مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
از جمله آداب زیارت، وداع هنگام بازگشت است. در این دعا بهترین آرزو و دعاها را می کنیم. از جمله، درخواست زیارت مجدد، دستگیری و توجه آنها، نیت صادق، ايمان و تقوا، فروتن، روزى گسترده حلال پاك و به فکر ما بودن.
در وداع زیارت، بعد از خداحافظی دوباره بهترین بازگشت را آرزو می کنید. این طور می گوئیم: «وَ رَزَقَنِیَ اللَّهُ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ = خدا روزی من کند که برگردم و برگردم و برگردم».
تک تک کلماتی که در وداع بیان شده، مبانی انسان شناسی دارد. یعنی یک ریشهی روان شناسی انسانی بر مبنای فوق عقل ما طراحی شده است. این درخواست بازگشت برای چیست؟
توجه کنید اصل در زندگی با خانواده است که این هم یک اصل پذیرفته است.
به عنوان مثال، طبیعیترین حالت بچه این است که او پدر و مادر داشتهباشد و در کنار آنها بزرگ شود. ازدواج هم که میکند و تشکیل خانواده میدهد باز ارتباطش با خانواده و اصل و نسبش حفظ است ولی در قالب یک زندگی جدید. این حالت طبیعی است و از نظر عقلی و عاطفی اصل حیات با خانواده است. شما باید با خانواده زندگی کنید. غیر از این طبیعی نیست.
در حیات فطری و انسانی، خانواده ما اهلبیت هستند. زیارت و ملاقات معصوم که پدر و امام ما هستند در واقع به زیارت اصل و ریشهی خودمان رفتیم. برگشتن، ارتباط داشتن و زندگی کردن با اهلبیت کرامت و شرافت ماست.
در قاعدهی الحاق میخوانیم اگر کسی بخواهد با اهلبیت در نظام برزخی باشد، باید در دنیا با آنها زندگی کند. این طلبی است که در زیارت عاشورا هم میگوئیم: «انْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ= من در دنیا و آخرت با شما باشم». پس بنا هم نیست هیچ وقت از خانواده آسمانی مان جدا شویم، بلکه باید برای همیشه با آنها زندگی کنیم.
زندگی با اهلبیت یعنی از روابط رسمی در بیاییم و با اصل و ریشه خودمان به صورت حقیقی زندگی کنیم. این معیت میشود. همان طور که همسرت، پدرت، مادرت، بچه هایت، دوستانت، اطرافیانت، نفست هستند و اگر ارتباطت با آنها قطع بشود، حالت خفگی و بیقراری به تو دست میدهد، ارتباط با اهل بیت علیهمالسلام هم باید برای تو همین طور باشد، کسی که بخش بخش انسانیاش فعال است، ارتباط با حرم برای او همیشگی است، اما متاسفانه این خانواده حقیقی و اصلیمان را فراموش کردیم و اصلاً زندگی با آنها شروع را نکردیم.
بنابراین، وقتی شما به ملاقات امام رضا یا هر امام دیگری میروید، اصل به بازگشت است. باید پیش بپدرت برگردی. نه این که حالا هر وقت کار نداشتم، درس نداشتم، وقت کردم، یک زیارتی هم بروم. گاهی میبینیم مدتها میگذرد و هیچ رفت و آمدی برقرار نشده. در حالی که ارتباط با خانواده حقیقیمان حیات قلب و اکسیژن معنوی ماست. باید استنشاقش کنیم.
گاهی زن و شوهری به دلایل مختلفی مدتی همدیگر را نمیبینند. در این مدت صدبار با هم تلفنی صحبت میکنند یا پیامک میدهند، صدای همدیگر را میشنوند، این ارتباط را حفظ میکنند، اما اگر مرد یا زن برود و نیاید؛ برود و گم شود؛ برود و اسیر شود؛ برود پیدایش نشود، این طبیعی نیست و مقبول هم نیست.
اگر ما هم در زیارت معصوم قصد برگشت نداشته باشیم و ارتباطها قطع شود، آن وقت این گونه میشود که حضرت زهرا سلامالله علیها از آن میترسید و میفرماید ما اگر بخواهیم در قیامت دستمان به شما برسد 300 هزار سال طول میکشد. این فاصله را خودمان در دنیا ایجاد کردیم. آنجا هم نمی توانیم وصل شویم.
چه کنیم تا اهل بیت از ما دستگیری کنند؟
برای دوری از بدعاقبتی، باید سبک زندگی مان را در ارتباطات چهارگانه؛ جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلانی به گونهای تنظیم کنیم تا گم نشویم، یعنی دچار خودفراموشی نشویم. خودی که از جنس اهل بیت است.
وقتی انسان نطفهاش بسته میشود؛ اول جماد است، بعد حالت گیاهی پیدا میکند، بعد حالت حیوانی پیدا میکند، بعد فهم و قدرت عقلانی پیدا میکند. بعد اگر توانست حیات انسانی پیدا میکند. انسان تا زمانی که سه معشوق الله، اهل بیت و جهاد را بر قلبش حاکم نکند، باطنش انسانی نمیشود و به حیات انسانی هم نمیرسد.
افرادی که از خانوادهشان دور بودند بعد از چند سال که آنها را پیدا میکنند، سبک زندگیاش تغییر میکند. رفت و آمد و ارتباطاش به سبک جدید طراحی میشود.
مشکل ما این است که چون به خودشناسی به معنای حقیقی نرسیدیم و مشغول خودهای چهارگانه هستیم، با خودی که از جنس اهلبیت هست، مأنوس نیستیم.
به عنواان مثال، در اربعین هم شیعیان و هم اهل سنت شرکت می کنند. هر کدام هم برای خودشان توجیهاتی دارد ولی مسیحیان، یهودیان، هندوها و سایر ادیان چه توجیهاتی میتوانند داشته باشند! یا چه جواب منطقی میتوانند برای این حضور در این شرکت داشته باشند! حتی میبینیم که اربعین سانسور خبری میشود چون آبروی دنیا و طبیعتگراها میرود، یعنی هندو، مسیحی، یهودی، سنی و شیعه تمام اختلافاتشان را کنار گذاشتند و همه حول محور یک انسان کامل جمع میشوند.
قلب محل اقامت اهل بیت است
در دعا اصرار فراوان بر این است که شما جزء خانواده اهل بیت هستید. ریشه، اصل و خانوادهای غیر از ما ندارید. پس بیاید با ما زندگی کنید. باور این مسئله آنقدر سخت بود که منجر شده امام زمان 1180 سال در غیبت به سر ببرند، یعنی معطل است تا ما بفهمیم او پدر، امام و خویش ماست. ولی متاسفانه فهمش راحت نیست. برای همین دلهای ما به یکی از کمالات چهارگانه دنیایی وابسته شده. هر چقدر بگوئیم: او امام زمانت است. میشنود و ممکن است تصدیق هم کند وقتی توجهی نمیکند دوباره به کس و کارِ طبیعی اش بر میگردد.
استقرار خیلی مهم است. این که تلاش کنم به چادر بابایم بروم و در آنجا بمانم، فهمیدنش سخت است، یعنی اقامت نمیخواهیم بکنیم.
مثل عدهای که خارج از کشور به قصد تفریح میروند، یکی دو ماه آنجا میمانند، ولی اقامت دائم ندارند. اگر کسی اقامتی باشد میگوید میخواهم اینجا بمانم. در ارتباط با اهلبیت هم بنا همین است، یعنی مقیم شدن در چادر اهلبیت، ماندن در چادر اهل بیت. ارتباط دائم.
ما باید بفهمیم که قلب ما محل اقامت اهل بیت باشد. قلب مان جایگاه حضور امام زمان علیه السلام باشد و با او ارتباط برقرار کنیم، یعنی بگوییم او بخشی از زندگی من است. بخشی از وقت من است، نفس من است و من در مقابل این پدر مسئولم. این اتفاق هنوز نیفتاده است.
حضرت فرمود: « و غایَةُ تَأْوِیلِها صِلَتُكَ إیّانا= و تأویل نهایى آن، پیوند برقرار كردنت با ما [خاندان ]است.» غایت تأویل این آیه این است که تو با ما صله رحم داشته باشی. این صله رحم یعنی ارتباط مستمر و مؤثر. ما در ارتباط مؤثر با امام زمان همهی توفیقات الهی، انسانی و نیز حیات انسانی به دست می آوریم.
اهل رغبت به زیارت اهل باشیم
در ادامه وداع می خوانیم: « مَا أَبْقَانِی رَبِّی بِنِیَّةٍ صَادِقَةٍ وَ إِیمَانٍ وَ تَقْوَى وَ إِخْبَاتٍ وَ رِزْقٍ وَاسِعٍ حَلالٍ طَیِّبٍ= تا زمانی که پروردگارم من را زنده نگه می دارد با نیت صادق، ایمان و تقوا،و فروتن و روزى گسترده حلال پاك برگردم».
من در ارتباط با اهل بیت نیت صادقانه داشته باشم. مثل نیت ارتباط با پدر و مادری که پاک و صادق است. طمعی در کار نیست. آدم جانش را برای اعضای خانوادهاش هم میدهد.
«اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِهِمْ وَ ذِكْرِهِمْ = خدایا این زیارت را آخرین زیارت و ذکر من قرار نده». یاد همیشه باید با ما باشد و فراموش شان نکنیم.
در خانواده یک عنصر فوق العاده مهمی است که اگر این را بردارید، زندگی کاملاً بیمزه میشود. و آن عنصر مهرورزی است. زن و شوهر اگر بلد نباشند این مهرورزی و کلمات محبت آمیز را نسبت به هم بگویند، زندگی شان سرد میشود.
در اسلام هم تأکید شده که زن نسبت به مرد، مرد هم نسبت به زن از کلمات زیبا و عاطفی استفاده کنند. مثلا عزیزم، فدایت شوم، قربانت بروم، این کلمات باید به کار برود، واجب هم است. باید عشق را اظهار کرد. اهلبیت هم چون خانواده ما هستند و ما باید همیشه اظهار محبت و مهروزی کنیم.
« وَ الصَّلاةِ عَلَیْهِمْ = درود بر ایشان». صلوات نوعی اظهار عشق و قربان صدقه رفتن است که شایسته این خاندان است. ما به این ارتباط نیاز داریم. اما متاسفانه قلب های ما نسبت به آنها سرد و یخ شده.
نگاه کنید امام سجاد چطور عشق میورزد: «عبدک فداک= بنده ات به فدات»، «عبیدک بفنائک= بنده بیچارهات به در خانه تو آمده» و ...
«وَ أَوْجِبْ لِیَ الْمَغْفِرَةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ الْخَیْرَ وَ الْبَرَكَةَ وَ النُّورَ وَ الْإِیمَانَ وَ حُسْنَ الْإِجَابَةِ = و براى من واجب گردان آمرزش و رحمت و خیر و بركت، و نور و ایمان و حسن اجابت ».
هر وقت کسی از تو جدا میشود، دستت را بالا میبری و میگویی: خدایا من او را به تو می سپارم. تو حفظش کن.
در این وداع هم میگوئیم: خدایا به دادم برس. مغفرتت را به من واجب کن، یعنی هرچه بین من و تو بوده پاکش کن. می خواهم آشتی کنم.
به من رحمت، خیر، برکت، نور، ایمان و خوب اجابت کردن را به من بده، دست خالی نروم. حالا چگونه اجابت شود؟ در فراز بعدی میفرماید:
«كَمَا أَوْجَبْتَ لِأَوْلِیَائِكَ الْعَارِفِینَ بِحَقِّهِمْ الْمُوجِبِینَ طَاعَتَهُمْ وَ الرَّاغِبِینَ فِی زِیَارَتِهِمْ = چنان كه براى اولیایت واجب نمودى، آن آگاهان به حق ایشان و واجب شمارندگان طاعت آنان، و مشتاقان در زیارت ایشان». اگر خودشناسی نداشته باشید، نمیتوانید این طور دعا کنید.
عارفین به حق، آنهایی هستند که واقعاً معرفت به حق اهل بیت دارند. تمام زندگی شان اطاعت از اهل بیت است. اهل رغبت شدن، حرف بزرگی است. رغبت در زیارت یعنی شخص ذاتاً چنان انس می گیرد و عشق دارد که اصلاً زیارت و ملاقات بخشی از زندگی اش می شود. عرفان می خواهد تا انسان به رغبت به زیارت بیفتد. یعنی جزء وجودش بشود. پرنده ی حرم بشود.
«الْمُتَقَرِّبِینَ إِلَیْكَ وَ إِلَیْهِمْ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ مَالِی وَ أَهْلِی = و تقرّب كنندگان به تو و به سوى ایشان، پدر و مادرم و خودم و مال و خاندانم فداى شما».
داستان از اینجا شروع میشود که وقتی از حضرت خداحافظی میکنی، میگویی: بابایم، مادرم، جانم، مالم و همه کسم فدای شما. این معرفت میخواهد. ما با اهلبیت این طور نیستیم. با امام زمان این طور نیستیم.
به مالمان محکم چسبیدیم. مثل چرک و عفونت در دستمان نگهاش داشتیم. خمسش را ندادیم. در حالی که کسی که خمس نمیدهند خیلی بی رحم و قساوت دارد اما کسی که خمس میدهد مالش را عاشقانه فدای امام زمان می کند.
«اجْعَلُونِی مِنْ هَمِّكُمْ = مرا از اندیشه هایتان قرار دهید». چه کسی میتواند این گونه با معصوم صحبت کند! من را جزء دغدغه هایتان قرار بدهید. به من فکر کنید. این دغدغه فقط برای کسانی مهم است که بلوغ انسانی دارند.
اگر کسی خودش را بشناسد، شخصیت پیدا میکند. در این شخصیت مهمترین چیزی که برای او مهم است، این است که خدا ویژه به من فکر کند.
خدا یک رحمت برای همه دارد. چون رحیم است، اما آن که تو میخواهی، رحمانیت نیست. رحیمیت است. تو میخواهی پیش خدا ویژه باشی. این ویژه بودن خیلی مهم است. چه کسی میتواند این گونه باشد؟ کسی که بالغ شده باشد و بلوغ انسانی پیدا کرده باشد.
سوال: چگونه پیش خدا و اهل بیت ویژه باشیم؟ تو باید خدا و امام زمان برایت ویژه باشند. اگر خدا و امام زمان برای تو ویژه شد، هدف شد، غایت شد، عشق شد، بدان در نزد آنها هم تو ویژه می شوی.
کلیدواژه ها:
آثار استاد