مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
به فرموده پیامبر ص، در وجود انسان ظرف هایی هست که هر یک از آنها ظرف چیز خاصی است. اما در میان همه این ظرف های وجود انسان، هیچ یک گنجایش خدا و بی نهایت را ندارد، به جز ظرف «دل و قلب».
جسم انسان ظرف محسوسات و مواد است. مثلا «چشم» ما طول موج میگیرد. «گوش» ما فرکانس میگیرد. «شکم» ما غذا و آب میگیرد. اینها ماده هستند. اما در امور غیر مادی، «خیال» ما مخیلات را میگیرد. «وهم» ما موهومات را میگیرد. «عقل» ما اطلاعات و معلومات و دانش را میگیرد و در این میان، فقط بخش «فوق عقل» ما است که خدا را میگیرد. پس تنها بخشی که در وجود انسان گنجایش خدا و بینهایت را دارد، بخش فوق عقل یا بخش «دل و قلب» انسان است.
آدمها معمولاً یا با داراییهای جسمانی و مادی خود را ارزیابی میکنند و یا با داراییهای خیالی و وهمی، و یا نهایتاً داراییهای اطلاعاتی و عقلی، مثلا می گویند: من لیسانس دارم، دکترم، پروفسورم و ... اما در هیچ کدام از این ها ما انسان را پیدا نمیکنیم. انسان فقط از آن رو انسان است که «دل» او کانون شادی و آرامش یعنی محل ورود خدا باشد. پس این دلی که قرار است خدا در آن جا بگیرد و تنها ظرفی است که گنجایش خدا را دارد، باید سه خصوصیت را داشته باشد.
محبوبترین دلها نزد خداوند، سه خصوصیت دارند:
سه خصوصیتی که محبوبترین دلها نزد خداوند دارند این است که نازک ترین، صافترین و سخت ترین هستند. بنا به فرموده پیامبر، هر یک از بخش های شخصیتی انسان ظرف یک چیز هستند.
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید:«إنَّ للّه ِتعالى فی الأرضِ أوانِیَ، ألا وهِی القُلوبُ، فَأحَبُّها إلَى اللّه، أرَقُّها وأصفاها وأصلَبُها؛ أرقُّها للإخوانِ، وأصفاها مِن الذُّنوبِ، وأصلَبُها فی ذاتِ اللّه[1]= همانا خداوند متعال در زمین ظرفهایى دارد. بدانید كه آن ظرفها، همان دلهایند. پس دوست داشتنى ترین دلها نزد خداوند، نازكترین و صافترین و سختترین آنهاست. نازكترین آنها براى برادران دینی و صافترین آنها از گناه و سخت ترین آنها در راه خدا.»
دل که رقیق شد به خدا نزدیکتر میشود
دل باید رقیق و نازک باشد. رقیقترین و نازکترین آنها برای برادران دینی است. برادر که میگوید، یعنی خواهر را هم در برمیگیرد. اینجا جنسیت مطرح نیست. یعنی انسان برای دیگران مهربانتر باشد. هر چقدر درجه مهربانی و عواطف یک انسان بیشتر باشد، این دل به خدا نزدیکتر است. نزدیک شدن به خدا یعنی شبیه شدن به خدا. مثل تقرب یک شاگرد به استاد است. وقتی میگوییم یک نفر به استاد شبیه شود؟ یعنی بتواند دانشهای او را جذب کند و در تمرین هم موفق باشد. یعنی واقعاً از نظر شخصیتی شبیه استادش شود. در وزنه برداری در کشتی، هنر، انواع رشتههای هنری، خط، نقاشی، آشپزی، در هر رشته ای این دو مسیر باید طی شود: مسیر نظری و تمرینهای عملی. برای شبیه شدن به خدا هم همین دو مسیر لازم است.
مهمترین شباهت به خدا، کسب اسم «رحمن» خداوند است
شبیه شدن به خدا یعنی اینکه انسان دانش ها و اطلاعات لازم را به دست بیاورد و بعد بتواند همان خلقی که خدا دارد را از خودش بروز بدهد. «رحمن» یکی از مهمترین اسم های خداوند است که بقیه اسامی هم از توابع این اسم هستند و این اسم آنقدر بزرگ است که به اندازه الله که جامعترین و کاملترین اسم خداست، مینشیند. خداوند می فرماید: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى[2]... = بگو خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید. هر كدام را بخوانید براى او نام هاى نیكوتر هست» آن اسمی که جای «الله» میتواند بنشیند، اسم شریف «رحمن» است، یعنی رحمت. بنابراین، در شباهت انسان ها به خدا، مهمترین شباهت، شباهت رحمتی است.
اگر انسان هر چقدر روی رحمت، مهربانی و عاطفه بیشتر کار کند، به اسم رحمان نزدیکتر و شبیه تر میشود. البته اسم «رحیم» ویژه است. خداوند در اسم «رحیم» یک رحمت خاص و ویژه قرار داده که خیلی شدیدتر بوده و آن نسبت به مؤمنین است. رحیم یعنی ویژه، یعنی آنهایی که از نظر ایمانی شباهت بیشتری به خدا دارند. خداوند می گوید: من عاشق همه انسانها هستم؛ اما بیشتر عاشق آن انسانهایی هستم که مؤمن هستند. یعنی شباهت شان به من بیشتر است.
پس اینکه پیامبر ص می فرماید بهترین و محبوبترین دلها، نازکترین دلهاست، یعنی رقتش نسبت به انسانها و به خصوص مؤمنین بیشتر است. مفهوم مخالفش این است که هر چه انسان بی گذشت و بداخلاق و حساس و اهل رنجاندن و رنجیدن و اهل صدمه زدن به دیگران و شر رساندن به دیگران باشد، بیشتر از رقت میافتد و زمخت میشود.
فرمول داشتن یک قلب پاک و محبوب خدا چیست؟
فرمول های داشتنِ یک دل پاک را در بحث «مهرورزی» گفته ایم. اما در این جا یادآور می شویم که دستیابی به این فرمولها 4 مرحله دارد. 3 مرحله ی آن که پیش نیاز «مهرورزی» است، شامل «دشمن شناسی، غضب و حلم» است. کسی که این ترتیب چهارگانه را دنبال و رعایت کند، ان شاء الله صفات «مهرورزی و رحمانیت و رحیمیت» در وجودش تجلی پیدا میکند.
هر چقدر یک دل نسبت به انسانها پاکتر باشد و با آنها درگیر نشود و به حسادت، کینه، نفرت و... نیفتد، به خدا هم نزدیکتر میشود. قیمت این دل نزد خدا خیلی بیشتر است و این دل، در حقیقت یک بهشت است. به راحتی کسی نمیتواند این دل را عصبانی کند و برنجاند و کینه در آن بیاندازد و ناراحت و آلودهاش بکند. چرا که پاک پاک است.
بهترین الگو برای داشتن قلبِ رقیق، خود خدای متعال است
اگر کسی بتواند خودش را به رقت برساند، به بهشت و حتی به بالاتر از بهشت رسانده است. پس این خیلی مهم است که در موقع کار کردن روی دل، الگوی رقتِ دل ما خداوند باشد، نه انسان های دیگر. یعنی من دیگر اصلاً با مقیاس شخصی خودم به آدمها نگاه نمیکنم؛ بلکه با مقیاس خدا نگاه میکنم. هر کس به میزان تنفرها و کینه هایی که در دلش ایجاد میشود و به میزان آدمهایی که از چشمش میافتند، از خدا و رحمت خدا دور میشود.
یک موقع من آدمها را براساس نوع نسبتی که با من دارند، دوستشان دارم که در این منیت وجود دارد، مثل پدر و مادر، خواهر و برادر، همسر و ... اما یک وقت از همه این حجابها خودم را راحت میکنم و میگویم، چون بنده خداست، او را دوست دارم. من نباید نگاه کنم که این نوع رفتاری که با من کرده، خوب است یا بد. بلکه از این جهت باید نگاه کنم که خداوند دوست دارد که من با او چه رفتاری داشته باشم و خدا از کدام رفتار من با او راضی است. پس من نباید براساس خواسته ی دل خودم رفتار کنم. بلکه باید به خواسته خدا توجه کنم. اگر اینطور شد، به راحتی دلزده نمیشوم. به راحتی کسی از چشم من نمی افتد. به راحتی نسبت به یک نفر کینه به دل نمیگیرم. این را می فهمم که اگر من از یک نفر ناراحت و دل چرکین شوم و کینهای از من نسبت به کسی در دلم ایجاد شود، هر چند که حق با من باشد، از خدا دور میشوم. بنابراین، اصلاً پای خودم و خواسته خودم را از وسط برمیدارم. منیت در وسط نباید باشد که بگویم این نسبت به من خوبی یا بدی کرده است.
