www.montazer.ir
دوشنبه 25 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 447
زمان انتشار: 6 می 2014
خانواده آسمانی جلسه 70

خانواده آسمانی جلسه 70

90/08/19

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

در جلسات گذشته در مورد موانعی که مانع پیوند مؤثر بین ما و خانواده­ی آسمانی امان می­شود سخن گفتیم پیوند مؤثر یعنی پیوندی که ما را به سمت هدف خلقتمان حرکت می­دهد. ما می­خواهیم بررسی کنیم که این جزوع و منوع بودن چگونه باعث می­شود که اسمائی که در درون ما از خداست ضایع گشته و شکوفا نشوند و ما نتوانیم با اصل و ریشه­مان یعنی خانواده­ی آسمانی پیوند نخوریم. انسان به دلیل بینهایت طلبی­اش «هلوع» است. (ما اگر این مباحث را خوب متوجه نشویم دین به قول سیدالهشداء لقلقه­­ی زبان بوده و مانند آب دهان هر وقت بخواهند آن را قورت داده و یا از دهان خارج می­کنند و به عبارتی در تهران دینداری با خارج از کشور فرق می­کند را متوجه نخواهیم شد.) خداوند اول ساختار ریاضی وجود انسان را خلق کرده و هدف غایی او را تعیین نموده سپس برای این ساختار دین تدوین کرده­است. مثل جنینی که فقط یک روش (دین) است که می­تواند او را متناسب با شرایط زیستی بپروراند و تولد سالم داشته باشد و اگر غیر از این روش باشد تولد جنین ناقص، بیمار و یا ضعیف است. دین خدا کاملاً ریاضی است. «قد جعل الله لکلّ شیء قدراً» خداوند برای هر چیزی قدر و اندازه گذاشته است. «الذی احصی کل شیء قدراً» در خلقت هر چیزی عدد دارد. هیچ علمی نیست که در آن اندازه، قانون و قاعده وجود نداشته باشد. از کوچکترین چیزهای عالم مانند اتم، الکترون و پروتون و کوارک گرفته تا بزرگترین مخلوقات عالم مانند کهکشانها و ... ساختار ریاضی دارند. روح انسان هم ساختار ریاضی داشته که با ساختار خاصی هم در دنیا خوشبخت و موفق است و هم در آخرت به کمال خودش رسیده است قرآن می­فرماید انسان هلوع یعنی بینهایت طلب است. انسان کون جامع یا هستی جامع است، بنابراین پنج مرحله وجود را داراست. عقل او با معقولات رابطه داشته و فوق عقل انسان با کمال مطلق ارتباط برقرار می­کند که به واسطه­ی فعال شدن فوق عقل است که لفظ «انسان» برای قابل اطلاق است. و الا قرآن به بشر می­گوید، علی «علیه‌السلام» هم می­فرمایند صورتش صورت انسان است ولی باطنش انسانیت نیست. مثل کسی که بخش حیوانی او فعال نشده و رشد نکرده باشد نمی­توان گفت که او بالغ و آماده­ی ازدواج شده­است. در بخش انسانی هم وقتی تغذیه نباشد بخش انسانی رشد نکرده و شخص در سه مرحله­ی حس، خیال و وهم بوده که در اینها با حیوانات مشترک است که کمالات حیوانی شامل ازدواج، تشکیل خانواده و فرزند دار شدن، تعهد، کار و تفریح و مسکن گزینی، مقام و شهرت طلبی، قدرت طلبی، زندگی اجتماعی و ... می­باشد. در مرحله­ی عقل هم اگر علم را برای علم بخواهد به مقام فرشته­ای رسیده­است ولی اگر برای سه مرحله­ی پایین تر بخواهد درواقع هوش به خدمت حیوانیت درآمده است. و این شخص اگر علمش را به شیطان بفروشد همان فرمایش علی «علیه‌السلام» می­شود: «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» چه بسیار عقلی که اسیر هوای نفسی که امیرش است می باشد. در اینجا منظور از عقل، هوش است نه قوه­ی تشخیص مصالح از مفاسد. انسان زمانی انسان می­شود که بینهایت طلبی او مصداق خاص خودش را پیدا می­کند، اگر این اتفاق نیفتد بینهایت طلبی در بخشهای پایین تر فعال شده و تبدیل به حرص می­شود. تنها چیزی که مصداق درست پاسخ به بینهایت طلبی انسان است کمال مطلق می باشد. زیرا قبل از دنیا و تعلق به بدن قالبی (زن، مرد و خنثی) مثل اعلی و شبیه ترین موجود به خدا بوده که به صورت دمِش نفخه­ی الهی به بدن تعلق پیدا کرده­است. و از آنجا که این مثل اعلی، عقل یا نور محمد «سلام‌الله علیها» قبلاً در نزد خدا بوده ما بینهایت طلبی را تجربه کرده و اصل خودمان را می­شناسیم به هیچ وجه با فرهنگ زمین نمی­توانیم کنار بیاییم چون زمین محدود و انسان بی نهایت طلب است. بنابراین در طول تاریخ بشر حتی یک نفر نیست که به محدود راضی باشد ولی بعضی متوجه اصل نشده و آن بینهایت طلبی را در مسیر محدودها و خدمت به کمالات پایین صرف کرده­اند. به همین دلیل علی «علیه‌السلام» در شناخت وطن تأکید دارند: «رحم الله امرءً علم من این و فی این و الی این». ما از آن جهت که وطن داریم رفتن ما از دنیا به آخرت «بازگشت» است. ما در وطنمان قبلاً زندگی کرده­ایم و در دنیا به بدن زنانه، مردانه یا خنثی تعلق گرفته­ایم. قالب خنثی رمزش در این است ما بفهمیم انسانِ صرف بودن و جنسیت نداشتن چگونه است. دغدغه ها و آرمانهای زنانه و مردانه را نداشتن در عین حال انسان بودن یعنی بینهایت طلب بودن. به واسطه­ی همین قوه است که فرقی بین امام و رئیس جمهور آمریکا نیست و امام فرمودند حتی رئیس جمهور آمریکا هم عاشق خداست ولی در طبیعت به دنبال خدا می گردد. ولی امام (فطرت گراها) وطن اصلی خودش را شناخته و به «لا اله الا الله» اقرار کرده­است. و اینکه در بسیاری از ما «لا اله الا الله» اثر ندارد زیرا «الله» را خدا معنا کرده­ایم در صورتی که باید بگوییم هیچ دلبری جز کمال مطلق نیست، تا این را نفهمیم درست عبادت نمی­کنیم زیرا خدای ما توهمی است که هر وقت بخواهیم به او غُر می­زنیم و کنارش می­گذاریم. همان خدایی که به قول امام صادق «علیه‌السلام» در تصور مورچه دو شاخک دارد. (خدای مخلوق) کسانی که بُعد انسانی شان تلف می­شود و از هزار اسم نمی­تواند یک اسم را فعال کنند خدایی را در اثر تربیت یا مطالعات غلط تصور کرده­اند که مثلاً این جهان را خلق کرده­است. البته خدا خالق است ولی هزاران اسم دیگر هم دارد. «الله» یعنی ذات مستجمع جمیع کمالات یعنی همه­ی کمالات را یکجا دارد. انسان اگر فهمید این حقیقت اصل و ریشه­ی اوست می­فهمد که بینهایت طلب است و جز «الله» هم کسی نمی­تواند دلش را آرام کند: «الا بذکرالله تطمئن القلوب» اگر دین در ذات کسی باشد حتماً تولید شادی و آرامش می­کند که اگر اینگونه نباشد شخص دین ندارد. صرفاً دینش تقلیدی و خرافی است. لذا آثار دینداری در او نمایان نشده و نمی­تواند یک شخصیت تأثیر گذار باشد. هلوع بودن بسیار خوب است ولی اگر انسان خودش را نشناسد می­خواهد این بینهایت طلبی اش را در بُعد طبیعی ارضاء کند لذا «اذا مسّه الشرّ جزوعاً و اذا مسّه الخیر منوعاً» خداوند یک جلوه­­ی کاملی می­کند که تنها تفاوتش با خدا این است که مخلوق است و خدا ذات داشته و قائم به ذات است و او ذات ندارد که :«الرّوح»، «نفخه­ی الهی» یا نور محمد «سلام‌الله علیها» می­باشد و مثل اعلی خداوند است که عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت از آن خلق می­شود. دمیدن این حقیقت به نطفه ها همه­ی انسانها را از یک توان بینهایت ناشی از مثل اعلی برخوردار می­کند. بعضیها با لبیک گفتن به معصوم متخصص رشد کرده و بعضی مقاومت کرده و در حد گیاه یا حیوان و نهایتاً فرشته باقی می­مانند و به دلیل عدم فعالیت فوق عقل و عدم ظهور «لا اله الا الله» به انسانیت نمی­رسند و به آخرت ناقص متولد می­شوند.

ما جنین هایی داریم که در رحم رشد کرده­اند ولی فقط یک توده­ی سلولی که هیچ یک از تجهیزات بهره­مندی از دنیا را ندارند. هر شدنی یک معلم می­خواهد، تغذیه، پرورش بدن، پرورش گل و گیاه و ... هر کدام نیاز به مربی و پرورش خاص خود دارند پس احمقانه ترین تفکر این است که انسان مربی نخواهد و یا اینکه مربی اش کسی باشد که حقیقت انسان را نمی­شناسد.

خداوند در قرآن می­فرماید که کسانی که اعتقاد دارند من برای هدایت انسان معصومی را نفرستاده­ام خدا را نشناخته­اند. «و ما قدرالله حق قدره» رسیدن به کمال مطلق هفت تخصص نیاز دارد که منحصراً در اختیار خداست و خدا آن را در اختیار معصوم متخصص قرار می­دهد. خدا هرگز انسان را به غیر معصوم نمی­سپارد زیرا حرکت ریاضی است. جنین در رحم اگر یک حرکت غیر معصومانه کرده جهش کروموزومی اتفاق افتاده و ناقص به دنیا می­آید. مربی باید تمام هزار اسم را داشته باشد تا بشود به او اعتماد کرد اصلاً قیمت ما این است. ما باید همان حقیقت اولیه مان بشویم حقیقت اولیه­ی ما یک نور بوده و در دنیا به نطفه­های مختلف تعلق گرفته­است که بینهایت انسان باید همان نور شوند. این خواسته­ی همه­ی انسانهاست که به حیات مطلق، لذت مطلق، قدرت مطلق و ... برسند. خداوند هم برای همین منظور مربی فرستاده است و حکم کرده که خودمان را کاملاً به متخصص بسپاریم. متخصص در امور دنیایی از اعتراضات و سوالهای غیر متخصص ناراحت می­شود. ما نمی­توانیم به معصوم ایراد بگیریم چون او می­داند که روح چگونه به کمال بینهایت می­رسد. بدن در مورد رفتارهای غیر تخصصی واکنش نشان می­دهد و بیمار می­شود. زیرا بدن معصوم است. افزایش آمار سرطان، پایین آمدن سن سکته و ... ناشی از رفتارهای غیر تخصصی با بدن است. نفس هم اینگونه است اگر رفتار غیر معصومانه با او بشود دچار فجایع کنونی که گریبانگیر بشر است می­شود. علیرغم پیشرفت علم بیشترین آمار قتل، خودکشی و جنایات را الان داریم. علم به هیچ وجه نتوانسته برای ما آرامش و خوشبختی تولید کند فقط آسایش به همراه داشته است. بعضیها دلشان خوش است که به غرب رفته و دکترای رشته­های مختلف را از آنجا بگیرند در صورتی که آنها با این همه پیشرفت نتوانسته­اند. مشکلات خودشان را حل کنند. آمریکا چهل و هفت میلیون هتل مقوایی دارد. پس این سیاستمداران و جامعه شناسان و روانشناسان چرا کاری از دستشان بر نمی­آید؟ بیشترین قتل، خودکشی، طلاق و ... در آنجا هاست. آنها بشر را از زندگی تا مرگ معنا کرده­اند و اقتصاد، سیاست و مدیریت را برای این انسان تعریف کرده­اند فلذا موفق از کار در نمی­آید. انسان یک پیشینه­ی بینهایت و نیز آخرتی ابدی دارد. پیامبر «سلام‌الله علیها» می­فرمایند: «ان الله تبارک و تعالی یبغض کلّ عالم بالدنیا و جاهل الاخره» ما هر لحظه در معرض مرگ و انتقال به برزخیم. اگر برزخ، سکرات موت، پنجاه سوال روز قیامت و ... را نشناسیم چطور آماده شویم؟

ما باید خودمان را به دست خدا و خانواده­ی آسمانی بسپاریم تا ما را متناسب با آنجا بتراشند. یعنی روح بینهایت طلب ما را براساس بُعد عقلانی و فوق عقلانی تربیت کنند تا قوی شده واسمهایمان فعال شوند. طبیعت که «اخلاد الی الارض» دارد مقاومت می­کند. زیرا خودش را زن یا مرد ترجمه کرده و آرزوهای متناسب با قالبش دارد، پدر و مادر شدن، مسکن داشتن، پست و مقام و شهرت و ... آخر هم مردن. تضاد از اینجا شروع می­شود و هیچ رشدی بدون تضاد ممکن نیست. خداوند خلقت را مثبت و منفی خلق کرده تا با هم درگیر شده و قدرت ایجاد شود. تا ورزش نکنیم بدنمان سالم و قدرتمند نمی­شود. تا ریاضت درس خواندن را تحمل نکنیم دکتر و مهندس و ... نمی­شویم. کسب هر قدرت و اسمی نیازمند تضاد است و برای رسیدن به آن باید به تنبلی و بی حوصلگی غلبه کنیم. برای آموزش دیدن باید پولی که به زحمت بدست آورده­ایم را بپردازیم و حوصله هم به خرج دهیم:

جانور فربه شود از راه نوش                آدمی فربه شود از راه گوش

همه­ی این زحمتها نتیجه­­ی غلبه به انواع جزعهاست. و کسی به جایی نمی­رسد مگر اینکه بر جزعهایش غلبه کند. اگر کسی حوصله­ی کلاس خدا و معصوم را ندارد انسان نمی­شود. باید سبکی را در پیش بگیریم که هلوع بودن ما به سمت طبیعت نرفته بلکه در مسیر کمال مطلق فعالیت کند. هر انسان موفقی در هر رشته­ای برای خودش سبک دارد. وقتی کوهنوردی، موتورسواری، اتومبیل رانی و ... نیاز به سبک خاص خودشان را دارند چگونه ممکن حرکت به سمت آخرت نیاز به سبک و روش نداشته باشد؟ برای اینکه به عذابها و حسرت روز قیامت دچار نشویم باید سر کلاس معصوم نشسته و مدیریت نفس را بیاموزیم تا مانند مربی و استادمان شویم. ما وقتی در کلاسهای ورزش رزمی شرکت می­کردیم از توانایی انجام حرکات ورزشی استاد متوجه می­شد چه کسی تمرین کرده و مهارت پیدا کرده­است.

تمام تضادهایی که در زندگی با آنها مواجه می­شویم از قبیل مصائب، دستورات شرعی و اخلاقی و .... برای این است که ما سعی کنیم شبیه خدا شویم. انسان بینهایت طلب است و می­خواهد آن را در طبیعت اعمال کند ولی دین می­خواهد که او قاعده­مند باشد یعنی پنج بخش شخصیتی انسان: سلامت و زیبایی، هوش، عقل، دین و اخلاق متعادل رشد کنند مانند پنج انگشت دست متناسب باشند. ولی ما هم درباره خودمان و هم فرزندان مان فقط به سلامت و زیبایی و هوش اهمیت می­دهیم. به همین دلیل است که هیچ کدام از اسماء را نمی­توانیم فعال کنیم. لذا نه روزه ضیافت، نه نماز معراج و نه قرآن شرابمان است یک دین کاملاً تقلیدی! «امام صادق «علیه‌السلام» می­فرمایند چه بسا افرادی پنجاه سال نماز می­خوانند و یک رکعتش هم قبول نمی­شود» زیرا طبیعتش نماز خوانده­است اگر کسی برای «شدن» در کلاس شرکت نکند جز قساوت قلب نصیبی ندارد. تا بخش انسانی فعال نشده و در مسیر خودش حرکت نکند، شخص بینهایت طلبی رادرطبیعت جستجو می­کند.

تا انسانیت ما فعال نشود و خودمان را زن یا مرد معنا کنیم احساس نیاز به شدن هم نمی­کنیم. اگر راه را پیدا کردیم و خواستیم شبیه معصوم شویم یعنی به علم مطلق، زیبایی مطلق، قدرت مطلق و .... برسیم باید خودمان را در اختیار معصوم قرار دهیم تا به ما شکل دهند و به شادی و آرامش مطلق برسیم: «و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» پس باید اینگونه شویم «... و بشّر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون» صبر راه غلبه بر جزع است. و اینکه می­فرمایند مصیبت، منظور سختیها و فشارهایی است که بر طبیعت ما وارد می­شود فطرت که آزاد و راحت است و سختی ای در هیچ زمینه­ای تحمل نمی­کند. دین برای فطرت عیاشی و کیافی است. قرآن برای بخش فطری شراب است. بهشت که غایت انسان نیست غایت انسان خیلی بالاتر از بهشت است. خداوند درباره شهید می­فرماید: «... عندربهم یرزقون» نزد پروردگار، خیلی از بهشت بالاتراست. نزدیک شدن به بزرگی، لازمه­ی شباهت به آن بزرگ است. هر کس رعایت مقررات دین برای او دشوار است این سختی به طبیعت او مربوط است. و الا محدودیت طبیعت به فطرت اوج می­دهد. مانند ورزش که با سخت گرفتن به بدن احساس نشاط ایجاد می­کند. لذا مانند نماز واجب است. «به قول امام ورزش مشکلات معنوی را هم حل می­کند.»

زیرا ورزشکار تمرین غلبه بر طبیعت کرده­است. شخصی که بدنش را به ورزش وا نمی­دارد علاوه بر اینکه مشکلات جسمی به او روی می­آورند حس و حال بیداری سحر برای عبادت هم ندارد، در شرح حدیث معراج هم روی بدن تأکید کرده­ایم که باید لقمه­اش حلال باشد در غیر این صورت فرزند پیامبر هم که باشد جهنمی می­شود. لقمه­ی حرام بی فکری، بی حسی، توجیه، بهانه­گیری و بی عقلی به همراه دارد. معصوم برای تقویت ما و شباهت به خودش به ما تمرین داده و همه ورودیهای ما را کنترل می­کند.

نحوه­ی حجاب، روابط نامحرم، اقتصاد و ... را تعیین می­کند. در تمام مکاتب در اقتصاد مبنا سود است. ولی در اسلام اقتصادی مطلوب است که شخص دیگران به خیر برساند و شبیه خدا کند، و برکت اصل است. همه چیز در اسلام با سایر مکاتب متفاوت است زیرا نگاه اسلام به انسان «شبیه الله شدن» است ولی در مکاتب دیگر هدف یک حیوان فعال و خوشگذران شدن است. و موفقیت هم نیافته­اند سوسیالیسم که بیست سال پیش، امپریالیسم و لیبرال دموکراسی هم که در حال حاضر شکست خورده­است. مردم باید در مقابل معصوم زانو زده و در همه زمینه­ها تقاضای تربیت کنند. و اگر امتناع کنند حقشان قتل و غارت و گرسنگی و ... است. در حال حاضر از هر 7 نفر یک نفر در دنیا گرسنه است.

ما یک موجود تخصصی با سه ساختار قبل از دنیا، دنیا و بعد از هستیم. معنای به خانواده­ی آسمانی رسیدن یعنی مثل آنها شدن، بینهایت و خلیفه الله شدن است. انسان جزوع، بخیل و منوع که خیرات را از دیگران منع می­کند هیچ وقت به آرامش و موفقیت نمی­رسد. انسان بینهایت خلق شده، تربیت و مربی او و سیستم درسی­اش هم باید بینهایت باشد تا به کمالش برسد. (در جلسه ی بعد می خواهیم به تمرین بپردازیم).

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .

صوت

1 - خانواده آسمانی جلسه 70

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed