مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
بحثمان درباره ی موانع وصولمان به خانواده ی آسمانی و هدف خلقتمان بود و توضیح دادیم که وجود موانع در زندگی انسان لازم و ضروری است و بدون وجود آنها، انسان نمیتواند به رشد و قدرت برسد و کمالات کسب کند.
پرسیده بودیم که ما چطور میتوانیم بر وسوسه ها و حملات شیطان غلبه کنیم و از آنها به نفع خودمان استفاده کنیم تا به رشد برسیم و اسم دریافت کنیم. حضرت سجاد «علیه السلام» در مناجات خود در ضمن اینکه موانع را بر میشمارد، راه غلبه بر آنها را نیز بیان میکند. ایشان مناجات خود را با کلمه ی «الهی» آغاز میکند. (و این کلمه یک رمز است) «الهی الیک اشکوا نفساً....» الهی من از نفس خود به تو شکایت میکنم. «الهی الیک اشکوا عدو یضلنی» الهی من از دشمنی که به دنبال گمراهی من است به تو شکایت میکنم. و حضرت راه غلبه بر دشمن را به انسان یاد میدهد. وجود دشمن در زندگی انسان فوق العاده مهم و ضروری است و بدون او کسی نمیتواند به قدرت و هوشیاری برسد و ممکن است در خواب غفلت فرو برود. طرز برخورد انسانها با دشمن متفاوت است. برخی افراد از وجود دشمن برای کسب مقام استفاده میکنند و حتی تا آن طرف بهشت نیز پیش میروند اما برخی دیگر خوار و ذلیل دشمن میشوند و یا همراه و همرنگ او و با او پیش میروند. هیچ سختی در دنیا وجود ندارد مگر اینکه وسیلهای برای اوج گیری و بالا رفتن انسان باشد. پس انسان به جای اینکه با سختی به سختی نگاه کند باید با سختی بالا برود و با آنها درگیر نشود و به وسیلهی آنها رشد کند. مثلاً وقتی در سر راه انسان، وضعیت اقتصادی، همسر نامناسب و یا پدر و مادر و فرزند ناسازگار و از این قبیل مسائل قرار میگیرد باید از آنها برای رشد و رسیدن به کمالات استفاده کرد و نه اینکه با آنها درگیر شد.
در مناجات شاکین امام سجاد «علیه السلام» حضرت از موانع به اله خود شکایت میکند و این شکایت کردن یک رمز و درس بزرگ برای ما است. اگر انسان نسبت به موانع شاکی نباشد و با آنها سازش کند اصلاً نمیتواند با آفات و مشکلات مبارزه کند و یکسره از آنها صدمه میبیند. انسانی که با موانع مدارا کند یا به قول روایت مداهنه کند به تحقیر و غم و گرفتاری مبتلا خواهد شد. برطرف کردن یک مانع زمانی میسر است که فرد ابتدا نسبت به آن شاکی شود تا بتواند از آن به نفع خود استفاده کند و این یک رمز بسیار مهم است.
موانع مانند یک اسب وحشی میمانند که اگر با آن مدارا کنی کشته میشوی اما اگر به آن غلبه کنی میتوانی سوارش شوی و از آن استفاده کنی و لذت ببری. ممکن است برای فردی در زندگی زمینه های شهوت و غضب و یا حسادت فراهم شود و با هر بار کنترل و شاکی شدن از آنها اوج بگیرد و از آنها به عنوان یک جریان مخالف و یک سوخت برای پرواز خود استفاده کند و اسماءالله دریافت کند و یا برعکس فردی دیگر با موانع مدارا کند و کم کم ایمانش را از دست بدهد و با خواری و ذلت سقوط کند. در اینجا رمز در این است که برای رسیدن به خانواده ی آسمانی باید از موانعی مانند علاقه ها و یا شهوت های دنیایی شاکی شد و به تنفر افتاد و گرنه وصالی صورت نمیگیرد. (مثل فردی که برای رسیدن به عشق دنیایی اش با پدر و مادرش درگیر و از آنها شاکی میشود. میرزا حاج اسماعیل دولابی میفرماید برای رؤیت، اول خواب قشنگ می آید، بعد مکاشفه و سپس رؤیت. خواب قشنگ هم از خیالات قشنگ شروع میشود. ما باید ببینیم چه چیزهایی در زندگیمان مانع خیالبافی با معشوقهای آسمانیمان میشود سپس آنها را برطرف کنیم تا به خیال برسیم و انسان تا به خیال نیفتد به خوابهای قشنگ نمیرسد و تا به خوابهای قشنگ نرسد، مکاشفهای هم ندارد و وقتی مکاشفهای نباشد رویتی هم حاصل نخواهد شد. مشکل اساسی ما این است که ما عاشق دشمنان خانوادهی حقیقیمان هستیم یعنی عاشق، خوردنیها، دیدنیها و شنیدنیها و گفتنیها و ارتباطاتی ... را میپرستیم و از آنها لذت میبریم که مزاحم دین و رسیدن به خدا و خانوادهی آسمانیمان هستند.
حیوانیت میگوید من دینی را که مزاحم عیاشی و آزادی طبیعی ام است نمیخواهم و به رسمیت نمیشناسم اما برعکس دین میگوید باید دنیایی را که مزاحم و مانع رسیدن به ابدیت و معنویت و الهیت است را کنار گذاشت.
همه ی انسانها عشق ذاتی دارند تا شبیه حق تعالی شوند و شبیه خدا شدن امکان ندارد مگر اینکه به مظاهر و الگوهای آن یعنی خانواده آسمانی شبیه و نزدیک شد.
در زمان پیغمبر «صلی الله علیه و آله» افرادی بودند که برای دینداری خود شرط و شروط میگذاشتند مثلاً قارون به پیغمبر میگفت من خدای تو را قبول کردم اما وقتی نماز میخوانم خم نمیشوم و یا فرد دیگری میگفت: مشروب یا زنا را از دینداری حذف نکن.
اینگونه شرط و شروط ها نشان دهنده ی این است که انسان خودش را نمیشناسد. تا انسان از موانع شبیه شدن به خانواده ی آسمانی اش شاکی نباشد به رشدی نخواهد رسید. حال ممکن است این موانع لذیذ یا عزیز باشد. انسان میتواند همه را دوست داشته باشد و نسبت به همه رحمت داشته باشد حتی نسبت به دشمنان و کفار، اما دوست داشتنی که مانع رسیدن و شبیه شدن به حق تعالی باشد خطرساز است. در سوره ی مبارکه توبه آیه 24 هشت چیز را نام برده که اگر محبوبتر از سه چیز یعنی (الله، چهارده معصوم «علیه السلام» و جهاد) به انحراف و فسق رسیده است. چنین انسانی دیگر هدایت نمیشود مگر آنکه مجدداً رو به عشق حقیقیاش کند.
تا زمانی که انسان فوق عقلش وصال نشود و به بلوغ نرسد نمیتواند بفهمد اله او الله است در این صورت خودش را به چیزهای پایینتر مانند علم، معلومات و کمالات مادی و طبیعی میفروشد که اینها هیچ کدام در شأن انسان نیستند.
به کسی انسان میگویند که اله او الله و کمال مطلق است و به محدود راضی نمیشود. انسان زمانی به رشد حقیقی میرسد و مسیر را درست طی میکند که به سمت کمال مطلق و نامحدود قدم بر میدارد. اما به محض اینکه به محدود راضی شد و هوس الله و جاودانگی و خانواده ی آسمانی از سرش افتاد به فسق میرسد و ساقط میشود.
همه ی ما برای شدن قدرت داریم و خداوند عشق و قدرت و تشبه به خودش و چهارده معصوم را در وجود ما قرار داده است. اما مشکلی که نمی گذارد قدرت های الهی و انسانی در ما ظهور کند همین موانع هستند و متأسفانه ما عاشق هایی هستیم که حاضر نیستیم هزینه ی عشق را پرداخت کنیم یعنی نه موانع را میشناسیم و نه به تنفر و شکایت از آنها میافتیم و نه میدانیم چگونه باید از آنها برای رشد خود استفاده کنیم. مثلاً کسی که عاشق حسادت و یا سوء ظن است و یا از تجسس در کار دیگران خوشش میآید و یا از گناه لذت میبرد اصلاً نمیتواند اسم دریافت کند و شبیه خدا شود.
حضرت علی «علیه السلام» میفرماید: «کیف ینتفع بالنصیحه من نیتذه علی الفضیه» چگونه یک نفر میتواند از خیرخواهی دیگران استفاده کند در حالی که از گناه لذت میبرد. برای مثال فردی که از مقام، بزرگ شدن، شهرت و ریاست و لذت میبرد و به خاطر رسیدن به آن از بیت المال دزدی میکند و کلاه سر دیگران میگذارد چطور میتوان با او از خدا و خانوادهی آسمانی و ابدیت صحبت کرد.
قرآن میفرماید: «الذین امّکنّا فی الارض اقام الصلاه» فقط کسانی شایسته ریاست بر مردم هستند که نماز به پا دارند یعنی وقتی به قدرت میرسند به دنبال طبیعت نباشند و مردم را با الله آشنا کنند و یا به زکات و رفع فقر بپردازند.
«... عملوا بالمعروف و نهی عن المنکر» معروف را رواج بدهند و منکر را نفی کنند. کسی که در زندگی زناشویی اش به همسر و فرزندانش به شکل ابزار دنیایی نگاه میکند و نقشه و راهی برای رساندن آنها به بهشت و ابدیت ندارد بزرگترین گناه را انجام داده است. به قول فرمایش پیامبر «صلی الله علیه و آله» هیچ کس خدا را به گناهی بزرگتر از جهالت خانواده و فرزندانش ملاقات نمیکند.» بعضیها با ازدواج نه تنها نصف دینشان را کامل نمیکنند بلکه نصف دیگر دینشان را هم از دست میدهند، چون آنها هنوز به بلوغ هدایت و مدیریت خانواده به سمت ابدیت نرسیدهاند. کسی که میخواهد ازدواج کند و مسیر را تا ابدیت درست طی کند باید سه مهارت اقتصاد، عاطفه و معنویت را خوب یاد بگیرد تا حداقل خانواده را تا بهشت برساند. (اشاره به داستان مردی که بعد از مرگش اژدهایی از آتش او را احاطه کرده بود و آن اژدها چیزی جز خلقیاتش نبود). گاهی اوقات انسان عاشق خلقیات بد خو میشود، عاشق غم و اضطراب خود میشود. (در روایت از حب حزن به خدا پناه برده شده است). کسی که عاشق شیطان و نفس خود شده باشد، هیچ وقت نمیتواند از آنها شاکی باشد و از آنها به عنوان سکوی پرش خود استفاده کند. اگر انسان از صفات بد خود به تنفر و شکایت نیفتد کم کم با آنها رفیق میشود و خودش به سراغ آنها میرود. برای مثال اگر مشکلی در زندگی اش نداشته باشد خودش به دنبال مشکل میرود تا غصه دار شود.
ما اول باید از هر چیزی که نمیگذارد به خلوت عاشقانه با الله و خانوادهی آسمانیمان بیفتیم متنفر شویم. اما ما دقیقاً برعکس عمل میکنیم و آنقدر عاشقانه سر خودمان را به شئونات پایین گرم میکنیم که اصلاً فرصت خلوت با معشوق حقیقیمان را پیدا نکنیم (راستی کدام عاشق است که نخواهد با معشوق خود خلوت کند) پس ما تنها مدعی عشق هستیم چرا که حاضر نیستیم برای به خلوت رسیدن با موانع بجنگیم.
گاهی اوقات شیطان یکسری از لذتهای معنوی در انسان ایجاد میکند تا او حس خوبی از خودش پیدا کند و نیازی به خلوت داشتن با خدا در خودش پیدا نکند. حضرت سجاد «علیه السلام» مناجاتش را با کلمه ی الهی یعنی عزیزم شروع میکند و انسان تا به این عزیزم نرسد مشکلش حل نمیشود. مشکلات و موانع، تنها بهانه ای برای عشقبازی انسان با خدا هستند و قیمت انسان برابر با کسی است که دوست دارد همه وجودش را فدای او کند. تا انسان هویت و آرمان خود را پیدا نکند و نداند در کجای این صفحه روزگار قرار دارد و قرار است به کجا برود تمام تلاشهایش ضایع میشود و به نتیجه نمیرسد.
انسان تا عاشق خود حقیقیاش نشود و بخش فوق عقلانی خود را به رسمیت نشناسد و باور نکند نمیتواند به عشق الله و خانوادهی آسمانیاش برسد و با آنها ارتباط برقرار کند و یا دلتنگشان شود. تازه وقتی انسان هویت خود را شناخت حرکتش به سمت ابدیت سرعت میگیرد.
اگر سبک زندگی ما براساس عشق بنا شود برنامه ریزی ها هم درست از کار در میآید و گر نه هر سبکی به انسان ضرر میرساند.
«عاشق شو ور نه روزی کار جهان سر آید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی».
هیچ کس با رسیدن به معشوقهای علمی و یا بخشهای پایینتر به خوشبختی حقیقی و آرامش نمیرسد (لا تدعُ مع الله الهاً آخر؛ لا اله الا هو» با خدا دنبال معشوق دیگری نباشید جز او معشوقی نداریم.
حتی عشق به اهل بیت «علیهم السلام» هم وسیله ای برای رسیدن به الله هستند. «وابتغوا علیه الوسیله؛ نحن الوسیله» انسان تنها زمانی به آرامش میرسد که عاشق خدا شود و از او لذت ببرد. اگر عاشق خدا نشده ای معلوم است که هنوز خودت را نشناخته ای
«ترسم که این تن که حائل است به جانم/ سقط کند کودک عزیز روانم.»
باید به داد این کودک عزیز روان رسید، او را پیدا کرد، تیمار کرد، تغذیه کرد و موانع را از سر راهش برداشت تا رشد کند و به بلوغ و در نهایت عاشقی برسد. وقتی عاشق شد تازه میتواند بگوید «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» و این ذکر اول سلوک است.
«افنیت عمری فی شره سهو عنک و ابلیتُ شبابی فی سکره التباعد» (ای خدا عمرم را با درد و غفلت از تو فانی ساختم و جوانیام را در مستی دوری از تو گذراندم.) من حریصانه حواس خودم را از تو و خانوادهی آسمانیام پرت کردم و خودم را سرگرم مسائل دنیا کردم تا با تو رو به رو شوم و گاهی نیز برای اینکه با تو خلوت نکنم رو به کارهای مقدسی مثل هیأت و مسجد و بسیج و... آوردم تا با خودم درگیر نشوم و تو را نبینم.
چقدر خوب است انسان ذکر «الهی» بگوید. (الهی) یعنی عشق بازی با خدا یعنی «عزیزم». حتی دروغش هم قشنگ است و خوب است انسان ادای عاشقی در بیاورد تا کم کم قلبش راه بیفتد و عاشق شود. کسی که حتی عرضه گفتن این دروغ را ندارد خیلی بدبخت است.
حضرت علی «علیه السلام» میفرماید: «ان لم تکن حلیم فتحلم» وقتی نمیتوانی حلیم باشی خودت را به حلم بزن. و یا وقتی نمیتوانی صدقه بدهی و بخشنده باشی، خودت را به صدقه دادن بینداز تا کم کم بخشنده شوی و از بخشیدن لذت ببری یعنی برای هر چیزی ابتدا باید تمرین کرد و بعد شد.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .
کلیدواژه ها:
آثار استاد