مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
مردی از اصحاب پیامبر (ص) در تنگدستی سخت قرار گرفت. روزی زنش به او گفت: خوب است خدمت پیامبر (ص) بروی و از ایشان تقاضای کمکی کنی.آن مرد خدمت پیامبر (ص) آمد، همین که چشم حضرت به او افتاد فرمود: «هر که از ما چیزی درخواست کند به او می دهیم اما اگر خود را بی نیاز نشان دهد، خدا او را غنی خواهد کرد.»
مرد از شنیدن این سخن با خودش گفت: منظور پیامبر (ص) از این کلام من هستم، از همانجا برگشت و جریان را برای زن خود شرح داد. زنش گفت: حضرت نیز بشری است، به ایشان بگو آنگاه ببین چه می فرماید. برای مرتبه دوم آمد؛ باز همان جمله را شنید. سومین مرتبه که برگشت و همان جملات را از پیامبر (ص) شنید، به نزد یکی از دوستان خود رفت و کلنگ دو سری از او به عاریه گرفت. تا شامگاه در کوهها هیزم جمع آوری نمود و شب به طرف خانه بازگشت و هیزم را به پنج سیر آرد فروخت. نانی تهیه کرده و با زن خود میل کردند. فردا جدّیت بیشتر کرد و هیزم زیادتری آورد؛ و هر روز مقدار زیادتر، تا توانست یک کلنگ بخرد.
چندی گذشت در اثر فعالیت دو شتر و یک غلام خرید، و کم کم از ثروتمندان شد. روزی خدمت پیامبر (ص) شرفیاب شده و جریان زندگی و کلام حضرتش را بازگو کرد. پیامبر (ص) فرمود: من که گفتم «کسی که بی نیازی جوید خدا او را بی نیاز گرداند.» (1)
1. پند تاریخ 3/129- وافی 2/139
منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر
کلیدواژه ها:
آثار استاد