www.montazer.ir
یک‌شنبه 24 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 11892
زمان انتشار: 23 اوت 2020
دانستن حقوق دیگران، لازم است

شرح زیارت عاشورا، جلسه 56، 1381/05/05

دانستن حقوق دیگران، لازم است

برادران دینی نسبت به هم حقوقی دارند که اگر رعایت کنند، خداوند چنان اجری به آنان می دهد که حتی می رسد به آن جا که «بی حساب» وارد بهشت می شوند.

«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَا أَیُّمَا مُؤْمِنٍ خَرَجَ إِلَی أَخِیهِ یَزُورُهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَسَنَةً وَ مُحِیَتْ عَنْهُ سَیِّئَهٌ وَ رُفِعَتْ لَهُ دَرَجَهٌ وَ إِذَا طَرَقَ الْبَابَ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ فَإِذَا الْتَقَیَا وَ تَصَافَحَا وَ تَعَانَقَا أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا بِوَجْهِهِ ثُمَّ بَاهَی بِهِمَا الْمَلَائِکَهَ فَیَقُولُ انْظُرُوا إِلَی عَبْدَیَّ تَزَاوَرَا وَ تَحَابَّا فِیَّ حَقٌّ عَلَیَّ أَلَّا أُعَذِّبَهُمَا بِالنَّارِ بَعْدَ هَذَا الْمَوْقِفِ فَإِذَا انْصَرَفَ شَیَّعَهُ الْمَلَائِکَهُ عَدَدَ نَفَسِهِ وَ خُطَاهُ وَ کَلَامِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْیَا وَ بَوَائِقِ الآخِرَهِ إِلَی مِثْلِ تِلْکَ اللَّیْلَهِ مِنْ قَابِلٍ فَإِنْ مَاتَ فِیمَا بَیْنَهُمَا أُعْفِیَ مِنَ الْحِسَابِ وَ إِنْ کَانَ الْمَزُورُ یَعْرِفُ مِنْ حَقِّ الزَّائِرِ مَا عَرَفَهُ الزَّائِرُ مِنْ حَقِّ الْمَزُورِ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ[1] = امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) فرمودند: هر مؤمنی که برای زیارت برادرش بیرون شود و حق او را بشناسد، در برابر هر گامی که بردارد، خدا یک حسنه به او می دهد و یک گناه از او بزداید و یک درجه او را بالا برد و چون در خانه اش را بکوبد، درهای آسمان برایش گشوده شود (مقدمات آمدن رحمت آماده شود) و چون ملاقات و مصافحه و معانقه کنند، خدا به آن ها روی آورد، سپس به وجود آن ها بر فرشتگان ببالد و بفرماید: دو بنده ام را بنگرید که برای من، یکدیگر را ملاقات کردند و دوستی نمودند. بر من سزاست که پس از این ایستگاه، ایشان را به آتش عذاب نکنم، و چون برگردد، به شماره ی نفس کشیدن و گام ها و کلماتش، فرشته ها او را بدرقه کنند و تا فردای آن شب او را از بلای دنیا و آسیب های آخرت نگه دارند و اگر در آن میان بمیرد، از حساب برکنار باشد و اگر مؤمن زیارت شده هم حق زیارت کننده را چون او بشناسد، مانند پاداش او برایش باشد.»

در روایت داریم، اگر حقوقی که یک مؤمن بر مؤمن دیگر دارد، شناخته نشود، ممکن است از ولایت خدا خارج شود. یعنی انسان تحت ربوبیت و ولایت خداوند قرار دارد، ولی با برادر مؤمنش طوری رفتار می کند که خداوند او را از تحت ولایت خودش خارج می کند. در واقع انسان از ایمان، ساقط می شود. بنابراین، اولین وظیفه ی انسان به خصوص یک جوان که می خواهد با مؤمنین، دوستان و متدینین، ارتباط داشته باشد و کار کند، این است که بداند چه حقوقی به گردن دارد. در اداره بین نیروها، رفتار خاصی تعریف شده است. در خانواده رفتار خاص تعریف شده. بین فرمانده و فرمان بر، رفتار خاصی هست. بنابراین، قوانین رفتار را باید بشناسیم. نباید به انتظار و توقع خودمان کاری داشته باشیم. یکی از علمای بزرگ فرمود: بعد از این که یکی از ائمه ی جمعه شهید شد، امام امت مرا به جای او به عنوان امام جمعه، انتخاب کرد. خدمت امام رسیدم و عرض کردم: آقا! ای کاش مشورتی هم با خود من می کردی! ایشان فرمود: «احتیاجی نیست با شما مشورت کنم. من صلاح دانستم شما امام جمعه ی فلان شهر شوید.»

وقتی که سرباز، حقوق فرمانده را شناخت و وظیفه اش را درست انجام نداد، فرمانده حق دارد سر او داد بزند و او را تنبیه کند و البته نباید به سرباز بر بخورد. یک زن وقتی حقوق شوهرش را شناخت، یک مرد وقتی حقوق زنش را شناخت، می فهمد چطور باید رفتار کند. دیگر سلیقه ای نیست و هر کاری دلش خواست، نمی تواند بکند. یک فرزند می داند در مقابل پدرش، باید کوتاه بیاید. در مقابل مادرش، باید کوتاه بیاید. هر چند سن فرزند زیاد باشد و برای خودش بچه هم داشته باشد و برای خودش ابهت داشته باشد و مثلا سرهنگ و سرتیپ این مملکت باشد، دکتر و مهندس و وزیر این مملکت باشد؛ اما باید بداند که بچه ی این پدر و مادر است و آن ها حقوقی دارند که باید بشناسد و طبق این حقوق رفتار کند و این حقوق را به عنوان حکم خدا بپذیرد و گرنه مؤمن نیست. برای آگاهی بیشتر می توانید، به مباحث «آموزش دین» در شرح زیارت عاشورا و بحث «محبت به مؤمنین و حقوق مؤمنین به یکدیگر» مراجعه نمایید.  

