مورد حملات شیطان قرار نگیریم باید به بزرگی خودمان فکر و توجه کنیم.
حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: «لا یَکونُ الکَریمُ حَقُودا»[2]= انسان کریم و بزرگوار کینه توز نیست. دل چرکینی و کینه، مال کوچکی انسان است؛ با دل چرکینی، انسان زود آلوده می شود؛ اما اگر انسان روحش بزرگ شود، هرگز دچار کینه نمی شود.
زودرنجی، حساسیت، کینه توزی و برگشتن به گذشته و دائماً با گذشته ور رفتن و به گذشته فکر کردن و خاطرات گذشته را مطرح کردن باعث می شود هم حال ما و هم آینده ما خراب شود. هر چقدر تلاش کنیم روح خودمان را بزرگ کنیم از شر چنین بیماری جسمی و روحی خطرناک و آفت دنیایی و آخرتی خطرناک نجات پیدا می کنیم.
ما اساساً بزرگ و بینهایت خلق شده ایم. خداوند تبارک و تعالی در قرآن ما را حامل نفخه الهی می داند؛ پس ما روح الهی و انسانی داریم؛ روحی که می تواند مظهر همه صفات خداوند تبارک و تعالی باشد. ما اگر حقیقت بزرگی خودمان را بشناسیم و به بزرگی خودمان، بزرگی مسیر زندگی، ابدیت و محبوب و اله و معشوق مان خداوند فکر کنیم، هرگز ذهن و دلمان آنقدر کوچک نمی شود که بخواهیم مدتها از عمر، آسایش و شیرینی زندگی مان راکه فوق العاده ارزش دارد را صرف کینه های گذشته کنیم.
وقتی می گوییم دنیا با آخرت، مثل رحم مادر با دنیا است، یعنی زمان، ارزشش فوق العاده زیاد است. ارزش دنیا و عمر دنیا معادل ابدیت است. این که می گویند وقت طلاست، این مال کسانی است که شناخت درستی از انسان ندارند. زیرا شما با یک ساعت از دنیا می توانید میلیونها سال آخرت را بخرید؛ یعنی با یک ساعتش میلیونها سال خوشبختی بخرید. عمر دنیا خیلی پای ما گران حساب می شود. اگر کسی بداند عمر چقدر گران است و چقدر قیمت دارد؛ هرگز حاضر نیست دلش را با کینه، حسادت و عُقده آشوب کند؛ او می تواند کاملاً نجات پیدا کند و بگوید «من بزرگتر از این هستم و حیف هستم که دلم مشغول این امور شود». اگر کسی به من ظلم کرده من هم متنفرم و هم ناراحتم. در دل من هم عقده شده و میخواهم طرف به جزایش برسد؛ اما خدا هست و این کار را می کند؛ شما چه بخواهید و چه نخواهید، ظالم گرفتار ظلم خودش خواهد شد. اینطور نیست که فکر کنید یکی زد و رفت؛ سیستم و نظام این عالم بزن و در رو نیست که کسی به کسی ظلم کند و فرار کند و برود و به هیچ جا هم بند نباشد. یک نمونه اش این است که در قرآن فرمود: ان الله یدافع عن الذین آمنوا= خدا از کسانی که ایمان آورده اند، دفاع می کند.
کینه توزی و انتقام حماقت است
خداوند در قرآن می فرماید: «أیُّهَا النّاس إنَّما بَغیُکُم عَلی أنفُسِکُم»[3]= ای مردم شما هر ظلم و ستم کنید، منحصرا به نفس خویش می کنید».
ظلم شما به دیگران، اول به خودتان برمی گرد و دامن خودتان را خواهد گرفت. بنابراین، نیاز نیست ما همیشه دلمان را آلوده کنیم به اینکه اگر فلانی در حق ما ظلمی کرد، ما خودمان دست به کار شویم و هزار و یکجور آلودگی برای روح خودمان درست کنیم تا انتقام بگیریم.
کینه مثل این است که انسان یک میلیون تومان پول هزینه کند تا پنج تومان را نجات دهد. فکر کنید یک سکه یک ریالی از یک نفر در یک لجن افتاده، حالا بیاید کنار این لجنزار بایستد و لباسهایش را در بیاورد و در این لجنها برود و بگردد و ساعتها وقت بگذارد تا بخواهد یک سکه یک ریالی را نجات دهد. بعد باید چقدر پول حمام و شستشو و خیلی چیزهای دیگر را بدهد که یک ریال را نجات داده است. کینه داشتن و کینه توزی دقیقاً یک چنین حماقتی است؛ یعنی انسان زحمت زیادی می کشد؛ اما نتیجه ای که به دست می آورد هیچ است.
مومن برخلاف کافر، دچار کینه نمی شود
انسان مومن بزرگ است؛ اما ممکن است موقعی دلچرکین شود و لحظاتی از کسی دلش بگیرد؛ اما چیزی در دلش باقی نمی ماند.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:«حِقدُ المُؤمِنِ مَقامُه ثُمَّ یُفارِقُ اَخاهُ فَلا یَجِدُ عَلَیهِ شَیئا وَ حِقدُ الکافِرِ دَهرُهُ»[4]= كینۀ مؤمن، یك لحظه است و زمانى كه از برادر خود جدا شد، در دل خود كینه اى نسبت به او نگه نمى دارد؛ اما كینۀ كافر مادام العمر است». ممکن است در جلسه ای از یک نفر یک ذره دل چرکین شود؛ اما همین که بلند شد و رفت، تمام است. جلسه ختم شد و همدیگر را ندیدند و از هم جدا شدند یا گوشی را گذاشتند، دیگر با همدیگر کاری ندارند. چند لحظه ممکن است در دلش آشوبی بشود؛ ولی دیگر ادامه دار نیست و چیزی از کینه در دلش پیدا نمی کنی. اما کافر اینطور نیست، چون همه چیز او همان ساعتها و عمری است که الان دارد. کافر برای خودش ورای مرگ، هیچ زندگی سراغ ندارد. بنابراین، شما در این فیلم هایی که متأسفانه خیلی نشان می دهند می بینید که یک نفر 20 سال تلاش می کند تا از نفر دیگر، انتقام بگیرد؛ حتی خودش و خیلی از کسان دیگر کشته می شوند؛ این کار خیلی احمقانه ای است؛ تازه قهرمان فیلم هم هست. خیلی از قهرمان های فیلم هایی که به رخ ما می کشند، آدمهای خیلی احمقی هستند.
یک نفر می خواهد انتقامی بگیرد و چیزی را نجات بدهد؛ میبینی که دهها نفر در این فیلم کشته می شوند. البته اگر بحث مبارزه با ظلم و یک بحث جهادی و ارزشی باشد، بحث دیگری است.
شکست باید عامل پیشرفت باشد
ما اگر نظام قیمتی خودمان دستمان باشد، هیچگاه در شکستها احساس حقارت و له شدگی نمی کنیم.
انسان به جای اینکه از شکستها برای پیشرفت خودش خوب استفاده کند، گاهی دچار خودکمبینی می شود و چنان در این شکست تحقیر و له می شود که 20 سال وقت می خواهد که آن له شدگی را جبران کند. در حالی که اصلاً نیازی به این همه دویدن و وقت تلف کردن نیست؛ چون ممکن است شما 20 سال زحمت بکشید و بخواهید حقارت خیالی و وهمی که توسط شیطان در ذهن شما ایجاد شده را جبران کنید؛ ولی 20 سال، در نظام ابدی ما خیلی گران تمام می شود.
20 سال عمر در نظام ابدی، دهها و صدها میلیون سال می شود و ما یک ابدیت را باخته ایم. مانند کسی که وقت بگذارد با مادرشوهر، عروس، مادرزن، داماد، باجناق، جاری، خواهر، همسایه و دوست، درگیر باشد و بخواهد یک انتقام بگیرد و به نحوی عقده گشایی کند.
نداشتن قیمت الهی و انسانی، باعث تحقیر و له شدگی می شود
اساساً خداوند نظام خلقت را طوری خلق و طراحی کرده که یک شخصیت و یک انسان حقیقی تحقیر نشود. آنجایی که ما احساس حقارت و کوچکی می کنیم و احساس می کنیم که باخته ایم، درست همانجایی است که ترجمه غلطی از خودمان کرده ایم؛ یعنی خودمان را بد می بینیم و بد معنا می کنیم. زیرا خود حقیقی مان را نمیبینیم، در نتیجه خود غیر حقیقی هم پست و کوچک می شود. اگر انسان درست در مهندسی عالم روابطش را تنظیم کند و خوب خودش را بشناسد و نظام قیمتی الهی و انسانی دستش باشد، می بیند که هیچ کس قادر به تحقیرش نیست. این که حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: نصف شخصیت عاقل تحمل است و نصفش بیخیالی[5]؛ چون عاقل است و عاقل یعنی کسی که تمام اندازه ها دستش هست و خوب می تواند فکر کند. اینطور نیست که اگر خواستگاری رفت و به او جواب منفی دادند، احساس کند باخته است؛ یا از یک نفر خوشش آمد و او از انسان خوشش نیامد یا اصلاً کسی آمد و گفت من از تو بدم می آید، با اعلام تنفر صدها نفر هم این شخص کوچک نمی شود.
کسی که فکر می کند اگر به او جواب منفی بدهند و قبولش نکنند و پیشنهادش را نپذیرند و دوستش نداشته باشند، کوچک و له شده، کسی است که اساساً قیمت دستش نیست و همیشه خودش را از نگاه دیگران معنا می کند؛ یعنی اگر او من را دوست داشته باشد و به من توجه شود و معروف شوم، قیمتی هستم. اما اگر کسی من را نشناسد و دوست نداشته باشد، من دیگر قیمتی ندارم. وقتی با این نگاه غلط جلو می رویم، همیشه گدا و محتاج هستیم؛ یک روحی داریم که گدا است؛ روح محتاج تأیید دیگران، محتاج نگاه دیگران، محتاج تعریف دیگران، محتاج محبت دیگران، محتاج نوازش دیگران، محتاج دوست داشتن دیگران، محتاج تماس دیگران.
اما اگر کسی خودش را بشناسد و قیمت دستش باشد، اصلاً اینطور نیست. امام باقر(علیه السلام) می فرماید:« اگر یک گوهر دستت بود وهمه دنیا گفتند، گردو است؛ بگو نه، گوهر است و اگر یک گردو دستت بود و همه گفتند، گوهر است، بگو گردو است. ما باید واقع بین باشیم و قیمت خودمان دست خودمان باشد و با کینه و حسادت و خودکم بینی خودمان را له و کوچک نکنیم.
نباید فقط عیب دیگران را دید، حسنها را هم ببینیم
شما با بعضیها دوست و رفیق هستید؛ یا همسر، خواهر، مادر، همکلاسی، برادر هستید و هیچ انسانی کامل نیست؛ جز چهارده معصوم و همه یک ضعفها و نقصهایی دارند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:«إحتَمِل أخاکَ عَلی ما فیه وَ لا تُکثِرِ العِتابَ فَإنَّهُ یُورِثُ الضَّغینَه»[6]= برادرت را با همان وضعى که دارد، تحمل کن و زیاد سرزنشش نکن، زیرا این کار کینه مى آورد».
خانمی برای مشاوره ازدواج آمده بود و می گفت از پسری که خواستگاری من آمده خوشم نمی آید. ضعف هایی دارد و چند ضعف را گفت. گفتم حالا خودت این ضعفهایی که گفتی داری یا نداری؟ غیر از این، ضعفهای دیگری هم داری. گفت بله. گفتم؛ حالا اگر او بخواهد این عیبها را ببیند و برایش بزرگ شود، اینطوری خوب است؟ بعضی از عیبها و ضعفها در دختر یا پسر هست که خط قرمز است و در مباحث میثاق مقدس توضیح دادیم که اگر دختر یا پسری این علامات را داشت خط قرمز است و اصلاً نمی شود طرفش رفت و با او ازدواج کرد ولی خیلی از ضعف ها و ایرادها قابل جبران است و در زندگی و دوران نامزدی و عقد حل می شود. اینطور نیست که ما عیبهای دیگران را ببینیم و بعد فکر کنیم که خودمان آن عیبها را نداریم. اگر دیگران هم بخواهند با ما این رفتار را داشته باشند خیلی بد می شود.
حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:«مَن لَم یَحتَمِل ضَلَلَ أخیه ماتَ وَحیدا»[7]= کسی که نمی تواند لغزشهای دیگران را تحمل کند، همیشه تنهاست و تنها هم می میرد. می گوید: با فلانی قهر کردم چون اینطوری بود. با او هم قهر کردم؛ این را هم دوست ندارم. ما باید به زیباییها، قشنگی ها و خوبی ها هم نگاه کنیم. ببینیم که خیلی از انسانها دوستداشتنی هستند؛ حتی اگر ضعفها و عیبهایی دارند، حالا هر کس می خواهد باشد.
وقتی زن و شوهرها می آیند؛یا بچه ها می آیند و از پدر و مادرشان گله می کنند؛ فهرستی به آنها میدهم که 50 عیب و50 حسن در آن نوشته شده است؛ می گویم عیبهایش را علامت بزن ببینیم چه هست. اول دلش خیلی پر است و کینه دارد؛ دو سه تا علامت می زند و به زور خودش را به ده تا می رساند. بعد خوبیها را که علامت می زند، 40 ـ 50 تا می شود. انصاف بدهید؛ اگر خدا هم بخواهد با ما اینطوری رفتار کند و بخواهد آلودگیها و لغزشها و گناهان و بی ادبی های ما را ببیند که یک آدم هم روی زمین نمی ماند. خدا ما را همینطوری دوست دارد، با تمام عیب هایمان و در خانه اش را هم به روی ما نمی بندد و با ما قهر هم نمی کند.
سرزنش زیاد موجب لجاجت میشود
انسان نباید ضعفهای دیگران را ببیند و مچ شان را بگیرد. عیب هایشان را ببیند و تذکر دهد و دیگران را اصلاح کند. روش زبانی ضعیفترین نوع روش است. خیلی وقتها ما بطور عملی می توانیم کاری کنیم که دیگران عیبشان جبران و برطرف شود.
نسبت به بچه ها زیاد عتاب نکنید و غر نزنید و زیاد سرزنش نکنید. بچه از پدر و مادر انتظار محبت دارد. میبینی مادر ده جور مچش را می گیرد و در کارش ریز می شود، آزادش نمی گذارد.
دیگر کلافه می شود. حضرت میفرماید کم کم لجوج هم می شود. خیلی باید با احتیاط و با احترام و ادب و محبت انتقاد کنیم و ضعف را بگوییم. یعنی طرف اول بفهمد کسی که دارد از او انتقاد می کند کاملاً دوستش دارد و قبولش دارد و او را می خواهد و خیال قهر کردن با او را ندارد تا بعد بپذیرد.
راه برطرف شدن کینه از دل دیگران، پاک کردن دل خود است
حضرت علی (علیه السلام) میفرماید:«إحصِدُ الشَرَّ مِن صَدرِ غَیرِک بِقَلعِهِ مِن صَدرِک»[8]= قلب خود را از کینه دیگران پاک کن، تا قلب آنها از کینه تو پاک شود.
می دانی پدر و مادر، دوست و همسرت نسبت به تو دلچرکین هستند، در این دل چرکینی هایی که اتفاق میافتد، یک حالت های خاصی به انسان دست میدهد؛ گرفتگی های خاصی به انسان دست می دهد که فلانی از دست من ناراحت است. خود این هم یک دل چرکینی برای انسان ایجاد می کند. گاهی وقتها بین دو نفر کدورتهایی ایجاد می شود و از دست هم ناراحت می شوند که زیاد هم در زندگی ها اتفاق می افتد. می فرماید؛ لازم نیست طرف را توجیه کنید که من منظوری نداشتم یا اینکه بخواهی به زور او را راضی کنی؛ اولین قدم برای اینکه کینه طرف مقابل را برطرف کنید، این است که دل خودت را پاک کنی. تو کاملاً در درون خودت نسبت به او صاف شو وکینه را از دل خودت بکن. این اثر ذاتی است؛ یعنی شما به محض اینکه کینه را از دل خودت بکنی؛ نگاهت و نزدیک شدن تو به طرف مقابل و لحنی که با او حرف میزنی، چشمانت، الفاظت، بویت، امواجی که داری، انرژی که از تو ساطع می شود، همه قشنگ است.
دیده اید بعضیها معذرتخواهیشان از چندتا فحش بدتر است؛ طوری معذرت می خواهد که طرف می فهمد دلش پر از کینه است و از شدت کینه دارد معذرتخواهی می کند؛ یعنی معذرت خواهی او فقط یک بازی است. حضرت میفرماید؛ خداوند سیستمهای درونی انسان را طوری هوشیار قرار داده که وقتی به یک نفر نزدیک می شوید و همدیگر را بغل می کنید و به هم دست می دهید و روبوسی می کنید و به همدیگر نگاه می کنید و کنار هم مینشینید و با هم حرف می زنید، کاملاً می فهمد که دل تو چه وضعیتی دارد.
دوطرفه بودن رابطه باعث دوام آن می شود
همیشه یادمان باشد هر طور که دوست داریم دیگران با ما رفتار کنند و با ما باشند، ما هم باید همانطور باشیم.
نمی شود ما بخواهیم محبوب دیگران باشیم، بدون اینکه محب دیگران باشیم. بخواهیم طرفمان دوستمان داشته باشد، هر کس که میخواهد باشد؛ اما خودمان سرمایه گذاری محبتی و عاطفی نکنیم. خیلی ها هستند که خودخواهانه می خواهند که دیگران آنها را دوست داشته باشند و به آنها توجه کنند، برای دیگران عزیز و محترم باشند، حرفشان ارزش و اعتبار داشته باشد؛ ولی خودشان اصلاً سرمایه گذاری نمی کنند. یعنی می خواهند یک رابطه یکطرفه، دوستی یکطرفه، محبت یکطرفه باشد و این غلط است.
اتفاقاً خیلی وقتها هم هست که یک نفر واقعاً این کار را می کند و سرمایه گذاری برای طرف مقابل می کند؛ حتی می داند ممکن است او هم دوستش نداشته باشد؛ یا احساسی نداشته باشد؛ اما سرمایه گذاری می کند و مهرورزی و محبت می کند، رابطه را به جاهایی هم می رساند؛ ولی این وضعیت نمی تواند ادامه داشته باشد؛ یک جایی این ساختمان می ریزد. یک رابطه، زمانی قدرتمند و موفق است که هر دو طرف سرمایه گذاری کنند.
