مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
برهانی که خداوند تبارک و تعالی به بشر می دهد، این است که چون خدا و پیامبرش به چیزی فرمان دادند، هیچ مرد و زن مؤمنی حق ندارد اختیار کار خویش را داشته باشد.
«وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا= و هیچ مرد و زن مؤمنی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول او کند، دانسته به گمراهی سختی افتاده است». (پیغمبر، زینب - دختر عمهاش - را به زید، غلام آزاد کرده خود تزویج کرد و زینب گفت: من از اشراف قریشم غلامی را به شوهری نپذیرم. این آیه نازل شد و پذیرفت). اگر کسی ایمان آورده و خدا و رسول را قبول کرده باشد، به محض این که حکم خدا آمد، تمام است، باید بگوید:« سمعاً و طاعتاً ». این جا بحث اختیار نیست که بگوییم انجام می دهیم یا انجام نمی دهیم، این دستور خدا است.
خداوند تک تک اتمها را طراحی کرده، مرتب و منظم روی هم چیده و خلق کرده است. از اتم، ملکول ساخته و در نهایت این نظام خلقت و کرهی زمین را که مثل یک قطرهای در اقیانوس بیکران است، چنین منظم خلق کرده است. اما برای ما عادی شده و متوجه نیستیم که با چه عظمتی رو به رو هستیم. از این رو خدا میگوید میخواهید مرا که همه این مجموعه را خلق کردهام، حذف کنید و با عقل ناقص تان راجع به مسائل زندگی بپردازید؟
خدا مالک، مدبر، اله، خالق ما و همه موجودات است، «الله خالق کل شی» پس من چه کسی هستم که بخواهم در مقابل خداوند و رسولش از خود اختیار داشته باشم؟ اختیار مال کسی است که نمیداند با چه کسی رو به رو است. اختیار در مقابل حرف خدا، مال کسی است که قدر و قیمت خود را نمیداند و میخواهد خود را رایگان بفروشد و با خود دشمنی کند. در این بحث، اختیار معنایی ندارد. مثل این است که پزشک قلب به مریض بگوید اختیار با خودتان است که از کجا بشکافم. این اختیار سلامتی شخص را به خطر میاندازد و کشنده است. بنابراین، مؤمن با افتخار میگوید: من در مقابل خدا و رسول هیچ اختیاری ندارم. یعنی خود را به متخصص سپرده ام. حضرت سیدالشهدا میفرماید این ها چگونه توانستند کسی را که خدا و امامی که خدا انتخاب کرده است را حذف کنند و خودشان امام و رهبر انتخاب کنند؟!
مراجعه به پیامبر و امام در مسایلی که پیش می آید، حکم خداست
قرآن تأکید میکند که در مسائل تان به پیامبر مراجعه کنید.« اطیعو الله و اطیعو الرسول». اما عُمَر گفت:« حسبنا کتاب الله» کتاب خدا بس است. نه با پیامبر کار داریم و نه با دستورات و احکام ایشان. در حالی که پیغمبر را شارع معرفی میکند و میفرماید: در احکام دین و متشابهات و اختلافات، از پیامبر و اهل تخصص سؤال کنید.
افرادی آمدند خدمت امام علی علیهالسلام و گفتند دربارهی خوارج چه میفرمایید؟ امام فرمودند همه آن ها دشمن هستند و صلاحیت رهبری ندارند. به ایشان گفتند: آن ها هم درباره شما همین حرف ها را میزنند. قرآن این نظرات را در سوره قلم آیه 36 این گونه استدلال میکند: «مالکم کیف تحکمون؟ =این چه قضاوتی است که شما کردید؟» علی علیهالسلام را حذف میکنید! میخواهید چه کسی را جای او بگذارید؟! خداوند میفرماید شما که به این قرآن و به حرف من عمل نکردید، مگر شما کتاب یا دستوالعملی مکتوب درست و صحیحی دارید که بر اساس آن قانون و آیین، علی علیهالسلام را حذف کردید و شخص دیگری را جای او گذاشتید؟ به دستور چه کسی این کار را کردید؟ مگر کتاب دیگری دارید که خواستههای خودتان را در آن پیدا میکنید؟ مثل کسی که برای کاری که میخواهد انجام دهد استخاره میآورد و استخاره بد میآید و استخاره دیگری میگیرد تا خوب بیاید. یعنی میخواهد خوب بیاید؛ ولی با قرآن کاری ندارد. بعضیها میخواهند نظرشان را تحمیل کنند به قرآن. میخواهند غذایشان را سر سفره قرآن بخورند تا به کسی برنخورد. این آدم به ظاهر متدین و خوب است. مردم در زمان پیامبر نیز این کار را کردند و لباس مقدس پوشیدند و گفتند ما خلیفه رسول خدا هستیم. دین او را حفظ و به آن عمل میکنیم. تمام احکام و فتواها را از سر سفره قرآن آوردند. اما نه با قرآن و نه با اهل بیت و نه با سنت پیامبر کاری داشتند.
خداوند میگوید شما که قرآن را کنار گذاشتید. کتابی هم که ندارید. پیمانی هم که از ما نگرفته اید. ما نیز قولی به شما ندادهایم که رسول و امامان را حذف کنید. خداوند به پیغمبر میفرماید از آن ها بپرسید کدام شان ادعا میکند که ما کتابی داریم؟ اگر راست میگویید شریکان خود را بیاورید.
نظام عالم برزخ، تناسب با قرآن را می طلبد
زمانی که ما از این دنیا برویم و وارد برزخ شویم، یکی از مهمترین سوالات درباره ارتباط اشخاص با قرآن است و سوالی که می پرسند این است که کتاب تو چیست؟
سؤال نه به صورت کتبی است و نه به صورت شفاهی؛ بلکه سؤال تکوینی است مثل سؤالی که خود دنیا هنگام تولد از جنین میکند و به جنین می گوید چه چیزی آوردهای؟ قلب، مغز، دست و پایت و .... کجاست؟ اما این سؤال تکوینی است و کلامی رد و بدل نمیشود. نظام برزخ نیز تناسب با قرآن را میطلبد. یعنی ورود به برزخ قلب سلیم می خواهد. چون قرآن می فرماید: هیچ کس در آن جا رستگار نیست، مگر این که قلب سلیم داشته باشید. فقط اهل قلب سلیم اهل نجات هستند. یکی از ارکان قلب سلیم این است که شخص با قرآن رفیق باشد و هم آوایی و هم خوانی با قران داشته باشد. یعنی کسی که اهل تدبر در قرآن است، خود را با قرآن وفق داده است. از نظر قرآن نیز انسان ها دو گروه هستند: قسم اول کسانی هستند که اهل قرآن و فکر و تدبر در قرآن هستند. قسم دوم کسانی هستند که مهر بر قلب شان خورده است و هیچ آگاهی از قرآن و محتوا و متن آن ندارند. به همین دلیل ما باید از کسانی باشیم که اهل تدبر در قرآن هستند.
عملکرد مردم در واقعه غدیر و امامت علی علیهالسلام و بقیه امامان
شاهدین غدیر خم، فقط شنونده بودند. اما تبعیتی نکردند و باعث شدند که مسیر حکومت به جای دیگری برود.
پیامبر در غدیر اعلام میکند که خداوند به من دستور داده است که علی علیهالسلام را جانشین خودم قرار دهم و دستش را بالا میبرد و دعا میکند که خدایا! هر کس یار علی است، کمکش کن و هر کس ضد او است نابودش کن. شخص نادانی خطاب به پیامبر میگوید چرا این بچه را جانشین خود قرار دادهای؟ پیامبر میفرماید دستور خداوند است. آن شخص میگوید: خدایا اگر او راست میگوید سنگی از آسمان بیفتد و بر سر من بخورد و بمیرم، فوراً سنگی از آسمان بر سرش میخورد و میمیرد. کسانی که این صحنه را دیده اند به علی علیهالسلام تبریک میگویند. عمر اولین نفر و بعد ابوبکر به حضرت تبریک گفتند. گفتند:« بخ لک یا اباالحسن اصبحت مولای و مولای کل مؤمن و مؤمنه لک = مبارک باشد احسنت بر تو باد. تو امروز مولا و امام من و امام هر زن و مرد مؤمنی هستی». اما بعد از رحلت پیامبر علی علیه السلام و همسرش را کشتند و مسیر حکومت را جایی دیگری بردند.
پیامبر فقط در غدیر نبود که جانشین خود را انتخاب و معرفی کرد؛ بلکه از زمانی که دعوت خود را علنی کرد، گفته بود که علی جانشین من است. در طی 23 سال هم گفت و از آن ها خصوصی نیز قول گرفت. به پیامبر قول دادند که فتنه نکنند. قرآن راجع به این ها در آیه 21 سوره انفال می گوید:« قالوا سمعنا و هم لا یسمعون= گفتند ما شنیدیم؛ اما گوش ندادند». یعنی این ها فقط حرف زدند و هیچ تبعیتی نکردند. در آیه 22 می فرماید:« إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ = همانا بدترین جنبندگان نزد خداوند، (كسانى هستند كه نسبت به شنیدن حقّ) كران (و نسبت به گفتن حقّ) لالهایند، آنها كه تعقّل نمىكنند». این ها از اول نسبت به خدا و پیامبر کر بودند و کار خودشان را می کردند. خداوند در سوره محمد آیه 24 فرمود: « افلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها= آیا تدبر در قرآن نمی کنند یا بر قلب هایشان قفل خورده است؟».
امام رضا علیه السلام می فرمایند:«ام تبع الله علی قلوبهم فهم لا یفقهون= نکند خداوند مهر به قلبشان زده است».
بدترین و منفورترین مخلوق نزد خداوند کسانی هستند که حرف گوش نمیکند و کار خود را میکنند. این افراد مطالعه میکنند و گریه هم میکنند؛ ولی هیچ فایدهای ندارد. چون عوض نمیشوند و همان آدم قبلی هستند و با خانواده همان رفتار بد گذشته را دارند. وقتی حرف حق را می شنوند، متکبر میشوند. آنها کرها و لال هایی هستند که اهل تفکر نیستند. مبنای ارزش را خداوند روی فکر و فهم برده و میفرماید:« و لو علم الله فیهم خیرا لا سمعهم و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون = اگر خداوند خیری در آن ها سراغ داشت، به آن ها شنوایی میداد و اگر شنوایی هم داشتند، باز هم رویشان را به طرف دیگر بر میگردانیدند و کاری با خداوند نداشتند».
تمام کسانی که امام حسن را تنها گذاشتند، یک زمانی پیامبر به آنها گفته بود که زمانی میرسد که پسران من امام شما میشوند: « الحسن علیه السلام و الحسین علیه السلام امامان قاما او قعدا». پیامبر، امامت آنها را اعلام کرد و نگفت که فقط علی علیهالسلام امام است؛ بلکه حسن علیه السلام و حسین علیهالسلام هم امام هستند. چه قیام کنند و چه صلح کنند. بعد پیامبر گفت شما حسن علیهالسلام را تنها نگذارید. یک زمانی می رسد که او تنها میماند. گفتند نه یا رسول الله. ولی وقتی که علی علیهالسلام به آنها گفت که پیامبر مگر از شما عهد نگرفت؟ گفتند یادمان نمیآید. به همین دلیل است که خدا میگوید اگر ما شنوایی هم به آنها میدادیم، باز پشت میکردند و میرفتند.
عُمَر در بستر مرگ افتاده است و میداند که به کجا میرود. میگوید من طاقتم تمام شده است. بروید به علی علیهالسلام بگویید. بلکه از این عذاب نجات پیدا کنم. حضرت علی علیهالسلام بالای سرش میآید. عُمَر میگوید: یا علی! من خیلی بد کردم و ظلم کردم. خلافت حق تو بود و من آن را غصب کردم. تو ببخش. حضرت امیرعلیهالسلام میفرماید: باشد. ولی به شرط این که همین اعترافاتی که کردهای را به مردم هم بگویی تا مردم از این به بعد گمراه نشوند و جلوی فتنه گرفته شود. عمر میگوید به مردم بگویم اشتباه کردهام؟ من از این کار عار دارم. « النار و العار». جهنم میروم؛ ولی ننگ اعتراف را قبول نمیکنم. به خودت میگویم؛ ولی به مردم نمیگویم. این حرف نشان میدهد که آن ها یک لحظه هم ایمان نیاورده بودند.
نگویید این کارها مال عُمَر و ابوبکر بود؛ بلکه خود ما هم این گونه هستیم. « و قالو سمعنا و عصینا» ما هم میگوییم: شنیدیم ولی نافرمانی میکنیم. به طور مثال در رساله ها خوانده ایم که طلا برای مردان حرام است. شنیده ایم ولی عمل نمی کنیم. شنیده ایم که قرآن می فرماید: « ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان عصأتم فلها» = اگر خوبی کنید، به خودتان خوبی کرده اید و اگر بدی کنید، به خودتان بدی کرده اید»، این قانون خلقت است اما عمل نمی کنیم.
منصب امامت اکتسابی نیست
منصب امامت از طرف خداوند اعطا میشود و اکتسابی نیست. زیرا فقط خدا است که علمش از امام بیشتر است و می تواند امام را انتخاب کند.
در آیه 4 سوره جمعه آمده است: «ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَآءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ = این فضل خداست که آن را بر هر کس بخواهد عطا می کند و خدا صاحب فضل بزرگی است». منصب امامت اکتسابی نیست که هر کسی بگوید من خودم میخواهم امام شوم؛ بلکه فضلی است که خدا به هر کس که بخواهد میدهد. « الله اعلم حیث یجعل رسالتهم= خدا خودش بهتر میداند رسالتش را در وجود چه کسی قرار دهد و چه کسی را امام قرار دهد».
اگر نسبت به امام حسادت میکنید که چرا او امام است، ولی من نیستم؟ مشکل شما در توحید است. شما با خدا مشکل دارید. اگر شما خدا را به حکمت قبول داشته باشید، با توجه به صفت سبحان الله، خدا از اشتباه و عبث منزه است. اگر این را قبول کردید، پس چرا به خدا ایراد میگیرید! خداوند در قرآن چندین بار این جمله را تذکر داده است که« الله اعلم حیث یجعل رسالتهم= خدا بهتر میداند رسالت خودش را در چه خاندانی قرار دهد و به چه شخصیتی امامت و رسالت بدهد».
خداوند او را به عنوان نمایندۀ تام خود و به عنوان مظهر خودش به ما معرفی میکند. یعنی ای بندۀ من، من بصورت کامل در قالب پیغمبر تجلی کرده ام و در جسم پیغمبر با تو صحبت میکنم. چون ما موجودات مهمی هستیم، نمیتوانیم کسی را به امامت بپذیریم که وقتی از او سوالی میپرسیم بگوید نمی دانم.
امام رضا علیهالسلام فرمودند: چگونه ایشان را رسد که امام انتخاب کنند، در صورتی که امام عالمی است که در شخصیت او نادانی نباشد؟
جمله «امام عالمی است که نادانی ندارد»، یعنی سوالات مربوط به تمام رشتههای علوم را جواب میدهد. حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «سلونی قبل ان تفقدونی = بپرسید از من قبل از اینکه مرا از دست بدهید». هر چیزی میخواهید از من بپرسید. من به راه های آسمان آشناتر هستم تا راه های زمین.
اگر من بخواهم شخصی را امتحان کنم، خودم باید تمام رشتههای علوم را آشنا باشم تا بدانم که این شخص همان کسی است که من میخواهم. به عنوان مثال ما باید آن قدر مسلط باشیم که تشخیص بدهیم یک شخص دندانپزشک است یا نه. خبره است یا نه. مخصوصاً اگر مدرک بالاتر داشته باشد، تشخیص آن مشکلتر میشود. بنابراین، پایینتر از امام نمیتواند امام را انتخاب کند. پس فقط خداست که علمش از امام بیشتر است و میتواند امام را انتخاب کند.
برای تشخیص تخصص در افراد، باید همان تخصص را داشت
وقتی قرار است امام و ولی فقیه را انتخاب کنیم، به این راحتی نیست. چون ما تخصصی نداریم. باید همان تخصص را داشته باشیم تا تشخیص دهیم.
برای تشخیص و انتخاب امام، رأیگیری نمیتوان کرد. این کار تخصصی نیست و شیوه سیاست دموکراسی است. مثل این است که بگویند بیایید به مسجد و به این ده نفر رأی بدهید تا ببینیم کدام یک از آنها جراح مغز هستند و بیشتر از بقیه میفهمند؟ ما از کجا تشخیص بدهیم که کدام یک جراح مغز است؟ میگویند شما نگویید نمیدانم. چون به محضر شما جسارت است. شما انسان و خلیفۀ خدا روی زمین هستید.
آنهایی که از مردم به عنوان دموکراسی حمایت میکنند، نمیفهمند که این کار، تحقیر و استعمار مردم است. میخواهند مردم را احمق کنند. برای همین است که در دهان مردم انداخته اند که باید ولی فقیه را مردم انتخاب کنند. مردم که نمیتوانند ولی فقیه را تشخیص بدهند. همانطور که جراح مغز باید دو تخصص داشته باشد، هم جراح باشد و هم مغز شناس باشد. ولی فقیه نیز دو تخصص میخواهد: یکی ولایت و دیگری فقه شناس باشد. اگر ما بخواهیم فقط فقیه بودن یک شخص را تشخیص بدهیم، باید همان تخصص را داشته باشیم. این کار را فقط مجتهد که خود متخصص فقه است، میتواند نظر بدهد. با این اوصاف، میگویند این اهانت است که خبرگان رهبر را انتخاب کنند. مردم هم باید رأی بدهند.
این در حالی است که مردم نمیتوانند رهبر را خودشان انتخاب کنند. مردم دندانپزشک خودشان را هم نمیتوانند تشخیص بدهند، چه برسد به انتخاب رهبر که تخصص بالاتری میخواهد. اگر شخصی بگوید من فقیه هستم، شما او را با چه الگویی میسنجید؟ چگونه تشخیص میدهید که راست میگوید یا نه؟ ما حتی برای یک آمپول زدن، حاضر نیستیم خودمان را به غیر متخصص بسپاریم.
کسی می تواند امام را بشناسد که خودش یک عالم باشد و هیچ نادانی نداشته باشد. پس خدا که متخصص کامل است، امام را می شناسد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد