مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
90/07/07
از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
در جلسه ی گذشته به مبحث عملی خانوادهی آسمانی پرداختیم که باید برای استمداد از ایشان اولاً معرفتمان را افزایش داده و ثانیاً مستقیماً رابطه برقرار کرده و طلب یاری کنیم. کسی که افسرده است به احساس حقیقی نسبت به معصوم نرسیده است. زیرا نفس رابطهی با ایشان انسان را به آرامش میرساند یعنی آرامش اثر ذاتی این ارتباط است. مانند چراغ که ذاتاً روشن کننده و منیر است. اگر چراغ نور ندهد قطعاً در مجموعهی سیستم مشکل وجود دارد. معرفت حقیقی به اهل بیت «علیهالسلام» ذاتاً تولید آرامش، انبساط، قدرت و امید و عزت و شرافت میکند و اگر اینگونه نبود معلوم میشود که حقیقی نبوده و صرفاً ذهنی میباشد و ذهن روشن بوده و دچار ابهام و سوال نیست اما هنوز این روشنایی به دل منتقل نشده است. یا خیلی ضعیف است. نکتهی بسیار مهم در استمداد از ایشان شناسایی ضعفها و نیازهایمان است در غیر این صورت بسیاری از دعاهایی که میکنیم و اجابت میشوند پس از مدتی به این نتیجه میرسیم که مناسب ما و به مصلحتمان نبوده است.
ما باید علاوه بر اینکه در خصوص قالب و بخش حیوانی امان دعا کنیم، برای بخش اعظم وجودمان که ابدی است باید بسیار بیشتر دعا نماییم. ما برای زندگی جاودانه امان باید موانعی را برطرف کنیم و ثروتها و قدرتهایی کسب کنیم. و از طرفی یک بهشت جاودانه و یک جهنم جاودانه در انتظار ماست که باید مراقب باشیم که دنیا را تا آخر به سلامت طی کنیم. چه بسا کسانی که سوابق درخشانی داشته و استاد بزرگی بودند و در نهایت همه اعتقادات شان را از دست دادند. کسانی بودند که در مدح ائمه «علیهالسلام» شعر میگفتند و در حال حاضر توهین و دشنام به حضرات مینمایند. جهنم اصلاً شوخی بردار نیست.
در روایت داریم که در آن شدت عذاب کسی به انسان نگاه هم نمیکند و صدای ناله اشان را کسی نمیشنود زیرا در واقع خودش را در دنیا حبس و از برخورد با مظاهر بهشت محروم کردهاست: «ربّ لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیراً کذالک اتتک آیاتنا فنسیتها فکذالک الیوم تنسی.....» پروردگارا برای چه مرا کور محشور کردی در حالی که من بینا بودم؟ بله چنین است، آیات ما را دیدی و آنها را فراموش کردی پس امروز فراموش شدهای. انسانی که در دنیا خودِ ابدیاش را فراموش کند ظهورش در قیامت به این صورت است. زیرا فقط با یاد خود طبیعی زندگی کردهاست.
اینکه ائمه «علیهالسلام» چند بار به قبر ما وارد شده و در چه کلاسهایی شرکت خواهیم کرد و در کدام طبقهی بهشت خواهیم بود و .... را خودمان در دنیا تعیین میکنیم. پس ما باید گرفتاری های حقیقی امان را حتماً بشناسیم، گرفتاریهای دنیا و مصائب آن که عین رحمت است: «ربّ مرحوم من بلائه و هو دوائه» چه بسیار گرفتارهایی که گرفتاری اشان عین دارو و درمانش است. علی «علیهالسلام»: همان فقر، مردن عزیزان، بدهکاریها و ... انسان را بهشت میبرد. و ما برای خروج از آنها دعا و تضرع میکنیم ولی توجهی به گرفتاریهایی که ما را جهنمی میکنند نداریم. ما باید به خدا اینگونه اظهار کنیم که میدانم تو اله و معشوق من هستی و مرا برای خودت خلق کردی، من جز تو کسی را ندارم و فقط از تو کمک میخواهم. ما باید با معصوم به گونهای باشیم که در دنیا و آخرت با ایشان باشیم. باید خودمان را بشناسیم و دشمنانمان را که افکار ما را پریشان میکنند را نیز شناسایی کنیم.
ما باید با کمک استاد بتوانیم و از مجموعهی چیزهایی که در اطرافمان هستند نور بگیریم و نار نگیریم. و این استاد و مربی باید معصوم باشد. ما سابقاً نزد خدا بوده و مراحل قوس نزول را طی کرده و در دنیا بدن گرفتهایم و هیچ کدام از ما نمیدانیم که چه زمانی عمر دنیایی ما به سر میآید. علی «علیهالسلام» میفرمایند: «اقرب الشی الاجل» نزدیکترین چیز (به انسان) اجل است. نوع حرکت دنیایی ما هم به فرمایش حضرت اینگونه است: «انکم الی الاخره صائرون و علی الله معرضون» شما به سوی آخرت صائر (شونده) هستید و بر خداوند عرضه خواهید شد. «صیرورت» حرکت مکانی نیست بلکه مانند جنین که در رحم ثبات داشته و دائماً در حالت شدن یعنی تغییر و کسب توانایی، استعداد و ... است. انسان در حال حاضر رحم در دنیاست و یکسره تغییر و تحول دارد و اینکه در زمین جابجا هم میشود چندان قابل توجه نیست. در نتیجهی این حرکت ممکن است انسان منطبق با بهشت باشد و خدا نکند که منطبق نباشد زیرا باید به بیمارستان بهشت یعنی جهنم منتقل شود تا آنچه که زائد است بسوزد و مطابق با شرایط بهشت شود.
همانطور که در دنیا اگر طفل از رحم چیزی اضافه آورده باشد از او جدا میکنند ولی این عمل در جهنم بسیار طولانی و عذاب آور است. انسان در دنیا میتواند در مدت زمان کوتاه رذائل را از خود جدا کند در غیر اینصورت باید عذاب های شدید جهنم را تحمل کند. حقیقت انسان باید برای آخرت دارایی (اسماءا...) کسب کند. فقیرهای آخرت هیچ اسمی را در دنیا جذب نکرده و فعال و شبیه نشده اند. کور آمده و کور رفته است. در این مسیر ما باید عاجزانه از خدا و معصومین «علیهالسلام» یاری بگیریم. استاد ما میفرمودند: شخصی که شب با کینهی کسی بخوابد صبح یک حیوان در روح خود متولد کردهاست. بعضیها از والدین کینه میگیرند که این نهایت پستی است، چون میلیونها محبت و خوبی را نمیبیند و کوچکترین بدی ها را عقده میکند.
کینهی از والدین، استاد، اولیاء الهی، مؤمنین و ... خیلی خباثت است. بعضیها از خدا هم کینه دارند. سختیهای دنیا، قرضها، بدرفتاریهای دیگران، زبان نفهمی ها و .... در جهت تراش دادن و شبیه تر شدن ماست. تضادها برای این است که ما از دل آنها نور بدست آورده و پاک شویم. کسی که با همه مشکل داشته و از هیچ چیز و هیچ کس نور دریافت نمیکند دلش جهنم است. زیرا قلب ما قبر ماست. اگر اینچنین هستیم باید دست به دامان معصومین «علیهالسلام» شویم. و همینطور امام زادگان.
حضرت عبدالعظیم «علیهالسلام» که زیارتش ثواب زیارت سیدالشهدا «علیهالسلام» را دارد یا حضرت معصومه «علیهالسلام» که در بارهی شهر ایشان (قم) فرمودهاند که لانهی (عُشّ) اهل بیت «علیهالسلام» است. ما اگر سراغ ایشان برویم امکان ندارد که توجه نکنند. ما باب الحوائجی به آن عظمت حضرت علی اصغر «علیهالسلام» در اختیار داریم و اصلاً به او متوسل نمیشویم. ما حتی از رفتن سر قبر پدر و مادر و شهدا و ... میتوانیم حاجت بگیریم، خدا که جای خود دارد. ما وقتی میگوییم سبحان الله یعنی او هیچ نقصی نداشته و «الحمدلله» یعنی همهی خوبیها از خداست. کسی که با وجود این خدا افسرده است در واقع عرضهی استفاده از خدا نداشته است. ما باید همهی کارهایمان را با عملکردهای کاملترین جلوههای خدا (معصومین ع) هماهنگ کنیم تا شبیه آنها شده و به خدا نزدیک شویم. وظیفهاستاد این است که دست ما را در دست معصوم قرار دهد و گر نه حتی نگاه به او حرام است. از آن جایی که حرکت ما صیرورت است دائماً با تضاد مواجه هستیم.
جنین با وجود تضاد است که اندام زایی میکند. تضادها کمک میکنند که شخصیتی به نام انسان به وجود آید. انسان هر چه به معصوم شبیه تر شود ثروتمندتر و خوشبخت تر است. در صیرورت اول باید حریفها و دشمنانمان را بشناسیم. بچهی انسان اصلاً خطرات را تشخیص نمیدهد و فقط پدر و مادر هستند که خطرات را شناخته و از او محاظفت میکنند. حتی افراد بزرگسال هم به دلیل نشناختن خطرات در سال تعداد زیادی از آنها دچار مرگ و میر میشوند که در مورد خطرات جاده و پلیس به ما هشدارهای لازم را میدهد. و در حرکت به سمت آخرت معصومین «علیهالسلام» هستند که به ما هشدار داده و از ما مراقبت میکنند. امام صادق «علیهالسلام» میفرمایند: «والله لیأتی علی الرجل خمسون سنه و لم یقبل منه صلاه واحد» به خدا قسم کسی پنجاه سال نماز میخواند و یک رکعت آن قبول نمیشود. (این حدیث به تأیید حمیده همسر حضرت در لحظات پایانی عمر ایشان بوده، یعنی از مهمترین سخنان ایشان است که ما کسی را که نماز را سبک بشمارد شفاعت نمیکنیم). یکی از اولیاء میفرمودند: که برای رسیدن به یک نماز حقیقی تقریباً ده سال وقت لازم است تا به محضر نماز رسیده و از نمازش نور بگیرد. بزرگترین دشمن انسان طبیعت انسان است: «اعداء عدوّک نفسک التی بین جنبیک» بزرگترین بدبختی انسان این است که فراموش کند آسمانی است.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
از جمله مشکلات قالبی انسان این است که مثلاً کسی عاشق شخصی شده که به او ندادهاند و بیست سال است دچار افسردگی است. و معشوقهای جاودانهاش را فدای جنس مخالف کردهاست. قحطی عشق معشوقهای آسمانی را از او گرفته است:
چنان خشکسالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق
مناجات خمس عشر را به این ترتیب بخوانید که از جمعه شروع کرده، تا مناجات هفتم بخوانید و مناجات هشتم را هم تا چهاردهم را هم به ترتیب از جمعه تا پنجشنبه بخوانید که روزی دو مناجات خوانده میشود و مناجات پانزدهم هم به شب جمعه اختصاص دارد. در مناجات شاکّین (روز شنبه) ما از کسانی که ما را از اصل خودمان دور کرده به درگاه خدا شکایت میکنیم.
(البته این برای کسانی نیست که نفس اماره و شیطان رفیق آنها بوده و سبز و آبی هستند) آیا ما واقعاً تا به حال از این همه گرفتاری های نفس به خدا شکایت کردهایم؟ و یا از ترس اینکه مبادا در حالی که حق الله و حق الناس به گردنمان باشد و بمیریم گریسته و به خدا پناهنده شدهایم؟ انسان فقط در سایهی معرفت است که میفهمد مشکل چیست و باید به خدا پناه ببرد. خدا به ما قدرتی داده که ما بدون اینکه با آنها بجنگیم بر آنها غلبه خواهیم کرد. و میتوانیم مانند شهدا ره صدساله را یک شبه طی کنیم. اولین چیزی که از آن شکایت میکنیم «نفس خودمان» است. ما به حدی از خودمان متشکریم که بیان پیامبر «سلامالله علیها» خار را در چشم دیگران میبینیم ولی شاخه را در چشم خودمان نمیبینیم. هیچ دشمنی بدتر از خود شیفتگی و خودخواهی نیست.
در مناجات شاکین حضرت میفرمایند: «الهی کیف اشکوا نفساً بالسّوء اماره...» خدایا چگونه شکایت کنم از نفسی که به شدت مرا به بدی امر میکند؟ شدت به بدی کشاندن نفس به حدی است که میتواند انسان را تا خدا، خدایی میکند در جهنم نگاه دارد یعنی حجابی بین ما و خدا ایجاد میکند که بعد از میلیاردها سال نمیتوان آن را پاره کرد. خلیفهی عباسی از شدت جنایت و گناه به جایی رسید که هنگام مرگ گفت که خدایا میدانم که مرگم فرارسیده و به فکرم افتاده که توبه کنم ولی توبه نمیکنم چون از تو بدم میآید. خصوصیتهای دیگر نفس و ابعاد دیگر نفس و دشمنان را در جلسهی بعد توضیح میدهیم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .
کلیدواژه ها:
آثار استاد