مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
خداوند و اهل بیت علیهمالسلام میگویند، اگر در بین همه قیمت ها قیمت یک چیز را بدانید، همهی قیمتها دستتان میآید و آن قیمتِ خودتان است.
بیشتر اوقات پدر و مادر به دلیل این که بچه ها نادان هستند و اهمیت بعضی چیزها را نمیفهمند، برای بچهها تصمیمهایی میگیرند. مثلاً بچه هیچوقت نمیفهمد که مدرسه به چه دردش میخورد. ولی پدر و مادر میدانند که این چقدر مهم است. برای همین، فرزندشان را ملزم می کنند و میگویند از اولِ مهر تو دیگر مثلِ این هفت سالِ گذشته نمیتوانی رفتار کنی. بخواهی یا نخواهی، باید صبح بلند شوی به مدرسه بروی. اما بعداً که بچه بزرگ شد، خیرش را میفهمد.
گاهی ما نادانی میکنیم. اهل بیت علیهمالسلام مثل پدر و مادر برای ما هستند. خداوند و اهل بیت علیهمالسلام هم در شبهای قدر به نادانیِ ما رحم میکنند. خیلی وقتها قشنگترین تقدیرات را در این شبها به ما میدهند. یعنی مادرِ ما فاطمه زهرا سلام الله علیها لطف میکند در کیسهی ما چیزهای قیمتیِ زیادی میریزد. امام زمان علیهالسلام خودش که صاحب قدر است چیزهای ارزشمندی را در این شبها به ما میدهد و برای ما مقامات و معارف فوقالعادهای را رقم میزنند. اما ما چون معرفت نداریم، همین که عید فطر میشود، همهاش را خالی میکنیم و دور میریزیم و همه چیز را ضایع میکنیم. یعنی هرسال آنها کیسهی ما را از چیزهایی که شادیها و آرامشهای دنیایی و آخرتی برایمان میآورند، پر میکنند و ما چون نمیدانیم و معرفت نداریم، خرابش میکنیم. گفتیم معرفت غیر از علم است، علم یعنی همین چیزی که الآن من دارم به شما میگویم و شما یاد میگیرید، اما باید به کارتان بیاید. وقتی که تبدیل به دارائی نشود و در عمل به دردتان نخورد، صرفاً علم است و به درد نمیخورد. وقتی به درد خورد، از حالت علم در میآید و به آن معرفت میگویند. معرفت آن علمی است که در نهاد تو باور میشود و در عمل به دردت میخورد.
همهی ما میدانیم، محال است مرده کاری با ما داشته باشد، این یک قاعدهی علمی است و ما میدانیم، اما معرفت به آن نداریم. برای همین میترسیم به مرده دست بزنیم. میترسیم به قبرستان برویم. میترسیم یک مرده را بشوییم. علم است ولی فایدهای ندارد. علم وقتی به معرفت تبدیل می شود که در عمل به ما کمک کند. ما شبهای قدر خیلی چیزها از رأفت و رحمت خداوند و عوامل سعادت نصیبمان میشود، اما نبودِ معرفت، آن را ضایع میکند و از بین میبرد. با این که میفهمیم و میدانیم، اما برخلافش عمل میکنیم. آن چیزی که کمک میکند تا ما بفهمیم و إنشاء الله به آن عمل کنیم، در درجهی اول، باور قیمتهاست. باور قَدَر و باورِ تقدیرهاست.
حدیثی که از امام باقر علیهالسلام خواندیم که فرمود:«لا معرفة کمعرفتک بنفسک= هیچ معرفتی بالاتر از این نیست که تو بفهمی قیمتت چیست و چقدر است». وقتی نفهمی قیمتت چقدر است و باورش نکنی، حتی اگر به تو هم بگویند، صدها کلاس انسانشناسی هم بروی، درس بخوانی، مطالعه کنی، حتی درس هم بدهی، ولی وقتی باور نمیکنی که قیمتت چقدر است، دچارِ خودفروشی میشوی.
برای همین است که ۵۰ یا ۱۰۰ تا از این شبهای قدر هم که میآید و میرود میبینید که شخص هیچ نوع قدرت و نورانیت و رشد و آرامش و شادیای پیدا نمیکند. هرسال به حجم غمها، اضطرابها، ناراحتیها، تنشها و ظلمتهایش اضافه میشود.
قیمت گوهر وجودت را بشناس و آن را ارزان نفروش
روایتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام بخوانم که این روایت فوق العاده است، یعنی اگر همین روایت را ما خوب بفهمیم، شب قدرِ فوقالعاده خوبی خواهیم داشت. حضرت می فرماید:« أفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ و وُقوفُهُ عِندَ قَدرِهِ = بالاترین حکمت این است که انسان قدر خودش را بداند و قدر خودش را نگه دارد». «وقوف» یعنی ایستادن، مقاومت کردن، پاکارِ قیمت بودن. مثلاً کسی گوهر گرانقیمتی دارد. خودش هم به گران قیمت بودن گوهرش آگاهی دارد. اما یکجا میخواهند سرش کلاه بگذارند و مدام بر سر مالش می زنند و می خواهند با قیمت ارزان از او بخرند. ولی او میگوید من که میدانم این چقدر میارزد و نمیفروشد. مقاومت میکند تا یک گوهرشناس پیدا شود و به قیمت بفروشد.
خیلیها قیمت خودشان را هم میفهمند، اما زود خودشان را میفروشند. یعنی راحت خودفروشی میکنند. با اینکه میدانند باید در چه افقی قدم بگذارند، در چه سطحی نفس بکشند، چه سبکِ زندگیای داشته باشند، اما یک سبکِ زندگیِ به درد نخوری را انتخاب میکنند و در همان سطح زندگی میکنند. نه! بشناس و پاکارش بمان. روی قیمت خودت استقامت کن. کمتر نفروش، پایینتر نیا. بالاترین حکمت این است که انسان قیمت خودش دستش باشد و از آن پایینتر دیگر عقبنشینی نکند و مصداق «وُقوفُهُ عِندَ قَدرِهِ= پایدار ماندن بر سر قیمتش» بشود.
یکی از اعمال حج، وقوف «عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ» است. باید شب را آنجا در منا بمانی. میگوید از ظهر روز نهم تا شب، تا صبح، تا سحر، برو بمان. در عرفات باید وقوف کنی، باید بمانی. حضرت میگوید، کنار قیمتت وقوف کن. کنار قیمتت باش و نگذار قیمت از دستت برود. در این عرضههای قیمت، یکدفعه خودت را ندهی و یک چیز پستی را بگیری. دنیا دائماً قیمتهای پست را به ما پیشنهاد میکند. سبکهای زندگیِ ذلیلانه، جمادی، گیاهی و حیوانی به ما میدهد. فقط آدمهای اهل معرفت هستند که قیمت دستشان هست و خودشان را به کمتر از قیمتشان نمیفروشند و حاضر نیستند به کمتر از قیمتشان با چیزی رابطه برقرار کنند. یعنی میخواهد برود ازدواج کند، حواسش به قیمتش هست که من ازدواج بدی نکنم تا باعث اُفت شخصیتی ام شود. یعنی ازدواجی نکنم که از آسمان، خانوادهی آسمانیام، مادرم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها، پدرم امیرالمؤمنین علیهالسلام، از چادر امام زمان علیهالسلام من را بیرون کنند.
بچهداری، شغل، تجارت، کارِ اجتماعی، کارِ هنری، کارِ سیاسی، کارِ علمی، کارِ فرهنگی، هر چیزی که تو را از چادرِ امام زمان علیهالسلام بیرون بیاندازد، دچار فحشا و خودفروشی شدهای. چشمک زدنهای بیرونی و نشناختنِ قیمت و هر چیزی که تو را از دامن انسانیت و دامنِ خدا دور کند، تو فریب خوردهای، باختهای.
فرمودند: سه شب بیدار بمان و مواظب باش خوابت نبرد. حواست باشد که میخواهند به تو قیمت بدهند. موقعِ قیمتگذاری است. میخواهند تقدیرات را تعیین کنند. میخواهند یک چیزی در این سه شب گیرِ تو بیاید. این تو هستی که میتوانی بگویی چه چیزی برایت بنویسند. اگر شما الآن به امام زمان علیهالسلام بگویی یا امام زمان علیهالسلام من همه این چیزهای خوب را میخواهم، حضرت هم مینویسد و به تو میدهد. کریمند و میدهند. تو پس نزن و بعد از ماه رمضان همه را دور نریز. محال است که شما به امام زمان علیهالسلام بگویید: «ای امام زمان علیهالسلام من میخواهم در دنیا و آخرت با تو باشم. من مقام محمود میخواهم. من مقامِ تو را میخواهم. میخواهم کمتر از تو نباشم» و امام زمان علیهالسلام بگوید: من نمیدهم، محال است. وقتی می گویی: من میخواهم در چادر تو باشم، امام زمان حتماً به تو میدهد، میگوید بیا در چادر ما. ۵۰ سال هم گناه کرده باشی، امام زمان علیهالسلام ع تو را راه میدهد.
عاشورا و قَدَرهایی که در آن رقم خورد
عاشورا نمونهی دنیاست. شما یک حُر دارید. یک مسیحی دارید که تازه مسلمان شده. آدمهایی مثل زهیر دارید. زهیر عثمانی بود و از اهل بیت علیهمالسلام فرار می کرد. امام حسین علیهالسلام یک چادر میگذارد، میگوید، هر کس زیر این چادر آمد تمام است. امروز هم همینطور است. الآن هم امام زمان دارد «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنی» میگوید، هر روز هم ما را به چادرش فرا می خواند. محال است که حتی به یک نفر که 60 سال گناه کرده و حالا می خواهد به چادر حضرت بیاید، به او بگویند داخل نیا. جلویش را نمی گیرند. بعد از 60 سال معصیت، امام زمان علیهالسلام به تو میگوید: در این شبها این مقام ها را میخواهی برایت بنویسیم. بیا در چادرِ ما، با ما باش. در دنیا و آخرت همدرجهی ما باش. آیا واقعاً ما میرویم؟ اکثرِ ما نمیرویم. یعنی وقتی فضا هم برایمان فراهم میشود، تنبلیها، بیحوصلگیها، دنیازدگی ها و کمالات درجه پایین نمی گذارد. همانطور که فرمود: کلید همهی بدبختیهای آدم در دنیا و آخرت دو چیز است: تنبلی و بیحوصلگی.
قیمتهای پایینی گولمان میزند و نمیگذارد در چادر امام زمان علیهالسلام بمانیم. پست، ریاست، مقام، شغل، درآمد، دنیا، موقعیت اجتماعی، تحصیلات، دنیا، پایینتر از آن، کمالات حیوانی، کمالات گیاهی، حتی کمالات جمادی، نمیگذارد که ما در چادر بمانیم.
شما نگاه کنید: مردم پیغمبرصلیالله علیه وآله را دیدهاند، امیرالمؤمنین علیهالسلام را دادهاند، حضرت مجتبی علیهالسلام را دیدهاند، سیدالشهداء را هم دیدهاند، چند هزار نفر با امام حسین علیهالسلام هستند تا به عاشورا برسند. حدود 40 نفر برای امام ماندند. فکر نکنید شبِ عاشورا 70 نفر بودند یا 72 نفر بودند، نه. 20- 30 نفر تا غروبِ عاشورا از لشکر عمر سعد به چادر امام حسین علیهالسلام آمدند و امام حسین همه را پذیرفت، به یک نفر نگفت نیا. تا غروب با حضرت جنگیده، غروب میگوید بیایم؟ میگوید بیا. خیلی عجیب است! بیا، بفرما داخل.
اما از طرف دیگر، باور میکنید که غروب عصر عاشورا، یک نفر از لشکر امام حسین علیهالسلام فرار کرد؟! فکر کنید، اگر این شخص تا چند دقیقهی دیگر مقاومت میکرد، الآن با امام حسین علیهالسلام بود. غفلتهایمان، شهوتهایمان، دنیاگراییهایمان نمیگذارد در چادر امام زمان علیهالسلام برویم. مدام برای خودمان کلاس میگذاریم. من شأنم این نیست. با هزار شرط هم میخواهیم برای امام زمان علیهالسلام کار کنیم. امام هم در مظهرِ ناز است. چند هزار نفر آمدند برای امام حسین علیهالسلام ناز کردند و گفتند: اجازه هست ما برویم؟ فرمود: بفرمائید بروید. به یک نفر نگفت نرو؟ اگر میخواهی بروی برو. امام زمان علیهالسلام آدمی را که بخواهد اینطوری برای خودش کلاس بگذارد و ناز کند، نمیخواهد. برای امام زمان علیهالسلام و برای رفتن به چادر حضرت، باید خون دل بخوری. سختی دارد، جدا شدن از خیلی از شهوتها و کلاسها و پرستیژها و دنیاطلبی ها دارد. ما خیلی وقتها میخواهیم هم دنیا و کلاس و پرستیژش را حفظ کنیم، هم مقام اهل بیت علیهمالسلام را داشته باشیم، اینها با هم جور در نمیآید. این تقدیری نیست که به دردِ تو بخورد، تو بگویی من میخواهم هم دنیایم را داشته باشم، هم ابدیتم را داشته باشم.
قیمت ما کمتر از بودن در چادر امام زمان علیه السلام نیست
«أفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ و وُقوفُهُ عِندَ قَدرِهِ=بالاترین حکمت این است که به نفس خودش معرفت داشته باشی و پای آن بایستی». بالاترین فهم و شعور مال چه کسی است؟ به چه کسی حکیم می گویند؟ کسی که قیمتش در دستش باشد. سفت هم پاکار قیمتِ خودش بایستد. قیمتِ ما کمتر از بودن در چادرِ امام زمان علیهالسلام در دنیا و در چادرِ حضرت در آخرت نیست.
«اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ= این که خدا مرا در دنیا و آخرت با شما قرار دهد»، «أَنْ یُبَلِّغَنیِ الْمَقامَ الْمَحْمُود لَکُمْ عِنْدَاللّهِ= خدا مرا به مقام محمودی که شما نزد خدا دارید برساند». یعنی آن مقامی که شما پیشِ خدا دارید، همان را هم من میخواهم. آن چند هزار نفری که با امام حسین علیهالسلام آمدند و بعد رها کردند، مدام به همه قیمتهای بیخودی دادند و گولشان زدند و رفتند خودشان را فروختند، پاکارِ حضرت نایستادند، در چادرِ حضرت نماندند و فرار کردند.
در این جمع چند هزار نفری امشب یک نفر هم نیست که امام زمان علیه السلام نخواهد او را به چادرش دعوت کند. یک نفر هم نیست که لیاقت چادر حضرت را نداشته باشد. در این جمع، کسی نیست که اگر 100 سال هم گناه داشته باشد، آمرزیده نشود. همه جبران میشود، همهی ما را دعوت کردهاند. هیچکس نیست بگوید، چون من لیاقت ندارم، خیلی گناه کردهام، حضرت من را نمیپذیرد. اصلاً این طوری نیست. در این شبها خداوند با آغوش باز منتظر توبه ماست. «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ = خدا توبهکنندگان را دوست دارد». خداوند از توبه کننده بدش نمیآید. گذشتهاش را هم به رخش نمیکشد.
فرمود: «لَو عُلِمَ المُدبِرونَ عَنّی کَیفَ اشتِیاقِی بِهِم وَ انتِظارِی إلی تُوبَتِهِم لَماتُوا شُوقا= اگر آنهایی که با من قهر کردهاند، میدانستند من چگونه مشتاق برگشتنشان هستم، از شوقِ من میمردند. دَر بروی کسی بسته نیست، ما باید جلو برویم. خدا اتمام حجت کرده است. اگر 50 سال حرفهایترین گناهکار هم باشی، میگوید میتوانی برگردی بیایی. هم برگرد بیا، و هم گذشتهات را جبران میکنم. به رخت هم نمیکشم، آبرویت را هم نمیبرم، به مقامِ اهل بیت علیهمالسلام دعوتت میکنم.
شما فکر میکنید عاشورا فقط مالِ مردمِ آن زمان بوده؟ نه. الآن هم عاشوراست. «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا= هر روز عاشورا و هر زمینی کربلاست ». الآن هم ما را به این مقام دعوت میکنند. ما باید قدر و قیمتِ خودمان را بفهمیم و پای این قیمت وقوف داشته باشیم، استقامت داشته باشیم.
کلیدواژه ها:
آثار استاد