توجه به گذشته ی نامناسب، عبادت شیطان است
شیطان خیلی روی کدورتها سرمایه گذاری می کند و صحنه های بد را به ذهن ما می آورد، صحنه ها و کلماتی که گفته شده، کارهایی که انجام شده، همه را به ذهن ما می آورد و دائما جلوی چشم ما می چیند. هم حال ما را خراب می کند و هم اجازه نمی دهد تصمیم درستی برای آینده بگیریم؛ در نتیجه، آینده و رابطه مان را خراب می کند و سر از گرفتاری در می آوریم. اکثر قریب به اتفاق طلاقها، جدایی ها، تنفرهای خانوادگی نسبت به اعضای خانواده، حالا لزوماً همسر نه، اکثر قریب به اتفاق شان مال این است که دائماً گذشته ی نامناسب، جلوی چشم مان رژه می رود و در ذهن مان می آید. توجه نداریم که یک نفر می خواهد بین من و همسرم، بین من و عزیز دیگری را به هم بزند. اما ما این پیامها را می گیریم و شیطان را اطاعت می کنیم که این همان عبادت شیطان است. کسی که به این فکرها در وجود خودش توجه می کند و اهمیت می دهد و اصالت میدهد و منشأ اثر قرار میدهد؛ در واقع در حال عبادت شیطان است؛ چون دارد حرف او را گوش می کند.
لبخند کینه را رفع می کند
یکی از چیزهایی که در حمله از عقب در بحث کینه خیلی مؤثر است و شیطان را رسوا و نا امید میکند، لبخند است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «حُسنُ البِشر یَذهَبُ بِالسَخیمَه»[9]= چهره گشاده کینه ها را از بین میبرد».
باید یاد بگیریم که نسبت به همدیگر در برخوردهایمان لبخند داشته باشیم. اگر اینطور باشد، خیلی وقتها شیطان نمی تواند در ما آتش و هیجان و غلیان ایجاد کند.
در روایت داریم که حضرت می فرماید: کمترین و اولین چیزی که یک نفر می تواند به یک نفر بدهد، لبخند است. یعنی در برخوردها صبح که از خواب بلند می شویم، نسبت به همه اعضای خانواده سلام با لبخند بکنیم. یادمان نرود که در سختترین شرائط یعنی کار و خستگی هم لبخند روی لبمان باشد.
خیلی وقتها آدم دوست دارد به یک نفر لبخند بزند؛ حتی دوست دارد یک نفر را بغل کند و ببوسد، ولی می گوید کلاس است نمی شود؛ مثلاً ما امروز عزادار هستیم؛ باید اینطوری قیافه بگیریم و اخم و غم داشته باشیم. اینطوری خوب نیست که من به یک نفر لبخند بزنم. مثلاً باید پرستیژ و کلاس و ظاهر یک عزادار را بگیرم؛ در عزا هم می شود خندید؛ می شود به یک نفر لبخند زد؛ اتفاقاً لبخند به کسی که خودش مصیبت زده است، خیلی هم به دیگران آرامش می دهد. بعضی عزاداری می کنند، حرم می روند و گریه می کنند؛ روابط خیلی قشنگی با حضرت داشته اند و خیلی حال خوبی هم کرده اند و حالا تمام شده. اگر گریه کردی، عزاداری کردی، روضه خواندید؛ دیگر لازم نیست خیلی خودت را بگیری؛ انسان می تواند همان لحظه اشک هایش را پاک کند و شوخی را شروع کند؛ ولی ما می خواهیم ساعتها این را کش بدهیم و این درست نیست. زیرا اولین درجه و اولین مرحله از یک چهره انسانی و باطن انسانی لبخند است.
از این رو حضرت می فرماید: لبخند مهمترین و کمترین چیزی است که یک نفر می تواند به دیگران عطا کند؛ حتی اگر قرار است به یک نفر جواب منفی بدهیم و حاجتش را اجابت نکنیم، لبخند بزنیم. شما وقتی برای کاری وارد اداره می شوید، یک نفر با اخم نشسته؛ به او مراجعه کردید؛ اگر بگوید آقا نمی شود یا در اوج لبخند به شما همین را بگوید، این دو حالت خیلی با هم فرق می کند. جامعه ما اگر بخواهد شیطان را اسیر خودش کند و حجم عظیم حمله های شیطان را دفع کند و مقدار زیادی از هزینه های مادی و معنوی تلف نشود، باید لبخند را برای خودش نهادینه کند. باید افراد در ملاقات و دیدارشان با همدیگر، با اعضای خانواده، در محل کار؛ همه جا یاد بگیرند و تمرین کنند که لبخند بزنند. خیلیها اینطور تربیت نشده اند؛ برعکس، اخمو و غمگین تربیت شده اند.
برای شیطان دستگیره درست نکنیم
در دعوا و درگیریها نباید فکر کرد که همیشه حق با ماست. افکار منفی که نسبت به شخصی در دلمان ایجاد شده را باید چند بار جذر گرفت و زیر رادیکال برد تا حد معقول و منطقی اش به دست بیاید.
اگر با کسی تماس تلفنی ناجور یا یک برخورد ناجور داشتید و فردا می خواهید همدیگر را ببینید، قطعاً شیطان کار می کند. یادتان باشد که ما معصوم نیستیم؛ شیطان حتی به معصومین هم حمله می کند؛ ولی معصومین بلد هستند با شیطان چه کار کنند. به آنها هم حمله می کند که اذیت و آزارشان بدهد؛ ولی آنها هیچ وقت شکست نمی خورند. به قول پیغمبر که می فرماید:«أسلَمَ بِیَدی= شیطان به دست من تسلیم و مسلمان شده»،یعنی به او اجازه نمی دهم که کاری علیه من بکند. ما هم اجازه ندهیم و یادمان باشد اینطور نیست که اگربا یک نفر درگیر شدیم؛ یا اگر کدورتی بین ما به وجود آمد، درست یک حد طبیعی از تنفر و ناراحتی و کدورت را نسبت به او در دلمان داریم؛ شیطان اصلاً بیکار نیست؛ مهندس عالم خداوند تبارک و تعالی می گوید شیطان روی دل شما کار می کند.گاهی وقتها شب تا صبح شخص خوابش نمی برد و در خیال خودش با آنها ور می رودکه بین او و دیگران چه اتفاقاتی افتاده است. اگر هم خوابش ببرد، یکسره خواب میبیند. بعضیها که خوابشان میبرد، درجه بالایی از خوبی دارند؛ ولی اگر خواب میبیند، یعنی هنوز جا دارد که شیطان بیاید قلقلکش دهد.
اما بعضیها اصلاً برای شیطان دستگیره ایجاد نمی کنند و خیلی زیرک و زرنگ هستند. اگر کدورتی، ارتباطی، برخوردی بینشان به وجود بیاید، همان لحظه ای که از همدیگر جدا می شوند موضوع تمام شده است و اصلاً اجازه نمی دهند که شیطان آن را پرورش دهد.
یعنی میگوید ذهن من خیلی محترمتر و پاکتر از آن است که تو بتوانی در آن بیایی و نجاست پراکنی کنی. کینه، نجاست روح و آلودگی روح است. من خیلی حیف هستم که کسی بیاید روح من را آلوده و نجس کند. اجازه نمی دهم چنین کاری بکند. این خیلی زیرک است و خیلی خوب از خود مراقبت می کند.
شکستها و جاهایی که موفق نبودیم و زمین خوردیم هم زمینه ای است برای اینکه شیطان بتواند در ما احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، عدم شجاعت و عدم آرامش ایجاد کند و از شکستها استفاده کند، برای اینکه ما هیچ وقت تصمیم های خوب و قشنگ نگیریم.
[ 1] غررالحکم/ ج۲ / ص 2 / ح ۱۸۰۴
[2] غررالحکم / 6 / 368
[3] سوره یونس / آیه 23
[4] بحارالانوار/ ج72 / ص 211
[5] غررالحکم / 2378
[6] تحف العقول / ص۸۴
[7] غررالحکم / 9079
[8] الامالی / ج2 / ص 174
[9] مستدرک الوسایل / ج 8 / ص 104
کلیدواژه ها:
آثار استاد