مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
بحث ما درباره ی موانع وصولمان به خانواده ی آسمانی امان بود و به یکی از خطرناکترین موانع که غفلت بود رسیدیم، که حضرت فرمود: «مملوه بالغفله و سهو» انسان پر از غفلت است. این پُری به این معناست که شیطان انواع و اقسام مشغله ها، بازیها و سرگرمی ها از گناه آلوده ترین صورت ها تا مقدسترین آنها را به استخدام میگیرد تا شخص را از خود حقیقی و خانواده ی آسمانی اش دور کند. برای مثال عرفان های کاذب و انواع و اقسام کارهای معنوی، حجابهای نورانی هستند که شخص احساس خوبی از خودش پیدا میکند اما در نهایت دست خالی وارد نظام ابدی میشود. لذا این خیلی مهم است که انسان روی شناخت حقیقت خود و خانواده ی آسمانی اش سرمایه گذاری کند.
حضرت امیرالمومنین (ع) میفرماید: «ویل لمن غلبت علیه الغفله فنسی رحلته و لم یستعد» غفلت زمانی معنا پیدا میکند که انسان چیزی را میبیند و باور دارد و میشناسد و بعد تحت تأثیر شهوت های گوناگون و سرگرمیهای حسی، جمادی، نباتی و حیوانی یا عقلانی، آن چیز را فراموش و رها میکند.
در روایت داریم شش گروه از انسانها بدون حساب وارد جهنم میشوند. یک گروه از آنها جاهلان مقصر هستند، همان کسانی که خودشان را عمداً در جهالت نگه میدارند تا نخواهند عمل کنند و تحت تأثیر عوامل تنبلی و بیحوصلگی به اینجا کشیده شدهاند. پیامبر (ص) میفرماید: «جاهل را در روز قیامت دو برابر عالم عذاب میکنند یکبار به خاطر اینکه عمل نکرده، و یکبار هم به خاطر اینکه یاد نگرفته است.» تنها جاهلانی ممکن است نجات پیدا کنند که واقعاً کوتاهی نکرده باشند و اطلاعات به آنها نرسیده باشد که در این زمان با توجه به پیشرفت علم، چنین جاهلانی اقلیت محدودی هستند. وقتی بخش انسانی تغذیه کند کم کم فعال میشود و به بلوغ میرسد و عاشق میشود و در آن زمان است که انسان تازه میتواند بگوید اشهد ان لا اله الا الله یعنی من دلبری جز الله ندارم و تولد انسان در رحم دوم اتفاق میافتد. گزارهی لا اله الا الله مخصوص بخش فطری و فوق عقلانی انسان است، کسی که من حقیقی خود را کشف کرده باشد و به بلوغ فوق عقلی رسیده باشد، الهش الله است و در نهاد خود کششی طبیعی به سمت آسمان و خانواده ی آسمانیاش و انبیاء و فرشته ها و بالاتر از آنها پیدا میکند. بعضی از افراد تا آخر عمر هم به بلوغ فطری نمی رسند و به دلیل مشغله های زیاد من حقیقی اشان فرصت تولد دوباره پیدا نمیکند. و کودک عزیز روانشان نارس وارد برزخ میشود.
ترسم که این تن که حائل است به جانم سقط کند کودک عزیز روانم
و این تازه اول بدبختی های انسان است چرا که ابزار لازم برای زندگی در آن فضا را با خود نیاورده و دچار خسران ابدی میشود. هرگاه بلوغ در کسی ایجاد شود کشش طبیعی حاصل میشود و نیاز به اجبار کردن ندارد. مثلاً کسی که به بلوغ جنسی رسیده، خود به خود به جنس مخالف علاقمند میشود و یا کسی که به بلوغ عقلی رسیده خود به خود به آموزش علم علاقمند میشود و نیاز به اجبار کردن ندارد در مراتب بالاتر هم، کسی که به بلوغ انسانی رسیده است به طور طبیعی به سمت معنویت و الله و خانواده ی آسمانی اش کشش و جاذبه پیدا میکند و نیازی نیست که او را مجبور به انجام کارهای معنوی مثل نماز خواندن، هیأت رفتن و کلاس آمدن و ... کنیم. اینکه حضرت میفرماید بعضی افراد 50 سال نماز میخوانند اما یک رکعتش هم قبول نمیشود به خاطر این است که دریافت و جذبی از نماز خواندن و کارهای عبادی دیگر نصیب بخش فوق عقلانی اشان نمیشود و بلوغ انسانی در آنها صورت نمیگیرد. پیدا کردن بلوغ انسانی به سن و سال نیست، در جبهه های جنگ بچه های 13 سالهای بودند که به قول حضرت امام یک شبه ره صد ساله را پیمودند و به بلوغ انسانی رسیدند و در عوض هستند 80 ساله هایی که هیچ بلوغی در آنها صورت نگرفته و هنوز هم برای مسائل دنیا میگریند. حضرت میفرماید: «مَن بکی علی الدنیا فهو فی النار» هر کس برای دنیا گریه کند جهنمی است. بلوغ به طور طبیعی اتفاق میافتد و بالاجبار نمیشود کسی را بالغ کرد.
عشق خودش باید بیاید و عاشقی یاد دادنی نیست. انسانی که عاشق است خواب ندارد و دائماً روز را به سمت شب هًل میدهد تا بتواند با معشوق خود خلوت کند و به آرامش برسد. اما اگر ما تلاش برای این کار نداریم یعنی طبیعی عمل نمیکنیم. برای مثال کسی که دارای معشوق وهمی مثل فوتبال است بدون پلک زدن تا نیمه های شب فوتبال میبیند و یا کسی که معشوق عقلی مثل علم دارد تا پاسی از شب مطالعه میکند. مرحوم مطهری میفرمود من هرگاه چرتم میگیرد همین که کتاب را باز میکنم خوابم میپرد. حالا ما برعکس هستیم هرگاه کتاب را باز میکنیم خوابمان میگیرد.
اینکه چه چیزی باعث حرکت انسان میشود و او را سر ذوق میآورد و خواب را از او میگیرد و تمام فکرش را مشغول خود میکند، یک آیین هی تمام نمایی است که انسان میتواند خود و گذشته اش را در آن ببیند و ببیند در چه مرحلهای از بلوغ قرار گرفته است جمادی، نباتی، عقلانی و یا فوق عقلانی و اینکه آیا سوء تغذیه دارد یا نه.
ما وقتی از اینجا وارد فضای برزخ که میلیاردها برابر زیباتر و جذابتر از اینجاست میشویم می بینیم که چطور استعدادها و جوانی امان را بیهوده تلف کردیم. می بینیم که نمیتوانیم حرکت کنیم. میفهمیم که چقدر فقیر هستیم. و در اینجاست که حضرت میفرماید: «ویل (وای)» و این به اندازه میلیاردها برابر عمر دنیا طول میکشد. حضرت میفرماید: «ویل لمن غلبه علیه الغفله» وای به کسی که غفلت به او غلبه کند. یعنی خود فراموشی استمرار پیدا کند.
عوامل غفلت در زندگی انسان بسیار است «مملوّه بالغفله» مثلاً گاهی اوقات یک نگاه، یک دوست، یک غذای آلوده یک موسیقی، یک عطر، انسان را سه، چهار روز و گاهی بیشتر دچار کسالت میکند و ارتباط انسان را با معنویت و خانواده آسمانیاش، قطع میکند. چون خوراکی که خورده مسموم بوده، البته برعکسش هم صادق است. ممکن است یک بوی عطر یا یک نوازش، یک نگاه مهربانانه به والدین، نگاه کردن به چهرهی عالم (النظر الی باب العالم عباده» نگاه کردن به در خانهی عالم عبادت است). محبت کردن به یک حیوان دل انسان را، راه میاندازد و انسان را از غفلت نجات دهد و دوباره آشتی با خانوادهی آسمانی صورت میگیرد. شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد این غفلتها موضعی و موقت است، میآید و میرود. و انسان حواسش به حمله های شیطان و بالا و پایین شدن هایش هست. اما گاهی اوقات نوع ارتباطات و تغذیه ی انسان به گونه ای میشود که شخصیت انسان زیرش دفن میشود و به بخش فوق عقل هیچ اکسیژنی نمیرسد و یک دفعه وارد کُما میشود و این کما رفتن گاهی دو سال، سه سال، و یا حتی، ده سال، بیست سال، ادامه مییابد و گاهی هم اصلاً برگشتی وجود ندارد. حضرت میفرماید وای بر کسی که غفلتش طولانی شود. «فنسی الرحله» این «فا» فای نتیجه است که حضرت میفرماید سفر آخرت یادش میرود. اصلاً یادش میرود که در رحم دومش است و ماهیت جنینی دارد و یادش میرود که قرار است برای بهشت و جاودانگی آماده شود.
در داستان شاه و طوطی در مثنوی طاقدیس ذکر شد، طوطی وقتی از پیش پادشاه می آید، پادشاه به او میگوید مواظب باش و هر لحظه با من در تماس باش و هرگز مرا و موقعیتی که پیش من داشتی را فراموش نکن، اما طوطی همه چیز را فراموش کرد و بلاهای بسیاری بر سرش آمد. خداوند آنقدر مهربان است که نمیگذارد انسان غذا کم بیاورد و در طول شبانه روز برایش یک سیستم خوراکی 5 وعدهای قرار دادهاست. انسان در بین نمازهایش ممکن است دچار غفلت و فراموشی و زخم های بدی شود و هنگامی که میخواهد دوباره به نماز بایستد خجالت بکشد و در این هنگام است که به خدا عرض میکند ای نیکو کار یک بدکاره به نزدت آمده و تو محسنی و من بدم اما خودت گفتی که خوبها از بدها بگذرند. تو هم از من بگذر!
«یا محسن قد اتاک المسیء انت المحسن و انا المسیء فقد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء» و خداوند نماز را کفاره ی بین دو نماز قرار داده است. «الصلاه کفاره عما قبلها» نماز با زیباترین کلمه یعنی الله اکبر شروع میشود. خدایا خودت از همه بزرگتری و من خودم را ارزان فروختم و این کلمه چقدر نجات بخش است. «الله خیر وابقی» خدا بهتر و ماندنی تر است. و ذکر «الحمدلله» نفس را از آلودگی ها، امنیتها و خودخواهی و کمالات قلابی تخلیه میکند و ذکر «سبحان الله» انسان را پر از خدا میکند، خدایی بی عیب و نقص و پاک. چه خوب است انسان بعد از نماز بنشیند و این اذکار را بگوید اما زمانی که بخش فوق عقل انسان بالغ نشده باشد به نماز به چشم خوراک معنوی نگاه نمیکند. مثلاً وقتی در مسافرت، نماز چهار رکعتی اش دو رکعت میشود کلی ذوق میکند. حالا برعکس به خوراک جسمی اش خیلی اهمیت میدهد و اگر به او بگویند کبابت را با مادر یا پدرت نصف کن، انگار بزرگترین توهین را به او کردهاند.
با وقتی سر سفره نشسته است نان تازه را خودش میخورد و نان بیات را به دیگری میدهد. در این صورت ممکن است غذایش حلال باشد اما دیگر طبیب نیست و امتحانهای انسان از همین چیزهای ساده سر سفره شروع میشود. خیلی بد است یکبار به آدم بگویند تو نیا! راهت ندهند، بزرگان در مقام استغفار قرار دارند.
دوست دارند کمکت کنند اما وقتی بگویی میخواهم بروم میگویند برو!
یار بس نازک مزاج است و غیور غیر او از محفل خودساز دور
تا به خدا میگویی گرفتارم، کار دارم، میگوید برو برو. به امام حسین (ع) در روز عاشورا نگاه کنید، چقدر از این خواص به تور حضرت خوردند و حضرت با آنها اتمام حجت کرد. اما آنها بهانه آوردند و گفتند گرفتاریم، کار داریم. و حضرت فرمود من بیعتم را برداشتم و هر کس میخواهد برود، برود. اما آنهایی که بخش فوق عقل شان فعال بود و از امام حسین فقط خودش را میخواستند، هرگز او را تنها نگذاشتند.
هیچ دعا و زیارتی به اندازهی زیارت عاشورا، انسانیت در آن جلوه ندارد. حتی یک خواستهی مادی هم نمیتوانید در آن پیدا کنید. «و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجم دون الحسین» فقط میخواهم با حسین (ع) باشم.
« ولیّ خدایی که در دعای جسمانیاش را تحمل میکند و به دنبال درمان نمیرفت تا مبادا مادر پیرش که دچار حواس پرتی بود اذیت شود.»
ما باید نسبت به امام زمانمان وفادار باشیم و مودت داشته باشیم و مثل کسی که پدر و مادرش را در خانه ی سالمندان گذاشته و سالی یکبار به آنها سر میزند نباشیم. ما چه مودتی نسبت به آقا داریم؟ همه مشغول کارهای خودمان هستیم و حضرت هیچ دخالت و حضوری در زندگیمان ندارد. این طوری میشود که آدم دچار خود فراموشی میشود و سبک زندگیاش، سبک حسی، طبیعی و وهمی و خیالی میشود. و در مراتب بالاتر سبک عقلی میشود و اینها برای انسان تبعات میآورد. «فنسی الرحله و لم یستعد» وای به حال کسی که یادش برود آخرت و ابدیت در پیش دارد و خودش را آماده نکند.
یکی از علامت هایی که انسان بفهمد در رحم دنیا حرکت سالم دارد یا نه، این است که هر روز که از عمرش میگذرد، نسبت به تولدش شوق و اشتیاق نشان دهد و وقتی اسم مرگ می آید قند در دلش آب شود. چرا که استعدادهای زیادی تهیه کرده و دوست دارد از این استعدادها استفاده کند. مثل کسی که زبان یاد گرفته و دوست دارد به کشوری برود که بتواند استعدادهایش را بیرون بریزد.
انسان باید مقیاس داشته باشد و ببیند در طول روز چند بار یاد اله خودش الله و خانواده آسمانیاش میافتد. آیا همه ی مشغله هایی که ما در شبانه روز داریم ما را برای آخرت آماده میکند یا نه؟ آیا ما مشغول اسم گیری و نزدیکی به خدا هستیم یا نه شیطان ما را سر کار گذاشته است.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .
کلیدواژه ها:
آثار استاد