شما نگاه کنید، ائمه نسبت به سختترین دشمنان شان چقدر مهربان بودند. تحمل شان خیلی زیاد بوده. اگر یک موقعی هم شمشیری توسط ائمه علیهمالسلام زده شده، اول شمشیر از طرف دشمن بلند شده و هیچ وقت ائمه علیهمالسلام اول شمشیر روی کسی نکشیدند. اما دشمنان شان همیشه اول این کار را کردند و آنها هم در حد دفاع پاسخ دادند. اما مهربانی و خوبی را هیچ وقت ترک نکردند.
محبوبترین دلها نزد خدا، پاکترین آنها از گناهان است
«وَ أصفاها مِنَ الذُّنُوب= پاکترین آنها از گناهان»، گناه مثل میکروب میماند. شما هر چقدر تغذیه خوب داشته باشید، کافی است یکبار غذای آلوده بخورید. بدن نمیگوید که چون شما همیشه غذای خوب و تمیز خورده اید، پس دیگر این آلودگی در تو اثر نمی گذارد. آن آلودگی اثر خواهد گذاشت، حتی اگر کم باشد. مسمومیت اثر خودش را میگذارد. آدم های زیرک و آنهایی که میخواهند زودتر شبیه خدا شوند و زودتر مدارج معنوی را طی کنند، روی ترک کار بد و ترک گناه سرمایه گذاری میکنند. به جای این که روی فضیلت سرمایه گذاری کنند روی دوری از گناه و معصیت سرمایه گذاری میکنند. چون گناه مثل یک سوراخ در کشتی است که این کشتی هر چقدر قوی و بزرگ و خوب باشد، همان یک سوراخ کافی است که رفته رفته او را غرق کند. مثل شکست و یک تَرَک در سد میماند که درست است که فعلاً در سر جایش است و بقا دارد؛ اما آن تَرَک کم کم باعث میشود که سد شکسته شود.
انسان ممکن است مرتکب گناه شود، اما باید زود خدا را به یاد بیاورد. در قرآن هم داریم:«وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ [3]= و آنان كه چون كار زشتى كنند یا بر خود ستم روا دارند، خدا را به یاد مىآورند.» یعنی انسان ممکن دچار فحشا بشود، اما وقتی که فهمید، باید خدا را به یاد بیاورد و استغفار کند. پرسیدند: مؤمن ممکن است زنا کند؟ فرمودند: بله ممکن است؛ ولی هنوز مؤمن است. ممکن است شراب بخورد؟ فرمودند: بله ممکن است یک مؤمن اشتباه کند و شراب هم بخورد؛ اما یک مؤمن هیچ وقت روی هیچ گناهی اصرار و لجبازی نمیکند. کاری که حرام است را تکرار نمیکند. اصرار بر گناه، باعث میشود تمام زحمات عمر انسان هدر برود و ضایع شود. چون لجبازی و عناد، جنگ با خداست و خیلی خطرناک است. برای همین امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود:«إجتِنابُ السَّیِئات أولی مِن إکتِسابِ الحَسَنات= پرهیز از گناهان بهتر و سزاوارتر است تا انجام کارهای خیر.» بنابراین، اگر کسی واقعاً میخواهد راه بهشت را طی کند و خودش را برای قبر و مردن آماده کند، اول باید حرام ها را شناسایی کند و بعد، آنها را از حیطه زندگی اش بیرون کند
لقمه حرام، مهمترین عامل ناپاکی دل است
از بین همه حرامها مثل شرک به خدا و زنا، شراب، قمار، آدمکشی، دزدی و ... بزرگترین چیزی که میتواند به انسان صدمه بزند، لقمه حرام است. لقمه خیلی خرابکاری میکند. لقمه کاری میکند که انسان با همه خوبیهایش هیچ وقت رستگار نشود. حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در جواب حضرت زینب س که پرسیدند: اینها مگر مسلمان نیستند؟ اینها مگر به قرآن و پیغمبر ایمان نیاورده اند؟ اینها مگر نمیدانند که تو پسر پیغمبر و فاطمه زهرا سلاماللهعلیها هستی؟ فرمود: بله میدانند؛ اما شکم هایشان از لقمه حرام پر شده است. لقمه حرام طوری است که تمام ادراکات، شعور، باورها و یقین های انسان را نابود میکند. همین که از گلو پایین رفت، انسان را گرفتار میکند. لقمه حرام برای انسان دردسر درست میکند.
گاهی شما آدمی را می بینید که خیلی اهل فساد است، مشروب میخورد، فحشا دارد، منکرات دارد، کارهای خیلی خطرناک میکند، حتی آدم کشته؛ اما در آخر سر می بینی چقدر راحت توبه میکند و پاک و خوب میشود و نجات پیدا میکند. برعکس اینها، آدم هایی را شما سراغ دارید که در خانواده شان گناه، بدجنسی، بدی و ... اصلاً نمی بینید. ولی می بینید که آدمهای قسی القلبی هستند. حتی نمازشب می خوانند خیلی باتقوا و مبارز هستند و سابقه انقلابی دارند؛ اما می بینی که زشتیهای خطرناکی پیدا میکنند. بیشترین کسانی که به ائمه ظلم کردند و ائمه را کشتند همین آدمها بودند. شما یک نفر غیر نمازخوان سراغ ندارید که ائمه را کشته باشد. همه نمازخوان بودند و پیغمبر را قبول داشتند.
گناه شناسی مثلِ شناسایی بیماری در پزشکی مهم است
گناه شناسی یکی از وظائف مهم است. آنهایی که میخواهند روی دل و قلب کار کنند، باید بدانند که گناه شناسی مثل پزشکی میماند، پزشکان بیشترین جایی که سرمایه گذاری میکنند، قلب است. در کل بدن بیشترین چیزی که رویش سرمایه گذاری میکنند، پاتولوژی یعنی بیماری شناسی است. بیماریها را اول از بدن بیرون میکنند. چون تا وقتی که بیماری هست، نه داروهای ضد بیماری مؤثر واقع میشود و نه داروهای تقویتی. اگر دارو هم میدهند، برای این است که عفونتها و بیماریها را برطرف کنند. بیماری نباید باشد، چون خطرناک است.
اگر کسی بگوید، من کدام علم را بیشتر بخوانم؟ میگویند اگر علم مادی میخواهید بخوانید در رأس علوم مادی، پزشکی خیلی مهم است. در رأس علوم معنوی هم قلب شناسی و دل شناسی و شناخت خودمان خیلی مهم است. امام باقر(علیهالسلام) میفرماید: «لا عِلمَ کَطَلَبِ السَّلامَۀ وَ لا سَلامَۀَ کَسَلامَۀِ القَلب = هیچ علمی مثل دنبال سلامت بودن نیست؛ و هیچ سلامتی هم بالاتر از سلامت دل نیست.» چون تمام سرمایه انسان قلب اوست و بقیه سرمایهها مال دنیاست که از بین میرود و دیگران آن را برمیدارند.
روی این حساب، امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه میفرماید: مواظب باشید به راحتی از خودتان ارث باقی نگذارید بخصوص پول هایی که میدانید مال شما نیست و حرام است. چون به ورثه میرسد. ورثه هم دوتا کار بیشتر نمیکند. یا از این پولهای تو در گناه استفاده میکند که گناهش مال تو است. چون تو پولش را داده ای. یا اینکه از این پولها در طاعت خدا استفاده میکند که آتش حسرت آن تا قیامت و بعد از قیامت، تو را میسوزاند. زیرا خواهی گفت: این مال را من تهیه کردم و جهنمش را من دارم میروم و حساب و کتابش را من دارم میکشم. اما بهشتش را کس دیگر دارد میرود.
دلی که هرگز به غیر خدا باج نمیدهد، محبوب خداست
سومین خصوصیتی که دل را نزد خدا محبوب میکند، طبق فرمایش حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله سخت ترین آنها در راه خداست:«أصلَبُها فی ذاتِ الله= یعنی سختترین دلها در راه خدا». سختترین آنها در راه خدا، یعنی باج نمیدهد. یک آدم سرسخت به هیچ وجه راه نفوذ ندارد.
مثلاً اگر بداند در یک عروسی زمینه گناه هست، به آنجا نمیرود. یا مثلا یک خانم، بعد از زمانی یک خواستگار آمده و میخواهد ازدواج کند. پسر میگوید: شرطم این است که من در عروسی ساز و آواز میگذارم. دختر می بیند که پسر، پسر متدینی نیست، قبول نمیکند و میگوید، من شوهر نکنم بهتر از این است که شوهر بکنم و معصیت کنم. دل این خانم اصلاً به کسی باج نمیدهد. دختران موسیبن جعفر علیهمالسلام هیچ کدام شوهر نکردند. یکی از دختران موسی بن جعفر، مثل حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) است. اینها می دیدند که اگر بخواهند شوهر بکنند، به معصیت میافتند و تحت نفوذ شوهر، گناه میکنند. ازدواج نکردند و گناه هم نکردند. در مقابل گناه، خیلی سرسخت بودند.
قلبی که فقط خدا را میپرستد و از خدا اطاعت میکند، محبوب خداست
هیچ مخلوقی در معصیت کردن خالق، حق اطاعت ندارد. قرآن هم میفرماید تا میتوانید از پدر و مادرتان اطاعت کنید، مگر در معصیت خدا. یعنی نباید به خاطر حرف پدر و مادر، خواهر و برادر و ... مرتکب گناه شد. شوهرم گفته من دوست دارم تو اینطوری باشی وگرنه طلاقت میدهم. خوب بگو طلاق بده. آدم نباید به غیر خدا باج بدهد.
باید بگوییم: من لقمه حرام، استفاده نمیکنم. سفر حرام نمیروم، زیر بار خوردنی و نوشیدنی و پوشیدنی و ارتباط و دیدنی و شنیدنی حرام نمیروم. دل مومن در مقابل گناه سرسخت است. مثل پزشکی میماند که میکروب ها را خوب میشناسد. نمیتوانی او را وادار کنی که خودش را آلوده کند. مثلاً بگویی، آقای دکتر! این بار به خاطر من دستت را نشوی. به خاطر ما این بار با کسی که مریض است، روبوسی کن. گاهی روبوسی آلودگی میآورد. دکتر به خاطر حرف شما این کار را نمیکند.
کسی که روی قلب کار میکند، حساس میشود. یعنی به راحتی باج نمیدهد. چون میداند چه آتشی پشتش هست. اگر کسی بگوید: حالا جان من! به خاطر من! گناهش گردن من! نباید حرفش را قبول کرد. مومن اصلاً اینطوری نیست و خیلی سرسخت است. خیلی جاها در ذوق دیگران میزند. این آدمها، یک مقدار زمخت هستند. در اوج مهربانی، در ذوق دیگران هم میزنند، چرا؟ چون به طرف مقابلشان میگویند: من دوستت دارم، اما نه به قیمت جهنم رفتن.
برای همین وقتی سیدالشهدا از امیرالمؤمنین علیهما السلام سؤال میکند: بابا من را دوست داری؟ میفرماید: بله دوستت دارم. عرض میکند، خدا را هم دوست داری؟ میفرماید: بله. عرض میکند: در یک دل، چطور دوتا محبت را جای میدهی؟ امیرالمؤمنین میفرماید: تو بچه من هستی و من به تو شفقت و مهربانی پدری دارم. ولی عشق من خداست. سیدالشهدا میفرماید: چطور فرق میگذاری بین شفقت نسبت انسانهای دیگر و عشقی که نسبت به خداست. میفرماید: اگر بین حفظ ایمانم و کشتن تو مخیر شوم، حتماً تو را میکشم.
عزیزتر از خدا معشوقی نیست
تنها مصداق عشق، خداست. یعنی ما در مورد غیر خدا عشق نداریم. وقتی می گوییم: «لا إله إلا الله»، یعنی ما فقط یک معشوق و اله داریم و آن هم خداست. راجع به هر چه عشق زمینی و عشق های دیگر، حتی عشق به ائمه و اهل بیت علیهم السلام هم عشق حقیقی نیست، عشق مجازی است. یعنی وسیله است. برای همین حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی بین حفظ عشقش به خدا و کشتن اسماعیل مخیر میشود، کارد میکشد. سیدالشهدا علیهالسلام وقتی بین حفظ ایمان و از دست دادن همه چیزش مخیر میشود، همه چیز را از دست میدهد، اما باج نمیدهد. چون معشوق اصلی اش خداست و از خدا عزیزتر ندارد.
مومن می گوید: اگر خدا راضی است، من هم راضی هستم. از کسی کینه به دل نمیگیرم. نه اینکه چون به من بدی کرده، من از او بدم بیاید. حیوانات هم اینطور هستند. ملاک آنها یک ملاک حیوانی است. برای همین می گوید: من دیگران را باید به خاطر خودم دوست داشته باشم و اگر با من هماهنگ نباشند، از آنها بدم بیاید. اما مومن محبتش الهی است. همانطور که تنفرش هم تنفر الهی است. تا خدا از یک نفر بدش نیاید، او از کسی بدش نمیآید. تا کسی دشمن خدا و دشمن راه خدا نشود، از او کینه به دل نمیگیرد.
