www.montazer.ir
پنج‌شنبه 21 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 466
زمان انتشار: 6 می 2014
خانواده آسمانی جلسه 86

خانواده آسمانی جلسه 86

90/10/15

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

بحثمان درباره­ ی موانع رسیدن به خانواده­ی آسمانی بود و از مناجات شاکین امام سجاد (ع) به عنوان متن آفت شناسی استفاده کردیم و به این فقره از دعا رسیدیم: «مملوه بالغفله و سهو» که یکی از خصوصیاتی که حضرت برای نفس انسان برشمرده پر غفلت و سهو بودن نفس است. این که می ­فرماید: «مملوه» فوق العاده در انسان­شناسی و روان­شناسی و تعیین سبک زندگی انسان مهم است. اگر کسی می­خواهد کار تربیتی و پرورشی انجام دهد و یا سبک زندگی­ اش را تغییر دهد باید بداند اصل بر مملویت نفس از غفلت و سهو است.

بعضی از افراد می­ توانند خودشان را از این غفلت نجات دهند اما به تعبیر قرآن «اکثرهم» و بنا به فرمایش امام کاظم (ع) اکثراً مورد مذمت قرار می گیرند چون حاضر نیستند دست از غفلت بردارند و نسبت به آن شهوت دارند و از آن لذت می­ برند و آگاهانه آن را انتخاب می­ کنند و از عوامل غفلت زا می­ گریزند و گاهی هم حالت تهاجمی به خود می­گیرند و از هر چیزی که آنها را یاد خدا و آخرت و ابدیت می ­اندازد فاصله می­ گیرند.

در مناجات شعبانیه داریم «ابلیت شبابی فی سکره تباعد» جوانیم را در مستی دوری از تو گذراندم و انواع و اقسام مستی ها سر راه زندگی انسان قرار می­گیرد و باعث می­شود انسان خود حقیقی­اش را فراموش کند و کودک عزیز روانش را سقط کند. یکی از این مستی­ها، مستی جوانی است. در روایت داریم خداوند جوانی را که جوانی نمی­کند دوست دارد. یعنی جوانی که جوانی خود را صرف عشق به حق تعالی و حقیقت خود می­کند و دیگر جوانی کردن­های موسم طبیعی ارضایش نمی­کند و روی او اثر نمی­گذارد. یکی دیگر از این مستی­ها، مستی مال است که فرد را تا آخر عمر درگیر کمالات جمادی، مال، تجملات، خانه، ماشین، لباس و ... می­کند و نمی­گذارد انسان به خود حقیقی ­اش فکر کند.

بعضی از افراد نیز با هنر و موسیقی و این جور چیزها دچار خود فراموش و مستی می­شوند. یکی دیگر از مستی­ها که خطرناکتر و شدیدتر است و صورتی کاملاً مقدس و نورانی دارد و جزء حجاب­های ظلمانی و تاریک محسوب نمی­شود. مستی علم است. علم زیباست و مطلوب انسان است اما اگر قرار باشد انسان تمام عمر خویش را صرف یک رشته­ی علمی کند و حقیقت انسانی خویش را فراموش کند، دچار مستی خطرناکی شده­ است. گاهی یک دانشمند ممکن است کار تحقیقاتی و عملی خود را که سالها بر روی آن زحمت کشیده است و ظاهراً امر مقدس بوده، به استعمارگران بفروشد و از علمش برای چپاول و غارت ملتها استفاده شود.

به هر حال انواع و اقسام شرابها و مستی­ها بر سر راه انسان قرار دارد و باعث می­شود انسان از کمال مطلق، آخرت و نظام ابدی خود غافل شود، و برای شیطان فرقی نمی­کند که آن عامل مقدس و یا غیر مقدس باشد. (در مورد شیطان و صور مقدس در معرفت نفس توضیح داده شده است). شیطان از چهار طریق به انسان حمله می­کند و در او غفلت ایجاد می­کند. یکی از این حمله ­ها، حمله از جلو است که دائماً آینده را برای فرد تاریک جلوه می­دهد و در او اضطراب و نگرانی ایجاد می­کند و این دلشوره­ها باعث می­شود فرد از خود حقیقی ­اش فاصله بگیرد. مثلاً درسم چه شد، ازدواجم چه شد ،شغلم، دانشگاهم و از این قبیل نگرانی ها.

شهید مطهری می­فرمود بعضیها از ترس اینکه مبادا فقیر شوند و مجبور شوند یک شب نان و پنیر بخورند، یک عمر نان و پنیر می­خوردند. یکی دیگر از این حمله ­ها، حمله از عقب است که شیطان دائماً کدورتها، شکستها و گناهان گذشته را به رخ فرد می­آورد و او را دچار ناامیدی و یا انتقامجویی می­کند. اگر کسی نتواند فکر خود را از گذشته و یا آینده نجات دهد قطعاً به جهنم می­افتد.

اولین چیزی که سالک در سیر و سلوک و حرکت به سمت آخرت و ابدیت باید داشته باشد تا بتواند از شراب طهور بنوشد و به میکده الهی راه یابد این است که خود را از شر دو حجاب گذشته و آینده خلاص کند. یکی دیگر از حمله­ها، حمله از چپ است که همان گرفتار کردن انسان در دام معصیت و گناه است.

اما اگر کسی انسان متوکلی بود و توانست خود را از نگرانی­های آینده نجات دهد و بگوید «الخیر فی ما وقع» هر چه خدا می­خواهد خیر و خوبی است (حمله از جلو) و همچنین خدا را بسیار آمرزنده و مهربان و بهترین موانع خود یافت و توانست از افکار تاریک گذشته رها شود (حمله از عقب) و بخاطر تقوای خود از گناه و معصیت پرهیز کند (حمله از چپ) باید منتظر حمله­ی قوی تری از جانب شیطان باشد که آن همان حمله از سمت راست است. شیطان در حمله از سمت راست انسان را سر کارهای خوب و مثبت می­گذارد مثل کار در هیأت، تهیه­ی جهیزیه، خدمت به مردم، بسیجی شدن و ... و انسان حس خوبی از خودش پیدا می­کند. اما این قبیل کارها برای کسی که ظرفیت ندارد از هر سمی خطرناکتر است و باعث می­شود انسان، دچار خود فراموش شود و انس روزانه ­اش را با خدا، قرآن و خانواده­ ی آسمانی اش از دست بدهد و این خیلی خطرناک است. پس دام­های شیطان از تاریک تاریک به سمت روشن روشن گسترده شده است. یعنی از حجابهای ظلمانی مثل حمله از سمت چپ شروع می­شود و می­آید تا خاکستری که همان حمله­ی جلو و عقب است و سپس به روشن روشن یعنی حمله از سمت راست می­رسد. در حمله از سمت راست فرد اصلاً فکر نمی­کند، که کارهایش حجاب باشد و باعث خود فراموشی اش و از دست دادن انسش با حق تعالی شده باشد، «گر نه با خود مرده داری ای پسر / پس چرا گندیده­ای از پا تا به سر» برای شیطان اصلاً فرقی نمی­کند که فرد کار خوب انجام دهد و یا گناه کند مهمترین چیز برای او این است که فرد به سمت خدا نرود و تخلق به اخلاق الهی پیدا نکند و از صفات خدا چیزی جذب نکند. و تنها براساس لیاقت و شخصیت فرد او را به دام می­کشاند.

یکی از علامت­های رشد فرد این است که انسانی که خودش را می­شناسد و غفلت ندارد، می­تواند از خودش لذت ببرد، یعنی تنهایی را دوست دارد و از تنها بودنش خوشش می­آید. البته این موضوع را با افرادی که مشکل روحی، روانی، دارند و گوشه­گیر هستند و الفت­گیری ندارند نباید اشتباه گرفت. حضرت نبی اکرم (ص) می­فرماید: «لا خیر من لا یألف و لا یولف» در کسی که اهل الفت گرفتن نیست خیری نیست. انسانی که رشد کرده در عین حال که می­تواند با همه­ی افراد دور و برش ارتباط خوب برقرار کند، در عین حال از تنهایی هم لذت می­برد و طاقت تنهایی و ساعت خلوت هم زیاد دارد. اما چون پیغمبر سفارش کرده­اند همیشه هر چقدر تعداد بیشتر باشد بهتر است، دیگران را هم دعوت می­کند اما اینطور نیست که اگر در یک کار معنوی، تنها باشد و کسی با او نیاید جا بزند و آن کار را رها کند. او یک تنه عشق بازی می­کند و اهل میکده است. خدا فقط عشق و حال­های ویژه را به کسانی می­دهد که بتوانند تنهایی وارد کار شوند و تنهایی عشق بازی کنند. مثلاً کسی که تنهایی به نماز جمعه می­رود، یا تنهایی به جمکران می­رود اما بعضی افراد هستند تا کسی با آنها نیاید نمی­تواند حرکت کنند. آنها انسانهای ضعیفی هستند و اهل تنها به میکده رفتن نیستند. هدف خلقت رسیدن به الله است و خدا برای رسیدن به این هدف فقط یک موعظه دارد.

«قل انما اعظکم بواحد اَن تقوم الله مثنی و فردا» خداوند به پیغمبرش می­فرماید من فقط یک موعظه دارم برای شما و آن این است که برای خدا قیام کنید (برای رسیدن به الله) دو نفری و یا یک نفری. برای مثال بعضی از افراد هستند که می­گویند از وقتی توبه کردیم، خیلی تنها شدیم و دائماً مسخره می­شویم و دیگر محبوبیت قبل را نداریم. اصلاً داستان عشق این است. انسان باید امتحان پس بدهد اگر رسیدی به جایی که به خاطر دینت مسخره شدی بدان تازه برد کردی و تازه انتخاب شدی، اما اگر همرنگ جماعت شدی بدان اصلاً حرکت نکرده­ای.

اگر می­خواهی با غیب ارتباط برقرار کنی، با ائمه رابطه­ی خصوصی داشته باشی باید تنهایی وارد عمل شوی و گر نه در غیب به رویت باز نمی­شود. برای مثال اگر به واقعه­ی کربلا نگاه کنی می­بینی اکثر یاران امام حسین (ع) تنها آمدند و خودشان را به امام رساندند. حرّ تنها آمد، زهیر تنها آمد، وهاب نصرانی تنها آمد و ... و این در جایی بود که دهها هزار نفر امام را تنها گذاشته بودند. امام حسین (ع) در مورد یارانش فرمود: «انی لا اعلم اصحاب اوفی و لا خیراً من اصحابی» اصحابی با وفاتر و بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم. در زندگی، هزاران چیز حواس پرت کنی و چشمک زن وجود دارد و ما «مملوه بالغفله» هستیم. خداوند در سوره­ی کهف می­فرماید: «انا جعلنا علی الارض زینتاً لها لنبلوکم ایهم احسن عملاً» ما هر چه روی زمین است چشمک زن آفریدیم تا ببینیم هر کدام از شما چطور عمل می­کنید.

و اگر ما به دنبال این چشمک زن ها برویم و از اصل خودمان غافل شویم بیچاره می­شویم ولی اگر نسبت به آنها کور بودیم پس خوشا به حالمان. برای مثال یک سلطان را در نظر بگیرید که در مملکت خود همه چیز دارد، اعم از کنیز و همسر و خادم و مال و ثروت و اعتبار و شهرت و ... و همه هم به او وابسته اند، و این سلطان برای انجام کاری از کاخش خارج می­شود و بر اثر یک جادثه حافظه­اش را از دست می­دهد و همه چیز را فراموش می­کند  و در راه کسی او را می­بیند و برای اینکه به او کمک کند تا زنده بماند، به او شغلی پایین و جایی پست و غذایی ناچیز می­دهد و سلطان هم به این چیزها راضی می­شود چون دچار خودفراموشی شده است و نمی­داند چه کسی است.

قصه ما هم اینگونه است ما هم قبل از اینکه روی زمین بیاییم پیش خدا بودیم بالاتر از ملائکه، بالاتر از بهشت، و از آنجا به ناسوت آمدیم و در ناسوت همه چیز را فراموش کردیم و چیزهای پستی گرفتیم و به آنها راضی شدیم. (داستان شاه و طوطی) قرآن و انبیاء آمدند تا به ما بگویند تو زن نیستی، مرد نیستی، این خودِ قلابی نیستی، ابدیت داری، جاودانگی داری، نباید خودت را با غصه­های زمین و طبیعت مشغول کنی، نباید خودت را با حمله­های شیطان سرگرم کنی. لذا امیرالمومنین (ع) فرمودند: «خداوند رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده در کجا هست و به کجا می­رود.»

«لا تجهل نفسک فان الجاهل معرفه نفسه جاهل بکل شیء» جاهل و نادان به خودت نباش زیرا کسی که خودش را نمی­شناسد هیچ چیز را نمی­شناسد. لذا شناخت همه­ی دنیا بدون شناخت خودت هیچ فایده­ای ندارد. پیامبر (ص) می­فرماید: « ان الله تبارک و تعالی یبغض کل عالم بالدنیا و جاهل بالاخره» خداوند تبارک و تعالی دشمن می­دارد هر عالم به دنیایی که جاهل به آخرت است. یعنی کسی که خود حقیقی­اش را فراموش کرده و با خود قلابی­اش مشغول است و اصلاً به فکر آخرت و ابدیت و چیزهایی که قرار است با خود ببرد نیست و تمام غصه­ها و غمهایش و شادی­ها و خوشی­هایش مربوط به بدن و طبیعت و کمالات جمادی و نباتی و حیوانی و نهایتاً کمالات علمی است و شیطان تمام سعی­اش بر این است که انسان خود حقیقی­اش را نشناسد و به اصل و ریشه­اش که امام زمان (ع) و خانواده­ی آسمانی­اش است فکر نکند و همه را فراموش کند و چقدر خطرناک است که انسان قبل و بعدش را از یاد برده باشد و اصطلاحاً به مسافر وسط راه تبدیل شده باشد. «الغفله اضرّ الاعدا» پر ضررترین دشمن ها این است که آدم یادش برود چه کسی بوده است. «الغفله شیت نکاح» غفلت خصلت احمقان است. خیلی از افراد خودشان آگاهانه غفلت را انتخاب می­کنند واز هر چیزی که آنها را به یاد خود حقیقی و خانواده­ی آسمانی شان می­اندازد فرار می­کنند. که این همان شیوه­ی احمقانه است که فرد آگاهانه با مشغولیت های دنیا، کودک عزیز روانش را سقط می­کند. امیرالمومنین (ع) فرمودند: «الغفله ضلال نفوس و عنوان نحوس» غفلت گمراهی جانها و سر لوحه ­ی انواع نحسی هاست. یعنی انسان اصلاً نمی­داند در دنیا چه کاره است. نه آرمانی دارد و نه جهان بینی­ای، اصلاً نمی­داند می­خواهد به کجا برود.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed