www.montazer.ir
یک‌شنبه 2 ژوئن 2024
شناسه مطلب: 11361
زمان انتشار: 27 نوامبر 2019
خدا معشوق حقیقی انسان است

شرح زیارت عاشورا، جلسه 37، 81/02/19

خدا معشوق حقیقی انسان است

انسان به هر چیزی که علاقه و تمایل پیدا کند، کمال را در آن می بیند، به آن نیاز پیدا کرده و آن را می خواهد. چون فکر می کند که آن چیز، نیاز و خلاء او را برطرف می کند. مثلاً زمانی که دوچرخه، موتور، اتومبیل و انسان، معشوق یک نفر شدند و او آن ها را به دست آورد، برای همیشه معشوق او باقی نمی مانند. چون در حقیقت، انسان خدا را می خواهد.

انسان در همه ی تلاش های خودش، خدا را می خواهد، هرچند که در زبان و عمل هم اظهار مخالفت و انزجار با دین و خدا را داشته باشد. حتی موقعی که خدا را انکار می کند و با متدینین و اهل فطرت مبارزه می کند و آن ها را به قتل می رساند، عاشق کمال مطلق است و در درون و وجودش، فریاد می زند: «خدایا! من تو را دوست دارم.» امکان دارد کلام و رفتارش، مبارزه با خدا باشد، اما باطناً عشق او به خدا، هرگز از او گرفته نمی شود. عمر سعد وقتی امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رساند، کمال را در ملک و حکومت ری دید و نتوانست از آن بگذرد. او اگر کمال بالاتری را می خواست، قطعاً به این کار دست نمی زد.

اگر عشق و محبت باشد، تمنا و شوق زیارت هم می آید

مبنا و محور در زیارت، محبت است. مبنا و محور دین که امر به زیارت می کند نیز، محبت است. وقتی به هم دیگر علاقه داشته باشیم، دوست داریم هم دیگر را ببینیم. دور هم جمع شویم و پاتوق درست کنیم.  چون دیدن دوستان، برای ما استراحت است. اما وقتی انسان با کسی سنخیت نداشته باشد و به او علاقمند نباشد، برای زیارت و ملاقات با او هم تمنایی ندارد.

برای تماس با خداوند تبارک و تعالی، ذکر، دعا، مناجات و ارتباط با رهبران و اولیاء دین که از طرف خداوند مأمور هدایت ما شدند و بوی خداوند را می دهند و شبیه ترین افراد به خداوند هستند، به دنبال دلیل نمی گردیم. همچنین ماورای دل و عشق مان به دنبال دلیل، برای زیارت نیستیم. زیارت، علت ذاتی دارد و دلیلش، عشق است. زیارت اولیای خدا، نماز خواندن، ذکر گفتن و مناجات، از آن جهت که دستور داده شده، نیست. وقتی عشق و محبت آمد، این ها هم می آید. همانطور که مولوی در داستان موسی و شبان گفته:

توکجایی! تا شوم من چاکرت                              چارقت دوزم، کنم شانه سرت

انسان برای حرف زدن با خدا از کسی اجازه نمی گیرد. همان طور که خدا را می خواهد، حرف زدن با او را نیز می خواهد. خدا هم برای انسان، قانون و دستوری در مورد ذکر نفرستاده است. وقتی کسی عاشق کسی است، برای تماس و ارتباط، حرف زدن، مناجات و دیدار با معشوق، دنبال دلیل نمی گردد.

با این که عالم عقل، اعتبار دارد و قابل اعتماد هم می باشد، اما در مقوله ی دلیل زیارت، کار زیادی نمی تواند بکند. مثلاً هیچ وقت به ما یاد ندادند، که پدر و مادرمان را دوست داشته باشیم. وقتی اصل و ریشه ی بدنی ما هستند، خود به خود برای ما، با دوستان و افراد دیگر، فرق می کنند. هیچ وقت کسی به مادر یاد نمی دهد که بچه اش را دوست داشته باشد. هیچ وقت به کسی که دلش برای والدینش تنگ شده، ایراد نمی گیرد. مقوله ی علاقه، عشق و محبت در دیدار و ملاقات، یک امر تثبیت شده است. بنابراین دیگر دلیلی نمی خواهد که چرا ما، امام رضا (علیه السلام) را دوست داریم و به زیارتش می رویم. کسی که می گوید: «زیارت  بروم که چه شود و فلسفه زیارت چیست؟»، اصلاً امام رضا (علیه السلام) را نشناخته است. امام رضا (علیه السلام)، برای او گم و تقلیدی است و در وجودش، حضور ندارد. چون همه می روند، او هم می خواهد برود. اگر من امام رضا (علیه السلام) را دیدم، او را می خواهم و حتماً به زیارتش می روم. برای همین است که دل تنگش می شوم. وقتی علاقه آمد، طلب زیارت هم می آید. پدر و مادر و فرزند، ممکن است از هم دیگر دل خور شوند، ولی چند روز بعد، می خواهند هم دیگر را ببینند. زن و شوهر با هم، دعوا و قهر می کنند. اصلاً کارشان به طلاق هم کشیده می شود. اما چند روز بعد، می فهمند که هم دیگر را می خواهند و خیلی دوست دارند.

اگر حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) را دوست داری، نباید برای رفتن به ملاقاتش فکر کنی. مگر برای دیدن کسی که دوستش داری، فکر می کنی و می گویی: «آیا معقول است به دیدنش بروم؟» چون چند روز او را ندیده ای، دلت تنگ شده ای و می خواهی به ملاقات او بروی. پول و چیزی هم از او نمی خواهی؛ بلکه فقط می خواهی  او را ببینی.

انجام واجبات، حجاب ها را کنار زده و باب عشق را باز می کند

حج تمتع، روزه و... جزء واجبات هستند. همچنین نماز، ملاقات اجباری با خداست.  خداوند می داند که این ملاقات ها آثاری دارد و اگر موانعی وجود داشته باشد، با انجام واجبات، برطرف می شود.

به انسان «کون جامع» می گویند. یعنی از «خدا تا عالم عقل، خیال، برزخ، ملکوت و عالم طبیعت» در انسان وجود دارد. همان طور که پدر و مادر، اصل بدن انسان هستند، از نفخه ی خداوند نیز، در او وجود دارد. خداوند، اصل روح و شخصیت انسان است. بنابراین، طبیعی است که خدا انسان را دوست داشته باشد. ممکن است او در اثر ناآگاهی فکر کند که یک انسان، ماشین، خانه و ریاست را دوست دارد. اما وقتی به آن ها می رسد، می بیند این ها برایش عادی شده اند و معشوق او نبودند. او در واقع چیز دیگری می خواسته. انسان، مرتب معشوق عوض می کند. اما هیچ وقت، سیر او متوقف نمی شود.

فوق عقل انسان که بخش انسانی اوست، خدا را می خواهد و تمنای ملاقات و حرف زدن با خداوند را دارد. نماز می خواند و عبادت می کند، چون او را دوست دارد؛ نه این که چون مأمور به عبادت اوست. اگر خداوند اجازه ندهد که انسان با او حرف بزند و رفت و آمد داشته باشد و حرف هایش را بشنود، عشقش تخلیه نمی شود و می میرد. وقتی انسان طلب آب و غذا دارد، اگر آب و غذا به او نرسد، از تشنگی و گرسنگی می میرد. خداوند، جفت «بخش انسانی» اوست که اگر به آن نرسد، پژمرده می شود و می میرد. آن وقت حیات انسان، حیات حیوانی می شود. قرآن می فرماید:« إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ[1] = بى‏ شک، نمى ‏توانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى، و نمى‏ توانى کران را آن گاه که روى برمى‏ گردانند و پشت مى‏ کنند، فراخوانى و حقیقت را به آنان بفهمانى.» اینها در اثر نرسیدن به معشوق مرده اند و ارتباطشان با خداوند کاملاً قطع است. فقط با کمالات «حیوانی و جمادی و نباتی» سر و کار دارند و در مظاهر محدود، به دنبال بی نهایت طلبی شان می باشند.

عشق و محبت، دلیل بوسیدن ضریح بزرگان است

وقتی انسان کسی را دوست دارد، وسایل و اشیاء مربوط به او را هم دوست دارد. بنابراین طبیعی است که هر چه متعلق به اوست و با او ارتباط دارد را بغل کند و ببوسد.

 شما وقتی دوستت را می بینی، بسته به ارادتت با او برخورد می کنی. اگر او را هر روز ببینی، فقط با او دست می دهی و این برایت کافی است. چون تماس بدنی و نزدیکی جسمی، جذب روحی و تخلیه، برای شما می آورد. ولی وقتی کسی را دوست داری و بعد از مدتی او را دیده ای، دست هایش را فشار می دهی. دستانت را روی بازوانش می گذاری و او را در آغوش می گیری و می بوسی. این یعنی محبت! پس محبت این نیست که مثلاً من از راه دور به حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) سلام بدهم. بلکه چون او را دوست دارم، نزدیک می روم، بغلش می کنم و ضریح را که حکم دست را دارد، به نیابت از ایشان، می بوسم.

عشق  و محبت، علت عزاداری برای معصومین (ع) است

وقتی یکی از نزدیکان، که انسان به او خیلی علاقه دارد بمیرد، نمی گوید: «من نباید گریه کنم، چون خلاف شخصیت است.» ولی کسی که این علاقه را ندارد، طبیعی است که فقط بایستد و نگاه کند.

پدر و مادر، با ما رابطه ی بدنی دارند. اصل بدن و جسم ما هستند. اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام)، حقیقت و اصل ما هستند. نفخه ی آن ها در ما وجود دارد. باید آنها را دوست داشته باشیم و برای ازدست دادن آن ها بی تابی کنیم. باید برای امام حسین (علیه السلام) که آن همه مصیبت دید، سیاه بپوشیم وگریه و عزاداری کنیم. روز 28 ماه صفر، برای ما روز سختی است. چون  پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در آن روز از دست دادیم و خیلی مصیبت است که ایشان، در بین ما نیست. در زیارت پیامبر داریم:« أُصِبْنَا بِک یاحَبِیبَ  قُلُوبِنَا  فَمَا  أَعْظَمَ  الْمُصِیبَةَ بِک حَیثُ  انْقَطَعَ عَنَّا الوَحیُ وَ حَیثُ فَقَد ناکَ فَاِنا ِللهِ وَ اِنا اِلَیهِ راجِعوُنَ [2]= ای محبوب دلهای ما!  ما مصیبت زده ی توهستیم. و به راستی مصیبت تو، چه اندازه بزرگ است. برای آن که وحی از ما قطع گشته و تو از دست ما رفتی. و ما هم از خداییم و مسلماً به سویش بر می گردیم.»

 خیلی مصیبت است که ما امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نمی توانیم ببینیم. « عزیزٌ عَلَیَّ أَن أَرَی الخَلقَ وَ لا تَری[3]= بر من سخت است که خلق را ببینم و تو دیده نشوی!» من می فهمم که وقتی ریشه و  اصل من، پیشم نیست، سخت زندگی می کنم و بی تاب می شوم. اگر او باشد، همه چیز، سر جای خودش است. از چند هزار نفری که جمکران می روند، تعداد قلیلی خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را می خواهند و دلشان برای حضرت تنگ می شود. حضرت محل و مرکزی را قرار داده که محل ارتباط خودش با مردم باشد. خود ایشان هم دستور داده اندکه این مسجد را بنا کنند و انسان ها در آن جا با مولا و سرور خودشان، حرف بزنند.

ایمان به خداوند، علاقه به خانواده را بیشتر می کند

بین عشق و ایمان به خداوند، و علاقه به همسر و فرزند و خانواده و انسان های دیگر، رابطه وجود دارد. کسی که می گوید: دلم برای زن و بچه ام تنگ نمی شود، مشکل عاطفی دارد و مریض است. کسی که فطرتاً سالم باشد، دلتنگی نیز دارد.

هیچ کس به اندازه ی امام حسین (علیه السلام)  از اول تا آخر خلقت، عشق را معنا نکرده است. ایشان کسی است که تمام هستی و هر چه داشت را، برای خدا داد. وقتی یک شب رباب و سکینه پیش ایشان  نیستند، شعر می خواند ومی فرماید: «عجب شب طولانی است. مثل این که امشب، نمی خواهد به پایان برسد.»

روح یخ زده، عشق خیالی و وهمی را جایگزین عشق آسمانی می کند

وقتی روح انسان یخ بزند و خشک شود و تجلیات عشقی و معنوی نداشته باشد، درک درست هم نخواهد داشت و زیارت را نمی فهمد. چون از شهوات و لذت ها و معشوق های دیگر استفاده می کند.

چنین شخصی، چون بخش انسانی اش فعال نشده، به دیگران نیز ایراد می گیرد و می گوید: «زیارت چه مفهومی دارد؟» مثل نادانی که در روزنامه می نویسد: «مردم، علت این که هر سال در ماه محرم جمع می شوند و عزاداری می کنند را نمی فهمند.» اگر او هم نسبت به سیدالشهداء (علیه السلام) محبت داشت، زیارت می رفت و برای ایشان عزاداری می کرد. چنین کسی به هزینه کردن، برای زیارت ائمه (علیهم السلام) و دیدار اولیاء خدا نیز، ایراد می گیرد. ولی او نسبت به معشوق های خیالی و وهمی خودش، این گونه نیست. اگر یک روز دنبال شهواتش نرود، بی تاب می شود.  

شیخ وهابی می گوید: «خدا را شکر می کنم که 25 سال است، نابینا هستم و چشمم به گنبد سبز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیفتاده است.» علت این که او این حرف را می زند،‌ این است که به پیامبر ص محبت ندارد. اگر نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) محبت داشت، این حرف را نمی زد.  بعضی نیز می گویند: «چرا به زیارت مزار شهدا می روید؟» علت این که این گونه می گویند این است که آن ها با شهدا و اموات و عالم برزخ سنخیت ندارند. یا کسانی که ماه ها نمی توانند به زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) بروند، به خاطر این است که با ایشان رفیق نیستند و رابطه و محبت و تمنایی بین آن ها وجود ندارد. ولی کسی که هر روز یا هفته ای یک بار، زیارت می رود، نشانه ی این است که به حضرت عبدالعظیم ع محبت دارد. او هیچ وقت به مادر نمی گوید: «چرا علاقه داری که هر روز بچه ات را ببینی؟» یا به یک زن و شوهر نمی گوید: «خوب نیست شما، همیشه پیش هم دیگر باشید.» چون درمورد این دیدارها و زیارتها درک درستی دارد.

محور احکام دین، عشق به خداوند است

احکام دین، ریشه در فطرت دارد و براساس ذات و فطرت است. چون انسان، فطرتاً و ذاتاً عاشق خداست و برای این که خدا را با معشوق های دیگر عوض نکند، دین به او یاد داده که نماز بخواند، روزه بگیرد و حج برود.

 خداوند، ملاقات با خودش را در ۵ وعده واجب کرده، و بعد فرموده: «اگر علاقه ی بیشتر به من داشتید، مستحبات و دعا و مناجات را نیز گذاشته ام. من معشوق شما هستم. هر روز و هر ساعت، در خانه ام به روی شما باز است. هر وقت دلتنگ شدید و دوست داشتید با من حرف بزنید، نماز بخوانید و اگر دوست داشتید که من با شما حرف بزنم، قرآن بخوانید.» در اشعار عارفانه نیز آمده:

مقصود تویی! کعبه و بتخانه بهانه.

کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود                                   

حاجی احرام دگر بند و ببین یار کجاست؟

چون میسر نیست بر من کام او

عشق بازی می کنم با نام او               

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: « هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ [4] = آیا دین چیزی غیر از محبت است؟» دین یعنی راه عشق و احکام رساله یعنی فرمول به عشق رسیدن و دفع معشوق های خیالی و وهمی و پیدا کردن معشوق حقیقی. اصول عقاید و اخلاق، یعنی این که ما بفهمیم معشوق حقیقی کیست و چه طور می توان با او ارتباط برقرار کرد؟ ما را از کجا آورده و به کجا می خواهد ببرد؟ تمام احکام دین، بر اساس حب است. هر کس حب به خداوند نداشته باشد، خیلی از احکام دین را نمی تواند بفهمد.

وقتی خداوند دستور به اطاعت می دهد، نمی فرماید: «اگر اطاعت نکنید، به جهنم می روید و اگر اطاعت کنید، به بهشت می روید.» بلکه می فرماید: «اگر این کارها را کنید، پاداشی هم است.» اما در اصل می  فرماید:« قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ [5] = بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید، تا خدا نیز شما را دوست بدارد. و گناهانتان را ببخشد. و خدا آمرزنده ی مهربان است.»

در زیارت آل یاسین می خوانیم: « لا حَبیبَ اِلاّ هُوَ وَاَهْلُهُ [6] = محبوبی جز پیامبر و خاندانش نیست.» خداوند، پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)  را برای ما فرستاد، تا ما را نزد محبوب حقیقی ببرد.

خداوند نیازی به ما ندارد

 خداوند کمال مطلق است و احتیاجی به ما ندارد؛ بلکه ما به او احتیاج داریم. در قرآن آمده است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ[7] = ای مردم، شما همه به خدا فقیر و محتاجید و تنها خداست که بی‌نیاز و غنیّ بالذّات و ستوده صفات است.» «لا اله الا الله» یعنی هیچ معشوقی کمتر از خدا را نخواهید. این خیلی شرافت است که خداوند فرموده: «شما گدای من هستید.» کسی که خودش را فقیر خداوند بداند، خیلی بزرگ است. این یعنی من به کمتر از تو راضی نیستم و معشوقی کمتر از تو ندارم و تو همه کاره ی من هستی! در نماز می خوانیم: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَإِیَّاكَ نَسْتَعِینُ[8] = تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌خواهیم.» یعنی فقط خودت و کس دیگر نه! امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: «أَنْتَ لا غَیْرُکَ مُرَادِی وَ لَکَ لا لِسِوَاکَ سَهَرِی وَ سُهَادِی وَ لِقَاؤُکَ قُرَّةُ عَیْنِی وَ وَصْلُکَ مُنَى نَفْسِی[9] = تویى مقصودم! نه غیر تو. از شوق توست بیداری و کم خوابیم. و لقایت، نور دیدگانم و مقام وصالت، تنها آرزوى من است.»

اگر کسی بگوید: «من به خداوند احتیاج ندارم»، دروغ می گوید. چون دنبال کمالات محدود است، بی نهایت و مطلق را دوست ندارد و نمی خواهد. ولی چنین کسی، خودش را برای چند متر زمین، ماشین، کامپیوتر و رسیدن به یک خانم یا آقا می کشد. او هر چه بگوید، باز هم خدا را می خواهد و عاشق خداست.

در ترانه های مبتذل و تصنیف های عشقی، عاشق و معشوق افتخار می کنند که خودشان را ذلیل یک زن یا یک مرد کنند. چون معشوق است و در مقابل معشوق، منی وجود ندارد. خداوند نمی خواهد انسان، در مقابل دیگران ذلیل شود. خدا می گوید: «معشوق شما من هستم. شما مرا دوست دارید. من هم شما را بر اساس محبت به خودم خلق کرده ام، به کمتر از من هم راضی نشوید.» کسی که معشوقش خداست و دیوانه ی اوست، خدا را می خواهد و برای  رسیدن به او می دود. کسی هم که تلاش می کند، نماینده ی مجلس و رئیس جمهور و رئیس کل شود یا به یک ماشین و خانه برسد، معشوقش این ها هستند.

محور قرآن و ادعیه، عشق به خداوند است

زبان قرآن، بر مذاق عشق و محبت است، نه فلسفه و منطق و هیچ یک از علوم. بنابراین امکان داردکسانی که در ادبیات و علوم عربی و فلسفه و منطق استاد هستند، نتوانند قرآن را بفهمند. چون قرآن بر محور عشق، تنظیم شده، اگر کسی عاشق خداوند نباشد، در تفسیر آن می ماند و نمی تواند زبان مناجات ها و دعاها را نیز بفهمد. «أَنْتَ الَّذِی أَزَلْتَ الْأَغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّى لَمْ یُحِبُّوا سِوَاكَ[10]= تو کسی هستی که دیگران را از دلهای دوستانت بیرون کردی، تا غیر از تو را دوست نداشته باشند و به غیر تو پناه نبرند.»

دعای کمیل، زیارت جامعه و زیارت عاشورا بر مبنای فلسفه نیست و کسی نمی تواند بگوید: «من فلسفه خوانده ام و می توانم راجع به زیارت عاشورا اظهار نظر کنم.» او حتی اگر علوم و ادبیات عرب، فقه، فلسفه، منطق و معانی و بیان را هم بلد باشد، تا مبنا دستش نباشد، قرآن  را نمی فهمد. قرآن با زبان عشق، با مردم حرف زده است.

اسلام، دین محبت، پرهیز از خشونت، بدی، کجی، غم، غصه، اضطراب و محدودیت است. برای فهمیدن قرآن، ابتدا  باید این مبنا را بفهمیم. وقتی ما نمی توانیم بفهمیم امام چه می گوید، برای این است که  با این زبان آشنا نیستیم. کسی که عاشق نباشد، نمی تواند بفهمد دو نفر که عاشق هم دیگر هستند، چه احساسی نسبت به هم دارند.  

خداوند، باید معشوق برتر و نهایی ما باشد

خوب است که انسان از ابتدای جوانی، بداند می خواهد چه کار کند. باید تا می تواند نسبت به دین و احکام رساله، اخلاقیات و اعتقادات التزام داشته باشد، تا راه را گم نکند. چون اگر بعداً بفهمد که خود را به معشوق های قلابی مشغول کرده و عمرش تلف شده، دیگر کاری نمی تواند انجام دهد.

عشق یک مکانیزم دارد و فرق نمی کند که معشوق، خدا باشد یا یک ماشین، خانه، کامپیوتر، انسان، ستاره یا خورشید. به محض این که عشق آمد، طلب ملاقات و وصال هم می آید. حالا چه کار کنیم که خداوند معشوق برتر و نهایی ما باشد و ما بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم؟ یعنی این طور نباشد که عمر و جوانی مان بگذرد، آن وقت بفهمیم که چقدر معشوق های قلابی داشته ایم و همه سراب بوده است. خیلی درد آور است که انسان یک عمر زندگی کند، بعد بفهمد همه چیز را باخته است. خصوصاً موقعی که از این دنیا برود و آن جا بفهمد، قصه چه بوده است. چون دیگر راه برگشت هم ندارد. غم و غصه ی آن جا خیلی کشنده است. خداوند می فرماید: « وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلً [11]= و روزی که شخص ظالم، پشت دستش را از حسرت به دندان گرفته و گوید: ای کاش من در دنیا با رسول حق، راهی برای دوستی و طاعت پیش می‌گرفتم». در روز قیامت، مشرکان می فهمند که اشتباه کرده اند و معشوق های دیگر، سرشان را کلاه گذاشته اند. خداوند خطاب به آنان می فرماید: «أَیْنَ شُرَكَائِی قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ[12] = کجا هستند شریکانی که برای من می پنداشتید؟ می گویند: با بانگ رسا به تو مى‏ گوییم كه هیچ گواهى از میان ما نیست.»

این قاعده است و در روایت نیز داریم: «مَن اَحَبَ شَیئًا حَشَرَهُ الله مَعَهُ [13]= هر کس، چیزی را دوست داشته باشد، خداوند او را با همان چیز محشور خواهد کرد.» خداوند به مشرکان می فرماید: «شما مرا نمی خواستید، معنا ندارد که به عنوان معشوق با من محشور شوید.»

با زبانی دعا کنید که با آن گناه نکرده باشید

التماس دعا گفتن و دعا کردن در حق دیگران، از وظایف انسان است. خداوند به حضرت موسی (ع) وحی کرد: «مرا با زبانی که با آن گناه نکرده ای بخوان! موسی گفت: خدایا! از کجا چنین زبانی بیاورم. جواب آمد: مرا با زبان غیر خودت بخوان! یعنی از دیگران بخواه تا برایت دعا کنند.[14]» چون شما با زبان های آن ها، گناه نکرده اید. برای همین، وقتی کسی می گوید: التماس دعا دارم و آیه ی «اَمَن یُجیب»[15] بخوانید، به اثر دعای خودتان واقف باشید. تمرکز بگیرید و با حضور قلب، دعا کنید تا خداوند به برکت نفس های شما و شیعیان و محبین اهل بیت (علیهم السلام)، مشکلات  او را برطرف کند. به این معتقد باشید که ممکن است من خودم برای خودم دعا کنم، فایده ای نداشته باشد. ولی وقتی استمداد از شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) می گیرم، کار ساز است.  

ظ م - 29                            

[1] قرآن کریم / سوره ی نمل/ آیه ی  80

[2] مفاتیح الجنان / زیارت حضرت رسول در روزشنبه

[3] مفاتیح الجنان / دعای ندبه

[4] الخصال : 74/21

[5] قرآن کریم / سوره ی آل عمران / آیه ی 31

[6] مفاتیح الجنان 

[7] قرآن کریم / سوره ی فاطر/ آیه ی 15

[8] قرآن کریم / سوره ی حمد / آیه ی 5

[9] مفاتیح الجنان / مناجات المریدین

[10] مفاتیح الجنان / دعای عرفه

[11] قرآن کریم / سورره ی فرقان / آیه ی 27

[12] قرآن کریم / سورره ی فصلت / آیه ی 47

[13] بحار / ج8 / باب النار

[14] وسائل الشیعه: ج 7، ص 109، ب 41، ح 12

[15] قرآن کریم / سوره ی نمل / آیه ی 62

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed