مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بعضیها موقعی که راجع به پیغمبر صحبت میکنند، میگویند: دو چیز پیغمبر را در امر رسالتش یاری کرد. یکی پول خدیجه بود، دیگری شمشیر علی علیهم السلام. اما در حقیقت اخلاق پسندیده پیامبر و صبر و سعهی صدر حضرت باعث اسلام آوردن افراد شد.
البته یاری و محبت خدیجه بزرگوار و رشادت و جانبازی علی علیهالسلام به اشاعه اسلام خیلی کمک کرد. اما اسلام نه دین تطمیع بود، نه دین تهدید، که دشمنان ما این استفاده را بکنند. بله دشمنان اسلام هم زور شمشیر و هم پول داشتند. با پول تطمیع میکردند و با شمشیر تهدید میکردند. اما یک نفر هم به مناسبت پول خدیجه یا شمشیر علی علیهالسلام مسلمان نشد. مردم حقیقت را در اسلام دیدند. وقتی سلمان فارسی آمد و با پیغمبر دیدار کرد، اسلام را دریافت کرد و دیگران را آگاه و روشن کرد. ملت ایران در طول تاریخ، هیچ موقع مشرک نبودند. همه موحد و پیرو پیغمبران الهی بودند. موقعی که پیغمبر خاتم آمدند، ادیان گذشته را هم رد نکردند، فرمودند:« بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق[1] = همانا من فقط مبعوث شدم تا خصلت هاى پسندیده اخلاقى را كامل كنم». هر چه که پیغمبران پیشین گفتند، مورد احترام و مورد قبول ماست و من آمدهام کاملترین آن را بگویم. ما در قرآن هم داریم: «لا نفرق بین احد من رسله» ما هیچ فرقی در این که همه پیغمبران الهی از جانب خدا ماموریت داشتند، قائل نیستیم. جزو اعتقادات ماست که باید همه پیغمبران الهی را ما پذیرفته باشیم و پیغمبر خاتم را به عنوان کسی میشناسیم که آمده تا تمام ادیان گذشته را تکمیل کند.
شاعر هم قشنگ گفت: «نام احمد نام جمله انبیاست/ چون که صد آمد نود هم پیش ماست».
کسی که ای گیامبر خاتم تبعیت می کند، انگار ار 124 هزار پیغمبر تبعیت می کند. یا آن شاعر باز قشنگ گفت:
ز احمد تا احد یک میم فرق است / جهانی هم در این یک میم غرق است
آن چیزی که باعث شد اسلام پیشرفت کند و مردم به پیامبر گرامی گرویدند، اگر شمشیر علی علیهالسلام بود یا تهدید یا تطمیع بود، باید در قرآن بیان میشد. خدا و قرآن رودربایستی ندارد. میگوید «الم نشرح صدرک = آیا ما به تو سعهی صدر و فراخی سینه ندادیم؟». صبر و حوصله و تحمل ندادیم؟ «و وضعنا لک وزرک» باری روی دوش تو گذاشته بودیم که کم مانده بود کمر تو را بشکند. آن چه که تو را بلند آوازه کرد، سعه صدر بود. صبر و تحمل پیامبر بود. البته کار خیلی سختی بود. آنقدر سخت بود که خود خداوند فرمود این باری که روی دوش تو گذاشتیم، خیلی سنگین بود و تو خوب به منزل مقصود رساندی.
خود پیغمبر فرمود:« ما اوذی نبی مثل ما اوذیت= هیچ پیغمبر در امر رسالت اینقدر که من اذیت شدم اذیت نشد». چرا بیشتر اذیت شد؟ علتهای مختلف دارد، یکی این که عقل، فهم، درک، عواطف و قدرت استنباط حضرت بیشتر بود. بنابراین از نارساییها بیشتر رنج میبرد. یک بچه داخل گهواره، هیچ رنجی نمیبرد از این که الان در یمن چه اتفاقی افتاده، یا در عربستان چه میشود، در فلسطین چه میشود، در کجا و در کجا چه میشود. این بچه هیچ درکی ندارد.
