www.montazer.ir
یک‌شنبه 24 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 11661
زمان انتشار: 10 می 2020
در حالت خنثای قلب، وظیفه اطرافیان برای انسان چیست؟

قلب، جلسه 23، 1389/08/15

در حالت خنثای قلب، وظیفه اطرافیان برای انسان چیست؟

جلسه قبل بحث حالت های مختلف قلب را توضیح دادیم و گفتیم: ممکن است قلب در سه حالت «اقبال، ادبار و خنثی» قرار بگیرد. در حالت اقبال، قلب میل به تغذیه معنوی دارد. در حالت ادبار، رغبتی به تغذیه ندارد. در حالت خنثی هم در وسط و بدون میل و رغبت به تغذیه معنوی و مادی قرار می‌گیرد. گفتیم که حالت خنثی را باید درمان کرد. این جلسه را با این پرسش شروع می کنیم: انسان در حالت ادبار یا خنثی، متوجه خودش نیست یا رغبتی به پزشک نشان نمی‌دهد که برای درمان مراجعه کند، وظیفه اطرافیان چیست؟

اگر اطرافیان متوجه این حالت شوند، باید عمل تلقین و سوق دادن او به سمت یک خاطره مثبت را انجام دهند. مثلاً او را جایی ببرند که می‌تواند از آن حالت در بیاید. به دیدار شخصی ببرند که می‌تواند او را از آن حالت در بیاورد. هدیه ­ای به او بدهند و بالأخره شرایطی را فراهم کنند که این شخص در آن حالت نماند.

کدام حالت قلب مناسب برای انجام واجبات و مستحبات است؟

علی(علیه‌السلام) فرمودند:«إنَّ لِلقُلُوبِ إقبالاً وَ إدبارَاً فَإذا أقبَلَت فَأحمِلُوها عَلَی النَّوافِل وَ إذا أدبَرَۀ فَقتَصِرُوا بِها عَلَی الفَرائِض[1]= دلها اقبال (رویکرد) و ادبار (روی برگرداندن) دارند، وقتى كه رو آوردند، آنها را به مستحبات وادارید، و هنگامى كه رو برگرداندند، به واجبات بسنده کنید.»

مستحب یعنی کاری که انسان برای جلب محبت و دوستی خداوند انجام می‌دهد و غیر از واجبات است. آن زمان که دل‌های شما میل دارد، مستحبات را هم به آن بدهید و وادارش کنید که مستحبات را انجام بدهد. یعنی سطح تغذیه ­اش را بالا ببرید. موقعی که ادبار پیدا می‌کند، فقط به واجبات اکتفا کنید. در مورد عبادات این یک اصل است که انسان حالت‌های اقبال و ادبار و خنثی در قلب را باید ملاحظه کند.

بسیاری از افراد که از دین متنفر می‌شوند، به خاطر ناشی بودن والدین آنهاست یا به خاطر معلمانی است که ناشیانه آنها را وادار به عبادت بی موقع و دینداری می‌کنند. مثلاً شما بچه ­ات را در یک مدرسه مذهبی می‌گذاری. صرف اینکه مذهبی است، دلیل نمی‌شود که حجم زیادی از برنامه­ و فوق برنامه­ درست کنند و بر سر بچه ­ها بریزند. باید حتماً معلمان و مربیان، کارشناس‌های دقیقی باشند که بدانند در نوع برنامه­ ریزی‌های مذهبی که برای دانش ­آموزان تهیه می‌کنند، ماهرانه این کار را انجام دهند؛ به طوری که دانش ­آموز به ادبار نرسد.

عواملی که باعث ادبار در قلب می‌شوند

یکی از عوامل خانواده ها و معلمان ناشی هستند که بی موقع و بدون دانش، بچه ها را به سمت دین سوق می‌دهند. گروه های دیگری هم وجود دارند که به بررسی آنها می‌پردازیم.

یک گروه، افراد مذهبیِ هستند که دلشان می‌خواهد فعالیت مذهبی انجام دهند. گاهی مدرسه دینی، اسلامی، مذهبی ایجاد می‌کنند و در این مدرسه مذهبی بی­ موقع خوراک مذهبی به دانش ­آموز و دانشجو می‌دهند. در مکاتب دیگر بیشتر از دین ما این چیزها وجود دارد. در اهل سنت بسیار وحشتناک‌تر است. در مدارس وهابی‌ها خیلی شدید است. در مدارس مسیحیان هم که خیلی شدیدتر اعمال می‌شود. کار مذهبی­ در بعضی از مدارسِ مسیحی توأم با خشونت است. شما ببینید کشیش‌های‌شان مجبور هستند ازدواج نکنند. یک قانون من درآوردی که در دین مسیح هم نیست از خودشان در آورده‌اند که کشیش ازدواج نکند. برای همین آمار انحراف جنسی در بین کشیشان خیلی بالا رفته است.

گروه دیگر، کسانی هستند که در سیر و سلوک وارد نیستند. مثلاً یک چله بی موقع و نابجا می‌گیرند و بلد هم نیستند که با دل شان چه کار کنند. آن‌وقت در این 40 روز آنقدر با خشونت با این دل رفتار می‌کنند به هوای اینکه می‌خواهند خودسازی کنند. متوجه هم نیستند که بعد از 40 روز، دل چقدر به ادبار می‌رسد. بازتابش هم این است که یکدفعه می­ بینی، شخص چند سال مریض می‌شود.

گروهی دیگر، کسانی هستند که دچار توهمات معنوی هستند. مثلاً افرادی هستند که در دین و عبادت آدم‌های واردی نیستند. فقط یک ذره حالت معنوی به خود می‌گیرند که آن هم ناشی از توهمات خودشان است. گردنشان را کمی کج می‌کنند؛ یک‌ذره روزه می‌گیرند، یک‌ذره می‌افتند به نمازشب خواندن و یک‌ذره می‌افتند به سکوت. اینها هم باعث ایجاد ادبار در افرادی می شوند که گول ظاهر اینها را خورده اند.  مثلاً یک جوان حالت‌های این شخص را می ­بیند و خوشش می‌آید و فکر می‌کند که خیلی آدم واصل و بزرگی است و بعد دنبال این آدم راه می‌افتد که به او هم برنامه بدهد و راهنمایی کند. او هم یک‌دفعه به این می‌گوید: برو 40 روز روزه بگیر. سه چهار مورد ما داشتیم که چهل روز روزه گرفتند و الان در تیمارستان هستند. مثلاً رجب و شعبان را روزه بگیر و به رمضان وصل کن. این برای هر کسی خوب نیست. برای هر کسی فایده ندارد که ماه رجب و شعبان را روزه بگیرد. برای فردی خوب است که قلبش اقبال دارد و عقده ­ای هم نمی‌شود، شخصیت پخته­ ای دارد و توانسته به شهوت‌هایش مثل شهوت‌های غذا و شهوت‌های دیگر غلبه کند. اساساً چه روزه باشد چه نباشد، شهوت غذایی ندارد.

پس ما باید خیلی حواس‌مان را جمع کنیم تا در تربیت مذهبی کاری نکنیم که نفس بچه­ های ما و یا خودمان وحشی شود. انسان باید با آن مدارا کند و با عقل و حکمت و درایت کار کند.

مراقبت در ارتباط ها و رفتار، هنگام ادبار و اقبال قلب

ما باید در ارتباط‌ها و رفتارمان خیلی دقت کنیم. یک موقع می­ بینی شوهر اقبال دارد، گاهی  زن ادبار دارد. یا زن اقبال دارد و شوهر ادبار ندارد. یا زن اقبال دارد مرد خنثی است و یا برعکس. خواهر و برادر، دوتا دوست هم که خیلی به هم علاقه دارند و دوست دارند با هم باشند، ممکن است در اثر بی­ تجربه ­گی و ناآگاهی در موقعی که خودش اقبال دارد، رفیق و دوستانش را به کاری وادار کند که آنها اقبال ندارند. مثلاً آنها را مشهد می‌برد. در حالی که آنها الان حال و هوای شمال دارند. اینها همان واجب‌شان را در شمال انجام بدهند به خدا نزدیکتر می‌شوند تا اینکه بی موقع به مشهد بروند.

اینکه در روایت داریم:«المُؤمِنُ یَأکُلُ بِشَهوَۀِ أهلِه وَ المُنافِقُ یَأکُلُ بِشَهوَتِه= مؤمن به میل خانواده اش می‌خورد و منافق به میل خودش»، برای این است که انسان یک چنین جنایت و ظلمی را در حق دیگران انجام ندهد. فرد منافق میل خودش را به دیگران تحمیل می‌کند.

وقتی که به مشهد، کربلا، حرم، سوریه، مسجدالنبی، مسجدالحرام رفتید، شما باید از هم جدا شوید. اینکه می‌گویند احرام انجام بدهید و زن شما هم به شما حرام می‌شود. یعنی دیگر با هیچ کس کاری نداشته باشید و دلها را به هم وصل نکنید. مادرها و پدرها مجبورند ملاحظه بچه­ هایشان را بکنند و یک وضعیت ویژه‌ای داشته باشند. سن بچه خیلی مهم است. مثلا می‌خواهیم به مشهد برویم. من الان خیلی حالم خوش است. دوست دارم ساعت 2 صبح حرم بروم و تا بین‌الطلوعین در حرم باشم. آیا باید دیگران را هم از خواب بیدار کنم و با خود ببرم؟ نه. نباید کاری با بقیه داشته باشم.

یک موقع کسی می‌گوید: من را هم بیدار کن، من هم می‌آیم. ولی ممکن است ساعت 2 نظرش عوض شود و وقتی بیدارش می‌کنی، با تو نیاید. همین که می‌بینی طرف حال ندارد، نباید بالا سرش بایستی و بگویی مگر خودت نگفتی بیدارم کن. حالا بیدارت کردم، بیا برویم. یک موقع طرف دوست صمیمی من است و من ظرفیتش را می‌شناسم، می‌دانم چند قدم که راه برود، سر حال می‌آید؛ اگر آب به صورتش بزند، روحش آماده می‌شود و او را بالا می‌کشد. یک موقع می‌بینم، او یک بچه 13 ساله یا 8 ساله است، می‌گوید: مامان خواستی حرم بروی، من را هم ببر یا من را برای نماز بیدار کن، یا من را برای سحر بیدار کن، می‌خواهم روزه مستحبی بگیرم. اصلاً نباید آدم این حرف‌ها را جدی بگیرد. یکبار صدایش کن، اگر دیدید سنگین است، بگذار بخوابد. بلندش نکن. دیگران نباید بهای حال ما را بپردازند. شما الان با همسرت حرم رفتی، ظرفیت تو 2 ساعت است. ولی چون می‌خواهید با هم بیرون بروید و با هم بیایید، حتماً با همسرت هماهنگ کن.

باید دقت کنیم که دیگران به چه میل دارند. تو قدیمی هستی، سنتی هستی، کله ­پاچه می‌خوری. سیرابی می‌خوری.  ولی دیگران ممکن است اصلاً خوش‌شان نیاید و رغبت نکنند بخورند. تو می‌خواهی کباب بخوری، الان عشق این بچه این است که فست­ فود، پیتزا، ساندویچ، کباب ترکی بخورد. ببینیم او چه می‌خواهد بخورد. ما باید روی شکم‌مان پا بگذاریم که بزرگتر هستیم. پدر و مادر باید روی شکمش پا بگذارد و بگوید: هر چه شما دوست دارید، می‌خوریم.

برای جذب بهتر خوراک معنوی، آن را با خوراک مادی همراه کنید

اگر خوراک معنوی هم می‌خواهید بدهید، حتماً کنارش یک خوراک مادی بگذارید. اگر یک هفته مشهد رفتید، در کنارش بچه ات را جاهای تفریحی هم ببر. به او غذای خوب بده. قایق سواری و شهربازی ببر و بگذار سفر مشهد برایش شیرین باشد. در آینده وقتی اسم مشهد می‌آید، خوشحال شود و با علاقه به مشهد برود. تو رفتی مشهد و در هتل و حرم هستی، این برای آدم‌هایی است که اشتها دارند، مال بدمست‌ها و هفت­ خط‌ها و آنهایی است که ظرفیت‌شان بالاست و می‌گویند ما در جایی خارج از حرم، هیچ لذتی نمی‌بریم. وقتی با خانواده هستی، باید ببینی خانواده چه می‌خواهند. همسرت و بچه­ ها کشش حرم را دارند یا می‌خواهند بخوابند. مردم را کافر و فاسق نکنیم و زیر سؤال نبریم که این چرا رغبت ندارد حرم بیاید؟

ما نمی‌توانیم به کسی بگوییم تو چرا چلوکباب نمی‌خوری؟ تو چرا فلان غذا را نمی‌خوری؟ این چیزها هیچ کدام باعث تحمیل نمی‌شود و تعیین­ کننده هم نیست. پس قاعده این است که ما با میل خانواده عمل کنیم. بگذاریم که آنها از سفرشان لذت ببرند. این علامت انسانیت است که انسان میل خودش را در میل دیگران ذوب و هلاک می‌کند و به میل دیگران توجه می‌کند که دیگران چه میلی دارند.

پس مواظب باشیم در هیچ زمینه­ ای چیزی را تحمیل نکنیم. مگر اینکه یقیناً برای طرف مقابل برای بچه ضرر داشته باشد که در این صورت، باید جلویش بایستی و توجیه ­اش کنی، چون اگر تغذیه شود، اشتهایش برای آن غذای منفی و بد بیشتر می‌شود.

خستگی دل ها را با حکمت های تازه رفع کنید

دل‌ها هم مثل بدن‌ها خسته می‌شوند، ملول و بی­ حوصله می‌شوند و کم می‌آورند. وقتی بدن های ما دچار خستگی می‌شوند، ما به روش های مختلف رفع خستگی می‌کنیم. حالا وقتی دل کم آورد و خسته شد چه کار باید کرد؟

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:« إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الاْبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكْمَةِ[2] = این دل ها همانند تن ها، خسته و افسرده مى شوند. براى رفع ملالت و افسردگى آنها سخنان حكمت آمیز و زیبا و ظریف انتخاب كنید.»

وقتی بدن خسته می‌شود، شما چه کار می‌کنید؟ استراحت می‌کنید. استحمام می‌کنید. استخر می‌رویم. یک عطر خوب، یک چای، یک لباس خوب، یک قهوه و ... یک کاری می‌کنیم که حال بدن خوب شود و از این حالت کرختی در بیاید. همیشه هم خواب چاره کار نیست. گاهی انسان میوه، شیرینی، شربت و آبمیوه بخورد، یا نوشیدنی سرد یا گرم دوست دارد بخورد، حالش خوب می‌شود. گاهی عطرش را باید عوض کند. شما یک عطر بیجا به بدنت بزنی، می­ بینی، تمام روحت را کسل می‌کند. ولی وقتی کسل هستی، عطر خوب بزنی، حالت خوب می‌شود. فرض بفرمایید کسی طبعش اینطوری است که وقتی عطر خنک می‌زند، چند ساعت حالش خوب است. اما یک دفعه اشتباه می‌کند و عطری در خانه می‌زند که گرم است. یک‌دفعه می­ بینی روحیه را مچاله می‌کند. به عطرها باید دقت کرد. مثل رنگ‌ها می‌ماند که بی­ موقع هر رنگی از لباس را نپوشی. وقتی بی­ موقع لباسی را می‌پوشی، این لباس اعصابت را خرد می‌کند. تو الان احتیاج داری بخوابی، یا نور مناسب نیست و یا اشتباهاً رفتی در رختخوابی که رنگ روبالشی و روتشکی رنگ مناسبی نیست و خوابت نمی‌برد. گاهی ده دقیقه یا نیم ساعت ورزش، تمام بدن را از بسیاری از حس‌های بد در می‌آورد. اما اگر کسی تنبلی ‌کند، انواع و اقسام مریضی‌های جسمی و روحی را می‌گیرد. ورزش، هم مریضی‌های جسمی را درمان می‌کند، و هم روحی را. یکی از خوراک‌های بسیار مهم و ضروری در زندگی امروز ورزش است.

روح هم وقتی خسته و ملول می‌شود، نیاز به تغذیه دارد. نیاز دارد به اینکه از آن ملول بودن در بیاید. حال چطوری روح را از ملول بودن در آوریم؟ اقتضاء روحت را باید دقت کنی. اولاً گناه نباشد که گناه روح را هیچ وقت به نشاط نمی‌آورد. گناه کنید، روح مریض­تر و ملول­تر می‌شود.

حضرت یک پیشنهاد خیلی خوب می‌فرماید:«فَابتَغُوا لَها طَرائِفَ الحِکَم= پس برای روحها و دلهای خودتان حکمت‌های تازه بجویید.» این خیلی اهمیت دارد. «طرفه» یعنی چیزهای تازه و جدید و نو، «طَرائِفَ الحِکَم» یعنی، حکمت‌های جدید و نو.

«فَابتَغُوا لَها طَرائِفَ الحِکَم» یعنی این روح به حکمت‌های ویژه­ ای احتیاج دارد که با ساختار حقیقی خودش سازگاری دارد. اول اینکه وطنش پیش خدا بوده، پس به غذایی احتیاج دارد که از جنس خودش باشد، یعنی از جنس خدا باشد. برای همین انسان وقتی که میزان ذکر، عبادت، نماز، معنویت، دعا و توجه ­اش به حق تعالی کم می‌شود، چه بخواهد چه نخواهد مریض است. به همین دلیل، اولین قدم در رشد، خودشناسی است. حضرت فرمود: اگر کسی خودش را نشناسد در انواع جهالت‌ها و گمراهی‌ها می‌افتد.

حقیقت قلب ما از جنس خداست

ترکیب ما در بخش زمینی، از آب و خاک و گِل و نطفه است که از اینجا بدن­گیری کردیم. اما در ترکیب اصلی­ مان که به واسطه آن انسان هستیم از خدا آمده: «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی». پس حقیقت انسانی و ابدی و قلب و دل و روح من از این جنس است، نه از جنس فرشته­ ها، نه از جنس ملکوت، نه از جنس ناسوت.

در مورد ساختار انسان گفتیم: خداوند در اولین تجلی خود یک نمونه از خودش خلق می‌کند. مثلِ خودش که هیچ فرقی با خودش ندارد. برای همین هم به او می‌گویند «مَثَل اعلی» یعنی عالیترین نمونه از خدا. اسم‌های دیگر هم دارد که یکی از آنها نور محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) یا همان روح است. تمام مخلوقات خدا از این موجود، خلق می‌شوند. ترکیب انسان یک ترکیب دو وجهی است: یک بُعد انسان زمینی است و بُعد دیگر غیرمادی یعنی غیرزمینی. ما قبلاً در عالیترین وضعیت پیش خدا بودیم. آمدیم در طبیعت یا ناسوت. یعنی جایی که جای نسیان و فراموشی است. به همین خاطر معاد یعنی بازگشت. وقتی در این عالم نسیان و فراموشی آمدیم، یادمان رفت که قبلاً کجا بودیم. الان به خیلی‌ها که می‌گوییم قبل از اینکه به دنیا بیایید و قبل از اینکه بدن زنانه یا مردانه بگیرید، در آن‌طرف بودید، یادشان نمی‌آید. اکثر قریب به اتفاق افراد، اصلاً یادشان نمی‌آید. باید انسان تمرین کند تا یادش بیاید که من خانه و اصل و ریشه­ ام آنجا بوده و مال اینجا نیستم. من اصلاً نه بدن و نه زن و نه مرد هستم. پس ما قبلاً اینجا نبودیم، حالا اینجا آمدیم و بدن­گیری کردیم. بعضی‌ها زنانه، بعضی‌ها مردانه، بعضی‌ها هم بدن‌های خنثی دارند. پس انسانیت ما به جنسیت و بدن ما نیست.

کسی که روح را نشناسد، غذای ناسالم به او می‌دهد

نفس مثل یک بچه و مثل یک بدن و مثل یک انسانی است که الان از مسافرت آمده و نیاز دارد به اینکه غذای مناسب خودش را بخورد. یعنی آن خوراکی که دقیقاً با ساختار خودش هماهنگ است. بیشترین جنایت‌ها، انحراف‌ها، فسادها، آلودگی‌ها، غصه ها، غم‌ها، بیماری‌های روحی و روانی، ناشی عدم شناخت آدم‌ها از خودشان است. چون جنس خودشان را نمی­ شناسند، اساساً اقدام به تغذیه مناسب می‌کنند مثل کاری که بعضی ها در تغذیه جسم می‌کنند و با خوردن فست فودها سیر می‌شوند و لذت می‌برند، اما نیازهای جسم شان تأمین نمی‌شود. وقتی کسی روح را نشناسد، غذای آشغال به خورد روح می‌دهد و روح به جای اینکه آرام شود، روز به روز پژمرده تر و حالش خرابتر می‌شود.

آدم‌هایی که 50 سال نماز می‌خوانند و این نماز هیچ کمکی به آنها نمی‌کند، برای این است که با شأن حیوانی نماز می‌خواند. وقتی که کسی با شأن حیوانی نماز خواند، به شأن انسانی و اصلی نمی‌رسد. برای همین است که اگر نماز 4 رکعتی در مسافرت 2 رکعتی شود، او کلی ذوق می‌کند. معلوم می‌شود که هنوز بخش انسانی او فعال نشده و نمی‌تواند از خدا لذت ببرد. از کمال مطلق و از وطن خودش نمی‌تواند لذت ببرد. مگر می‌شود بچه‌ای از پدر و مادرش متنفر باشد؟ این طبیعی نیست. اگر متنفر است، پس معلوم است که اینجا اختلاف وجود دارد. مگر می‌شود آدم از وطنش بدش بیاید؟ وطن ما خداست. کسی که از یاد خدا رویگردان است، قرآن می‌فرماید:«فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكاً= پس برای او زندگی سختی است» و دائماً در فشار روحی قرار دارد. اگر غذای خوب بخورد، روح کوچک نمی‌شود و به او فشار نمی‌آید.

دلیل آموختن حکمت های تازه چیست؟

ما اساساً چون عاشق خدا هستیم و گفتیم که جنس ما از علم مطلق، قدرت مطلق، حیات مطلق بوده و بنابراین، انسان ذاتاً عاشق حکمت است. یعنی اگر یک استاد، کتاب، فیلم و ... او را به یاد حقیقت اولیه خودش بیاندازد و مجهولاتش را حل کند، انسان لذت می‌برد و خوشش می‌آید.

خانواده­ ها، آقایان و خانم‌هایی که از مطالعات انسانی دور می‌افتند و در سن جوانی مثل افراد سالخورده به نظر می‌رسند راه نادرستی را طی کرده اند. برعکس اینها، آنهایی هستند که از مطالعات انسانی بهره می‌گیرند، اینها حتی در کهنسالی، جوان، بانشاط، با امید و با قدرت به نظر می‌رسند. با تلویزیون، سریال و کارتون، اینترنت و مسافرت و درس‌های خشک علمی، فرد به شادی و نشاط نمی‌رسد؛ بلکه با حکمت ها و آیات و روایات، جان انسان جوان و شاداب می‌ماند.

در بخش آموزش دین، مفصل گفتیم که واجب است انسان دنبال یادگیری اخلاقیات و عقائد و حکمت‌های زیبا برود. چون جان انسان با این چیزها سنخیت دارد و اگر کسی از این چیزها لذت نمی‌برد، مرده است. لازم است انسان برنامه‌ای برای شنیدن داشته باشد. شنیدن، آدم را جوان می‌کند. غذای نفس همین فهم و شعور و شنیدن است. با شنیدن و کسب معارف، نفس دائماً لذت می‌برد و بزرگ، بانشاط و قوی می‌شود. آن وقت در هیچ جا به ضعف نمی‌افتد.

دل ذلیل، دلی است که از دیگران عاطفه گدایی می‌کند

خانم دانشجویی برای مشاوره نزد من آمده بود. گریه می‌کرد و می‌گفت: من کسی را دوست دارم، ولی او به من هیچ علاقه­ ای نشان نمی‌دهد. من به او ابراز علاقه می‌کنم و گُل می‌برم و او توجهی به من نمی‌کند. این نفس، ضعیف است. علی (علیه‌السلام) فرمود:«ما رَأیتُ ذُلَّ مِثلَ إشتِغالِ قَلبی بِفارِقِ القَلبِ مِنّی= هیچ ذلتی را مثل این ندیدم که دلم به کسی مشغول باشد که دلش به من مشغول نیست.» آدمی که التماس محبت از کسی می‌کند و گدای عاطفه کسی است، روحش تغذیه نشده است. اگر قیمت خودش دستش بود، اصلاً به کسی التماس نمی‌کرد.

آدم می‌تواند میلیون‌ها انسان را دوست داشته باشد و به انسان ها عشق بورزد و انسان‌ها را سیراب کند، اما خودش به هیچ وجه گدای عاطفه یک نفر هم نباشد. دوستی و مهرورزی را با دیگران دارد، اما اگر در زمانی، یکی از آنها را از دست داد، به هم نمی‌ریزد. مثل بدنی که به او می‌گویی، شما روزه بگیر. می‌گوید من نمی‌توانم روزه بگیرم. روزه بگیرم رو به قبله می‌شوم. این بدن ضعیف است.

آدمی که قوی و مهربان است و وابسته به دیگران نیست و فقط به یک نفر وابسته است و او هم خداوند تبارک و تعالی است، فقط همین آدم می‌تواند از صمیم قلب بگوید:«لا إله إلا الله= هیچ دلبری جز خدا ندارم.» من فقط آویزان یک نفر هستم و او هم خداست. او هم خوشش می‌آید که من آویزانش شوم. اصلاً من را آفریده که آویزانش شوم. اصلاً او من را آویزان خلق کرده: معنی «أنتُمُ الفُقَراءُ إلی الله[3] = شما به خدا نیازمندید» همین است. ذات من را اینطوری خلق کرده است. اصلاً به کسی نیاز ندارم.

بنابراین، فقط در تغذیه‌ی خوب است که انسان به قدرت می‌رسد.اگر توانستی 24 ساعت هم تلفن همراه و هم تلفن ثابت را خاموش کنید. همسر و بچه ­ها بدانند. تلویزیون را هم روشن نکنید. همه را کنار بگذارید. ببین از خودت لذت می‌بری یا نه؟ ببین سرپا هستی یا نه؟ اگر اینطوری نیستی، پس هنوز ضعیف هستی و باید غذا های معنوی سازنده بخوری. اگر وابسته هستی که کسی به تو زنگ بزند یا تو به کسی زنگ بزنی، تلویزیون نگاه کنی، سر کار بروی، کسی را ببینی، در خیابان بروی و ... پس ضعیف هستی.

میزانِ رشد انسان، میزان عشقِ او به خداست

میزان رشد، یعنی انسان به «لا إله إلا الله» برسد. یعنی روزبه ­روز دلبری خدا برایش بیشتر و دلبری دیگران کمتر شود. یعنی مدام از خارج ببُرد و با خودش رفیق و عاشق خودش شود. نه خود جنسی و طبیعی و شکمی و زمینی و بدن، بلکه خودی که از جنس خداست. چون از جنس خداست او و خدا یکی هستند. به همین خاطر قرآن می‌فرماید، شما وقتی خدا را فراموش کنی، ، یقیناً خودت را فراموش کرده ای. وقتی خودت را فراموش می‌کنی، خدا را فراموش کرده ای. چون هر دو یکی هستند: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ= مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، پس دچار خودفراموشی شدند.»

کسی که از خدا، ذکر خدا، نماز، عبادت خوشش نمی‌آید، این شخص در اصل با خودش قهر است. راهش این نیست که با خدا آشتی کند، بلکه باید با خودش آشتی کند. یعنی باید با آن خودی که حقیقی و جاودانه و از جنس خداست، آشتی کند. این آدم اصلاً خودش را نمی‌شناسد، هنوز بالغ و بزرگ نشده است. تا انسان نداند چه کسی هست، معشوقش را هم نمی‌شناسد. هر چند که این معشوق، مفت در اختیارش باشد. الان خدا خود را مفت در اختیار ما گذاشته و ما قدر نمی‌دانیم. اصلاً رغبت نمی‌کنیم با او حرف بزنیم. خدا ما را به رفاقت و دوستی خودش دعوت کرده و ما همیشه گدای بیرون از خودمان هستیم.

علی(ع) می‌فرماید:« عجبت لمن ینشد ضالّته و قد أضلّ نفسه فلا یطلبها[4] =‎‎در شگفتم براى كسى كه گمشدۀ خود را مى‌جوید، در حالى كه نفس خود را گم كرده است و آن را نمی‌جوید.» بنابراین، باید به بخش تغذیه‌ای نفس توجه داشته باشیم که بحث خیلی مهمی است. تغذیه آدم ها هم با همدیگر فرق می‌کند.

گاهی بچه ­ات را دانشگاه می‌فرستی، بدبختش می‌کنی. خارج از کشور می‌فرستی، بیچاره ­اش می‌کنی. اگر خارج از کشور فرستادی، باید فکر تغذیه اش هم باشی. در آمریکا و اروپا غذا وجود ندارد. قحطی است. آنجاها از نظر خوراک انسانی، از گداترین نقاط روی زمین است. حیات انسانی که آنجا وجود ندارد. قم، تهران، حضرت ­عبدالعظیم و اصفهان نیست که پر از غذای انسانی باشد. ایران نیست که انسانها غذای بخش انسانی داشته باشند.

وقتی بچه­ ات را فرستادی آنجا درس بخواند، از نظر بخش انسانی در مدرسه حواست باشد که این بچه نیازش فقط درس و اطلاعات و فیزیک و شیمی نیست. اگر به این «طرائف الحکم» نرسد، اصلاً آن بخش انسانی کاملاً می‌میرد. اگر غذای معنوی او را نمی‌توانی تأمین کنی، علم، سواد، مدرک تحصیلی را رها کن. بگذار اینجا با یک مدرک تحصیلی پایین­تر، با یک شغل پایین­تر، درآمد پایین­تر اما با غذای انسانی زندگی کند و غذا بخورد، چون حیات جاودانه­ او بستگی به مقدار تغذیه‌اش دارد.          

 

پی نوشت:

[1] . نهج البلاغه، حکمت 304.

[2] . نهج البلاغه، حکمت 197.

[3] . سوره فاطر/15.

[4] . غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص 460./ عیون الحکم و المواعظ، ج1، ص 329.

ع ل 372

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed