مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
همه هستی انسان که با آن، هم در دنیا و هم در آخرت احساس شادی، خوشبختی و رضایت می کند، دل اوست. احساس لذت و شادی، مربوط به ذهن یا عقل ما نیست، اینها امر بدنی، خیالی، ذهنی و عقلانی نیستند. اینکه یک نفر در زندگی شاد باشد و لذت ببرد و آرامش و خوشبختی را حس کند، به ادراک بخش اصلی وجود انسان یعنی دل، مربوط است. دل باید شاد و خوش باشد و آرامش داشته باشد.
خیلی ها هستند که دیگران حسرت زندگی آنها را میخورند، اما خودِ آنها هیچ وقت از زندگی شان راضی نیستند. ما به اشتباه فکر میکنیم که اگر چیزهایی که آنها دارند را داشتیم، خیلی خوشبخت بودیم. این فکر اشتباه ما هم به خاطر این است که ما روی دل مان کار نکرده ایم. کسانی در دنیا و آخرت خوشبخت هستند که روی دل شان سرمایه گذاری کنند.
اگر نگاهی به زندگینامه بهترین و مشهورترین هنرپیشهها، قهرمانان ورزشی و سیاست مداران بیندازیم، درمییابیم که آنها در اواخر عمرشان اعتراف کردند که ما با اینکه همه چیز داشتیم و میلیونها انسان آرزو میکردند جای ما باشند، اما خود ما هیچ وقت احساس خوشبختی نکردیم. خیلی از آنها دست به خودکشی زده اند.
برای آباد کردن دل، باید روی اندیشه و رفتار تمرکز کنیم
برای سرمایه گذاری روی دل و اینکه دل ما آباد شود، باید روی دو بخش فعالیت کنیم. یکی بخش اندیشه و چینش های فکری ماست که در علوم به آن حکمت نظری میگویند و دیگری بخش رفتار ماست.
قبلاً گفتیم ما الان هر قیمتی که داریم و هر آدمی که هستیم، معلول چهار عاملِ نوع «انتخاب ها، ارتباط ها، رفتارها و افکار» ما است که در گذشته داشته ایم. انتخاب، ارتباط و رفتار به عمل برمیگردند. چه انتخاب ها، چه ارتباط ها و چه رفتارهایی خوشبختی و بدبختی میآورند.
بخش چهارم از موراد چهارگانه، یعنی «افکار و نظرها» بخش اصلی و مهم است. زیرا من باید با افکارم، بهترین های انتخاب، ارتباط و رفتار را شناسایی کنم. با فکرم باید بسنجم و کشف کنم که چه انتخاب هایی، چه ارتباط و چه رفتاری شایسته دل من بوده و آن را شاد می کند.
مثل خوردن غذا است. شما وقتی گرسنه باشید، میگویید من الان چی بخورم؟ اگر فقط سیرشدن شکم و لذت مد نظرت باشد، جایی میروی که بتوانی چیزی بخوری و شکمت را پر کنی و لذتی هم ببری. ولی معلوم نیست که این غذا به نفع تو تمام شود. چون میخواستی فقط شکمت سیر شود و لذت ببری. به این توجه نکردی که غذایت فست فود است، یا غذای با چربی و نمک زیاد است که ممکن است سلامتی تو را به خطر بیندازد. ولی چون خوشمزه است و سیر میکند، انتخاب کردی.
حال که این غذا را خوردید و سیر شدید و لذت بردید، آیا برای بدن شما مفید هم بود؟ خیر. گرفتاری مثل چربی، اضافه وزن، سرطان و فشار خون بالا را در پی دارد. پس در این صورت، هدفدار غذا نخورده ایم و به این فکر نکردیم که برای بدن مفید است یا نه. فقط به این فکر کردیم که سیر شویم و لذت ببریم. این یک نظر غلط است که در یک باور غلط سراغ ما میآید. وقتی هدف از غذا خوردن، لذت و سیری شد، فکرت غلط است و وقتی فکرت غلط شد، به اندازه یک قاره هم که غذا بخوری باز کمبود داری. هدف از مصرف غذا در درجه اول تأمین نیازهای واقعی بدن است و در درجه دوم لذت. متاسفانه ما بچگانه فکر می کنیم و دنبال این هستیم که فقط به ما خوش بگذرد.
در مسائل روحی نیز، همینطور است. اگر بخواهیم دلی سالم، شاد و قوی داشته باشیم، باید از لحاظ نظری بدانیم چه چیزی برای این دل مناسب است و با آن سازگاری دارد. آیا این چیز ارزش انتخاب، ارزش ارتباط، یا خروجی باارزشی دارد؟ خوش آمدن از چیزی، ملاک نیست. مثلاً دلم از این چیز خوشش میآید. دوست دارم اینطوری حرف بزنم. دوست دارم اینها را بشنوم. دوست دارم اینها را بخوانم. این دوست داشتن، دقیقاً همان کارهای بچگانه است که بزرگترها انجام میدهند. یکسره فست فود، پیتزا و غذاهای مختلف میخورند، هیچ وقت هم مشکل شان حل نمی شود و انواع مریضیها سراغ شان میآید. مدام دکتر هم میروند و دکتر هم اصلاً کاری با تغذیهشان ندارد. مرتب دارو تجویز کرده و بدترش میکند.
مثلاً در انتخاب همسر، طرف میداند که اگر با فلان کس ازدواج کند، خوشبخت میشود. ولی چون گرفتار شرایط بیرونی است و به خاطر حرف مردم او را انتخاب نمیکند. برای همین 75% از ازدواج های ما ریزش دارد. در انتخاب خانه میداند، اگر فلان محل را برای خانه انتخاب کند، هم خودش و هم فرزند و نسلش در امنیت هستند. آرامش، شادی و معنویت دارد. اما چون این منطقه پز و کلاس ندارد، انتخاب نمیکند. دنبال یک امر موهوم مثل کلاس و پز میرود. چنین کسی نه به شادی میرسد و نه به آرامش.
پس چرا دل مان شاد نمیشود؟ چرا به آرامش نمیرسیم؟ برای اینکه انتخاب ها را براساس شادی انجام نمیدهیم. همانطور که خوردنی های مان را براساس مصلحت بدن و سلامت بدن انتخاب نمیکنیم.
دل باید بینا و بصیر شود تا به آرامش برسد
اگر بخواهیم به آرامش دل برسیم، دل ما اول باید چشم پیدا کند و بصیرت پیدا کند. اگر بخواهیم واقعاً خوب شویم دل ما باید بیدار شود، و گرنه خیلی ها بصیرت هم دارند که این نوع غذاها و خوردنی ها ضرر دارد، ولی میخورند.
اولین شرط این است که آدم بخواهد هم در دنیا و هم در آخرت شاد و خوشبخت شود. وقتی خواست، باید حاضر باشد بهایش را هم بپردازد. اما بیشتر اوقات فقط در حد یک آرزوی بچگانه است. میگوییم: بله، خوشبختی خوب است، آرامش، شادی و بهشت خیلی خوب است. اگر بگویند حاضری بهایش را بپردازی؟ میگوییم: نه. سلامتی خیلی خوب است، نشاط خیلی خوب است، حالا بهایش را حاضر هستی بپردازی؟ بهایش چیست؟ کنترل در خوراک، ورزش. میگوید: نه، حاضر نیستم بپردازم. چون بصیرت ندارد.
برای داشتن دل سالم احتیاج به بصیرت و اطلاعات و دانش داریم. در همه درس های «انسان شناسی، دشمن شناسی و راه شناسی»، تاکید زیادی روی اطلاعات است. برای این که میفرماید: خدا دشمن میدارد کسی را که عالم به دنیا و جاهل به آخرت است. چون کسی که آخرت را نمیشناسد، امکان ندارد دلی آرام داشته باشد. مثل اینکه کسی بگوید من میخواهم بدن سالمی داشته باشم، اما علم تغذیه بلد نباشم. بدون علم تغذیه، بدن سالم امکان پذیر نیست.
اگر کسی می خواهد روح سالم، شاد و قدرتمند داشته باشد، باید اول اطلاعات مربوط به حیات ابدی خود و ساختار ابدی روح را بشناسد. یعنی باید دانش دینی و دانش معنوی را خوب یاد بگیرد. واقعاً باید برایش وقت بگذارد و نگوید این حرفها مال طلبه ها، آخوندها و خانم جلسه ای هاست. ما از آن رو که انسان هستیم و ابدی هستیم، به اطلاعات نیاز داریم.
«جانور فربه شود از راه نوش آدمی فربه شود از راه گوش»
وقتی خدا اراده خیر به کسی کند، فقیهش می کند
کسی که حوصله کلاس، استاد، معلم و شنیدن و خواندن را ندارد، امکان ندارد خوشبخت شود. باید اول یاد بگیرد و بخواهد که قوی شود. برای همین حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) میفرماید:« إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَیرا فَقَّهَهُ فی الدِّینِ، و ألهَمَهُ رُشْدَهُ[1] = هرگاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد او را در دین فقیه و آگاه گرداند، و راه صلاح را به او الهام كند.» اینکه من بفهمم باید فرمولها را در بیاورم و دنبال فهم باشم 50 درصد مسئله حل است.
مثلاً خانمی که از همسرداری و بچهداری چیزی نمیداند و اطلاعاتی در این باره ندارد. وقتی ازدواج میکند و بچهدار میشود، از این وضعیت ناراضی است و میگوید: بیچاره شدم. این بارداری اذیتم میکند. وقتی بچه به دنیا میآید، میگوید: اعصاب ندارم، بچه دارد اذیت میکند. شوهر هم مدام غر میزند که سر و صدای بچه را ساکت کن، حوصله ندارم. خود مادر هم حوصله ندارد و ممکن است بچه معصوم را گاهی کتک بزنند. اینها همه بر اثر بیاطلاعی اتفاق میافتد.
در مقابل، مادر و پدری هست که میفهمند همسرداری و بچه داری یعنی چه. مادر میداند که بارداری یعنی این که خداوند هدیهای به من داده که به منزلهی یک زمین تجاری بزرگ آخرتی و بینهایت است. یک بچه، یک ذریه است. برای همین قبل از بارداری دنبال کسب اطلاعات میرود و مراقبتهای آن را یاد میگیرد. وقتی هم باردار شد، میداند که تمام سختیهای دوران بارداری، کفاره گناهانش است و مقام آخرتی برایش دارد. از این رو غصه نمی خورد و اعصابش هم خرد نمیشود. زمانی هم که این بچه به دنیا آمد، تمام اذیتهایش پاک کننده مادر است و درجات آخرتی انسان را به صورت غیر قابل تصوری بالا میبرد. این پدر و مادر از سروصدای بچه لذت میبرند. این نقش مهم اطلاعات و آگاهی را میرساند.
کسانی که فهم و آگاهی دارند، در برابر یک موضوع نگران کننده که اعصاب همه را خرد کرده، آرامش دارند. اما کسی که فاقد این آگاهی است، بدبختی و اضطراب کسب میکند.
دو چشم در سر و دو چشم در دل
خداوند متعال همان گونه که دو چشم در سر قرار داده تا با آن دنیا را ببینیم، دو چشم هم در قلب گذاشته که با آن آخرت و عاقبت خود را ادراک کنیم. انسان با چشمِ دل، خود را به بلندای ابدیت نگاه میکند؛ نه فقط از تولد تا مردن. با چشمِ دل درمییابد که ابدی است و تا خدا زنده است، ما هم زنده هستیم. عمر ما به اندازه عمر خداست. درست است از ازل که خدا بوده، ما نبودیم، ولی تا وقتی که خدا هست، ما هم هستیم. قرار است من تا بی نهایت زنده باشم. یعنی ما چیزی به اسم مرگ نداریم. فقط انتقال و وفات است.
روایات زیادی درباره چشم دل بیان شده و در اینجا به ذکر چند روایت میپردازیم:
1) نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:« ما مِن عَبدٍ إلاّ و فی وَجهِهِ عَینانِ یُبصِرُ بِهِما أمرَ الدنیا، و عَینانِ فی قَلبِهِ یُبصِرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ ، فإذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَیرا فَتَحَ عَینَیهِ اللَّتَینِ فی قَلبِهِ ، فأبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بالغَیبِ ، فآمَنَ بالغَیبِ علَى الغَیب[2]= هیچ بنده اى نیست جز این كه دو چشم در صورت اوست كه با آنها امور دنیا را مىبیند و دو چشم در دلش كه با آنها امور آخرت را مشاهده مىكند. هر گاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد، دو چشم دل او را مىگشاید كه به وسیله آنها وعدههاى غیبى او را مىبیند و با چشم دل، به وعدههاى الهى ایمان مىآورد.»
کسی که چشمِ دلش باز است، به اندازه ابدیت عاشق خودِ حقیقیاش میشود، نه به اندازه دنیا و از این به بعد هر تصمیمی میگیرد، به اندازه ابدیتش است و امر آخرتش را میبیند. برای همین تمام «رفتارها، انتخابها، ارتباطها و افکارش» را براساس نظام ابدیاش تنظیم میکند.
اگر به کسی که چشمِ دلش بسته است، بگویید: فست فود نخور. این غذای گران را که میخری، برای بدنت ضرر دارد، میبینید که قبول نمیکند. یا اگر بگویید: این ازدواج به نفع تو و به صلاح تو نیست، نمیفهمد. این لباس پوشیدن، این نحوه آرایش، این نحوه حجاب، این رابطه و ... اینها همه برای تو ضرر دارد، قبول نمیکند و لجبازی میکند. اگر بگویید:این دیدنیها، شنیدنیها، رشته تحصیلی به کار تو نمیآید. این رشته تحصیلی در تو اضطراب ایجاد میکند و تو را پژمرده میکند، نمیفهمد.
2) امام صادق(علیهالسلام) میفرماید:«إنّما شیعَتُنا أصحابُ الأربَعةِ الأعیُنِ: عَینانِ فی الرَّأسِ، و عَینانِ فی القَلبِ، ألا و الخَلائقُ كُلُّهم كذلكَ، ألا إنّ اللّه َعَزَّ و جلَّ فَتَحَ أبصارَكُم و أعمى أبصارَهُم[3] = شیعیان ما در حقیقت داراى چهار چشمند: دو چشم در سر و دو چشم در دل. البته همه مردمان چنین اند، اما خداوند عزّ و جلّ چشمهاى شما را باز كرده و چشمهاى آنان را كور كرده است.»
چشم دل باز کن که جان بینی
چه میشود که یک مسیحی یا یهودی شیعه و مسلمان میشود؟ علت این است که او تلاش میکند تا آن چشم را باز کند. خالصانه دنبال حقیقت میگردد و وقتی خواهان حقیقت شد، آن چشم باز میشود. خیلی ها هم خودشان این چشم را میبندند. چون میگویند بها دارد. من اگر بخواهم چشم دلم را باز کنم، باید این غذاها را نخورم. با این آدمها رفیق نشوم، این چیزها را نبینم، اینطوری نگردم، برای همین میگذارم بسته باشد. اگر باز و بیدار باشد، مدام دلم این و آن را میخواهد، آن وقت من باید با دلم و خودم درگیر شوم. برای همین کورش میکنم که هیچ وقت نبیند. کوردلی اینگونه به وجود میآید. گوش هم همینطور است.
دو گوش برای شنیدن دعوت های خدایی یا شیطانی
در روایات قبلی گفته شد، انسان علاوه بر دو چشم در سر، دو چشم در دل دارد. روایاتی هم از معصومین (علیهمالسلام) وجود دارد که میگوید، با دل نیز میشود شنید. به بیان چند روایت میپردازیم:
1) امام صادق (علیهالسلام) درباره گوش اینگونه میفرماید: «إنَّ للقَلبِ اُذنَینِ: رُوحُ الإیمانِ یَسارُّهُ بالخَیرِ، و الشَّیطانُ یَسارُّهُ بالشرِّ، فأیُّهُما ظَهَرَ على صاحِبِهِ غَلَبَهُ[4] = همانا دل داراى دو گوش است: روح ایمان در او نجواى خیر مى كند و شیطان نجواى شر مى كند. پس هر یك از آن دو بر دیگرى پیروز شود، او را مغلوب خود مى كند.»
حضرت گوش را به روح تفسیر کردند. روح ایمان در او نجوای خیر میکند و شیطان نجوای شر میکند. پس ما برای شنیدن حرف و وسوسه شیطان هم در وجودمان گوش داریم. در بحث «دشمن شناسی» راجع به این بحث مفصل صحبت کرده ایم.
مثلاً شیطان شما را تحریک کند که شراب بخورید، یا موسیقی حرام گوش کنید. میبینید اصلاً وسوسه نمیشوید. چون این بخش ها در این گوش که وسوسه شیطان را میشنود، کر است و تحریک نمیشود. آن کسی که این گوشش باز باشد میشنود و تحریک میشود. مگر شیطان بدش میآید که شما آدم بکشید؟ شیطان قتل را خیلی دوست دارد. ولی چرا ما هیچ وقت فکر قتل به سرمان نمیزند؟ برای اینکه بخش قتل گوشمان کر است و نمیشنود. اصلاً نمیتواند تحریک کند. بنابراین، شیطان میرود سراغ آن بخشهایی که گوشش باز است و آنجا سرمایه گذاری میکند.
پس معصوم ع دو تا گوش را به روح و شیطان ترجمه کرد. روح ایمان و شیطان. یک گوش ما حرف خدا را خیلی خوب میشنود و به سمت خیر میرود. گوش دیگر ما حرف شیطان را میشنود. از این رو، انسان دائماً با دو گوشش در معرض دعوتهای مختلف است. هم دعوتهای خدایی و هم دعوتهای شیطانی. و سپس میفرمایند: هر کدام بر دیگری پیروز شود، آن دیگری را شکست داده و انسان مغلوب آن بخش، یعنی یا مغلوب بخش شیطانی و یا مغلوب بخش الهی خود میشود.
2) امام صادق (علیهالسلام) در روایتی دیگر میفرماید: «ما مِن قَلبٍ إلاّ و لَهُ اُذُنانِ: على إحداهُما مَلَكٌ مُرشِدٌ، و علَى الاُخرى شَیطانٌ مُفَتِّنٌ، هذا یَأمُرُهُ و هذا یَزجُرُهُ، الشَّیطانُ یَأمُرُهُ بالمَعاصی و المَلَكُ یَزجُرُهُ عَنها، و هُو قولُ اللّه ِ عَزَّ و جلّ «: عَنِ الیَمینِ و عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ * ما یَلفِظُ مِن قَولٍ إلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ[5] = هیچ دلى نیست، جز این كه داراى دو گوش است: كنار یكى از آنها فرشته اى راهنما قرار دارد و كنار دیگرى شیطانى اغواگر. این به او فرمان مى دهد و آن او را باز مى دارد. شیطان به گناهان فرمانش مى دهد و فرشته از آنها بازش مى دارد و این است [معناى ]كلام خدا كه مى فرماید: «در جانب راست و چپ نشسته اى است. سخنى بر زبان نیاورد، جز این كه نزدش محافظى مهیّا ایستاده است.»
از جانب راست و چپ شما کسی پیش تان نشسته.در سمت راست ما بخش مقدس و ایمانی ما و چپ بخش شیطانی ما بود. یعنی بخش راست مان فرشته نشسته و بخش چپ مان شیطان نشسته است و انسان هیچ سخنی به زبان نمیآورد، جز اینکه نزدش محافظی آماده نشسته و این صحبتها را مینویسد.
مثلاً شما یک صحبت بد و نادرست از دهانت خارج میشود و همسرت را به هم میریزد. شیطانِ همسرت به شیطانِ خودت کمک میکند که از روی این یک لفظ، کلی دردسر برای خانواده و خودت درست می کند. 90% طلاقها با لفظ انجام میشود. گاهی خانم و آقا مهارتهای کلامی ندارند و نمیدانند چه حرفهایی خط قرمز است و نباید به زبان بیاورند. شیطان منتظر است یک لفظ بد به کار ببری و آن را در ذهن طرف مقابل ببرد و صد برابرش کند و در آخر یک فاجعه از همین لفظ بد درست میشود.
3) امام صادق(علیهالسلام) فرمودند:« ما مِن مُؤمِنٍ إلاّ و لِقَلبِهِ اُذُنانِ فی جَوفِهِ: اُذُنٌ یَنفُثُ فیها الوَسواسُ الخَنَّاسُ، و اُذنٌ یَنفُثُ فیها المَلَكُ، فَیُؤَیِّدُ اللّه ُ المؤمنَ بالمَلَكِ، فذلكَ قولُهُ: «و أیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنهُ[6]» [7]= هیچ مؤمنى نیست، مگر این كه دلش دو گوش درونى دارد: گوشى كه وسواس خنّاس در آن مىدمد و گوشى كه فرشته در آن مىدمد. پس خداوند، مؤمن را به وسیله فرشته تقویت مىكند و این است معناى سخن خداوند كه مىفرماید: «آنها را به وسیله روحى از جانب خود تقویت كرد.»» سوره ناس را هر روز هم در موقع خواب و هم در موقع بیداری بخوانید. در سوره ناس گفته میشود: « أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ = پناه میبرم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم» این سه اسم خداوند خیلی مهم است. خداوند متعال هزار اسم دارد، ولی چرا سه اسم «رب، ملک و اله» در رابطه با مسئله وسواس خنّاس آورده شده؟ برای این است که تناسبی وجود دارد که بحث ما گنجایش شرح آن را ندارد.
حضرت فرمود: خنّاس کسی است که میآید و یک چیزی میگوید و در دل میاندازد و سپس میرود و پنهان میشود. بعد اگر ببیند خوب به او جواب میدهی، پررو میشود و جلوتر میآید. وقتی میگویی: نه، استغفرالله، میرود. ولی هیچ وقت نابود و گم نمیشود. فقط میرود یک جا پنهان میشود و دوباره میآید.
گوشی که فرشته در آن میدمد، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تقویت میکند و این است معنای سخن خداوند که فرمود:«وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ= آنها را به وسیله روحى از جانب خود تقویت كرد.»
در تعریف حزب الله فرمود: خداوند افراد حزب الله را با روح خودش یاری میکند. یعنی آن فرشته را مأمور میکند که دائماً در گوش او چیزهای خوب بگوید و الهامات خوب بکند و راهنماییاش بکند.
پی نوشت:
کلیدواژه ها:
آثار استاد