پیامبر رقت قلب و عطوفت داشتند
پیامبر با رقت قلب زیادی که داشتند و با عواطف و احساساتی که داشتند، احساس مسئولیت میکردند.
پیامبر موقعی که دید، شخصی 9 تا بچهاش را زنده به گور کرده، آنقدر گریه کردند و شیون زدند، بعد گفتند: دیگر مقابل من نیا، تو دل من را آتش میزنی. تو را که میبینم یاد دختران تو میافتم. ابوسفیانی که ظلم زیادی به پیامبر کرده و دشمن شماره یک پیغمبر بوده، پیغمبر موقعی که در مکه میآید، خانه او را خانه امن اعلام میکند. پیغمبر موقعی که وارد مکه شدند، یک نفر فریاد میزد: «الیوم یوم الملهمه= امروز روز انتقام است». پیغمبر فرمود:«الیوم یوم المرحمه= امروز روز رحمت است». پیامبر اینطوری مردم را جمع کرد، وگرنه آن روز می توانست، همه را از دم شمشیر بگذراند. یک نفر را نداریم که با ورود پیامبر به مکه کشته شده باشد. این هنر پیغمبر بود که مردم را جلب کرد و جذب اسلام کرد و مسلمان شدند.
کتاب «سنن النبی»، کتاب خصلت های پسندیده ی پیامبر است
کتاب «سنن النبی» را بخوانید این کتاب برای ما درس است. در این کتاب از گذشت پیغمبر، عواطف پیغمبر، ادب پیغمبر و خیلی از خصلتهای نیکوی حضرت گفته شده که همه برای ما درس است.
پیغمبر 63 سال عمر کردند یک بار کسی ندید، حضرت آب دهان رو زمین بیندازد. کدام رهبری را پیدا میکنید در کل عالم تا این حد پاک باشد. پیغمبر فرمود:« بُنِیَ الاسلام علی النظافة = اسلام بر اساس نظافت بنا شده است».
خود پیغمبر فرمودند:«الله جمیل و یحب الجمال= خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد». خود پیغمبر این را خیلی رعایت میکردند و تا سرشان را شانه نمیکردند، از خانه بیرون نمیآمدند. آن موقع که آینه نبود، در آب راکد خودشان را نگاه میکردند و مرتب میکردند. میگفتند: یک سوم موجودیشان را عطر میخریدند و خودشان را معطر میکردند. پیامبر موقعی که وارد مدینه شدند، جایی مهمان بودند. صاحب خانه میگوید: من هر روز یک سینی غذا ترتیب میدادم و میبردم برای پیغمبر. یک روز هم کنار غذایشان سیر گذاشتم. دیدم همه غذاها را میل فرمودند اما سیر را نخوردند. عرض کردم: سیر را میل نفرمودید؟ دوست ندارید؟ فرمودند: چرا، سیر پرخاصیت است. چون مردم به دیدن من میآیند، نمیخواهم اذیت بشوند.
قرآن میفرماید: موقعی که مسجد میآیید، زیباییهای خودتان را بیاورید. طلا و جواهر نه، بلکه لباس تمیز بپوشید. لباستان کثیف نباشد، جورابتان تمیز باشد. به تعبیری دیگر اینها البته کنایه است. یعنی با زبانی هم که بوی دروغ میدهد مسجد نیایید. با چشمی که هرزگی کردید، مسجد نیایید. با پایی که مجلس حرام رفتید، مسجد نیایید. بیایید ولی توبه کنید.
امام مجتبی علیهالسلام که نور کامل و قرآن ناطق بودند، معصوم بودند و سر سوزنی گناه و خطا نداشتند میخواستند بیایند مسجد، پشت در مسجد میایستادند و گریه میکردند. میگفتند: خدایا من با چه رویی بیایم مسجد و با تو دیدار کنم. من میبینم در مسجد طرف میآید با همسایهاش قهر است. چپ چپ به همسایهاش نگاه میکند. جلوی خدا دیگر دست برداریم. مسجد باید مکان آشتی و گذشت باشد. مکان رفاقت و مکان همکاری و تعاون باشد. پیغمبر گرامی این گونه بودند. گاهی در فضای تاریک که چشم چشم را نمیدید، یک دفعه یکی میگفت: دوستان و برادران مژده باد بر شما که محمد آمد. میپرسیدند: از کجا فهمیدی؟ میگفت: بوی خوش پیغمبر را استشمام کردم. یعنی از دور حضورشان را تشخیص میدادند. یک کسی که آمدند خدمت علی علیهالسلام عرض کردند که سیمای نورانی پیغمبر را برای ما تصویر کن، مولا فرمودند: چه چیز سختی را از من میخواهید. خدا به تمام عالم هستی نگاه میکند، میگوید: متاع قلیل است. کم است. چنان چشم گیر نیست. اما وقتی به خلق پیغمبر نگاه میکند، میگوید: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ[2]= و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری». شما میخواهید من عظیم را برای شما تصویر کنم؟ بعد یک کلمه گفتند: «بیننا كأحدنا = در بین ما یکی از ما بود». اینکه پیامبر جای خاص، لباس خاص و غذای خاص داشته باشد، نه اینگونه نبود. بعد فرمودند: پیامبر از روزی که مبعوث به رسالت شدند به دیوار تکیه ندادند. پیغمبرِ خاتم، گل سر سبد عالم وجود، که خداوند همه هستی را به طفیل وجود او آفرید به دیوار تکیه نمی داد تا خیال نکند که سمتِ پیغمبری او تحت تاثیر قرار داده است. پیغمبران همه اینطوری بودند و پیغمبر ما فوق العاده بود.
5 خصلت از کودکان که پیامبر صلی الله علیه و آله دوست داشتند
۵ خصلتی از کودکان که پیامبر صلیالله علیهوآله خیلی دوست داشتند: 1) کودکان زیاد گریه میکنند. 2) دعوا میکنند و زود آشتی میکنند. 3) چیزی برای فردا ذخیره نمیکنند. 4) شأنیتی برای خود قائل نیستند. 5) کودکان میسازند، ولی دل نمیبندند.
پیغمبر فرمودند: من بچهها را خیلی دوست دارم به خاطر 5 خصلتی که دارند. بنده فکر میکنم، پیغمبر میخواستند بگویند که ای کاش بزرگها هم این 5 خصلت را داشتند. اول این که بچهها زیاد گریه میکنند. یعنی نازک دلند، قسیالقلب نیستند. دوم، زود آشتی میکنند، کینهای نیستند. سوم، هر چه دارند با رفقایشان میخورند. بخیل نیستند، ممسک نیستند و برای فردا چیزی ذخیره نمیکنند، دست و دل بازند. چهارم، در خاک میغلتند. برای خودشان شانیتی قائل نیستند. پنجم، کودکان هر چه میسازند، خراب میکنند دلبسته به آن نمیشوند. مثلا با خاک و گل چیزی میسازند و راحت خرابش میکنند.
تواضع نردبان ترقی است
امیرالمومنین علیهالسلام فرمود:« التَّواضُعُ سُلَّمُ الشَّرَفِ[3] = تواضع و فروتنی نردبان بزرگی [و ترقی] است».
پیغمبر تواضع داشتند. پیغمبر گرامی در خیمهای نشسته بودند در صحرا، دیدند یک جوانی دارد میآید چند قدم میآید و چند قدم بر میگردد. میخواهد بیاید، بعد دوباره منصرف میشود، میخواهد برود، اما باز منصرف شده، بر میگردد. پیغمبر بلند شدند و نزدیک جوان رفت و او را بغل کردند و گفتند: چی شده، مگر من کی هستم. من کوچک بودم یادم است یک بزغاله در خانه ما بود، من شیر بزغاله را می دوشیدم میخوردیم. یعنی خودش را آنقدر پایین آورد که این جوان جرأت پیدا بکند، با پیغمبر سخن بگوید.
شخصی آمد در مسجد بدون این که حرفی بزند عبای پیغمبر را گرفت و به طرف خود کشید و لبه قیطان عبا خراشی رو گردن پیغمبر ایجاد کرد. مسلمانها ریختند که این آدم بیادب را کنار بزنند. پیغمبر فرمود: چه کارش دارید؟ کنار بروید، خودم با او صحبت میکنم. پیامبر گفتند: جوان تو که من را نمیشناختی، آمدی و گفتی پیغمبر کجاست؟ فکر کنم مشکلی داری. نکتهی ظریفی است اینجا، یکی از دستورات اسلام این است که برای کسانی که خطا میکنند عذر بتراشید. اسلام میگوید تو برایش عذر بتراش. اما ما برعکس عمل میکنیم و طرف هر چه عذر میآورد، ما نمیپذیریم. پیامبر میفرماید: گرفتار بودی، لابد کار واجبی پیش آمده. من میدانم تو مشکلی داری که من را ندیدی و بار اولت است این کار را میکنی. منِ پیغمبر چه کار میتوانم برایت بکنم؟ اینجا بود که جبرئیل نازل شد و یک مدال به سینهی پیامبر گرامی زد که تا آن روز نزده بود و تا روز قیامت هم به سینه کسی نخواهد زد و آن این بود: « وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ= تو بر خلق عظیمی هستی».
صبر و حلم مثال زدنی پیامبر صلی الله علیه و آله
پیغمبر رفتند به یک شهری برای تبلیغ رسالت. گفتند سفرتان خوب بود؟ فرمودند خیلی با برکت بود. گفتند: همه ایمان آوردند؟ گفت: نه یک نفر هم ایمان نیاورد. گفتند: چطور با برکت بود؟ گفت: من رفتم، مردم شهر آمدند به استقبال من. ولی با آب دهان و سنگ و خاکروبه و فحش از من استقبال کردند. ریختند بر سر من و من را زدند و من خونین و مالین شدم. تکیه دادم به یک دیواری که نفسی تازه کنم و برگردم به شهر. دیواری که من به آن تکیه داده بودم، در آن خانه باز شد و صاحب خانه من را نگاه کرد و در را محکم زد و رفت. گفتند: بالاخره ما نفهمیدیم که برکت این سفر کجا بود، فرمود: همین جا. شخصی که در را باز کرد و من را با آن حالت نزار دید، این دلش برای من خواهد سوخت و در آینده برای اسلام کار خواهد کرد.
پیغمبر با اخلاق پسندیده و مردم داری، حقیقت جویی و با روحیه عبادت و بندگی، با روحیه صبر و حوصله و سعه صدر اسلام را رونق داد.
معراج حق
آمد آن، نورٌ علی نورٌ علی نور
آن منجی دختران زنده به گور
آمد آن رحمت للعالمین ربانی
که کند آسمان و زمین را، نورانی
حق تعالی به آمدنش، مباهات کند
آمنه به یمن وجودش، مناجات کند
عرشیان، بالها فرش زیر پا کردند
احسن الخالقین را به زمین، پا گشا کردند
فرشیان، محو دیدن اویند
عطر خداوند را می بویند
جبرئیل از سوی حق، نامه ای داده
مژده ی احمد به عبدالله را داده
وه که مسلمین جهان، چقدر شادانند
زان که مهدی فاطمه، ز نسل ایشانند
رضایی یکی از دختران مهدی
[1] - سنن كبری،بیهقی ج۱۰ ص ۱۹۲.
[2] - سوره قلم/4.
[3] - غررالحکم، ح 5146.
کلیدواژه ها:
آثار استاد