مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
انسان نفخهی خداوند است و از نور محمد و آلِ محمد علیهمالسلام آفریده شده و نه زن است و نه مرد. ذاتِ انسان جنسیتبردار نیست. افرادی که خود را یک زن یا مرد مسلمان میدانند، خود را یک «حیوان مسلمان» معنا میکنند. ولی در معرفت نفسِ اسلامی، ما یک زن یا مرد مسلمان نیستیم، بلکه یک انسان مسلمان و مؤمن هستیم. اینجاست که بین خواسته های انسانی و حیوانی تفاوت ایجاد می شود، این که من خودم را حیوان مسلمان بدانم یا انسان مسلمان. مسلماً خواسته های یک انسان مسلمان با حیوان مسلمان کاملاً متفاوت است.
وقتی به کسی که خودش را صرفاً یک زن یا یک مرد می داند، بگوییم: خدا ما را برای عبادت خلق کرده، نمی پذیرد. عبادت به قدری عظمت دارد که خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ[1]= جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت». عبادت با معرفت نفس به دست میآید. عبادت از جمله چیزهایی است که اگر انسان بفهمد«کیست؟» متوجه میشود، خداوند چه چیزی به او داده است.
وقتی انسان خودش را زن یا مرد میداند، میگوید این عبادت به چه دردِ من میخورد؟! راست هم میگوید. مثلاً حجاب، نماز، روزه، حج، زکات به چه درد می خورد؟ این سؤال کسی است که خود را نشناخته است. چون دارد به یک زن یا یک مرد نگاه میکند. میگوید: این حیوانی که خانم فلانی یا آقای فلانی است، نماز به چه کارش میآید؟! راست هم میگوید، برای این خانم فلانی و آقای فلانی نماز، روزه، حجاب، زکات، خمس، این چیزها معنادار نیست. چون حیوان است و محدود به یک زندگیِ دنیایی، شوهر، زن، فرزند، درآمد، شغل، تجارت، ریاست، مقام و ... می باشد. این چیزها که برای بخش حیوانی است، برای او معنا دارد. اما برای بخش عقلانی و فوق عقلانی ما غذاهای دیگری وجود دارد. کسی که خودش را در مرحله انسانی نمی بیند و نمیداند چه کیست و چه مقام بلندی دارد، غذاها، نیازها و معشوقهای اصلی خودش را هم نمیشناسد.
وقتی خود را «حیوان مسلمان» دیدیم، از اهل بیت علیهم السلام فاصله می گیریم
راجع به عظمت امیرالمؤمنین علیهالسلام در جلسه قبل از زبان خلفای اول و دوم و سوم سخن گفتیم. خیلی وقتها افرادی که خودشان را نمیشناسند، میگویند: حضرت علی علیهالسلام چرا اینقدر بزرگ است؟ پیغمبر و اهلبیت علیهمالسلام چرا این همه عظمت دارند؟ عُمر درباره علی علیهالسلام گفت: (قسم میخورد) از پیغمبر شنیدم که فرمود: اگر ایمانِ علی را با همهی آسمانها وزن کنند، ایمان علی بر همهی آسمانها ترجیح دارد.
من وقتی خودم را نمیشناسم، میگویم: چقدر بین من و علی علیهالسلام فاصله هست و معمولاً آنها را از خودمان دور میکنیم.
اما در انسانشناسیِ اسلامی شما آنقدر به امام نزدیک هستی و شبیه به او هستی که جلوی امام حسین علیهالسلام مینشینی و میگویی: «وَ اَسْئَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنیِ الْمَقامَ الْمَحْمُود= من همان مقام محمودی که شما نزد خدا دارید را میخواهم». وقتی انسان ائمه را نشناسد، میگوید: ما سگِ ائمه هستیم، «کَلبُ الحُسَین»، «کَلبُ الرُّقَیّه» و این گونه مزخرفات را بیان می کنند. ولی وقتی که انسان خودش را میشناسد، دیگر نمیگوید: من سگِ اهل بیت علیهمالسلام هستم. میگوید من فرزند حقیقیِ اهل بیت علیهمالسلام و حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها هستم. بیشتر از آنکه بچهی پدر و مادرم باشم که فقط بدن من را به دنیا آوردهاند، فرزند حقیقی اهل بیت علیهم السلام هستم. حقیقتِ من از حضرت زهرا سلاماللهعلیها آفریده شده است. مادرِ حقیقیِ من است و مهر و عاطفه و محبتش بینهایت بیشتر از پدر و مادر زمینی به من است. غایت من، شخصیتم، عشقم این است که با مادرم فاطمهزهرا سلاماللهعلیها محشور شوم. عشقم این است که در مقام اهل بیت علیهمالسلام باشم.
وقتی خودت را شناختی و در شب قدر، خواستههایت را طلبیدی، خواستههای جنبهی جنسی و گیاهی و جمادی مد نظرت نیست. وقتی میگویند شبِ قدر شبِ اندازه است، یعنی قدرِ خودت و اندازهی خودت را بدان و بعد درخواستهایت را به قیمت خودت به امام زمان علیهالسلام بده که حضرت امضاء کند. شما در شب قدر هرچه به امام زمان علیهالسلام بدهید، او امضاء میکند. ولی وقتی خودت را نمیشناسی، آن چیزهایی که امام زمان علیهالسلام اضافه بر شخصیت و اضافه بر درک تو به تو میدهد، بعد از چند روز پس میزنی. مثلا امام زمان علیهالسلام برای رسیدن ما به «مقام محمود» برای ما درجات بالایی را ثبت میکند، ولی ما این را پس میزنیم، چون خودمان را نمیشناسیم. محال است شما در شب قدرچیزی از خیرات، شخصیت، برکات، مقامات را به امام زمان علیهالسلام بدهی و حضرت امضاء نکند.
چه چیزی باعث میشود ما بهترین تقدیرات را به خدمت امام زمان علیهالسلام بدهیم؟ من خودم را بشناسم، بدانم چه کسی هستم و با قیمتِ خودم به خودم نگاه کنم. نه با قیمتِ زمینیِ یک خانم و آقای مسلمانی که حالا طبق اجبارِ اسلام، باید روزه بگیرد و این گونه فکر کند که حالا یک شبهایی هم گفتهاند باید بیدار بمانیم و احیا بگیریم، ما هم بیدار می مانیم. ولی فلسفهاش را هم نمیدانیم چیست. با این دیدگاه اگر 100شب از این شبهای قدر هم که بر ما بگذرد، فایدهای ندارد. تو تا وقتی که نفهمی چه کسی هستی، نمیتوانی تقدیراتت را خوب تنظیم کنی. هر چقدر هم دعاهای ماه رمضان را بخوانی، متوجه نمی شوی.
وقتی هرشبِ ماه رمضان میخوانی:«وَ اِجْعَلْنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِكَ وَ لاَ تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی = خدایا من را از کسانی قرار بده که دینت را به وسیلهی من یاری کنی. هیچکس را هم به جای من نگذار». فقط کسی رمز این دعا را میفهمد که خودش را میشناسد و واقعاً می فهمد چه کسی است. وگرنه اگر ما این دعا را هم بخوانیم، ولی حقیقتِ دلِ ما نباشد، راه به جایی نمی بریم. بنابراین، درنتیجه، وقت و عمرمان صرف چیزهای پایینی و کوچک و خاله بازیهای زندگی میشود.
وقتی کسی نمیفهمد نماز یعنی چه، میگوید: من برای چه وضو بگیرم و رو به قبله بایستم و این کلمات را بگویم؟ چون خودش را نمی شناسد، متوجه ی ارزش اینها نیست. در حالی که همه کلمات نماز، دقیقاً با ساختار وجودی انسان سازگاری دارد. یک یک این کلمات، عاشقانهترین، لذتبخشترین، کلماتی است که از دهان یک نفر میتواند خارج شود. خم شدن و سجده کردن به درگاه خدا فوقالعاده لذتبخش است. امام صادق علیهالسلام می فرماید: وقتی سجده میکنی، سرت را روی پای خدا میگذاری. شما دو رکعت نماز با این تصور بخوان، که وقتی به سجده میروی، سرت را روی پای خدا می گذاری، ببین با قلبت چه کار میکند. ببین اصلاً دیگر دلت میآید سرت را از روی مهر برداری؟! اگر کسی بفهمد سرش روی پای خداست، آیا به راحتی سرش را برنمیدارد؟
وقتی ما نمیفهمیم کی هستیم، میگوییم: نماز شب چه فایده ای دارد؟ ما در روز هم این 17 رکعت را نمیخوانیم یا اگر بخوانیم، سر هم بندی می کنیم. برخی افراد درکی از شب زنده داری ندارند، اما اگر به آنها بگویید در یک میهمانی شبانه، از سر شب برو تا صبح با دیگران قدم بزن، وراجی کن، قلیان بکش، فوتبال بازی کن، تلویزیون نگاه کن، پارک برو، استخر برو؛ میگوید: این را میفهمم. چون بخش گیاهی یا حیوانیاش فعال است، اینها را میفهمد. ولی بگو: تا صبح با خدا باش، با اهل بیت ع باش، این را نمیفهمد. ما تا نفهمیم که چه کسی هستیم، از احیاهایمان نمیتوانیم خوب بهرهبرداری کنیم. یعنی متوجه نمیشویم که ما الآن در چه بزم زیبایی در بهشت نشستهایم و متوجه لذت و بهجت و زیباییاش نمیشویم. یعنی ما وقتی خودمان را نشناسیم، متوجه نمیشویم که فرشتهها، بهشتیها با چه حسرتی میگویند: خوش به حال اینها. بهشتیها میگویند: ای کاش به ما اجازه دهند، 5 دقیقه برویم و وسط اینها بنشینیم. جهنمیها که هیچ. بهشتیها میگویند: اینها نمیدانند الآن در کجا نشستهاند و از چه نعمت بزرگی برخوردارند.
[1]- سوره ذاریات، آیه56
کلیدواژه ها:
آثار استاد