قلبی که ملاکش خداست، از ملامت ها نمی هراسد
اگر یک چیزی حلال باشد و هزار نفر بیایند بگویند این حلال بد است. مومن میگوید حلال است و من به هیچ وجه ناراحت نمیشوم. شما میگویید این حلال بد است، اما من انجامش میدهم. اما برعکس، اگر چیزی حرام باشد و هزار نفر بگویند، خیلی خوب است، باز هم به هیچ وجه رویش اثر ندارد و آن کار را انجام نمیدهد.
می گوید: اگر خدا راضی است، من هم راضی هستم. ملاک هایش با خدا یکی است. یعنی «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ= از ملامت هیچ ملامت کننده ای نمی ترسند» مؤمن به معنای حقیقی کسی است که به هیچ وجه ملامت دیگران رویش اثری ندارد.
سخت گیری های مزخرفی که وجود دارد، مثلاً شخص میداند، خدا و پیامبر ص از مهریه سنگین متنفرند، ولی اصلاً روی روحیه او تاثیری ندارد. میخواهد خدا خوشش بیاید یا بدش بیاید، این کار را میکند. یا دختر بزرگ هنوز شوهر نکرده، خواستگار دختر کوچکتر را رد میکند.
وقتی پسر امام حسن علیه السلام خواستگاری دختران سیدالشهدا میآید، میگوید این دو دختر را دارم، یکی کوچک و دیگری بزرگ، فاطمه و سکینه، هر کدام را خواستی بگیر. نمیگوید، این بزرگ است اول و بعد آنی که کوچک است. یا بعضی خانواده ها به پسر کوچک میگویند، خجالت نمیکشی، تا برادر بزرگتر زن نگرفته چرا حرف ازدواج میزنی؟
در زمان پیغمبر به برکت وجود حضرت، آنقدر جامعه پیشرفت کرده بود که یک زن به راحتی به رسول خدا میگفت: یا رسول الله من یک زن تنها هستم، احتیاج به همسر دارم. لطف کنید یک شوهر به من معرفی کنید. پیغمبر هم میفرمودند: آقایان این خانم تنهاست و این خصوصیات را دارد. چه کسی حاضر است با این خانم ازدواج کند؟ یک نفر حاضر میشد و با او ازدواج میکرد. مهریه هم میخواست تعیین کند، مثلاً می گفتند قرآن به او یاد بده.
اما ما با مقیاس الهی اصلاً سازگاری نداریم. ما چیزهایی که خدا راضی است و واجب و مهم و حلال میداند، ما بیشرمی میدانیم؛ اما اگر کسی خودارضائی و زنا کرد، اشکال ندارد.
الان خواستگار ندارد که کسی به خواستگاری اش بیاید. شاید تا 40 سالگی خواستگار نداشته باشد. الان میتواند به آقایی خودش پیشنهاد بدهد. این اشکالی ندارد. این حرف مزخرفی است که یک خانم نمیتواند به یک آقا پیشنهاد ازدواج بدهد. اصلاً در اسلام پیشنهاد با خانم است. خطبه هم خانم میخواند، قبول با مرد است. چه اشکالی دارد که یک زن بخواهد برای خودش کسی را داشته باشد تا به حرام نیافتد؟ یک مرد با یک کسی باشد تا به حرام نیافتد. ما برای چه حلال خدا را در جامعه حرام کرده ایم؟ وقتی حرام میکنیم، زنا زیاد میشود. آیه قرآن است که می فرماید: عذاب الیم برای کسانی است که راه خدا را میبندند و راه حرام را باز میگذارند. این آلودگی قلبی است. هزارتا حلال دیگر هست که ما حرام میدانیم و هزارتا حرام دیگر هست که ما در زندگیمان راحت انجام میدهیم و حلال میدانیم. انسانی که در قلبش اینطوری باز است که هر آلودگی را به راحتی میپذیرد و هر باجی را به غیر خدا میدهد و هر حرامی را مرتکب میشود و هر حلالی را حرام میداند، این که دیگر برایش دل باقی نمیماند. این شخص اصلاً دارایی ندارد. قلب ندارد. پس باید دل، در جاهایی خیلی نرم و نازک باشد و در جاهایی باید سفت و سخت باشد و در جاهایی هم باید باصفا باشد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد