مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
90/08/26
از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
در جلسات گذشته تعدادی از آفاتی را که مانع ارتباط مؤثر ما با خانوادهی آسمانی امان میشوند را توضیح دادیم که این آفات برگرفته از مناجات شاکین از مناجات خمس عشر میباشد. آخرین خصوصیاتی که بیان کردیم بر اساس:
«ان مسّه الشرّ تجزع و ان مسّه الخیرُ تمنع» جزوع و منوع بودن نفس می باشد. جزع که همان بی تابیهای نفس در برخورد با فشارها و سختیهایی است که در مسیر کمال با آنها مواجه میشویم که حضرت راه غلبهی بر آن را «صبر» میدانند که البته راه دیگری هم وجود دارد که از آن طریق اساساً سختیای را احساس نخواهیم کرد که به موقع توضیح میدهیم. صبر زمانی است که انسان تلخی مشکلات را حس کرده ولی پایداری میکند اما در وجود انسان سلاح هایی است که انسان میتواند بدون تلخی عبور کند. حضرت زینب «سلامالله علیها» با آن همه مصیبت نفرمودند که صبر کردم، بلکه فرمودند: «و ما رأیت الا جمیلا».
«منوع بودن» در انسان اینگونه است که اگر به خیری دست یابد مانع دست یافتن دیگران به آن میشود و بخل میورزد. بعضیها خیر را مال و شر را فقر معنا کردهاند که البته فقر و مال از مصادیق شرّ و خیر هستند. و خیر هر بهرهمندی مادی و معنوی است. اساساً انسان از آن جهت که قبلاً در جایی زندگی میکرده که هیچ محدودیتی نداشته لذا اصلاً عقل محدودیت چه از نظر قدرت، چه لذت، چه حیات و ... را ندارد. و نهایت تلاش خود را برای نیل به بینهایت میکند کما اینکه به قول امام (رضوان الله علیه) رئیس جمهور آمریکا هم عاشق خداست. تعلقات قالب مادی زن و مرد بودن که اقتضای آن پدر و مادر بودن، خواهر و برادر و همسر و فرزند و .... بودن، اشتغال، مقام، شهرت و ... میباشد، انسان را محدود میکند و قدرت پرواز روح را میگیرد و کلاً وطن و مقصد را فراموش میکند و تمام تلاشهایش در این حد است که فشارهای دنیا را کمتر کند. به همین دلیل است که دنیا را «ناسوت» به معنای فراموشخانه نامیدهاند. ما زمانی را که در نزد خدا بودهایم را فراموش کرده و فقط از دو سه سالگی به این طرف را یادمان میآید. (داستان شاه و طوطی را که مفصل در انسان شناسی توضیح دادهایم را حتماً چندین بار بخوانید. شاه به طوطی گفت که در جزیره که رفتی خیلی گرفتار خواهی شد و تنها چیزی که تو را نجات میدهد این است که فراموش نکنی که به نزد من بازخواهی گشت) اگر انسان وطن خود و همچنین مقصد را بشناسد و به یاد بیاورد که کجا بوده و قرار است به آنجا برود خیلی قدرتمند میشود. آنجایی که میخواهیم برویم عالم حکومت اسماءالله است بدون قالبهای محدود دنیا، لذا تجهیزات بسیار قوی متناسب با آنجا را باید کسب کنیم. اگر سرگرم دنیا شویم از این توفیق و پرواز روح باز میمانیم. هر قدر از نگاه محدود به خود و دیگران و رفتارهای محدود دست برداریم شادتر، منبسط تر، قدرتمندتر و کاملتر خواهیم شد. و برعکس به میزان نگاه و رفتار محدود غمگین تر، ناآرام تر و ناقص تر خواهیم شد. بنابراین انسان در برخورد با خیر میتواند دو گونه رفتار داشته باشد یا محدود نبیند: گر نستانی به از آنَت دهند. یعنی به گونهای به خیر نچسبد که اجازهی استفاده به دیگران ندهد. و اگر اینگونه نباشد راه خودش را بسته است. و اگر انسان این را واقعاً بفهمد حتماً دست از «تک خوری» بر میدارد. شخصی میگفت که همسرم اجازه نمیدهند که برای برادرم کار درست کنم زیرا میترسد وضع آنها از ما بهتر شود. چنین شخصی خیلی بدبخت است که خوشبختی را در سبقت از دیگران میداند در صورتی که عین نکبت است. از ما خواستهاند که سرعت و سبقت از دیگران بگیریم ولی نه در دنیا بلکه در کسب مغفرت و بهشت: «سارعوا الی مغفره من ربکم و جنّه عرضها کعرض السموات و الارض» و «سابقوا...» و توقف و عقب گرد ممنوع است و کسی که عقب گرد کند ملعون (دور از رحمت) است: «هر کس دیروزش بهتر از امروزش باشد ملعون است.» و کسی که توقف کند مغبون است: « کسی که دو روز او یکسان باشد زیانکار است» لعن به معنای «دور باد» است. زیرا کسی که دیروز به هدف نزدیکتر بوده و امروز دور شده یعنی واقعاً ملعون بوده و دور شدهاست. در شرح زیارت عاشورا حدیثهایی که پیامبر رحمت «سلامالله علیها» آوردیم که حضرت لعن کردهاند و یا خدا در قرآن لعن کردهاست به دلیل دور شدن آن شخصیتها از حق که به سبب کارهای خودشان میباشد. بعضیها با امر مقدسی مثل ازدواج نمیتوانند رابطهی درستی برقرار کنند یا طرفشان جهنمی است و یا بهشتی بوده و آنها نمیتوانند نوردریافت کنند. یا از پدر و مادر و نماز و ... نمیتوانند استفاده کنند لذا دور یا ملعون میشوند. پیامبر «سلامالله علیها» فرمودهاند که کسی که نتواند با نماز پرواز کند حتماً دور میشود. از پیامبر «سلامالله علیها» هم که درست استفاده نشود شخص دور میشود. مانند نور خورشید که اگر به گلزار بتابد بوی عطر و اگر به مزبله بتابد بوی گند بر میخیزد. یا اینکه کسی از استاد درست استفاده نکند قسی القلب تر و دورتر میشود. و اینکه پیامبر «سلامالله علیها» میفرمایند: «من ساوی یوماه فهو مغبون» کسی که دو روزش یکی است زیان کرده، به این دلیل است که اقتضای حرکت این است که شخص در هر روز جلوتر از روز قبل باشد. البته حرکت هم باید سرعت داشته باشد. «سارعوا الی مغفره من ربکم...» و همچنین سبقت «سابقوا الی مغفره من ربکم و جنّه...» (بدبخت فقط و فقط کسی است که بدون تجهیزات آخرت بمیرد) و مانع سرعت و سبقت، وابستگی به خیر و منع از دیگران است.
و طبق آیهی 24/توبه ترجیح محدودها به نامحدود و تعلق به آنها سبب «فسق» میشود. اساساً جهنم ناشی از محدودیتهایی است که انسان با خودش بردهاست. انسان به هر چیزی که میرسد نباید بخل کند بلکه باعث بهره بردن دیگران هم شود اعم از مادی و معنوی. بعضیها استاد خوبی نصیب شان میشود ولی اجازهی استفاده به دیگران را نمیدهند. اینگونه انسان در واقع مانع خیر به خودش میشود. از آن جایی که قرار است به کمال مطلق برسیم زمانی که بخل میکنیم چون محدود نگاه کردهایم از نامحدود محروم میشویم. بعضیها با کوچکترین بلایی سکته کرده ولی برخی دیگر با عظیم ترین بلاها «ما رأیت الا جمیلا» میگویند. جزع نشانهی محدودیت و کوچکی است. افراد بزرگ مانند آب کُر هستند با نجاست خواص آن (رنگ، بو و مزه) تغییر نمیکند ولی انسان کوچک مثل آب قلیل با کمترین نجاستی نجس میشود. تضاد باعث قدرت میشود. مانند ضربه هایی که به بدن میخورد هر چه ضربه بیشتر و حساب شده باشد شخص ورزیده تر میشود. پوست کف پا و دست بسیار مقاوم تر از سایر قسمتهاست زیرا با زبری، سختی و ضربه رو به رو بودهاند. کسی که تضاد بیشتری داشته و با آنها برخورد درستی داشته است صبورتر و مقاومتر است.
و محدودیت هم مثل تضاد باعث رشد میشوند. در تضادها و محرومیتها طبیعت آسیب میبیند چون خدا میخواهد که فطرت بزرگ شود. ماه مبارک رمضان ضیافت برای فطرت است و ما چون وابستهی به طبیعت هستیم از ترس جهنم روزه میگیریم لذا آن حد که باید رشد کنیم، نمیکنیم. حج و جهاد هم همینطور هستند اگر ما به این رمز توجه نداشته باشیم نمیتوانیم اسمهایمان را فعال کنیم. هر اسم گرفتنی نیاز به تحمل مشقت دارد. مانند: دکتر، مهندس، استاد، بنا و .... اسم = ذات + صفت (توانایی) در آخرت معلوم میشود که فعال شدن هر اسمی چه اثری دارد. جنین در رحم نمیفهمد که این اعضاء و اندامها را برای چه کارهایی است و لزومِ آنها در دنیا معلوم میشود. ما اصلاً به فکر اسم گرفتن نیستیم و وقتی خداوند با مشکلات اقتصادی، بداخلاقی و بی منطقی اطرافیان میخواهد که ما اسم «حلیم» را دریافت کنیم، دچار جزع و فزع میشویم و به جای اوج گرفتن با تلافی کردن و انتقام گرفتن سقوط میکنیم. بعضیها به جای اینکه واکسن گلبولهای سفیدشان را فعال و بدن شان را مقاوم کند با واکسن میمیرند. ما باید بدانیم که از هر نعمتی برخوردار باشیم حتماً در مورد آن خداوند سائل به سراغ ما میفرستد: «السائل رسول الله» سائل فرستادهی خداست.
باید توجه به «هو انت»، در برطرف کردن نیاز افراد داشته باشیم. ولی آنجا که میفرماید: «هو رسول الله» باید در رفع نیاز او، او را به خودمان ترجیح بدهیم، تا او به کمال و سعادت برسد اینجاست که خودمان اوج میگیریم و در غیر این صورت محدود میمانیم.
و از آن بالاتر «هوالله» است. یعنی نوع رفتار ما با او در واقع رفتار با خداست. خدا به پیامبرش فرمود که من مریض بودم چرا به عیادتم نیامدی؟ و در پاسخ تعجب او فرمود که فلان دوست من مریض بود و تو به عیادت نرفتی. اگر ما توجه به قالبمان نداشته باشیم زندگی خیلی شیرین میشود. خداوند میخواهد که ما او را در هر چهره ای ببینیم: «دیده ای خواهم که باشد شه شناس / تا شناسد شاه را در هر لباس» کمترین نگاه ما به دیگران باید «هو انت» باشد و در غیر اینصورت اوج نمیگیریم. صدقه دادن اکثر ما به تنها ثواب ندارد بلکه ما را بدبخت هم میکند زیرا به دنبال کمترین وجه برای پرداختن به فقیر میگردیم. در روایات کمک کردن به دیگران را به گونهای توصیه کردهاند که مثلاً طرف حج هم بتواند برود. خداوند میفرماید: «من ذالذی یقرض الله قرضاً حسناً....» یعنی وقتی میخواهیم به کسی قرض بدهیم در واقع به خدا قرض دادهایم. بعضیها برای اطرافیان خوب خرج میکنند و در بارهی خدا بخیل هستند اما بعضی دیگر دربارهی نزدیکان و حتی خودشان هم بخل میورزند، از لباسهایشان استفاده نمیکنند و حاضر نیستند به کسی هم کمک کنند حسادت هم از جمله محدودیت ها بوده و میتواند انسان را میلیونها سال در جهنم نگاه دارد. حسادت یعنی حسود نمیخواهد که طرف مقابل نعمتی را که در اختیار دارد، نداشته باشد. مثلاً دختری نتواند ببیند که خواهرش خواستگار دارد و میگوید تا من ازدواج نکنم نباید او ازدواج کند. خانمی را میشناسم که چند شیفت کار میکرد و پدر و مادر پیرش را اداره کرده و خواهرانش را به ازدواج رسانده بود و میگفت من تمام لذتم از سر و سامان دادن به خواهران و برادرانم است. این شخص «ولی الله» است.
بعضیها سوادشان را به رخ همسرشان کشیده او را بیسواد خطاب کرده و خجالت می کشند که بگویندهمسرشان دیپلم دارد. خانمی میگفت که به خاطر زخم زبانهای همسرم ادامهی تحصیل دادم الان میترسد که از او پیشی بگیرم میگوید که زن خوب نیست که درس بخواند. اینها میترسند که خانمشان سواد و درآمدش از آنها بیشتر باشد. این نگاه از کوچکی خود انسان است. «من رجل السوء لا یظنّ باحدٍ الا بصفه نفسه» علی «علیهالسلام» آدم بد دیگران را به صفت نفس خودش میبیند. ما قرار است به خانوادهی آسمانی امان علی و فاطمه «علیهالسلام» ملحق شویم که این چنین بودند: «و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً» علی «علیهالسلام» به منزل که میروند میبینند که اهل خانه از شدت گرسنگی ضعف کردهاند. وجهی را قرض میکنند که در راه را مقداد مواجه میشوند که از گریهی ناشی از گرسنگی اهل خانه، بیرون آمده بود.لذا پول را به او میدهد. اینکه میفرمایند: «علی حبّه» یعنی طعامشان را به عشق خدا سه روز به مسکین و یتیم و اسیر دادند. ما واقعاً قرار است به ایشان ملحق شویم؟ آیا آمادگی داریم؟ از مال که حاضر نیستیم بگذریم، راضی نیستیم مثلاً همسرمان به کسی محبت بورزد. همسران به یکدیگر به خاطر محبت شان به والدین و خواهر و برادر و ... اعتراض میکنند و فهم این را ندارند که نوع محبت به هر کسی با دیگری فرق داشته و قابل تفکیک میباشد. حضرت علی «علیهالسلام» در حضور حضرت زهرا «سلامالله علیها» از پیامبر گرامی رسول الله «سلامالله علیها» سوال میکنند که کدامیک از ما را بیشتر دوست دارید؟ حضرت میفرمایند: که تو عزیزتری و فاطمه لذیذتر است. یعنی شما دو نفر دو حساب جداگانه دارید. (حضرت که این سوال را کردند قصد داشتندکه جایگاهشان در تاریخ معلوم شود و گرنه هیچ کس حق ندارد از کسی چنین سوالی کند زیرا نشان دهندهی کوچکی و حقارت شخص است که محتاج عاطفهی مردم است که اگر همهی دلهایشان جمع شود غذای یک گنجشک نمیشود. و او که تعلق به خانوادهی آسمانی دارد از دیگران، عاطفه گدایی میکند و مانند شخص ثروتمندی است که برای سیر کردن خود دزدی میکند.) البته به ما توصیه شده که بین فرزندانمان فرق نگذاریم. ولی هر گلی بویی دارد و مقایسه درست نیست. اینطور است که به حسادت و بخل و منع میافتیم و تلاش میکنیم کسی را که به زعم ما عزیزتر است را منفور کرده و یا با طرفی که او را بیشتر دوست دارد در میافتیم. و خدا نکند که او صاحب حق بر ما باشد مثل پدر و مادر، استاد، پیامبر و خدا. شیطان هم اینطور با خدا درافتاد. با شش هزار سال عبادت خدا وقتی پای سجده به آدم به میان آمد با خدا درافتاد و گفت اگر از این سجده بگذری چنان تو را عبادت میکنم که کسی عبادتت نکرده باشد.
به زور از کسی عاطفه و عشق تمنا نکنیم. «قم عن مجلسک لمعلمک و ابیک و ان کنت امیراً» معلم و پدرت که وارد شد از جایت برخیز حتی اگر امیر هستی. استاد و پدر حق جان بر انسان دارند. لذا در فقه پدری که فرزندش را بکشد دیه باید بپردازد و قصاص ندارد البته در دین به استاد هم توصیه شده که توقع برخاستن شاگردان را نداشته باشد که اگر داشته باشد ذلیل و بدبخت است. همین گرفتاری ها مانع پرواز ما با نماز میشود. ما تا از زمین دست نکشیم نمیتوانیم پرواز کنیم. باید دست از محدود نگری و بخل و حسادت برداریم و به ندای دعوت خانواده مان، به سوی آسمان گوش فرا دهیم. علی «علیهالسلام» میفرمایند: «البخل جامع لمساوع العیوب و هو زمام یقاد به الی کل سوء» بخل بدی همهی گناهان را با خودش دارد و افساری است که بخیل را به سمت همهی بدیها میبرد. ممکن است فکر کنیدکه دچار این صفت نیستند ولی خوب که دقت کنید میبینید گرفتارش هستید. تا هفته بعد دقت کنید و مواردش را در خودتان شناسایی کنید.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .
کلیدواژه ها:
آثار استاد