ما باید مؤمنین را طبق تعریف خداوند بشناسیم

« عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: إِنَّ اَلْمُؤْمِنَیْنِ إِذَا اِعْتَنَقَا غَمَرَتْهُمَا اَلرَّحْمَهُ فَإِذَا اِلْتَزَمَا لاَ یُرِیدَانِ بِذَلِكَ إِلاَّ وَجْهَ اَللَّهِ وَ لاَ یُرِیدَانِ غَرَضاً مِنْ أَغْرَاضِ اَلدُّنْیَا قِیلَ لَهُمَا مَغْفُوراً لَكُمَا فَاسْتَأْنِفَا فَإِذَا أَقْبَلاَ عَلَى اَلْمُسَاءَ لَةِ قَالَتِ اَلْمَلاَئِكَهُ بَعْضُهَا لِبَعْضِ تَنَحَّوْا عَنْهُمَا فَإِنَّ لَهُمَا سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَ اَللَّهُ عَلَیْهِمَا قَالَ إِسْحَاقُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَلاَ یُكْتَبُ عَلَیْهِمَا لَفْظُهُمَا وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ  »ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ « قَالَ فَتَنَفَّسَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلصُّعَدَاءَ ثُمَّ بَكَى حَتَّى أَخْضَلَتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ وَ قَالَ یَا إِسْحَاقُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَمَرَ اَلْمَلاَئِكَةَ أَنْ تَعْتَزِلَ عَنِ اَلْمُؤْمِنَیْنِ إِذَا اِلْتَقَیَا إِجْلاَلاً لَهُمَا وَ إِنَّهُ وَ إِنْ كَانَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ لاَ تَكْتُبُ لَفْظَهُمَا وَ لاَ تَعْرِفُ كَلاَمَهُمَا فَإِنَّهُ یَعْرِفُهُ وَ یَحْفَظُهُ عَلَیْهِمَا عَالِمُ اَلسِّرِّ وَ أَخْفَى [2]=  امام صادق (علیه السلام) فرمود: چون دو مؤمن یكدیگر را در آغوش كشند، رحمت خدا آن ها را فرا گیرد و چون به یكدیگر بچسبند و از این عمل، جز رضاى خدا را نخواهند و غرض دنیوى نداشته باشند، به آن ها گفته شود: آمرزیده شدید. عمل را از سر گیرید (كنایه از این كه نامه ی گناهان گذشته ی شما باطل شد) و چون با یكدیگر وارد گفتگو شوند، فرشتگان با هم گویند: از آن ها دور شوید كه رازى دارند و خدا بر آن ها پرده انداخته است. اسحاق گوید: عرض كردم: قربانت گردم، بنابراین، گفتار آن ها نوشته نشود، در صورتى كه خداى عز و جل فرماید: «كلمه‌اى نگوید، جز آن كه رقیب و عتیدى نزد وى حاضر باشند.(سوره ی «ق» آیه ی18)» امام صادق (علیه السّلام) آه عمیقى كشید. سپس گریست تا اشكش ریشش را تر كرد و فرمود: همانا خداى تبارك و تعالى براى احترام آن دو مؤمن به فرشتگان دستور داد كه چون به ملاقات یك دیگر روند، از آن ها دور شوند، و اگر چه فرشتگان الفاظ‍‌ آن ها را ننویسند و سخنشان را ندانند؛ ولى خداى داناى راز و نهان‌تر از راز، سخن آن ها را بداند و حفظ‍‌ كند. » یعنی هر چند خداوند فرشته ها را برای انسان گذاشته، اما برای احترام آن دو مؤمن، چون آن ها به ملاقات یکدیگر می روند، به فرشتگان دستور می دهد که از آن ها دور شوند. این احترام مؤمن است. مؤمنی که توانسته تشیع و ولایت را حقیقتاً بپذیرد، پیش خدا ارزش دارد.

تعریف هایی که ما از خودمان می کنیم تعریف های درستی نیست. ارزیابی هایی هم که از خودمان می کنیم، غلط است. ما باید همدیگر را طبق تعریفی که خدا و اهل بیت(علیهم السلام) از ما کردند، بشناسیم و با همان تعریف به همدیگر احترام بگذاریم و با همان نگاه در چشم همدیگر بیاییم. اگر اینطور نباشد، چون به همدیگر عادت کردیم و همدیگر را عادی و معمولی می بینیم، زیاد دچار اشتباه و خطا و کوتاهی در حق یکدیگر خواهیم شد.

ما باید تعریف هایی که از یک شیعه و یک مؤمن داریم را از خداوند و اهل بیت (علیهم السلام) بگیریم. مؤمن آن قدر پیش خدا عزیز است که یک کارش مثل دست دادن، باعث می شود گناهانش ریخته شود. ای کاش فرصت بود من روایات و احادیث قدسی مربوط به مؤمن را برایتان می خواندم تا ببینید خداوند چطور در مورد بنده ی مؤمن خودش سخن می گوید و ما چقدر باید شاکر باشیم که از ایمان بهره ای داریم. این ثروتی نیست که خداوند تبارک و تعالی به هر کسی داده باشد. البته به همه عرضه شده، اما همه این لیاقت را نداشتند که بپذیرند. هر چه قدر این روح ایمانی در ما بیشتر زنده شود و مؤمن تر باشیم، پیش خداوند تبارک و تعالی عزیزتر هستیم. این را دست کم نگیریم. انسان با ایمان اگر خدای ناکرده احساس بدبختی و شقاوت کند، معلوم است که ایمان ندارد. مؤمن از آن جهت که مؤمن است و می داند به کجا رسیده، در هر شرایطی از زندگی باشد شاد است و احساس خوشبختی می کند و می داند که چه ثروتی به دست آورده و از این که ایمان دارد، خیلی شاد و سرمست است.

نقطه ضعفی که در روابط ما وجود دارد، این است که ما معمولاً خودمان را همین طور که می بینیم، ارزیابی می کنیم. ولی ما حق نداریم این طور ارزیابی کنیم، چون خداوند برای ما تعریف قرار داده است. همان طور که قبلاً عرض کردم، خداوند برای مؤمن ارزش و امتیازهای زیادی قرار داده است. خداوند می فرماید: شما حق ندارید خودتان را آن طور که می فهمید، معنا کنید، بلکه باید همدیگر را آن طور که من معرفی می کنم، بشناسید. وقتی شما به ملاقات هم می روید، در حقیقت به ملاقات من می آیید و جزای ملاقاتتان هم خود من هستم و من جزا می دهم.

ما چون انس و عادت به هم داریم، توجه نداریم که جدای از این که انسانیم و در ردیف های همدیگر هستیم،  شئون ویژه ای هم داریم که این شئون ویژه از خداوند تبارک و تعالی و از اهل بیت (علیهم السلام) گرفته شده. این انتصاب، یک نوع قداست و طهارت و ارزش و احترام به افراد می دهد که باید رعایت شود.

همان طور که می دانیم، هر یک از ما شغلی  دارد. یکی کاسب، یکی بازاری، یکی کارمند است، اما نباید همدیگر را این طور معنا کنیم. خداوند تبارک و تعالی از ما خواسته با نگاهی که او می خواهد، همدیگر را بشناسیم و با آن نگاه، با هم رفتار کنیم. مثلاً وقتی کسی به ما مراجعه می کند و درخواستی دارد یا این که کسی می خواهد با ما دوست شود، یا در  اتوبوس همسفر ما می شود، یا کسی در مسجد می خواهد کنار ما نماز بخواند، یا وقتی حرم می رویم و با هزاران نفر رو به رو هستیم، دقت کنیم که باید از این ها تعریف داشته باشیم. اگر تعریف نداشته باشیم در رفتار هایمان خیلی به اشتباه می افتیم.

«ولایت» بزرگترین امانت الهی است که شیعیان آن را پذیرفته اند

خداوند می فرماید: شما باید شیعه و مؤمن را درست معنا کنید و حقوق تان به گردن همدیگر را بشناسید و با آن معنایی که ما می گوییم، با هم رفتار کنید. باید دقت کنید این برادری که پیش تو هست، روحی دارد که توانسته تشیع را بپذیرد و ولایت، بزرگترین هدیه و امانت الهی را در قلب خود جای دهد. این مسئله ی کمی نیست که ما به راحتی از کنارش بگذریم. چون هزاران انسان هستند که صد ها جلد کتاب خواندند، ده ها سال عبادت کردند، ولی ولایت حضرت امیر(علیه السلام) را نتوانستند بپذیرند.

کسی که قلبش، تشیع و ولایت را پذیرفته، گاهی ممکن است گناهی هم بکند. برای همین هست که ما باید «رفتار شیعه» را با «روح شیعه» جدا کنیم. پیامبر به ما اجازه نداده که کینه ای از شیعه یا مؤمنی به دل بگیریم. ممکن است نسبت به رفتارش ناراحت شویم، اما حق کینه به دل گرفتن از کسی را نداریم. چون کینه ی کسی را به دل می گیریم که بزرگترین شرط ایمان، یعنی پذیرش ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را توانسته بپذیرد.

وقتی این مقام را در میان ۷ میلیارد جمعیت ردیف کنید، بعد از ارزشیابی می بینید که یک شیعه عالی ترین درجات را به دست آورده است. حالا ممکن است بی سواد باشد، ممکن است شغل پستی داشته باشد، ممکن است که ۴ تا گناه هم از او سر بزند، اما ما باید انسان ها را در مجموع، از تولد تا بی نهایت و قیامت معنا بکنیم و یادمان باشد که در قیامت، مهم ترین ملاک برای نجات افراد چیست؟ بعد ببینیم رفقا و اطرافیان ما کدام یک از این امتیازات را دارند. حتی اگر انسانی گناهکار  است، روحش آن قدر قابلیت و شرافت داشته که ولایت به او عرضه شده و او پذیرفته است. گاهی با شخصی ده ها ساعت بحث می کنیم، ولی می بینیم که قلبش ولایت حضرت امیر را نمی پذیرد. شما علمای اهل تسنن را نگاه کنید، صد ها جلد کتاب در باره ی فضیلت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خاندان اهل بیت (علیهم السلام)  خوانده و نوشته اند، اما آخر هم می بینیم که ایمان نیاوردند.

شما فکر می کنید این مطلب کمی است که یک قلب آن قدر قدرت پیدا کند و آن قدر عالی باشد و یقینش بالا باشد که ولایت را بی درد سر بپذیرد. چرا ائمه (علیهم السلام) آن قدر روی شیعه تکیه می کنند؟ آن ها نعوذ بالله، فرقه گرا و حزب باز که نیستند. نگاه آن ها، نگاه خداست. با ملاک ارزیابی الهی، همه چیز را ارزیابی می کنند و حقایق را برای ما بیان می کنند. آن ها مبنای  علم خدا هستند و هر چه بگویند، علم خدا نیز همان را می گوید. شیعه بودن یک امتیاز و یک شرافت بسیار بزرگی است که نصیب هر کس نمی شود. فضل شیعه بودن را بعضی ها در دنیا و بعضی ها فقط در آخرت می توانند بفهمند. بنابراین، وقتی بین خودمان هستیم، حواس مان باشد خیلی به جان هم دیگر نیفتیم و هم دیگر را تحقیر و له نکنیم.

نگاه عادی داشتن به دیگران، از موانع ظهور است

ما باید انسان ها را با ارزش ذاتی و با کمالات وجودی که دارند، ارزیابی کرده و با آن ها رفتار کنیم و در مقابل شان تواضع داشته باشیم. گوهر های وجودی افراد را شناسایی کنیم و فقط آلودگی ها و ضعف ها و گناهان را نگاه نکنیم.

ما حق نداریم به یک شیعه و به دور و بری هایمان عادی نگاه کنیم و با آن  ها رفتار های عادی داشته باشیم. همین بدبختی است که ظهور امام زمان را عقب می اندازد. اگر افراد یاد بگیرند که به هم درست نگاه کنند و رفتار هایشان را با هم درست تنظیم کنند، حضرت خیلی سریع ظهور خواهد کرد. بین ما سردی، اختلاف و جهنم زیاد است. ما حق نداریم بین خودمان این ها را داشته باشیم. تا این مشکل هست و تا نگاهمان به همدیگر غلط و نادرست است، مشکلات دیگر هم پشت سرش خواهد آمد. حواس مان باشد کسی که مقابل ما ایستاده، «یا فاطمه زهرا» روی لبش هست، «یا حسین» در قلبش هست و اعتقاد به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارد و ولایت را پذیرفته است، هر چند زیر دست ما باشد. این ها ثروتی نیست که خداوند به هر کسی داده باشد.

معرفت بالا، ضریب بالا به اعمال می دهد

در روایات، روی 2 مسئله تأکید شده: 1- مسئله ی شناختن حق کسی است که به زیارتش می رویم و ملاقاتش می کنیم. 2- مسئله ی شیعه بودن اوست.

معرفت است که به عمل، ضریب می دهد. گاهی ما با معرفت 2 به یک عمل ضریب می دهیم و 2 برابر می شود. گاهی با معرفت 20 به عمل ضریب می دهیم و 20 برابر می شود. هر چقدر سطح معرفت یک نفر بالا برود، ضریبی که به اعمالش می دهیم نیز بالاتر می رود. این یک قاعده است. مثلاً 2 نفر که نماز می خوانند. یکی با ضریب معرفتی 100 نماز می خواند، که ارزش نمازش 100 برابر است و یکی با ضریب معرفتی 2 نماز می خواند که ارزش نمازش 2 برابر است. بنابراین، در ملاقات، اجر و پاداش مؤمنی که معرفتش بیشتر است و می داند به زیارت شیعه ای رفته و حقوق او را خوب می داند و با احترام جلو پایش بلند می شود و به او دست می دهد و او را بغل می کند و می بوسد، بیشتر است.

تعریف برادر دینی

دقت کنیم که مؤمن دارای درجه ی بالایی از اهمیت و مقام و بزرگی است و ما باید فقط با تعریفی که خود خداوند و اهل بیت(علیهم السلام) از مؤمن کرده اند، با مؤمنین برخورد و رفتارکنیم. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ كُونُوا إِخْوَةً بَرَرَةً مُتَحَابِّینَ فِی اَللَّهِ مُتَوَاصِلِینَ مُتَرَاحِمِینَ تَزَاوَرُوا وَ تَلاَقَوْا وَ تَذَاكَرُوا أَمْرَنَا وَ أَحْیُوهُ [3]= از خدا بپرهیزید و برادرانى خوش رفتار باشید و در راه خدا به هم دوستى كنید و پیوند داشته باشید و به هم مهربانى كنید. به دیدار هم بروید و با هم به خوبى برخورد كنید و ولایت ما را به هم یادآورى كنید و آن ‌را زنده نگه دارید.»

قرآن می فرماید:«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ [4]= به حقیقت مؤمنان، همه برادر یکدیگرند.» در احادیث نیز آمده که مؤمنین با هم برادر هستند. کلمه ی برادر که خداوند تبارک و تعالی و اهل بیت (علیهم السلام) گذاشتند، تعریف و چارچوب دارد. به محض این که کسی تحت اسم برادر بیاید، 50 نوع حقوق واجب را حضرت برایش می شمرد.

یکی از چیز هایی که آدم باید از آن به شدت بترسد، این است که مبادا با دیگران ارتباط برقرار کند و نتواند حق برادری را به جا بیاورد. شما فکر کنید در یک جامعه ی اسلامی، همه همدیگر را حقیقتاً برادر بدانند. آن وقت کاسب با مشتری و مشتری با کاسب چطور رفتار می کند؟ پزشک با مریض و مریض با پزشک چطور رفتار می کند؟ صاحب خانه با مستأجر و مستأجر با صاحب خانه چطور رفتار می کند؟ اگر دقت کنیم، می بینیم زندگی که الآن داریم، یک زندگی نیمه وحشی است. ما داریم در قالب شیعه و مسلمان، زندگی می کنیم، ولی زندگی که داریم، اگر نگوییم زندگی وحشیانه، یک زندگی نیمه وحشی است. اخوت اسلامی و مودت و آن تعریفی که خدا از ما کرده، در رفتار بین ما نیست. همه به جان همدیگر شمشیر کشیده اند و هر کس خون دیگری را در شیشه می کند. هر کس فکر می کند اگر از دیگران بخورد و جلو بزند، بُرد کرده است. اگر چیز بالاتری داشته باشد، پُز می دهد و فکر می کند جلو افتاده. در حالی که در اخوت دینی و دوستی های دینی، این چیزها مطرح نیست. من صاحب خانه ای را می شناسم که خانه اش را به قیمت پایینی کرایه داده و هیچ وقت هم برای گرفتن کرایه، سراغ مستأجر نمی رود. مستأجر هم هر وقت پول کم می آورد، از صاحب خانه می گیرد. این اخوت اسلامی است که متاسفانه ما آن را در خودمان نداریم.

رفتار های ما بار آخرتی دارد

رفتارهایی که ما با هم می کنیم، فشارهایی که می آوریم، اعصابی که از همدیگر خرد می کنیم، تحمیل هایی که به همدیگر می کنیم، بداخلاقی و غرهایی که می زنیم، در قبر  و آخرت و قیامت بار دارد.

نمی توانیم بگوییم: بی خیال! او همسرم است، رفیقم است، دوستم است، همسایه ام است، حالا طوری ردش می کنیم. در حالی که در محاسبات دینی اینطوری نیست. باید دقت کنیم که چگونه با دیگران رفتار می کنیم.

همسرت خیلی زن خوب و متواضع و مؤدبی است. خیلی هم کوچکی می کند؛ اما حواست باشدکه این بچه ی پیغمبر است، ناموس رسول الله است، بچه ی فاطمه زهرا است و شیعه است و مؤمن است و خدا پشتش است. اگر اجحاف و قلدری و بداخلاقی کنی و بخواهی حالت های خودت را به او تحمیل کنی، خدا پوستت را می کند. خانم! حواست را جمع کن! شوهرت است. مؤدب و متواضع است. هر چه می گویی، گوش می کند. اما اگر بخواهی بی ادبی و جسارت و سوء استفاده کنی و  بخواهی حقوق همسرت را نشناسی، خداوند به تو سخت می گیرد.

ما حق نداریم همدیگر را هر جور که دلمان خواست، نگاه کنیم. پیش خدا زن تعریف دارد. شخصیتی است که یک سری حقوق دارد و رفتار هم شایسته اش است که منطبق با همین ارزشها باشد. هر طور که بخواهم نمی توانم با فرزندم رفتار کنم، چون فرزند، پیش خدا تعریف دارد. اگر کسی به یک حیوان گرسنه ای مثل یک گربه بی توجهی کند و آن گربه از گرسنگی بمیرد، این شخص جهنمی است. گربه پیش خدا تعریف دارد. درخت هم تعریف دارد. وقتی به شما می گویند: ثواب آب دادن به درخت، مثل آب دادن به یک مؤمن است، این طور نیست که ما هر طوری دل مان خواست رفتار کنیم و هر تصمیمی گرفتیم، انجام بدهیم و عیبی نداشته باشد. مگر شوخی است که در اداره به ارباب رجوع بگویی: برو پس فردا بیا! حواست هست او چه کسی است؟ او از طرف خدا آمده و با تو حرف می زند. برایش اخم می کنی و مقام و درجه ات را به رخش می کشی؟ میز و سوادت را به رخش می کشی؟

پیامبر می فرماید:«اَلْخَلْقُ عِیَالُ اَللَّهِ فَأَحَبُّ اَلْخَلْقِ إِلَى اَللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِیَالَ اَللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَیْتٍ سُرُوراً[5]= مخلوقات، عیال خدا هستند و محبوب‌ترین مردم، نزد خدا كسى است كه به عیال خود سود برساند و براى خاندانش سرور و شادى فراهم آورد.» مثلاً شخصی می گوید: پسرم را پیش تو فرستاده بودم. چرا با پسرم این طور برخورد کردی؟ می گویید: «من شرمنده ام، نمی دانستم پسر شماست.» چون عضویت در خانواده ی او یک شرافت و یک امتیاز است. خدا هم می فرماید: کسی که به سراغت آمده، من فرستاده ام و عضو خانواده ی من است. حواست را جمع کن! ما باید یاد بگیریم که با مهربانی الهی، با بندگان خدا مهربانی کنیم و با آن ها دوست باشیم و دوست شان داشته باشیم و فقط از روی روابط و احساسات خودمان با آن ها رفتار نکنیم.

هرچه قدر ایمان بیشتر شود، انسان مهربان تر می شود

بعضی ها فکر می کنند چون در یک خانواده ی عقده ای و کم محبت بزرگ شده اند یا در محیط خشن نظامی بوده اند، نمی توانند محبت کنند. این حرف ها درست نیست. مؤمن مظهر اسم خداست و می تواند محبت کند، هر چند در یک خانواده ی بی محبت بزرگ شده باشد.

من پدر و مادر هایی را می شناسم که زیر دست خشن ترین زن بابا ها و بی ملاحظه ترین پدر ها بزرگ شدند، اما بار عاطفی فوق العاده قوی دارند. چون مؤمن هستند و روح ایمانی به همه ی عوامل محیطی غلبه می کند. این طور نیست که کسی بگوید: من در یک خانواده ای بودم که محبت ندیده ام و عقده  دارم. کسی به ما محبت نکرده و ما هم محبت نمی کنیم.کسی به ما احترام نگذاشته، ما هم احترام نمی گذاریم. کسی حرف ما را گوش نکرده، ما هم حرف گوش نمی کنیم. عزیز من این حرف ها کدام است؟ روح ایمانی همه را جبران می کند. من اگر به خودم نگاه کنم، ممکن است چنین ظرفیتی نداشته باشم که مهربان باشم و محبت کنم. اما باید آهسته به این سمت بروم که من، من نیستم. من باید به اخلاق خدا، متخلق شوم. از نگاه خدا به بندگان خدا نگاه کنم و با آن ها رفتار کنم. خودم را کنار بگذارم. چون عبودیت یعنی حذف خود. وقتی به خودم نگاه می کنم، باید در گوش طرف بزنم و سرش داد بزنم. ولی وقتی فکر می کنم، خدا الآن از من چه می خواهد و در این جا چه نقشی را می خواهد که بازی کنم، آرام می شوم و می توانم پا روی خودم بگذارم. وقتی پا روی خودم بگذارم، خدا بالا می آید. چون پا روی خود گذاشتن، روی خود حقیقی و فطرت نیست، روی خود طبیعی است. آن وقت خدا عزیزت می کند، مهربانت می کند، شادترت می کند و مشکلاتت را حل می کند و بزرگ می شوی. بعد سر نماز می روی، می بینی نمازت طور دیگر شد. حرم می روی، می بینی حرمت طور دیگر شد. قرآن می خوانی می بینی قرآن خواندنت، طور دیگر شد. چند سال در به در و گرفتار بودی، اما بعد می بینی که خدا آدم خوبی سر راهت می گذارد. راهنمای خوبی سر راهت می گذارد که گذشته ات را هم برایت جبران می کند. به خاطر خدا یاد بگیریم و تمرین کنیم چگونه با مردم راه بیاییم. این طور نیست که من الآن بگویم و خودم بشوم یا شما بشوید. باید یاد بگیریم که مبنای جدیدی را برای زندگی و عشق ورزی و مهرورزی و دوستی و معاشرت انتخاب کنیم. در این مبنا است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  می فرماید: «کُلَما ازداد العَبد ایماناً ازداد حُباً لِلنِسآء [6]= هر چه ایمان بنده زیاد شود، محبت وی به همسرش نیز زیادتر می شود.»  چون انسان اساساً از پوست و لاک خودش در می آید و در یک سطح بسیار بسیار بی نهایت از محبت قرار می گیرد. بنابراین، به راحتی می تواند به همسر و فرزندش مهرورزی کند، گیر ندهد و دعوا راه نیندازد و سر هر مسئله ای، بچه بازی در نیاورد. آدم به جایی می رسد که حتی یک بار هم در خانواده اش به خاطر دنیا، عصبانی و ناراحت نشود. اضطراب نداشته باشد و شاد و با نشاط زندگی کند. 

پی نوشت:

[1] اصول کافی ج: 3 ص: 265 روایت: 1

[2] الکافی  ,  جلد۲  ,  صفحه۱۸۴ 

[3] الکافی  ,  جلد۲  ,  صفحه۱۷۵  

[4] قرآن کریم / سوره ی حجرات /آیه ی 10

[5] الکافی  ,  جلد۲  ,  صفحه۱۶۴

[6] بحار الانوار، ج 103، ص 228

ظ م - 45

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed